حبيب الله شهبازي
يك بيوگرافي مختصر
ماريو پوزو (۱۵ اكتبر ۱۹۲۰-۲ جولاي ۱۹۹۹)
پوزو در خانواده اي مهاجر از سيسيل در محله «هلز كيچن» منهتن نيويورك به دنيا آمد. هنگام جنگ جهاني دوم در نيروي هوايي آمريكا در آسيا و آلمان خدمت كرد و سپس در دانشكده علوم اجتماعي نيو اسكول نيويورك و دانشگاه كلمبيا به تحصيل پرداخت. او نويسنده چندين كتاب است كه شناخته شده ترين آن ها رمان پدرخوانده مي باشد. وي همچنين نويسنده ده فيلمنامه مي باشد. ازجمله سوپرمن ۱ و سوپرمن ۲. او براي هر دو فيلمنامه پدرخوانده ۱ و ۲ برنده جايزه اسكار شد. ماريو پوزو در سال ۱۹۹۹ درگذشت و آخرين رمانش، امرتا (Omerta)، را باقي گذاشت.
***
فيلم «پدر خوانده» را بسياري ديده اند. اين فيلم سه قسمتي براي من نيز، چون ديگران، جالب بود. نوعي علاقه به مفهومي كه فيلم سعي در بيانش داشت و به شخصيت دان ويتو كورلئونه(۱) و دان مايكل كورلئونه(۲) احساس مي كردم. مي دانستم كه فيلم بر اساس كتابي به همين نام، نوشته ماريو پوزو(۳)، آمريكايي سيسيلي الاصل، نوشته شده.
زمان گذشت. سال ها بعد در انگلستان براي اوّلين بار با كتاب هاي ماريو پوزو روبه رو شدم. شوق و كنجكاوي قديم زنده شد و همه را يك جا خريدم.
با احمق ها مي ميرند(۴) شروع كردم و با آخرين دان(۵)، سپس پدرخوانده(۶) را خواندم، بعد اُمرتا(۷)، سيسيلي(۸) چهارمين كا(۹) و صحنه تاريكي(۱۰)؛ طي اين دوران همچنين به مطالعه و جستجويي عميق و طولاني درباره تاريخچه و مفهوم «مافيا» دست زدم. از كتابخانه خاك گرفته مدرسه ام، كالج قديمي شربورن، تا روزنامه ها و مجلات و اينترنت. برايم ثابت شد كه خود رمان هاي به ظاهر داستاني ماريو پوزو بيش از هر مرجع ديگر گويا و ارزشمندند.
واژه سيسيلي مافيا، كه امروزه جهاني شده، از عربي ريشه مي گيرد و همان «مافيها»ست(۱۱). نهادي به نام مافيا، يا «مافيها» ، در سيسيل، بزرگ ترين جزيره درياي مديترانه در جنوب ايتاليا، شكل گرفت. اين واژه به همان ساختار و مناسبات عشيره اي و ايستارهاي ارزشي آشنايي دلالت دارد كه در گذشته و بعضاً امروز در ميان اعراب، مردم جنوب مديترانه و تمامي جوامع خاورميانه، از جمله ايران، ريشه ديرين دارد. دان، يا همان خان جوامع عشايري خودمان، در رأس طايفه قرار دارد. خاندان به مفهوم گسترده اش، يعني طايفه يا عشيره، تحت رياست اوست. ارزش ها و ايستارها نيز همان است: عزت، شرف، مردانگي، غيرت، كمك به نيازمند، ستيز عليه مخاصم و انتقام جويي و خون خواهي. اين مناسبات از طريق جوامع مهاجر سيسيلي به ايالات متحده آمريكا رفت، در كلان شهر يا جنگل انساني عظيمي چون نيويورك انسجام و بقا و رشد و ثروت مهاجران سيسيلي را سبب شد، در بنيان شبكه هاي تبهكاري سازمان يافته قرار گرفت و به اين ترتيب مافيا، به معناي مدرن آن را، آفريد.
سيسيل، همانند اندلس، پيشينه اي عميقاً اسلامي دارد و مدت هاي طولاني مسلمان نشين بود. اين واقعيت به سادگي در معماري، هنر، نژاد و چهره مردمانش، اخلاق ها و باورهاي شان، و حتي ريشه عربي نام بسياري از شهرها و قريه ها نمودار است. پايه گذار پالرمو(۱۲)، بزرگ ترين شهر سيسيل، مسلمانان بودند و اين از نامش نيز پيداست: «بلهرم» ؛ كه ابن حوقل در سال ۹۷۳ ق آن را «شهري با ۳۰۰ مسجد» توصيف كرده است.(۱۳) وينچنزو سالرنو، نويسنده سيسيلي اهل پالرمو، مي نويسد:
مسلمانان به مدت دو سده و چند دهه بر سيسيل فرمان راندند و تأثيرشان اعجاب انگيز بود. جمعيت جزيره دو برابر شد، تعداد زيادي شهرهاي جديد پديدار شد و شهرهاي قديم را گسترش دادند. آن ها كشاورزي و آشپزي سيسيل را متحول كردند. تأثيرات شان در علوم و صنعت بي نظير بود. اما مهم تر از تمام اين ها، ساختار جامعه را تغيير دادند. تا به امروز، اخلاق اجتماعي سيسيليان داراي غروري است كه از نياكان مسلمان و عرب هزار سال پيش شان نشأت مي گيرد.
به نوشته سالرنو، در دوران اسلامي سيسيل، با وجودي كه اهل ساير اديان مجبور به پرداخت ماليات (جزيه) بودند، اما فضا نسبت به بخش اروپايي آن بازتر بود و مساجد و كليساها و كنيسه ها در كنار هم همزيستي داشتند. او ادامه مي دهد:
مسلمانان سيستم آبياري پيشرفته تري را در سيسيل ايجاد كردند. برخي از «قنات» هاي آن ها هنوز در زير شهر پالرمو جريان دارد. آن ها صنعت «ابريشم سيسيلي» را ابداع كردند... كشاورزي سودآورتر شد. كشت برنج و نيشكر و غرس درخت پرتقال گسترش پيدا كرد و اين تحول در كشاورزي، آشپزي را نيز متحول كرد. مهم ترين و معروف ترين غذاهاي سيسيلي ريشه عربي دارد. تعداد زيادي شهر بنا شد و بازارها بيش از پيش رونق گرفت. بلهرم (پالرمو) تبديل به يكي از بزرگ ترين شهرهاي دنياي اسلام، پس از بغداد و دمشق شد و يكي از زيباترين آنها. اين شهر در سال ۱۰۵۰ [ميلادي] حدود دويست هزار نفر جمعيت داشت و پايتخت سيسيل مسلمان بود. از سال ۹۴۸م. سيسيل، به مركزيت بلهرم، پس از اندلس، پيشرفته ترين سرزمين اروپايي بود، هم در علوم، هم در اقتصاد و هم در هنر. مسلمانان سيسيلي روابط دوستانه اي با مردم ايتاليا داشتند.
|
|
سالرنو مي افزايد: اگر نورمن ها [در نيمه اوّل قرن يازدهم ميلادي] سيسيل را اشغال نمي كردند، قطعاً تا به امروز به صورت كشوري اسلامي به حياتش ادامه مي داد. جالب است بدانيم كه ميزان سواد سيسيليان در سال ۸۷۰ [ميلادي]، كه در زير حكومت مسلمانان بودند، بسيار بيش از سال ۱۸۷۰ بود كه در زير حاكميت ايتاليا قرار داشتند. سيسيل تا پايان قرن نوزدهم، و حتي تا اواسط قرن بيستم، داراي جامعه و اخلاقي عربي- اسلامي بود.(۱۴)
مردم عميقاً «شرقي» اين جزيره، كه حتي در نقشه هم گويي دارد از چكمه نوك تيز ايتاليا- كه پاي اروپا است- لگد مي خورد، از زمان استيلاي نورماندي ها (۱۰۷۱ ميلادي) تا دوران معاصر در زير يوغ و ستم حكام بيگانه بودند. آن ها طي اين تاريخ طولاني با تمام وجود آموختند كه تنها راه مقابله با حكومت، استحكام تشكيلات دروني و ساختار طايفه اي است كه در گويش محلي «كوسا نوسترا» (۱۵) خوانده مي شود: «آن چه متعلق به ماست». حكومت به فكر آن ها نبود پس آن ها نيز به آن اهميتي نمي دادند. اين بيگانگي جامعه و حكومت در سيسيل در فرهنگ اسلامي ريشه دارد: در زماني كه حكومت ظالم يا ناكارآمد است اطاعت و فرمانبرداري لازم نيست و مسلمانان بايد امور خود را در درون خود حل وفصل كنند. در سيسيل نيز، چون اندلس، مدت ها طول كشيد تا حكام نورمن مسلمانان را «مسيحي» كنند.(۱۶) اين فرايند، در فرهنگ سيسيلي پنهانكاري و دروني كردن مسائل را به شدت تقويت كرد. انسجام طايفه اي قوام بيش تر يافت و «اُمرتا»، قانون سكوت و رازداري، عميقاً شكل گرفت: «بي شرف ترين» كس آن بود كه عليه خاندان و مردمش به حكومت حرفي زند. هر چه بود بايد در درون «خاندان» حل و فصل مي شد. اين نظام طي قرن ها آبديده شد و انضباطي عجيب را شكل داد. به اين ترتيب، به تدريج «مافيها» شكل گرفت: دان ها و طوايف شان، در برابر كارگزاران حكومت ها، حاكمان واقعي سيسيل بودند و قواعد و ايستارهاي طايفه اي برتر و واجب الاطاعه تر از قوانين حكومت ها شناخته شد. اين ساختار آرماني نبود. جنگ ها و مصيبت ها و انتقام جويي هاي بي رحمانه طايفه اي و رقابت و ستيزهاي خونين ميان «دان» ها نيز در ميان بود. همين سنت ها در مافياي جديد تداوم يافت.
به حكومت رسيدن موسوليني(۱۷) و نظام فاشيستي در ايتاليا ضربه اي سخت بر «دان» ها و «مافيها» شان بود. موسوليني شخصاً با مافيا در افتاد و از هيچ كوششي براي نابود كردن طوايف سيسيلي فروگذار نكرد. تأثير اين وقايع در رمان حاضر نمايان است. اين دوران شبيه به دوران حكومت رضا شاه پهلوي در ايران است: حذف ايلات و قدرت هاي محلي به قيمت كشتن و تبعيد و آواره كردن انسان هاي فراوان. ولي موقعيت جغرافيايي سيسيل با ايران متفاوت بود. اگر در ايران اميرمؤيد سوادكوهي و سران طوايف سوادكوه از بيم انتقام نوكر پيشين شان، رضاخان سوادكوهي، به روسيه استاليني گريختند و سرنوشتي فجيع يافتند، «دان» ها و اعضاي طوايف سيسيل، آنان كه جان به در بردند، با كشتي راه آمريكا را در پيش گرفتند، و به قول ماريو پوزو، همان سنن را در جامعه آمريكايي پياده كردند.
به اين ترتيب، داستان ما تبديل مي شود به حكايتي عجيب از آميزش «سنت» و «مدرنيته» ! انسان هايي «سنتي» و عميقاً پرورش يافته در فضاي اخلاق و مناسبات عشيره اي مي كوشند در جامعه «مدرن» آمريكايي نه تنها زنده بمانند، بلكه رشد كنند و به ثروت هاي كلان دست يابند. براي سيسيلي هاي مهاجر «نظام عشيره اي» مي شود كليد جادويي پيروزي در «جامعه مدرن» ؛ جامعه اي كه بر فردگرايي مفرط (انديويدواليسم)(۱۸)استوار است، و آنان را به قله هاي قدرت و ثروت در اين جامعه رهنمون مي گردد.
در ابتدا هدف ساده است: گذاشتن نان بر سر سفره خانواده و حفاظت از احترام و حيثيت شان. پناه بردن به «خاندان» سپري است در مقابل گزندهاي جامعه بي رحم آمريكايي. زيبايي اين داستان ها در تصوير فوق العاده شفاف و همه جانبه و واقع گرايانه اي است كه ماريو پوزو با نبوغش از اين تقابل «سنت» و «مدرنيته» به ما مي دهد: از يكسو جامعه آمريكايي است با فسادي همچون جذام نفوذ كرده از بالاترين تا پائين ترين لايه هايش؛ و در سوي ديگر مهاجراني كه مي خواهند با اتكا بر انسجام و سنن عشيره اي خود راه خويش را در اين باغ وحش بگشايند و به هدف شان برسند.
و البته كه اين «مافيها» ي افسانه اي ما هم به «فساد» كشيده شد. از نام و معني اش تا سنت و منش اش؛ زيرا، همان طور كه ماريو پوزو بارها در رمان هايش اشاره مي كند، نسل هاي جديد احترامي از براي پدران شان و سنت هاي شان ندارند. متولدين آمريكا ديگر سنت هاي پدران سيسيلي شان را نمي فهمند. از «اصل» خود، كه قدرتمند و ثروتمندشان كرد، دور شده و نابود مي شوند. و نوبت تقليد ديگران از نام «مافيا» مي رسد: كلمبيايي ها، روس ها، چيني ها، ژاپني ها، و بسياري ديگر. و اكنون «مافيا» همه جا هست: از مافياي مواد مخدر و نفت تا مافياي شيرگاو و تره بار و كود حيواني!
اما واژه «دان» ، رئيس طايفه سيسيلي كه اهميتي كليدي در دنياي مافياي آثار ماريو پوزو دارد، بنده پيشنهاد مي كنم كه به «خان» ترجمه شود ،هم به پيروي از سنت متقدمين ترجمه در ايران، كه اين گونه القاب را «بومي» مي كردند و مثلاً به جاي Lord و House of Lords انگليسي «خان» و «مجلس خوانين» مي گذاشتند، و هم به تأسي از مترجمين عرب كه در برگردانيدن متون غربي حتي المقدور از «بومي» كردن، حتي نام هاي خاص، فروگزار نمي كنند. و هم از اين نظر كه واژه «خان» براي خواننده ما آشناتر و سهل الوصول تر از «دان» است. و صد البته كه اين مفهوم از نوع سيسيلي آن است و كاملاً با معادل ايراني اش منطبق نيست.
*پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.