چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۸۵
نكوداشت نيم قرن تلاش علمي مرحوم آيت الله ميرزا حسن صالحي
... خود راه بگويدت
005250.jpg
استاد محمدرضا حكيمي
مرحوم آيت الله سيد ميرزا حسن صالحي در سال ۱۳۰۶ شمسي در روستاي رخنه از توابع فريمان چشم به جهان گشود و تحت آموزه هاي پدر و مادر خود بزرگ شد. در دوران كودكي شاهد جريان كشف حجاب و نهضت گوهرشاد بوده و آبان سال ۱۳۲۳ در حوزه مشهد مستقر و از محضر استاداني چون مرحوم شيخ محمدتقي اديب نيشابوري و آيت الله حاج شيخ هاشم قزويني و آيت الله العظمي حاج سيد محمد هادي ميلاني بهره مند شد و به مدت بيش از نيم قرن به تدريس علوم ديني در شبستان هاي مسجد جامع گوهرشاد پرداخت. ايشان به ويژه در ابعاد اخلاقي و معنوي تأثيري ماندگار بر طلاب و فاضلان حوزه داشته است. استاد محمدرضا حكيمي در مقاله حاضر به جايگاه علمي و عملي ايشان اشاره مي كند.
جوامع بشري به دو چيز نياز مبرم دارند: اصالت و رسالت. اصالت جوامع بشري به فرهنگ آن جوامع است. جامعه هايي كه داراي فرهنگ نيستند از حيات اصيل انساني به دورند و به يقين، فرهنگ هاي اصيل نيز با يك قرن و دو قرن و سه قرن در جامعه ها پديد نمي آيند و شكل نمي پذيرند. فرهنگ اصيل فرهنگ هايي چونان، فرهنگ ايران است و فرهنگ مصر و هند و يونان. ملت هايي كه در چند قرن اخير شكل گرفته اند، مانند آمريكا هرچند فرهنگ صنعتي، اقتصادي، سياسي و استعماري داشته باشند ليكن فرهنگ انساني ندارند؛ اجتماعي كه هنوز مسئله مهم آپارتايد را- كه اسلام ۱۴ قرن پيش، آن هم در جزيره العرب آن روز آن را حل كرد حل نكرده- چگونه جامعه اي انساني است. اين كشور از نظر اصالت، ملتي بي فرهنگ هستند و خنده آور است كه مدّعيند مي خواهند برقرار كننده «نظم نوين» باشند و به نام حمايت از «دموكراسي» همه گونه جنايات را مرتكب مي شوند، كه از جمله جسارت به آرامگاه صاحب نهج البلاغه است، كتابي كه از قرن ۱۷ در فرانسه منتخباتي از آن ترجمه و چاپ شد و چه بسيار به آنان آداب آموخت. جسارت به آرامگاهي كه سقراط اگر بود بر آن سجده مي برد، بزرگ ترين حيوانيت خوك وار است. پس فرهنگ براي جوامع لازم است، چون اصالت و اصل و ريشه هر جامعه اي به فرهنگ است. جامعه اي كه فرهنگ ندارد در واقع جامعه اي حيواني است.
دومين چيزي كه براي جوامع لازم است، رسالت است. هر جامعه اي بايد خود را مكلف بداند به دانستن ارزش هاي اصيل عملي و رشد دادن به حركت انساني به وسيله آن- ان الحياه عقيده و جهاد-، حيات بدون عقيده مرگ است و عقيده به ارزش ها بدون فداكاري در راه نشر و نفوذ دادن آنها بدتر از مرگ. الناس موتي و اهل العلم احياء؛ مردم بي دانش مرده اند و دانشوران زنده. اگر جامعه حركت و رشد نداشته باشد مرده است، اگر فرهنگ نداشته باشد، انساني نيست. به جز دارا بودن فرهنگ اصيل ريشه دار بايد حركت رشد دهنده نيز داشته باشد. اگر از تحرك باز ايستاد مردار خواهد شد. از اين روست كه حضرت صادق(ع) مي فرمايد: «اكتب علمك و بث في اخوانك؛ كتاب بنويسيد و كتاب هايتان را منتشر كنيد.» اين دستور حضرت صادق(ع)  است. كي؟! و در چه زماني؟! در ۱۳۰۰ سال پيش كه كتاب ها و انديشه هايتان را به داخل جامعه و آگاهي هاي سالم را ميان مردم ببريد، تا جامعه رشد داشته باشد و رسالت.
پس دو امر ركن اجتماع بشري است: اصالت و رسالت و به تعبيري فرهنگ و دانش. تمامي آگاهان و مطلعان مي دانند ديني كه بيشتر از هر چيز بر دانش تكيه كرده و بر «رسالت» نشر دانش تأكيد ورزيده ، دين اسلام است و اگر دانش در جامعه اي گسترش پيدا كرد زندگي ساز و رسالت آور است.
پيامبر اصالت و رسالت، در آغازين سخن خود، پس از مبعوث گشتن به رسالت، به جامعه تعليم و آگاهي داده است: «قولوا: لا اله الا الله تفلحوا» .
كلمه «قولوا» در آن هنگام به كار مي رود كه بخواهند تعليم دهند. به خصوص كه از نظر لغت عرب در معني «قال» ، اعتقاد نهفته است. از اين رو ماده «قول» به «باء» نيز متعدي مي شود، مي گويند: «زيد قال بهذا الامر؛ يعني زيد معتقد به اين امر است.» پس در ماده قول اعتقاد نهفته است و پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: از سر اعتقاد و باور بگوييد لا الا الا الله تا رستگار شويد »و اين فهرست وارترين و كوتاه ترين جمله اي است كه بشر را از بدبختي ها، بيچارگي ها و رنج ها و غل و زنجيرها مي رهاند و انسان را به آزادي مي رساند؛ زيرا انسان را از محدود به نامحدود منتقل مي كند و از عبوديت هر انساني در هر مقام منزه مي سازد. اگرچه ارسطو گفته است، طبقه بردگان در جامعه لازم است، اما علي(ع) مي فرمايد: «لا تكن عبد غيرك... برده هيچ كس مباش. تو آزاد آفريده شده اي.» پس اولين كلمه پيامبر(ص) تعليم بوده است. از اين رو در روايات آمده است كه «بالتعليم ارسلت لما ارسلت» . همچنين قرآن، پيامبر(ص) را معلم معرفي كرده است: «و يعلمهم الكتاب والحكمه» .
پس بنگريد كه جايگاه علم در جامعه اسلامي كجاست و از چه ارزشي برخوردار است و آيات و روايات بسياري در تعريف علم و عالم آمده است. «هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون» ؟ «يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين أوتوا العلم درجات و...» در ضمن بايد بدانيم كه اگر امري و مقوله اي، فاسد و صالح داشت و ما آن را مطلق بستاييم و معيارهاي شناخت فاسد و صالح آن را مشخص نكنيم، ارزشي نيست بلكه ضد ارزش است.
پس مربي بزرگ و ارزش گذار اول بايد مرز ميان عالم صالح و فاسد را تعيين و تبيين كند تا جوامع گمراه نگردند و اين كار را كرده است. امام حسن عسكري(ع) مي فرمايند: از امير المؤمنين(ع) پرسيدند:«بدترين آفريدگان خدا پس از ابليس و فرعون و... كيانند؟» گفت: «علما در صورتي كه فاسد باشند.» پس اسلام به حكم اين كه تنها دين ارشاد و تربيت است، علم را ستايش مي كند، عالم را مي ستايد، ليكن فرق نيز مي گذارد و مرز ميان عالم صالح و عالم فاسد (علماء سوء) را مشخص مي كند. كتاب شريف «كافي» ، باب هايي درباره عالمان بد و پرهيز دادن از آنها دارد. علامه مجلسي نيز در «بحار الانوار» اين احاديث را آورده است. كتاب مهم «معراج السعاده» نيز به اين امر توجه داده است.
پس مسلمان آگاه بيدار كسي است كه دو كار را به انجام رساند: نخست به دنبال عالم برود و آن گاه به دنبال تشخيص عالم صالح، تا سال ها از كسي پيروي نكند و بعد به چاه درافتد.
جامعه ايراني به حس اسلاميت خويش هميشه به دنبال عالماني صالح بوده است و در حال پيروي از آنان.
جامعه با روحيه اسلامي خود آگاه است كه بايد پيرو عالم با عمل و انسان رشد يافته باشد و انسان رشد يافته آن است كه علم و عمل، شناخت و كردار صالح را با هم داشته باشد. آن چنان كه قرآن انسان و جامعه تراز خود را چنين توصيف مي كند:
- الذين آمنوا و عملواالصالحات- آنان كه شناخت از نفس الامر پيدا كرده و بدان عمل مي كنند و اين شناخت از نفس الامر هم به جز از راه وحي دست نمي دهد و از فلسفه ها و مكاتب قديم و جديد و شرق و غرب به دست نمي آيد، تمامي آنها اختلاف است و آراء و نظرات گوناگون. بلي، فيلسوف واقعيت را مي بيند و بيان مي كند، اما از منظر چشم خويش؛ از اين رو الزاماً مطالبش حقيقت نيست و حقيقت به قول ابن سينا در «التعليقات» با عقل فلسفي به دست نمي آيد. خواجه در «نقدالمحصل» مي گويد: وحي به ما چيزهايي را مي آموزد كه عقل نمي تواند بياموزد، ولي ديد انبياء، ديد نافذ الهي است كه متصل به باطن كائنات است. از اين رو ميرفندرسكي مي گويد: علم انبياء خطابردار نيست، چون اولي است و علم حكما خطابردار است، چون نظري است و هر نظري را نظري در پي هست. پس وظيفه انسان مسلمان است كه پيرو علم و عالم باشد و عالم صالح و فاسد را بشناسد و از غير عالم پيروي نكند و از عالم صالح پيروي كند كه او در عصر غيبت حجت خداست. نكته اي را اين جا يادآور مي شوم كه قرآن مي فرمايد: «هدي للمتقين»؛ من انساني را تربيت و هدايت مي كنم كه خودبان و خويشتن دار باشد و نگاهبان خويش. پس تقوي ملاك هدايت الهي است و نمي شود قرآن تقوي را ملاك هدايت قرار داده باشد و از سويي قرآن كتاب هدايت ابدي باشد و راه رسيدن به تقوي را نگفته باشد. قرآن راه تقوي را چنين بيان مي كند: «اعدلوا هو اقرب للتقوي» . بلي راه تقوي عدالت است، چه عدالت نفسي، چه عدالت خانوادگي و چه عدالت اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي ، معيشتي و...
پس از اين مقدمات، از اين خوشحالم كه احترام عالم در درون توده هاي مسلمان و مؤمن هنوز محفوظ است و با وجود اين كه الحق والانصاف در اين دوره برخي از علماء به تكاليفشان عمل نكرده اند، اما مسلمانان به خاطر فطرت الهي و ولاي اهل بيت(ع) و حسب علم، الحمدالله در گوشه و كنار به تكريم از علماء و بزرگان قيام مي كنند.
يكي از علماي بسيار صالح از نظر علم، عمل، ساده زيستي و تواضع و خدمت ۵۰ ساله، جناب آقاي آيت الله حاج سيد حسن صالحي خراساني هستند. بنده حدوداً از زمان مصدق با ايشان آشنا هستم، ايشان هميشه در حال درس و تدريس بودند. با وجود راه دور پيوسته به «مهديه» مي آمدند- بناي ديني كه حاجي علي اصغر عابدزاده - رحمه الله عليه- برپا كرده بود- آيت الله صالحي شب ها در آن جا براي جوانان درس مي دادند. چون مهديه را حاجي عابدزاده، براي جواناني كه مي خواستند با علوم اسلامي آشنا گردند كه روز در كار كسب و گرفتار بودند، شب ها مي آمدند مهديه براي درس گرفتن و جناب آقاي صالحي ستون خيمه مهديه و تدريس هاي مهديه بودند و بقيه بيشتر شاگردان ايشان بودند كه بعد درس شروع كردند. خدا رحمت كند حاجي عابدزاده را كه در عالم خودش و سطح خودش كارهايي كرد و اعوان و انصار خوبي هم داشت، مانند مرحوم حاج عبدالرضا غنيان، حاج سيدابوالحسن سررشته دار و بسياري ديگر.
جناب آقاي صالحي اساتيد بزرگي ديده بودند، بسيار ساده زيست و متواضع و خوش برخورد بودند. سال هاي بعد هم تدريس حوزوي شروع كردند در مدارس، در مسجد گوهر شاد، شبستان شيخ  حبيب الله گلپايگاني كه سابق سال ها در آن جا مرحوم حاج ميرزااحمد مدرس تدريس داشتند. سطوح عاليه را تدريس مي كردند و شاگردان بسياري تربيت نمودند و تا آن زمان كه امكان داشت به تدريس پرداختند و واقعاً همان چيزي را عمل مي كردند كه خدا و پيامبر(ص) مي خواستند، يعني بياموز و بياموزان. ايشان تمام عمرشان درس و كتاب بود و تا آن جايي كه در ياد من هست، نه اهل سور و مجالس بودند، و نه اهل سفر، تنها درس بود و درس، در مهديه، در مدارس و در مسجد گوهر شاد. بنابراين تجليل از جناب آقاي صالحي، تجليل از علم است و عمل به قرآن كه (هل يستوي الذين يعلمون والذين لايعلمون) و تشويق طلاب اسوه جو است تا طلاب بروند به دنبال آنچه بايد بروند.
براي اين كه اين بحث طولاني نشود چند مطلب براي طلاب عزيز يادآور مي شوم، تا در مقام اسوه جويي از امثال آقاي صالحي اموري چند را- اگر طلبه هستند- رعايت كنند:
۱- طلبه بايد بداند كه سرباز است و محدوديت هاي سرباز عيناً در طلبه هست. سرباز هنگامي كه به سربازي مي رود از خانواده و بسياري از مسائل مي برد و وارد حوزه هاي خاص خود مي گردد.
پس طلبه بايد بداند كه اولاً سرباز است و فارغ از تجملات، به خوراك اعتناي جدي نداشته باشد الا آنچه صحت را تأمين مي كند، به دنيا و مقام و شئون دنيا توجهي نداشته باشد و به طور كلي طلبه بايد ساده زيست باشد، نه تجمل گرا يا تن آسا.
۲- طلبه بايد كوشاي در علم باشد.
۳- طلبه بايد اهل دعا و نيايش باشد و فكر نكند كه دعا و نيايش مزاحم درس او است. در جواني به ما گفتند كه به جاي دعا خواندن دو صفحه مطلب مطالعه كن، اين اشتباه است. براي اين كه دعا خواندن، به نفس استعداد پذيرش بيشتري مي دهد، بعد شما با ۱۰ صفحه مطالعه ۱۰۰ صفحه مطلب مي فهميد.
بيان يك نكته را اين جا ضروري مي دانم، در ميان اهل رياضت و سلوك اصطلاحي است به نام «واردات قلبي» بزرگان اهل رياضت مي گويند كه انسان وقتي مقداري وارد رياضت شد، چيزها و اموري به قلبش خطور مي كند و وارد قلب مي شود. ما يك واردات قلبي هم خارج از سلوك رياضتي داريم كه در سلوك علمي است. يعني اگر ما در علم توجه به ابعاد تقوا و مستحبات و واجبات بكنيم، يك دسته واردات علمي به ما القاء مي گردد كه از كتاب به ما نمي رسد. پس طلبه بايد اين نكته را هم رعايت كند.
۴- طلبه بايد فهم زماني داشته باشد و طلبه ماوراء عهد صفويه به درد نمي خورد و ننگ دين و مايه صدمه ديدن دين است. من از موثقين مطلع شنيده ام كه زيان برخي از كلاس هاي درس معارف در دانشگاه ها بيش از سودش است، چون زبان جوانان را نمي دانند و چه بسا براي شغل و درآمد است، در صورتي كه اين كار شغل نيست. رسالت است و رسالت بي صلاحيت، خيالي بيش نيست. چرا مسئولين به اينها توجه نمي كنند؟
۵- طلبه بايد فرهنگ هاي جهاني را اجمالاً بشناسد. بنده پنجاه سال پيش تاريخ ادبيات روسيه، فرانسه و انگلستان را خوانده ام و شعرهاي ملل دنيا را اجمالاً ديده ام.
۶- طلبه بايد ادبيات عرب را در حدي بسيار بالا بداند، در غير اين صورت اسلام را نمي شناسد. چون اسلام به زبان عرب است و زبان هم به ظرايفش بالا است، نه به صرف و نحو آن و نه به تنهايي معاني و بيان، طلبه بايد آن قدر عبارات عربي و شعر و نثر عربي بخواند تا بر زبان مسلط گردد.
مي گويند كه جمعي به ابن عباس گفتند كه ما برخي آيات قرآن را درست نمي فهميم. ابن عباس گفت:« عليكم بدواوين العرب- برويد شعر بخوانيد تا زبان را بفهميد.» اين شعرا هستند كه تمام امكانات زبان را به كار مي گيرند.
۷- طلبه بايد با ادبيات فارسي نيز آشنا باشد و دست كم يك دستور زبان فارسي بخواند، همچنين كتاب «هزار سال نثر فارسي» را بخواند. كتاب هايي را كه با نثر فارسي فصيح معاصر نوشته شده است بخواند. كتاب آقاي دكتر حسين رزمجو را به نام «روش نويسندگان بزرگ معاصر» را بخواند و بنويسد و تعريف كند، زيرا قلم از عناصر عمده تبليغ است.
۸- طلبه بايد و بايد، خوش خو، خوش اخلاق و متواضع باشد و تكبر در او راهي نيابد.
۹- طلبه بايد بداند كه تمامي دنيا موشك و سلاح هسته اي و جنگ افزار نيست، بلكه در دنيا دانشمندان و متفكران و كتابخانه ها و افكار آن قدر هست كه انسان بايد به آنها احترام كلي داشته باشد، انديشمندان هر قومي را بشناسد و با احترام با آنان برخورد كند.
۱۰- طلبه بايد آداب مناظره بداند، كه امام صادق(ع) بر آن اهميت بسيار داده اند.
۱۱- طلبه بايد براي هر حرفي كه زده مي شود، سعه صدر داشته باشد.
۱۲- طلبه بايد همنشيني با فقرا و حب فقرا را فراموش نكند. در حديث قدسي است كه «رضايي حب المساكين؛ نشانه رضايت خداوند دوستي تهيدستان و فقرا است.» يا در روايت ديگري كه پيامبر(ص) فرمود: «خوشا به حال آن كس كه با بيچارگان و مسكينان معاشرت دارد.» از وصيت هاي پيامبر(ص) در هنگام وفات به اميرالمؤمنين(ع) چنين است: «تو را سفارش مي كنم به گزاردن نماز در وقت خود و دوست داشتن بينوايان و همنشيني با ايشان.» دوستي هم با حرف نمي شود، اين است كه بايد طلاب عادت داشته باشند به ديدار فقرا و خبردار شدن از احوال محرومان.
۱۳- طلبه بايد اطلاع واقع بينانه از نسل جوان داشته باشد، نگويد نسل جوان دين ندارند و دين گريزند. نسل جوان دين گريز نيست، بلكه دين آگاه و دين آشنا نيست. اين وظيفه حوزه هاست كه به زبان اين نسل آگاه گردند و با اين زبان با آنان سخن بگويند.
۱۴- طلاب عزيزي كه در مشهد سكونت دارند بايد بدانند كه يك مبدأ نور لاينتاهي دارند و آن حضرت رضا(ع) است و از آن، نور بگيرند (و ان ليس للانسان الا ما سعي) و اين مهجور محروم را به دعايي ياد كنند. همچنين به  طور كلي بايد طلبه ها به حضرت حجت متوجه باشند و اگر كسي براي كسب معرفت و توفيق متوجه ايشان بشود چيزي گيرش خواهد آمد.
پس طلبه اگر امروز قدر خود را بداند و اصولي را كه بايد رعايت كند، رعايت كند؛ سعادتمندترين انسان روزگار است و يك نمونه، حضرت آيت الله حاج سيدحسن صالحي خراساني است كه امروز عمري را به كمال رسانده است با اين عزت و آبرو و مناعت و اكنون هم الگوي طلاب است.
اكنون ما اين خلاصه را از باب اظهار ارادت و تجليل عالم فاضل و دوست صميمي و قديمي جناب آيت الله صالحي عرض كرديم و اگر چيزي هم ماند به قول شيخ عطار:
تو پاي به راه مي نه هيچ مگوي خود راه بگويدت كه چون بايد رفت
والسلام علي العلماء
و علي المبارزين مع المتكاثرين
والسلام علينا و علي عبادالله الصالحين

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |