پنجشنبه ۲۹ تير ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره ۴۰۳۹ - Jul 20, 2006
نگاهي به مجموعه نرگس ، اولين ملودرام نود شبي سيما
مادر،چرخ خياطي و يك سريال ايراني
سعيد مروتي
007194.jpg
007203.jpg
خانواده در كانون بحران
پس از توليد و پخش طنزهاي نود شبي كه خيلي زود به ورطه تكرار افتادند، خيلي ها از جاي خالي يك مجموعه 90 قسمتي جدي در تلويزيون ياد كردند. در شرايطي كه زمزمه هايي مبني بر ساخت يك مجموعه پليسي به گوش مي رسيد، مديران سيما ترجيح دادند اولين كار جدي 90 شبي در ژانر ملودرام مقابل دوربين برود. نرگس پخشش تازه آغاز شده است و در همان قسمت هاي اول نشان از حركت بر مدار كليشه ها دارد؛ كليشه هايي كه البته قبلاً جوابشان را پس داده اند. اين را چه در شيوه روايت و چه در شخصيت پردازي و درواقع بهتر است بگوييم تيپ سازي ها مي توان مشاهده كرد.به همين خاطر است كه نرگس بيش از آنكه به قواعد ژانر ملودرام وفادار باشد، به پاورقي هاي خانوادگي نشريات عامه پسند، شباهت دارد و البته يادآور يك سنت ديرپا در هنرهاي تصويري اين مرز و بوم نيز هست. بايد ديد اين مجموعه چگونه در 90 شب حكايت خانواده اي كه در كانون بحران قرار گرفته را روايت خواهد كرد و آيا روال چند قسمت اول همچنان ادامه خواهد داشت يا خير؟

پس از سال ها توليد و پخش سريال هاي نود شبي طنز و ميزان استقبالي كه مخاطب از اين مجموعه ها به عمل آورده، حالا نوبت به يك كار نود شبي جدي رسيده است. در همه اين سال ها، بسياري از كارشناسان و صاحب نظران عرصه رسانه بر جاي خالي مجموعه اي جدي كه هر شب روي آنتن برود، تأكيد كردند. به خصوص وقتي مجموعه هاي طنز به ورطه تكرار افتادند و عملا چيزي جز سوژه هاي مستعمل و حكايت هاي مكرر ارائه نكردند. در چنين شرايطي نرگس به عنوان اولين كار ملودرام سيما در قالب يك مجموعه نود قسمتي مقابل دوربين رفت؛ مجموعه اي كه در ميانه تصويربرداري اش آن اتفاق تلخ و ناگوار براي پوپك گلدره(بازيگر نقش نرگس) رخ داد و حالا به عنوان آخرين كار اين بازيگر روي آنتن رفته و به همين جهت كنجكاوي بيشتري را هم برانگيخته است.
حدود يك هفته از پخش نرگس مي گذرد و شايد هنوز براي قضاوت درباره مجموعه اي كه قرار است سه ماه پخش شود، زود باشد. با اين همه، با ديدن چند قسمت اول اين مجموعه مي توان به برخي از ويژگي هايش اشاره كرد.
نرگس توسط سيروس مقدم كارگرداني شده است؛ يكي از پركارترين مجموعه سازان سيما كه اتفاقاً در كارهاي قبلي اش هم نشان داده كه علاقه خاصي به ساخت مجموعه هاي حجيم و طولاني دارد.
در حالي كه معمولا سريال هاي سيما در 13قسمت توليد مي شود، مقدم با پليس جوان ، دريايي ها ، مسافر ، ريحانه و... به سريال هايي بالاي 26 قسمت هم رسيد. ساخت مجموعه هاي حجيم كه گاهي اوقات سال هاي سال هم توليد و پخش مي شوند در بسياري كشورها مرسوم است. مثلاً در كانادا اگر سريالي مورد توجه مردم قرار گيرد، در صورت امكان، ساخت آن ادامه مي يابد؛ مثل سريال قصه هاي جزيره كه مبدل به يكي از پرمخاطب ترين مجموعه ها در سراسر دنيا شد و ساخت آن هم سال ها ادامه يافت. البته سمت  ديگر ماجرا، قطع توليد و حتي پخش سريالي است كه به هر دليل، رضايت مخاطبان را جلب نمي كند؛ اتفاقي كه كمتر پيش آمده در اينجا شاهدش باشيم.
بديهي است مجموعه اي مي تواند در قسمت هاي متعدد توليد شود كه از ظرفيت داستاني گسترده اي برخوردار باشد.
در اين زمينه مي توان از همان سريال  قصه هاي جزيره مثال زد كه با وجود طولاني بودن، هيچ وقت حس ملال و تكراري بودن را به مخاطبش القا نكرد.
با اين مقدمه مي خواهم به اين نكته برسم كه روند توليد بسياري از مجموعه هاي حجيم و طولاني سيما، نه بر اساس اقتضاي داستان و ظرفيت و كشش فيلمنامه، كه معمولاً بر اساس دلايلي فرامتني صورت گرفته است. يعني بسياري از مجموعه هاي 26 قسمتي به راحتي مي توانستند در 13 قسمت توليد شوند و اتفاقاً جذاب تر و ديدني تر هم باشند، چون در بسياري از اين مجموعه ها، قصه به قدري كند جلو مي رود (و گاهي اوقات اصلا جلو نمي رود!) كه حتي با نديدن چند قسمت هم چيزي از دست نمي رود!
اين نكته  در مورد برخي از مجموعه هاي قبلي سازنده نرگس صدق مي كند و با پخش چند قسمت اول اين سريال، به نظر مي رسد كه مقدم همچنان مولفه  كاري اش را حفظ كرده است!
نرگس ماجراي خانواده اي را روايت مي كند كه با مرگ پدر دچار بحران شده و مادر خانواده با خياطي سعي دارد مخارج خود و دو دختر جوانش را تامين كند. نرگس دختر بزرگ خانواده كه كاراكتر محوري مجموعه هم به شمار مي رود، همان تيپ آشناي دختر خوب و مثبت سريال هاي ايراني را تداعي مي كند و نسرين كه دختر شرور و پرشيطنتي است هم با بازي عاطفه نوري مخاطب را ياد دوران سركشي مي اندازد.
مطابق معمول، ماجراهايي عاشقانه براي كاراكترها پيش مي آيد و سروكله مردان عاشق پيشه هم از همان قسمت هاي اوليه سريال آغاز شده است؛ چيزي كه در مورد همين چند قسمت اوليه مي توان گفت، حضور انبوهي از تيپ هاي نمايشي به جاي كاراكتر است؛ تيپ هايي كه گاهي اوقات بيش از اندازه اغراق آميز به نظر مي رسند. به همين خاطر است كه برخي از رفتارها و كنش هاي نرگس كه قرار است همدلي برانگيزترين آدم سريال باشد، توي ذوق مي زند! مثل نصيحت هاي مدامش كه از فرط تكرار، خيلي زود خاصيت خود را از دست داده است.
شيوه روايت داستان هم به رسم مألوف، بر مبناي تكرار مكررات بنا شده است. يعني در هر قسمت، حداقل اطلاعات ممكن ارائه و از حداقل مصالح داستاني استفاده مي شود و سعي مي شود با تكرار آنچه در قسمت هاي قبلي شاهدش بوده ايم، سر و ته ماجراها هم بيايد! يعني اگر ماجرايي را ديديم، هيچ اشكالي ندارد كه يكي از كاراكترها، آن را در يك قسمت ديگر براي كس ديگري تعريف كند. به اين ترتيب مخاطبي هم كه فرضاً قسمت قبلي را نديده است مي تواند با كار ارتباط برقرار كند! به خصوص اين بار كه قرار است شاهد پخش نود قسمت باشيم.
نكته ديگر، وجود آزاردهنده مولفه هايي است كه تداعي كننده سينماي فارسي دهه چهل است. مثل اينكه در عين روايت داستان زندگي يك خانواده فقير، توجيهي در داستان بتراشيم كه اين خانواده كه دغدغه معاش باعث به خطر افتادن سلامتي مادر هم شده، در يك خانه بزرگ زندگي كنند. درست مثل فيلمفارسي ها كه با توجيه سرايدار يك خانواده پولدار بودن، از جذابيت هاي تصويري خانه اي با حياطي پر از دار و درخت استفاده مي شد.
مورد جزئي تر، آن چرخ خياطي قديمي است كه چرخ روزگار در همه اين سال ها مادران زيادي را پاي آن نشانده تا خرج زندگي شان را با آن تأمين كنند!
مي شود اميدوار بود كه در قسمت هاي بعدي، سير وقايع به گونه اي پيش برود كه نرگس مبدل به مجموعه اي تاثيرگذار و ديدني شود؛ به خصوص اينكه تنها چند قسمت اول مجموعه، روي آنتن رفته است. شايد با پيش رفتن داستان و واردشدن آدم هاي تازه به ماجرا، بشود خاطره اين چند قسمت اول مجموعه را به فراموشي سپرد. در قسمت هاي بعدي قرار است بازيگراني چون حسن  پورشيرازي و مهرانه مهين ترابي هم وارد ماجرا شوند و شايد با آمدن آنها اتفاق تازه اي در نرگس رخ دهد. هر چند كه تا اينجاي كار، مقدم حتي در هدايت بازيگرانش چندان موفق نشان نداده است؛ بازيگراني چون زنده ياد پوپك گلدره، عاطفه نوري و پوران دخت  مهيمن با تكيه بر داشته هايشان، به هر حال گليم خود را از آب بيرون كشيده اند ولي وقتي كار به بازيگران ديگر مي رسد، همه چيز رها شده به نظر مي رسد.
با توجه به مجموع اين موارد، آن اميدواري كه در بخش قبلي اين يادداشت به آن اشاره شد، قدري كمرنگ مي شود.

امشب سينما 4 يكي از آثار كوروساوا را روي آنتن مي برد
بردن ابله به جنوب ژاپن
007191.jpg
كيكاووس زياري - آكيرا كوروساوا درام كلاسيك خود ابله  را سال 1951 كارگرداني كرد. اين هنرمند برجسته سينماي ژاپن فيلم خود را براساس قصه كتاب فيودور داستايوفسكي كارگرداني كرده است. ستسوكوهارا، ماسايوكي موري، توشيروميفونه و تاكاشي شيمورا بازيگران اصلي فيلم هستند. فيلم صد و شصت دقيقه اي و سياه و سفيد كورو ساوا در حقيقت يك فيلم دو قسمتي دويست و شصت و پنج  دقيقه اي كمتر تماشاگري – حتي علاقمندان بسيار جدي سينما– موفق به تماشاي اين نسخه شده است . اين نسخه در اولين شب نمايش آن در ژاپن به نمايش درآمد. استوديوي فيلمسازي شوچيكو كه فيلم را تهيه كرده بود، از كوروساوا خواست كه فيلم را كوتاه كند. مسئولان استوديو از اين فيلمساز خواستند كه زمان فيلم را به نصف تقليل دهد. علت اين درخواست هم مشخص بود: زمان فيلم بسيار طولاني بود.كاموا (ماسايوكي موري) كه به عنوان جنايتكار جنگي است كه چندين سال در اوكيناوا بوده و به هوكايدو برمي گردد. در همين محل است كه او با دو زن آشنا مي شود: تايكو (ستسوكوهارا) و آياكو (يوشيكو كوگا) تايكو به كاموا دل مي بندد. اين در حالي است كه آكاما (توشيرو ميفونه) دلباخته تايكو است. زماني كه آكاما مي فهمد كه هيچ وقت نخواهد توانست به تايكو برسد، به فكر ارتكاب يك جنايت مي افتد و همين مسئله باعث خلق يك تراژدي بزرگ مي شود. قصه ابله داستايوفسكي از آن دسته كارهايي است كه ساخت آن صبر و شكيبايي خاصي را مي طلبد. اين قصه در دل حال و هواي ساده خود به شدت استعاره اي است. كوروساوا هميشه از تحسين كنندگان ادبيات روسيه بوده است. (به ياد داشته باشيم كه او يك بار ديگر هم قصه كتاب در اعماق گوركي را تبديل به فيلم سينمايي كرد و درسواوزالا را در شوروي سابق و با حمايت مالي آنها ساخت.) اين فيلمساز علاقه خاصي به فيودور داستايوفسكي داشت و بيشتر از آن به ابله اين نويسنده. او هنگام كارگرداني ابله مي خواست تا حد ممكن به كتاب داستايوفسكي وفادار بماند.
نتيجه كار اين شد كه كوروساوا يك فيلم چهار ساعت و نيمه را روانه پرده سينماها كرد؛ نسخه اي كه هنوز هم عاشقان سينما در انتظار آن هستند كه روزي به نمايش عمومي درآيد. مشكلات اجتناب ناپذير هر اقتباس سينمايي از آثار ادبي اين است كه براي ساخت يك فيلم سينمايي فيلمساز ناگزير مي شود بخش مهمي از تحولات روحي رواني قصه كتاب را كنار بگذارد. ابله كوروساوا هم از اين قاعده جدا نيست. حالا اين سؤال مطرح مي شود كه آيا ابله يكي از كارهاي كليدي كوروساوا است يا خير؟
كوروساوا فضاي مسكو و سن پترزبورگ روسيه قرن نوزدهم را به محدوده پر برف و سفيد جنوب ژاپن منتقل مي كند. همين نكته باعث مي شود تا طنز و شوخ طبعي سياسي و اجتماعي داستايوفسكي از جامعه روسيه از دست برود، اما در بسياري از جنبه هاي ديگر فيلم كوروساوا به اصل قصه وفادار مي ماند. كاراكترهاي فيلم و فضاي روحي رواني فيلم به شدت شبيه قصه كتاب داستايوفسكي است.
كار چندان سختي است كه جذابيت نوول داستايوفسكي براي كوروساوا را درك كرده و متوجه شويم. تأثير داستايوفسكي را حتي در ديگر فيلم هاي كوروساوا مي توان ديد. در قصه خود داستايوفسكي شرايطي كه باعث بيماري موشكين (كاراكتر اصلي قصه) مي شود هيچ وقت توضيح داده نمي شود. اما در فيلم كوروساوا، كاراكتر كاموا به ما مي گويد كه او در يك منطقه جنگي بوده و حادثه اي كه در اين محل به وقوع پيوسته وي را مجبور كرده تا به بازسازي زندگي خود پرداخته و نگاه تازه اي به محيط دوروبر و آدمهاي آن بيندازد. كوروساوا تلاش دارد تا طبيعت انساني را در يك شرايط ويژه مورد بررسي قرار دهد. كاراكتر كاموا را در فيلم هاي ديگر فيلمساز مثل ريش قرمز ، من در ترس زندگي مي كنم ، ايكيرو و رسوايي هم مي توان ديد. در اين فيلم ها هم كاراكترهاي معصوم و بي گناهي حضور دارند كه صداقت و مهرباني شان آنها را در تضاد با جامعه دور و برشان قرار مي دهد و باعث مي شود تا آدمهايي عجيب و غريب به نظر برسند. همين كاراكترها كمك مي كنند تا تماشاگران اين فيلم ها به طبيعت واقعي دروني خود پي ببرند و با اين درك تازه احتمالاً تلاش كنند تا تبديل به آدم بهتري شوند. كوروساوا حتي چنين شخصيتي را در آخرين فيلمش مادادايوم هم مورد استفاده قرار مي دهد، جايي كه يك استاد پير (كه براي شاگردانش حكم يك قديس را دارد) يك ديدار پرمحبت و نوستالژيك با تحسين كنندگانش دارد.
در عين حال تقديس بي گناهي احمقانه موجود در ابله و مادادايو  مي تواند مشكل ساز باشد و لحن يك كار كاملاً ملودرام را بگيرد كه بيش از حد
سانتي مانتال است. نكته جالب اينجاست كه در اقتباس سينمايي كوروساوا، ميزان احساسات گرايي خيلي كمتر از آن چيزي است كه در نوول داستايوفسكي وجود دارد. با اين وجود ابله   سبك هميشگي فيلم هاي كوروساوا را ندارد. همچنين برخي بازي هاي غير معمول در نوع بازي بازيگران فيلم وجود دارد.ستسوكوهارا بازيگر مورد علاقه ياسوجيرو اوزو (وي بازيگر سه گانه آخر بهار ، اوايل تابستان و داستان توكيو است) در فيلم در يك نقش سخت و مشكل بازي مي كند. كاراكتري كه وي در فيلم دارد شخصيتي پيچيده است. اين كاراكتر به ويژه نوع روسي شخصيت است. به همين دليل خلق آن شخصيت روسي در قالب يك زن جوان ژاپني حكم يك چالش پيچيده را دارد. شايد در برخي لحظات بازي وي در نقش فوق متقاعدكننده به نظر نرسد.
ريك لايمن منتقد آمريكايي در نقد خود و برمجموعه كارهاي آكيرا كوروساوا از جمله مي نويسد: او كسي است كه سينماي ژاپن را به مردم سراسر جهان معرفي كرد. كوروساوا همراه با گروه ديگري از فيلمسازان مطرح بين المللي رشد كرد كه همه هنرمنداني مهم براي سينماي بين المللي هستند. كوروساوا فرزند يك نظامي بود كه به جاي آن كه نقاش شود، ترجيح داد به كار فيلمسازي بپردازد. خود او هم وقتي فعاليت هنري اش را شروع كرد نمي دانست كه بزودي تبديل به يكي از بزرگترين چهره هاي صنعت بين المللي سينما خواهد شد.با وجود آن كه كوروساوا هيچ وقت يك نقاش حرفه اي نشد، اما فيلم هايش حال و هوايي شاعرانه دارند و نگاه او از پشت چشمي دوربين نگاه يك نقاش را دارد. قدرت عظيم معنوي كوروساوا به قدري زياد بود كه براي چند دهه بسياري از فيلمسازان فيلم هاي خود را تحت تأثير او ساخته اند. زماني كه راشومون كوروساوا- برنده جايزه مهمي از جشنواره فيلم ونيز – در سال 1951 در معرض ديد تماشاگران بين المللي قرار گرفت علاقمندان سينما در خارج از ژاپن اطلاع كمي از سينماي ژاپن داشتند. اين فيلم باعث يك تغيير صد و هشتاد درجه اي در اين رابطه شد.
همان زمان منتقدين سينمايي در سطح جهان گفتند كه كوروساوا در فيلم هايش فولكلور ژاپني را با تحرك غربي درهم آميخته است. او با فيلم هايش فرهنگ ژاپن را به تماشاگران بين المللي در دوران بعد از جنگ جهاني معرفي كرد. طي يك دهه بعد از راشومون ، كوروساوا با خلق فيلم هايي مثل يوجيمبو ، ايريكو و هفت سامورايي نشان داد كه موفقيت اولين ساخته سينمايي اش اتفاقي نبوده است. يك بار كوروساوا به دانلد ريچي منتقد سرشناس (كه متخصص آثار كوروساوا و يكي از دوستداران وي بود) گفت: فكر مي كنم در تمام فيلم هايم كه مضمون مشترك دارند، اگر از من بپرسيد كه اين مضمون چيست به شما مي گويم كه هميشه خواسته ام در فيلم هايم يك پرسش را مطرح كنم: چرا آدم ها نمي توانند در كنار هم خوشبخت تر باشند و خوشحال تر زندگي كنند؟ كوروساوا در مصاحبه هاي مختلف خود گفته بود كه فولكلور ژاپني را به اندازه ادبيات غربي دوست دارد. همين علاقه بود كه باعث شد تا وي بتواند نوول هايي مثل در اعماق گوركي، مكبث ويليام شكسپير، ابله داستايوفسكي و حتي بالا و پايين اد مك بين را تبديل به يك سري آثار مقبول ژاپني كند. اين فيلمساز با استادي تمام ژانرهاي فيلم هاي عامه پسند ژاپني دوران خود، سبك جيداي – گتو (يك نوع اكشن محلي كه در ارتباط با سامورايي هاي قرون وسطايي است) و سبك جنداي – گكو (يك درام واقع گرايانه كه ريشه در زندگي ژاپن معاصر دارد) را در هم تلفيق كرد. همين مسئله باعث شد تا از آثار كوروساوا به عنوان صداي اصلي سينماي ژاپن اسم ببرند. با اين حال برخي از منتقدين ژاپني ساخته هاي كوروساوا را بيش از اندازه غربي ارزيابي كردند. وي در اين ارتباط يك بار گفت: من مجموعه اي از سنت هاي قديمي ژاپني را در تلفيق با آنتيك هاي فرانسوي و حتي تفكرات هلندي مورد استفاده قرار داده ام. خلاصه كنم، در ذهن من به صورت همزمان دو فرهنگ ژاپني و غربي در كنار يكديگر زندگي مي كنند. اين دو سبك در ذهن من هيچ درگيري و تضادي با هم ندارند. درام اجتماعي ابله نماينده خوبي براي آن چيزهايي است كه كوروساوا در اين گفت و گوي خود بيان كرده است.

بازي
Blade of Darkness
سيستم: PC
سبك: اكشن سوم شخص
007188.jpg
اين بازي يك اكشن سوم شخص با ساختي بسيار خوب و گرافيكي متوسط است. در بازي شما ماجرا را از ديد سه شخصيت جنگجو يعني يك پيرمرد، يك زن و يا يك مرد وايكينگ مي توانيد دنبال كنيد.
هر يك از اين سه شخصيت سلاحي مخصوص به خود دارد. كنترل بازي بسيار عالي و كارآمد طراحي شده و در هر صحنه شما خود را كاملاً درگير مبارزات احساس خواهيد كرد. مبارزه ها به شكلي كامل طراحي شده اند و در هر قدم بايد با احتياط كامل عمل كنيد و گرنه به راحتي شكست خواهيد خورد. بازي روندي يكسان و مشابه دارد غير از غولهاي مرحله كه تك و توك در ميان مراحل سروكله شان پيدا مي شوند، مبارزه با ساير دشمنان هم به دليل سيستم مبارزه دقيق كار چندان آساني نيست. پيدا كردن سلاح هاي مختلف و همچنين زره هاي متنوع تا پايان بازي از ديگر نكات جذاب و جالب Blade of Darkness است. اين بازي به راحتي روي سيستم هاي نه چندان قوي اجرا مي شود.

Warship Gunner 2
سيستم:PS2
سبك: اكشن استراتژي
007182.jpg


نسخه اول اين بازي در سال 2003 با نام
Naval OPS: Warship Gunner به بازار عرضه شد. نسخه دوم اين بازي در نگاه اول چندان پيشرفتي نسبت به نسخه اول ندارد. در اين بازي شما فرماندهي يك ناو جنگي را برعهده خواهيد گرفت و بايد در هر لحظه مراقب وضعيت كشتي باشيد كه غرق نشود و فوراً مناطق آسيب ديده را ترميم كنيد. مأموريت شما در هر مرحله تنها جلوگيري از غرق شدن كشتي در حين نبرد است.در مراحل بين هر مأموريت مي توانيد كشتي خود را بازسازي و يا نوسازي كنيد. مي توانيد سلاح هاي جديد و تكنولوژيك روي كشتي سوار كرده و حسابي آن را سنگين كنيد البته بايد حساب همه جا را داشته باشيد تا در اثر زياده روي در تجهيز، سرعت و قدرت مانور شما كم نشود. Warship Gunner 2 بازي اي نيست كه مورد پسند همه باشد و كمي طول مي كشد تا بتوانيد با آن ارتباط برقرار كنيد.

نگاه
وقتي مجري بيش از حد
احساس صميميت مي كند
شهاب مهدوي- در سال هاي نه چندان دور مجريان سيما، چيزي جز جديت و حالتي رسمي و گاهي اوقات عصا قورت داده را بروز نمي دادند. يكي از دلايل اين امر هم به ويژگي  برنامه هاي سيما بازمي گشت كه عنصر سرگرم كننده بودن در آن كم رنگ  بود؛ سال هايي كه حجم برنامه هاي سرگرم كننده تلويزيون آن قدر كم بود كه خيلي ها به تماشاي برنامه مسابقه علمي مي نشستند، بدون اين كه چندان از محتواي برنامه و پرسش و پاسخ ها سر دربياورند. هر چند چيزي كه از آن برنامه در ذهن نگارنده(كه در آن سال ها دوران كودكي را پشت سر مي گذاشت) در ذهن مانده، اجراي مسلط و دقيق مجري اش است؛ مجري كه به ياد نمي آورم حتي لبخندي بر لب داشته باشد و همواره با جديت برنامه را اداره مي كرد. شايد بتوان گفت اولين مجري سيما كه تا اندازه اي از مرزهاي جدي بودن قدري گذر كرد، بهرام شفيع بود. ورزش و مردم زماني يكي از پربيننده ترين برنامه هاي سيما بود و بهرام شفيع خيلي زود به خاطر تكيه كلام ها و اصطلاحات بعضاً عاميانه اي كه از آنها استفاده مي كرد، به مجري و البته گزارشگري محبوب بدل شد.
با تحولاتي كه از آغاز دهه 70 در صدا و سيما رخ داد، به تدريج حجم برنامه هاي سرگرم كننده بالا رفت. برنامه هايي كه برخي از آنها عيناً از نمونه هاي خارجي الگو گرفته مي شدند و طولي نينجاميد كه تلويزيون پر شد از مجرياني كه با لحن گرم و صميمي برنامه هايشان را اجرا مي كردند.پخش برخي از برنامه هاي تركيبي كه مخاطب نوجوان و جوان را مد نظر قرار داده بود و حضور مجريان جوان و تازه نفس، موج تازه اي را به همراه آورد.
اين موج در سال هاي اخير حتي برخي از بخش هاي خبري سيما را هم تحت تأثير قرار داد. مثل برنامه بيست و سي كه با حضور مجريان جوان و خبرهايي كه حالت خشك و رسمي از آنها گرفته شده، مخاطبان زيادي هم يافت و نشان داد كه مي توان جدي ترين خبرهاي سياسي را هم با لحن خودماني اجرا كرد.به اين ترتيب برخي از مجريان حتي در قامت ستاره ظاهر شده و گاهي اوقات اهميتشان از برنامه اي كه اجرا مي كنند هم بيشتر شد.
ابتدا تلاش مي شد در كنار يك مجري شوخ، فردي جدي هم قرار گيرد تا توازن برنامه  حفظ شود ولي حالا مدتي است كه در برخي از برنامه هاي سيما، مجريان در شوخي كردن با يكديگر و ميهمانانشان از هم سبقت مي گيرند.
گاهي اوقات هم حس مي شود كه تهيه كننده برنامه بيش از حد به مجري بها مي دهد. چنان كه گاهي اوقات در برنامه هاي زنده، از مجري رفتارهايي سر مي زند كه خارج از حد و مرز هنجارهاي رسمي است. بارها پيش آمده كه مجري شخصي ترين مسائل و اتفاقات زندگي خود را بي آن كه ربطي به موضوع داشته باشد در يك برنامه زنده بيان مي كند. چنان كه گاهي اوقات احساس صميميت بيش از حد مجري باعث رنجش ميهمان برنامه و حتي مخاطب مي شود. به همين خاطر لزوم قدري كارگرداني در چنين برنامه هايي به شدت محسوس است.
كمي دور، كمي نزديك
تا چند سال پيش اگر از شخصي مي پرسيدي چرا سينما نمي روي تا فلان فيلم را ببيني او مي گفت: كمي صبر مي كنم تا تلويزيون آن را پخش كند. حالا آن شخص بايد، كمي صبر كند تا فيلم مورد نظرش به شبكه ويدئويي بيايد، چون تلويزيون مدتي است كه تمايل به پخش  فيلم هاي ايراني نشان نمي دهد.
سياست خريد و پخش فيلم هاي ايراني از سوي تلويزيون، همواره با فراز و نشيب هايي همراه بوده  است. در دهه شصت، پخش فيلمي چون گل هاي داودي از تلويزيون يك اتفاق مهم قلمداد مي شد؛ سال هايي كه تلويزيون مثل الآن زياد فيلم ايراني پخش نمي كرد؛ آن هم در شرايطي كه تماشاگر اشباع شده  از فيلم ها و سريال هاي ژاپني بيش از هر چيز به تماشاي فيلم ايراني تمايل نشان مي داد. اين روند البته در سال هاي بعد كمي بهتر شد و تلويزيون هم با فيلم هاي ايراني مهربان تر. اتفاق مهم زماني رخ داد كه علي  لاريجاني از وزارت ارشاد به صدا و سيما آمد. پس از آمدن لاريجاني به سيما، خريد محصولات سينماي ايران به صورت گسترده در دستور كار مديران سيما قرار گرفت. افزايش برنامه هاي سينمايي و اختصاص برنامه هايي كه كارشان معرفي محصولات روي پرده سينماي ايران بود، در زمان حضور لاريجاني پررنگ شد. لاريجاني كه در طول حضورش در وزارت ارشاد با مسائل و مشكلات سينماگران آشنا شده بود، سياست خريد فيلم هاي ايراني را براي حمايت از سينماي داخلي دنبال كرد. هر چند در اين سياست هم در پي تغييراتي كه پس از دوم خرداد 76 رخ داد، كمي تجديد نظر شد؛ چنانكه برخي از فيلم هاي روي پرده امكان استفاده از تيزرهاي تلويزيوني را نيافتند. هر چند با گذشت زمان، برخي از همان فيلم ها روي آنتن رفتند.
و حالا مدتي است كه سياست خريد فيلم ايراني تغيير كرده است. از فحواي كلام مديران سيما اين طور استنباط مي شود كه حساسيت هاي ويژ ه اي براي اين امر وجود دارد و تلويزيون قصد دارد تا حدامكان فقط فيلم هايي را پخش كند كه محتواي ارزشمندي داشته باشند. اين چنين است كه فيلمي چون خيلي دور، خيلي نزديك با فاصله زماني كوتاهي از اكرانش از سوي تلويزيون خريداري شده و روي آنتن مي رود.
به اين ترتيب تلويزيون چتر حمايتي خود را فقط روي فيلم هايي مي گستراند كه ارزش هاي هنري شان مورد تاييد خاص و عام باشد.
نتيجه اين سياست اين است كه ديگر هر فيلمي كه داراي پروانه نمايش وزارت ارشاد باشد الزاماً از سوي تلويزيون خريداري نمي شود. نكته اين جاست كه برخي از توليدات نازل سينماي ايران، اتفاقاً تحت تاثير طنزهاي شبانه تلويزيون ساخته شده اند. يعني گناه بخشي از پيش پا افتادگي محصولات سينماي ايران بر گردن تلويزيون است. برخي از همان فيلم هايي كه مديران سيما به جرم نازل بودن حاضر به خريدشان نيستند، بر اساس طنزهاي شبانه سيما و اصلاً با حضور بازيگران تلويزيون ساخته شده اند.

چهره ها
حميد گودرزي
خوب، بد، زشت
007200.jpg
حميد گودرزي از آن دسته بازيگرهايي است كه با مجموعه هاي تلويزيوني به شهرت رسيده اند. حضور در مجموعه هاي مسافري از هند و كمكم كن گودرزي را به عنوان يكي از استعدادهاي بازيگري تازه نفس معرفي كرد. او پس از محبوبيتي كه در بين مخاطبان تلويزيون به دست آورده بود به سينما رفت و در فيلم هاي بازنده و چپ دست بازي كرد كه هر دو گيشه پررونقي داشتند. او اين روزها پس از مدتي دوري از تلويزيون دوباره مشغول بازي در يك مجموعه تلويزيوني است.
خوب، بد، زشت را عليرضا افخمي كارگرداني مي كند. گودرزي قبلاً در مجموعه تب سرد با اين كارگردان همكاري كرده بود. خوب، بد، زشت بازيگرهاي زيادي دارد و يكي از مجموعه هايي است كه پيش بيني مي شود جزو آثار پرمخاطب ماه رمضان امسال باشد. گويا گودرزي در اين مجموعه نقش تازه اي را تجربه كرده، نقشي كه مي تواند محبوبيت و شهرت او را در بين مخاطبان پروپاقرص مجموعه هاي تلويزيوني بيشتر كند. اين بازيگر جوان سينما و تلويزيون فيلم گناه من ساخته مهرشاد كارخاني را در نوبت اكران دارد. اين طور كه به نظر مي رسد او سعي دارد همان قدر كه به حضور در سينما اهميت مي دهد، بازي در مجموعه هاي شاخص تلويزيون را هم از دست ندهد.
پارسا پيروزفر
يك تجربه تازه
007197.jpg
پارسا پيروزفر مدتي است مشغول بازي در مجموعه در چشم باد به كارگرداني مسعود جعفري جوزاني است. حتماً در باره اين مجموعه، زياد شنيده و خوانده ايد؛ يكي از عظيم ترين و پرهزينه ترين توليدات سيما كه اميد مي رود يكي از بهترين مجموعه هاي سال هاي اخير هم باشد. مسعود جعفري جوزاني با وسواس و دقت زياد مشغول تصويربرداري اين مجموعه در نقاط مختلف از مجله شهرك غزالي است. پيروزفر كه پس از مجموعه
سفر سبز در سريالي مقابل دوربين نرفته بود، نقش اصلي اين مجموعه را بازي مي كند. او در اين مجموعه تاريخي- اجتماعي نقش يك خلبان را بازي مي كند. حضور در چنين پروژه اي با اين ابعاد، براي پيروزفر تجربه تازه اي به حساب مي آيد. او در كارنامه سينمايي و تلويزيوني اش چنين مجموعه اي را كم داشت. پيروزفر تا چند ماه ديگر هم درگير اين پروژه خواهد بود. اين بازيگر فيلم نقاب (كاظم راست گفتار) را آماده نمايش دارد.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
سياسي
سلامت
شهري
دانش
ورزش
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   شهري   |   دانش   |   ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |