چشم انداز
از ديدگاه همگاني تاريخ تمدن ها، اروپا نابرابري چشمگيري از نظر تأثير فرهنگي دوجانبه جهان اسلام و مسيحيت، از خود نشان مي دهد. قدمت نفوذ انديشه اروپايي به جهان اسلام، به آغاز قرن نوزدهم برمي گردد، در حالي كه تمدن اسلامي تأثير عميق خود را بر فرهنگ اروپايي و مسيحي- در مسير طولاني شكل گيري علم و فناوري- يك هزار سال قبل و در طول دوره اي چندصدساله به جا گذاشته بود. به بيان ديگر، بيش از هزار سال، فرهنگ اروپايي تأثير خاصي بر جهان اسلام نداشت، بلكه از به اصطلاح روشنگري اوليه در دوره اسلامي، در تمام عرصه هاي فرهنگ و علم بهره مند شد.
اين حقيقتي تاريخي است كه شكل گيري حيات فكري اصيل اروپايي در قرون وسطي، حاصل شكوفايي تمدن اسلامي در اسپانيا بود. در طول پنج قرن- دقيقاً از قرن هشتم تا سيزدهم- تاريخ تمدن هاي جهان، تاريخ تمدن اسلام بود. در مقايسه با تمدن مسيحي اروپا در آن زمان، تمدن اسلامي بسيار پالوده تر و رشد يافته تر بود. در خلال مدت حياتي تقريباً دويست ساله، برخورد اروپا با تمدن اسلامي، اين توان را به آن داد تا مهارت هاي خود را در تمام حوزه هاي كارشناسي و علمي رشد دهد؛ به خصوص در حوزه هاي فلسفه، پزشكي، ستاره شناسي، شيمي و رياضيات. حفظ گنجينه هاي فلسفه و علم يونان باستان براي آيندگان، يكي از بزرگ ترين دستاوردهاي عالمان مسلمان در قرون وسطي است. عالمان مسيحي فقط از طريق فيلسوفان عرب در اسپانيا و ترجمه ها و تفاسير آنان با مفاهيم ماورأا لطبيعه ارسطويي آشنا شدند. ابن رشد- فيلسوف عرب- با تفسيري كه بر ارسطو نوشت، بيشترين تأثير را داشت. وي در سال 1126 در قرطبه به دنيا آمد. مدارس(دانشگا هاي) عرب در قرطبه، سويل، گرانادا، والنسيا و توليدو، شمار زيادي از عالمان مسيحي را جذب كرد. متفكران بزرگ مسيحي از جمله آلبرتوس ماگنوس، راجر بيكن، توماس آكويناس، ويليام اُكامي و ژربر اوريايي(Gerbert of Aurillac) كه بعد پاپ سيلوستر دوم شد، مهارت هاي فكري خود را در اين مراكز علم آموزي فرا گرفتند.
|
|
تبعيض هاي كليشه اي
دكتر علي صباغيان- اسلام ديني جهاني است كه آموزه هاي آن بر مبناي فطرت انساني و صرف نظر از زمان و مكان بنا شده است. اين ويژگي موجب شده پيروان اين دين جهاني در نقاط مختلف عالم پراكنده باشند و از هر قوم و ملت اعم از سياه و سفيد يا زرد و سرخ، دل در گرو آرمان هاي ارزشمند اين دين حنيف قرار دهند. اگرچه خاستگاه اسلام در جزيره العرب در منطقه خاورميانه بود اما به زودي آوازه اصول عدالت خواهانه و آزادي طلبانه آن نقاط مختلف جهان در آسياي ميانه، شرق آسيا و شمال آفريقا و اروپا را درنورديد و مردماني در اين مناطق گروه گروه با گرويدن به اين دين در شمار پيروان آن درآمدند. مسلمانان در مناطق مختلف جهان نه تنها به زندگي مسالمت آميز با هموطنان غيرمسلمان خود معروف شدند بلكه در بسياري از موارد نقش عمده اي در پيشرفت علمي جوامع خود نيز ايفا كردند.
با وجود مشي معتدلانه مسلمانان در جوامع غيراسلامي در برخي موارد آنها در زير شديدترين فشارها و تضييقات قرار داشته اند. نگاهي گذرا به نوع برخورد جوامع اروپايي با مسلمانان ساكن در اين سرزمين ها حكايت از بي انصافي ها، ناعدالتي ها و تبعيض در حق مسلمانان دارد كه آن نيز نشأت گرفته از ذهنيت هاي كليشه اي ضداسلامي اروپا مي باشد وقتي زورمداران اروپا سياست هاي قدرت طلبانه خويش را در ظاهر مذهبي جست وجو كردند و جنگ هاي صليبي را راه انداختند، بهانه اي تاريخي براي اقدامات ضد اسلامي و ضد مسلمانان در اروپا فراهم كردند به طوري كه اين نگاه هاي كليشه اي نشأت گرفته از سياست قدرت تا امروز نيز ادامه يافته است. اكنون با آن كه در بسياري از كشورهاي اروپايي از جمله انگليس، آلمان و فرانسه اقليت هاي بزرگ مسلمان در عمل نشان داده اند كه بهترين شهروندان اين جوامع هستند اما در پرتو تبليغات ضد اسلامي مورد بيشترين آزار و ستم قرار مي گيرند. نمونه هايي از اين دست را مي توان در برخوردهاي سال هاي اخير كشورهاي فرانسه، آلمان و انگليس با شهروندان مسلمان خود يا رفتارهايي همچون اقدام نشريه دانماركي در اهانت به مقدسات مسلمانان مشاهده كرد. اگرچه در طول تاريخ رفتارهاي اروپايي ها در مجموع بر اساس ظلم و ستم بر پيروان اسلام بنا شده است اما اصول و آموزه هاي اين دين بزرگ هر روز بيش از قبل وجدان هاي آگاه در اروپا و ساير جهان را به خود جذب مي كند كه افزايش شمار روزافزون مسلمانان در كشورهاي مختلف از جمله اروپا نشان روشن جهاني بودن اين دين حنيف است.
كتابخانه بزرگ اروپا در توليدو- كه در سال 1130 مدرسه ترجمه در آن تأسيس شد- دانشجويان و محققان را از سراسر اروپا جذب مي كرد. علم طب عربي- اسلامي تأثير بزرگي در توسعه رشته پزشكي در اروپا داشت. استادان نخست دانشگاه هاي تازه تأسيس اروپايي در قرن دوازدهم، همگي دانش آموختگان سابق عالمان عرب بودند. قانون- اثر اصلي مشهورترين عالم طب يعني ابن سينا- به مدت شش قرن در تمام دانشكده هاي پزشكي مهم اروپا تدريس مي شد. در سال 1587، هانري سوم پادشاه فرانسه، كرسي زبان عربي را براي ترويج پزشكي در فرانسه، در دانشگاه سلطنتي تأسيس كرد. تأثيرهاي مشابه را بر شكل گيري روش هاي علمي مي توان در حوزه هاي رياضيات، ستاره شناسي، شيمي، معماري، موسيقي و فنون صنعتي نيز رديابي كرد. البطاني- ستاره شناس شهير عرب- قاطعانه اصل بطلميوس يعني مركزيت زمين را رد كرد و اين مدت ها پيش از آن بود كه كپرنيك رساله مشهور خود را با نام De revolutionibus orbiumcoelestium در قرن شانزدهم منتشر كند. دوره رومي هنر اروپايي، عميقاً به معماري اسلامي مديون است؛ به خصوص در اسپانيا. بدون ورود به جزئيات، مي توان به درستي اظهار كرد كه تمدن اسلامي- كه تا اواخر قرن دوازدهم در جنوب اروپا شكوفا و دستاوردهاي همگاني آن حتي فراتر از سهم پيشين امپراتوري روم در توسعه تمدن بود- اروپا را از خواب جزم انديشانه در قرون وسطي بيدار و از اين رو نوعي نوزايي اوليه اروپايي از نظر جهان بيني روشنگرانه، منطقي و غيرجزم انديشانه ايجاد كرد.
اما در سطح سياسي، اين تأثير غني فرهنگي كه تمدن مسيحي در اروپا به طور يك سويه از آن بهره مند شد (اين تمدن در آن زمان چيزي از خود نداشت كه به توسعه تمدن اسلامي عرضه كند) فقط به ندرت با آزادفكري و مدارا پذيرفته مي شد. چارلز كبير(814-747) روابط صميمانه اي با عباسيان در بغداد برقرار كرد. حتي هارون الرشيد به وي در مقام حافظ مسيحيان خاور احترام مي گذاشت و برايش حقوق تشريفاتي در بيت المقدس قائل بود. در دوره تاريخي بعدي، امپراتور فردريك دوم(1250-1194) پادشاه سيسيل و بيت المقدس، به رغم مشاركت در جنگ هاي صليبي، نسبت به تمدن اسلامي پذيرشي واقعي داشت و مايل بود از علماي برجسته مسلمان بياموزد. با اين حال، بايد متذكر شد كه علاقه هر دو اين زمامداران به امپراتوري اسلامي در شرق معطوف بود، نه تمدني كه در خاك اروپا در قرطبه مستقر بود كه – به رغم تأثير غني فرهنگي- بهبود روابط سياسي با آن هرگز ايجاد نشد.
تاريخ سياسي روابط اسلام- مسيحيت در اروپا تحت الشعاع شكل گيري جنگ هاي صليبي است كه در قرن يازدهم آغاز شد و پاپ ها از اين طريق در صدد تثبيت استيلاي بي چون و چراي واتيكان، به خصوص در شرق مسيحي بودند. جنگ هاي صليبي به سرعت به عملياتي استعماري- امپرياليستي تبديل شد كه از آن طريق، كشورهاي اروپايي مي خواستند منافع حياتي اقتصادي و تجاري خود را تأمين كنند. دين، صرفاً بهانه اي براي نقشه هاي استعماري زمامداران اروپايي- نه فقط عليه مسلمانان در سرزمين مقدس بلكه ضد امپراتوري بيزانس مسيحي- بود. دوره چهارم جنگ هاي صليبي اين امر را به روشني نشان داد، به گونه اي كه در جريان آن، انريكو دانه ولو- رئيس جمهوري ونيز- قسطنطنيه را در سال 1204 فتح و غارت كرد. در حالي كه مسلمانان در سال 1187 موفق به فتح مجدد بيت المقدس به دست صلاح الدين شدند، مسيحيان موفق شدند پس از سقوط گرانادا در سال 1492 به حضور اسلام در اروپا پايان دهند. اما در بخش شرقي اروپا امپراتوري تازه شكل گرفته ترك نه فقط قسطنطنيه مركز مسيحيت شرقي را در سال 1453 فتح كرد، بلكه تدريجاً فتوحات خود را تا سال 1683 تا دروازه هاي وين گسترش داد.
اين تاريخچه پيچيده رويارويي ها بين مسيحيان و مسلمانان در غرب، جنوب و شرق اروپا و در خاور نزديك عملاً گفت وگوي واقعي تمدنها را ناممكن كرده است – به رغم تاثير غني فرهنگ اسلامي بر رشد ذهن اروپايي در بافت رويارويي هاي سياسي – نظامي، دين ابزار ايدئولوژيك مسيحيان براي دفاع از منافع زمامداران اروپايي بود – از جمله رئيس واتيكان در رم. اين امر توضيح دهنده تاريخچه سوءتفاهم هاي تعمدي و سهوي است كه در ارتباط با برخورد اسلام – مسيحيت در اروپا در طول قرون است. ستيز اوليه تمدنها از قرون وسطي، ميراث رويارويي، بي اعتمادي و سوءتفاهم را تا به امروز به همراه داشته است. كليشه هاي ضداسلامي در اروپا – كه اكنون با رواج شكل جديدي از فعاليت سياسي در جهان زهرآگين تر شده است – بازتاب اين سابقه آغازين دشمن در تعامل اسلام و مسيحيت در خلال گسترش حكومت اسلامي در اروپا از قرن هشتم و عمليات بازپس گيري شبه جزيره ايبريا (اسپانيا و پرتغال) و جنگ هاي مسيحي كه از آن نتيجه شد.
با آغاز استعمارگري اروپايي، روابط با اسلام به سمت سلطه سياسي و قيموميت فرهنگي اروپا گردش كرد. سياست قدرت اروپا تا به روزگار جاري نقشه سياسي خاورميانه را شكل داده است. ادعاي استيلاي ايدئولوژيك اروپاي مسيحي بر تمدن عربي – اسلامي مكمل سلطه سياسي و نظامي بود. تعصبهاي ديرينه - كه از زمان جنگ هاي صليبي تغذيه شده بود به عنوان ابزارهايي تجديد حيات يافته و حتي تقويت شده است كه در رويارويي مربوط به تاسيس يك هويت سياسي جديد در فلسطين به طور فزاينده اي به كار مي رود. اين در حالي است كه حضور تاريخ اسلام بخصوص در بيت المقدس را نمي توان ناديده گرفت.
مفاهيم ماورأالطبيعي در اسلام و مسيحيت و نقش آنها در شكل دهي به روابط دو گروه در اروپا
براي فهم بهتر موقعيت ثانوي و ماهيت ايدئولوژيك بسياري از رويارويي هايي كه پيشتر تشريح شد، بايد به طور خلاصه به شباهت هاي غيرقابل انكار جزمي- ماورأالطبيعي بين اسلام و مسيحيت بپردازيم كه مي تواند مبناي گفت وگوي روشن بين دو تمدن در عرصه هاي كلامي، فرهنگي و سياسي قرار بگيرد. همه مي دانند كه دو تمدن برپايه باور به يك خدا هستند. يكتاپرستي جوهره اديان آنها در قبال جهان است. مفهوم يكتايي دقيق تر و با درجه انتزاع بيشتري در اسلام بيان شده است در حالي كه شايد بتوان اين مفهوم را در مسيحيت حاوي بقاياي شرك دانست كه در مفهوم تثليثي آن ديده مي شود. مفهوم خدا در اسلام چه بسا به مسيحيت كمك كند مفهوم مورد نظر خود را از يكتاپرستي تبيين كند و هرگونه عناصر انسان انگارانه را در اصل تثليث خداي واحد به طور نقادانه ارزيابي كند. افزون براين، هر دو دين ماهيت جهان شمول دارند و در نتيجه براي پذيرش تمام بشر هستند. مفهوم خدا در اين دو دين مفهوم خداي قبيله اي نيست و فاقد هرگونه تبعيض از نظر عضويت در جامعه باوردارندگان آن است. اين جهان شمولي پيام آنها شايد موجب رقابت بين دو دين شوند كه تمام انسانها را دعوت كرده اند اما در عين حال پيام ياد شده بر آزادانديشي اين اديان در قبال افكار تمام انسانها تاكيد دارد. يك عامل پيونددهنده ويژه در عرصه كلام، نقش برجسته اي است كه اسلام براي عيسي در ميان تمام پيامبران قائل است. اعتقادات مسيحي در مورد بارداري مريم و عصمت عيسي به همين اندازه مورد تاييد اسلام است (با اين حال، عمده تفاوت از اين نظر است كه آيا عيسي پسر خداست يا صرفاً يك پيامبر است، هر چند كه شايد از شريف ترين آنان) مفاهيم مشابهي در هر دو دين در ارتباط با رستاخيز و داوري آخر وجود دارد.
اما اين شباهت هاي ساختاري اصل ماوراالطبيعي – مبنايي براي گفت وگوي واقعي بين دو دين نشده است. تفاوت هاي موجود در اصول بخصوص براي مسيحيت مهم تر بوده است. نبود اعتماد، حتي بي اعتمادي عميق بين دو اجتماع سايه افكنده است. اين وضعيت را تا حدي مي توان حاصل صدها سال رويارويي مسلحانه در اروپا و خاور نزديك دانست. هنوز تعصب دشمنانه ضداسلام بر بسياري از رويكردهاي اروپا در قبال مسائل جهان اسلام، اصول ديني آن، قواعد اجتماعي و سبك زندگي آن و غيره حكمفرماست. همانگونه كه محمد اسد انديشمند پاكستاني متولد اتريش به درستي اظهار كرده است، اروپا تهديدهاي سياسي و نظامي از جانب قدرت هاي مسلمان آن زمان – بخصوص تهديد امپراتوري عثماني – را ناشي از اسلام مي دانست، يعني پيام ديني پيامبر.
مانع ديگر بر سر راه تفاهم و گفت وگوي واقعي اين حقيقت بود كه تا مدتهاي طولاني، تحقيقات در زمينه اسلام در دست هيأتهاي مبلغ مسيحي بود كه به شيوه اي پوزش خواهانه و بسيار جدل انگيز به اين موضوع مي پرداختند. اين امر وجهه اي از جنبه هاي اجتماعي، اخلاقي و ديني اسلام پديد آورد كه به شكل غريبي تحريف شده بود. چنين موضع عقيدتي به نوبه خود تاثير منفي عميقي بر درك عمومي اروپا از اسلام تا به امروز داشته است. آنچه امروزه به عنوان شرق شناسي معروف است، ريشه در رويكرد مدافعانه مسيحي دارد كه عقايد مسيحي را در موضع برتري نسبت به اسلام قرار مي داد و وانمود مي كرد اسلام بدعت آميز است. همان گونه كه ادوارد سعيد به درستي اظهار داشت: راهبرد شرق شناسي به برتري موقعيت متكي است كه فرد غربي را در انواع روابط محتمل با شرق قرار مي دهد بي آنكه دست بالاي نسبي را از دست دهد و در اختيار آن قرار دهد. اين نوع رويكرد يكي از موانع عمده تفاهم بين مسلمانان و مسيحيان در حال حاضر است.
اين رويكرد كاملاً از تحليل نقادانه كليشه هاي موجود به عنوان ميراث رويارويي هاي پيشين بازمي ماند.
برعكس رويكرد ياد شده، اين كليشه ها را در قالب جديد ستيز تمدن ها تقويت مي كند. در اين قالب اسلام تهديدي براي امنيت اروپا و حفظ سبك زندگي ليبرال و لگام ارزشي آن تلقي مي شود. شرق شناسي يا حرفه مطالعات اسلامي، از بسياري جهات بخشي از جنگ هاي صليبي براساس شرايط اروپا محور قرن بيستم است. يكي از كليشه هايي كه روابط اسلام- مسيحيت را از زمان جنگ هاي صليبي و جنگ با امپراتوري عثماني تحت تاثير قرار مي دهد، كليشه ماهيت خصومت آميز اسلام از نظر پيام ديني و سياسي آن است. اين كليشه بر حول محور تفسير مسيحي از عبارت قرآني جهاد مي گردد و نمونه كاري است كه هنوز لازم است انجام شود تا امكان تفسير و بازنمايي منصفانه و متوازن پيام اسلام در اروپا فراهم شود. عالمان مسيحي اين گونه آموزش مي دادند كه اسلام به طور كلي و بي قيد و شرط جنگ با كافران، يعني خود مسيحيان را توجيه مي كند. برخي جملات قرآن تعمداً خارج از سياق براي اثبات ماهيت تهاجمي اسلام مورد استفاده قرار مي گرفت و هنوز هم مي گيرد.
به خصوص آيه 39 سوره انفال به اين منظور مورد استفاده قرار مي گيرد. تعمداً محتواي كاملاً روشن آيه 39 را ناديده مي گيرند كه در آن زور فقط در موارد دفاع مجاز دانسته شده است. (اذن للذين يقتلون بانهم ظلموا...) و در آيه 190 سوره بقره اين اصل به طور دقيق تري تصريح شده است. (و قتلوا في سبيل الله الذين يقتلونكم و لاتعتدوا ان الله لايحب المعتدين). تفسير نادرست از كاربرد زور در آموزه هاي قرآن يك نمونه اصلي سوءتفاهم بين اسلام و مسيحيت است كه جو بي اعتمادي شديدي ايجاد كرده است. اين بي اعتمادي باعث استمرار درك ناصحيح از اسلام به عنوان تهديدي براي تمدن مسيحي در اروپا و نفي حق موجوديت آن مي شود.
براساس كليشه نادرست ديگري كه به تعصب در مورد ماهيت خصومت آميز اسلام مربوط مي شود، اسلام آزادي دين را نمي پذيرد و از اين رو با جهان بيني ليبرال اروپاي سكولار ناسازگار است. اين جهان بيني به هر حال هويت اروپا را براساس تاريخ مسيحي آن تعريف مي كند. به نظر مي رسد انبوه شرق شناسان و كارشناسان اسلام تعمداً صورت بندي كاملاً روشن آيه 256 سوره بقره را ناديده مي گيرند. (لااكراه في الدين).
بنابراين، تحت هيچ شرايطي نمي توان از جهاد براي اثبات ماهيت مخاصمت آميز يا تهاجمي اسلام در قبال مسيحيت استفاده كرد، حتي در حال حاضر، كليشه هايي از اين دست در سخنراني هاي علمي و در كتاب هاي درسي تبليغ مي شود. تحريف تعمدي، حذف جملات اضافي توضيحي و درآوردن برخي صورت بندي هاي خاص از بافت مناسب آن در قرآن نشان دهنده نياز به رويكرد جديد هرمنوتيك در گفت وگوي اسلام و مسيحيت در اروپاست. شركت كنندگان در سمپوزيوم مفهوم يكتاپرستي در اسلام و مسيحيت (كه سال 1981 در رم برگزار شد) اين گونه به نياز فوري براي تصحيح اين كليشه ها اشاره كردند: ... يكي از موانع عمده بر سر راه تفاهم معنادار و همكاري بين اسلام و مسيحيت تداوم وجود كليشه هاي نادرست در كتاب هاي درسي مدارس است. بايد برنامه اقدام روشني را براي بررسي و تصحيح تمام كتب درسي از اين منظر تدوين كرد تا مسيحيان از سنين پايين درباره فرهنگ راستين اسلام و ميزان نزديكي و شباهت آن به اسلام بياموزند .
وضعيت جاري و چشم انداز آينده روابط اسلام و مسيحيت در اروپاروشن است كه حتي در اوضاع جاري در اروپا، آميزه پيچيده اي از منافع باعث حفظ اين كليشه هاي ديرينه مي شود. از زمان پايان كمونيسم و ناپديد شدن الگوي مرتبط دوست و دشمن، اسلام به عنوان جايگزين الگوي دشمن سابق درآمده است كه غرب مي كوشد از آن طريق استيلاي جهاني اش را اعمال كند. روابط اسلام- مسيحيت در اروپا متأثر از اين آميزه بين المللي جديد است كه در آن اسلام تهديدي نسبت به هويت و امنيت اروپا تلقي مي شود. نظريه ستيز تمدن هاي ساموئل هانتينگتن براي توجيه تداوم كليشه هاي تاريخي فوق الذكر به كار مي رود.
وجود جوامع اسلامي قابل توجه – كه بسياري از آنها كارگران مهاجر هستند- در اروپا به طور فزاينده اي به واكنش هاي مخاصمت آميز انجاميده است. اين جوامع بارها به عنوان تهديدي عليه پيوستگي اجتماعي و فرهنگي اروپا قلمداد شده اند. در اين شرايط كه جنبش هاي سياسي در اروپا تعمداً از پيش داوري هاي سنتي ضداسلامي سوءاستفاده مي كنند و حتي به آن دامن مي زنند، بسيار دشوار است فضاي گفت وگو و همكاري را حفظ كرد. فضا براي نوعي جنگ فرهنگي فراهم مي شود، همان طور كه در قضيه رشدي يا در كارزار عليه آن ماري شيمل، كارشناس آلماني برجسته تمدن اسلامي ديده شد. شيمل به خاطر تلاش هاي خود در طول عمرش براي عرصه تصويري متوازن و بي طرفانه از اسلام در اروپا مورد حمله قرار گرفت.
در اين زمينه، رسانه ها نقش بسيار منفي و مخربي ايفا مي كنند كه – تا حد زيادي- متأثر از طرف هاي خارجي با منافع خاص متفاوت است. نفوذ صنعت فيلم آمريكا در اروپا به پرورش كليشه دشمن به زيان اسلام و جوامع مسلمان در اروپا افزوده است.
پيوندهاي اسلام و مسيحيت در شرايط تاريخي فعلي تا حد زيادي تحت تاثير سرنوشت مسلمانان بوسني و هرزگوين است. بي اعتمادي عميق تاريخي نسبت به جامعه مسلمان اروپا بي شك يكي از دلايل بي تحركي كامل اروپا در مقطع حساس پس از فروپاشي فدراسيون يوگسلاوي است. انفعال اروپا در قبال اقدامات نسل كشي در بوسني تاثير بدي بر روابط مسلمانان و مسيحيان نه فقط در اروپا بلكه در سطح جهاني گذاشته است. اين انفعال را فقط مي توان ميراث رويارويي هاي گذشته بين اسلام و مسيحيت دانست كه قبلاً شرح داديم. اين هم نمونه غم انگيزي است كه نشان مي دهد نزديكي كلامي و فلسفي در دين و تمدن، عملاً چه تاثير اندكي بر وضعيت موجود گذاشته است.
يك عامل مهم ديگر در روابط مسلمانان و مسيحيان در اروپا در حال حاضر، مسلماً مناقشه اعراب- اسرائيل و جنجال بر سر وضعيت بيت المقدس است. تفاهم و همكاري بهتر بين مسيحيان و مسلمانان به نفع طرف سومي نيست؛ يعني حكومت يهودي در فلسطين و حاميان آن در اروپا و جاهاي ديگر. از سوي ديگر، اشغال بيت المقدس توسط اسرائيل به يك اندازه براي مسلمانان و مسيحيان قابل پذيرش نيست. موضوع بيت المقدس در واقع فرصتي براي اقدام مشترك بين اين دو جامعه ديني عرضه مي كند.
اما به طور كلي، روابط مسلمانان و مسيحيان در اروپا در آغاز هزاره جديد در مرحله حساسي است. وضعيت دشوار جوامع مهاجر مسلمان در اروپا و رفتار كشورهاي اروپايي در مقابل بحران بوسني به خوبي اين امر را نشان مي دهد. هنوز مي توان ميراث جهاني بازپس گيري شبه جزيره ايبريا و جنگ هاي صليبي را احساس كرد؛ به خصوص پس از پايان مناقشه شرق- غرب كه عملاً كليشه دشمني را از بين برد و حدود نيم قرن مخاصمه تاريخي ديگر را تحت الشعاع قرار داد يا به خود جذب كرد.
وضعيت جاري روابط اسلام و مسيحيت در اروپا را مي توان از طرح هاي رويارويي طلبانه اي دريافت كه تعصب هاي به جامانده از قرن هاي سابق، آن را تقويت مي كند. حتي اعضاي نخبگان فكري اروپا مبادرت به پرورش كليشه اسلام دشمن كرده اند. اين امر را مي توان از گفته هايشان در مورد موضوع رشدي يا برخورد با آن ماري شيمل فهميد كه تصويري متوازن از اسلام ارائه مي كرد. به نظر مي رسد در شرايط حاضر – كه فروپاشي اتحاد شوروي خلأ ايدئولوژيك ايجاد كرده است- اروپا هنوز حاضر نيست از كليشه هاي ديرينه دست بردارد. رويكرد پوزش خواهانه كلام مسيحي سابق در قبال اسلام – كه اسلام صرفاً نسخه نادرست مسيحيت تلقي مي شود Arabia haeresium ferax- هنوز به شكل سكولار در اروپاي سكولار جريان دارد؛ يعني تمدن اسلامي، از ديدگاه نظام ارزشي اروپا ديده مي شود. تحولات سياسي اخير در خاورميانه و شمال آفريقا كه شامل جنبش تجديد حيات اسلامي در اين مناطق مي شود، تهديدي براي منافع حياتي اروپا قلمداد مي شود. جوامع مهاجر مسلمان در اروپا را متحدان بالقوه اين جنبش جديد و در نتيجه تهديدكننده هويت فرهنگي اروپا مي بينند. ادوارد سعيد (در شرق شناسي) مي نويسد: در اين سياق، در اين مورد اتفاق نظر وجود دارد كه اسلام، بلاگردان هر چيزي است كه در نظام الگوهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي جهان دوست نداريم .
بايد روابط آينده بين مسلمانان و مسيحيان را در اروپا از اين منظر ارزيابي كنيم. با توجه به تنش هاي جديد، راهنما نبايد پاراديم ستيز تمدن هاي هانتينگتن باشد. همانگونه كه از گفتمان سياسي اخير برمي آيد، اين نظريه عمدتاً در خدمت منافع كساني است كه مي كوشند در ارتباط با مناقشات خاورميانه- به خصوص مناقشه اعراب و اسرائيل- نقشه استيلاجويانه جديدي را توصيه كنند. هرگونه ديدگاهي در آينده بايد مبتني بر انديشه گفت وگوي تمدن ها بر اساس برابري شركا در چنين كاري باشد. بايد اصول قديمي اروپامحور شامل شرق شناسي و ايدئولوژي برتري مرتبط با آن را عملاً كنار گذاشت.
به اعتقاد ما، گفت وگوي صادقانه بايد بر اساس شباهت ساختاري در پيام يكتاپرستانه اسلام و مسيحيت باشد. اين امر، مستلزم رهاكردن رويكرد مبلغ مآب پيشين است. حضور جوامع مسلمان در اروپا(مردم مسلمان در بوسني و جوامع مسلمان در كشورهاي مختلف اروپايي) را نبايد تهديد، بلكه فرصتي براي ايجاد پيوند تفاهم بين اسلام و غرب به حساب آورد. اگر بخواهيم بيگانگي فزاينده بين اين دو آيين و جوامع داخل و خارج اروپا را از بين ببريم، بايد واقعيت هاي جامعه چندفرهنگي در اروپا، پذيرفته شود. در اين راستا، بايد از واقعيت هاي جامعه چند فرهنگي در اروپا پذيرفته شود. در اين راستا، بايد از كاربرد جدل انگيز عبارت بنيادگرايي دست برداشته شود. اغلب از اين عبارت، براي بي اعتباركردن جنبش تجديد حيات اسلامي و به طور كلي اسلام استفاده شده است. براي توصيف مناسب پديده هاي مربوط به خشك مغزي (fanaticism) مذهبي در تمام اديان، بايد عبارتي دقيق تر جايگزين آن شود.
ايجاد مناقشه بر سر حاكميت در فلسطين و بيت المقدس، تاثير قابل ملاحظه اي بر آينده روابط بين مسلمانان و مسيحيان در اروپا دارد. تنها در صورتي تفاهم اسلام و مسيحيت ارتقا خواهد يافت كه موضع اروپا منصفانه و متوازن شناخته شود و نه عليه حقوق اسلامي اساسي در بيت المقدس يا به حمايت از نيروي اشغالگر در فلسطين. بي اعتمادي ريشه دار در حضور سابق استعماري اروپا در منطقه را بايد با در پيش گرفتن سياست منصفانه در ارتباط با حقوق اسلامي در خاورميانه برطرف كرد.
در ارزيابي دورنماي آينده بايد به نوعي نابرابري فرهنگي اشاره كنيم كه ممكن است مانع جدي گفت وگو و تفاهم متقابل باشد. در واقع اروپاي سكولار، آگاهي ديني (مسيحي) را از دست داده است كه عده اي آن را حتي هويت مسيحي اروپا مي خوانند. اين در حالي است كه جهان اسلام در حال حاضر نوزايي اين آگاهي را تجربه مي كند. به نظر مي رسد هر دو اجتماع يكديگر را بر اساس چارچوب هرمنوتيك متفاوت و نظام هاي ارزشي و انگاره هاي مردم شناختي متفاوتي مي بينند.
اين امر واجد اهميت وافري است كه هر دو طرف(مسلمانان و مسيحيان به يك اندازه) به طرف هاي سوم اجازه ندهند در ارتباطات آنها در اروپا دخالت كنند. هرگونه گفت وگويي در آينده بايد مستقيم بوده و نبايد متأثر از منافع ژئوپليتيك طرف هاي خارجي باشد. آينده روابط مسلمانان و مسيحيان در اروپا نبايد تحت الشعاع تجديد روحيه جنگ هاي صليبي باشد، بلكه بايد در سايه راهنمايي آگاهي از حقايق بنيادين الهيات و ارزش هاي اخلاقي باشد كه هر دو تمدن در آن شريك هستند. شباهت ساختاري پيام معنوي هر دو دين بايد مبنايي براي فهم بهتر اجتماعي، فرهنگي و سياسي باشد.
*نويسنده: رئيس گروه فلسفه دانشگاه اينبروك در اتريش است.