سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
هرمنوتيك و گرايش هاي تأويلي در اديان توحيدي
معناي معنا
مسعود راعي صدقياني
002103.jpg
هرمنوتيك به لحاظ تاريخي برآمده از دين است. چه اگر خاستگاه آن را در يونان باستان بدانيم به اين نكته خواهيم رسيد. در يونان وقتي مردم مشكلي پيدا مي كردند يا مي خواستند از موضوعي آگاه شوند به معابد خدايان مي رفتند تا توسط آنها هدايت گردند. در يكي از اين معابد به نام معبد آپولون فردي به نام پروفتس وجود داشت كه سخن خدايان را بازگو مي كرد، اما در هنگام اين كار، آن قدر جذبه غيبي او را فرا مي گرفت كه در حالتي شبيه به صرع قرار مي گرفت و غالباً عبارات مقطع و بريده اي به زبان مي آورد كه قابل درك نبود؛ لذا به كسي ديگر نياز بود تا آن سخنان نا مفهوم را براي مردم تفسير و تشريح كند. به چنين فردي هرمنوييت مي گفتند(۱).
هرمنوتيك در انديشه رواقي تداوم مي يابد و سپس با ورود به حوزه تفسير كتاب مقدس، وارد مرحله جديدي از حيات مي شود. از آن پس تاريخچه هرمنوتيك و تأويل با تاريخچه تفسير متن كلام الله در دايره اديان توحيدي( يهود، نصاري و بعد اسلام)گره خورد. اين نوشته سيرتاريخي هرمنوتيك را ازدوره يهودي، مسيحي تا دوره حكيمان وعارفان مسلمان، به اختصار، بررسي مي كند.
***
هرمنوتيك و تأويل متن در يهوديت
در محدوده آئين يهود كسي كه بيش از همه به تأويل و تفسير فلسفي و عرفاني «عهد قديم» (كتاب مقدس يهوديان) پرداخت و تأثير عميقي بر سرنوشت هرمنوتيك نهاد، «فيلون» (۳۰ ق. م) بود. وي فيلسوفي متألّه و زاهد بود كه شيفته فلسفه يونان و به ويژه آراء افلاطون گشت و از اين رو به وفق دادن عقايد و رسوم يهوديان با جهان بيني حكيم يونان پرداخت؛ يا به تعبير ديگربه تفسير افلاطوني كتاب مقدس پرداخت. فيلون بدين منظور اين اصل را اختيار كرد كه مطالب و وقايع و شرايع مذكور در عهد قديم، علاوه بر معناي ظاهري، يك معناي رمزي و تمثيلي هم دارند. بنابراين معتقد شد كه خداوند - كه پديد آورنده تورات است- قرائن صارفه يا سكوهاي پرشي را در آن نهاده كه آدمي هنگام برخورد با آنها بايد معناي تحت اللفظي را تأويل نمايد تا به مفهوم باطني (رمزي) برسد (۲). در اين جاست كه قول وحي با گفتار افلاطون وحدت مي يابد. البته تنها برگزيدگان و كساني كه در عرصه پا فرا نهادن از ظاهر با تجربه هستند مي توانند به اين گوهر دسترسي يابند و براي همگان دست يافتني نيست (۳).
فيلون در هرمنوتيك روشي ذوقي داشت و از اين روي افكار او بر مكتب قبالا (Qabbalah) - بزرگترين نحله عرفاني يهود- تأثير بسيار گذاشت. (۴) انديشه فيلوني در كار مفسّران يهودي گسترش چشمگير يافت و بدين سبب بعد از مدتي، جرياني مبني بر بازگشت به ظاهر كلام وحي، آثار او را به حاشيه راند ،اما شيوه هرمنوتيكي وي به عالم مسيحيت منتقل شد و استمرار يافت.
هرمنوتيك و تأويل متن در مسيحيت
در قلمرو شريعت مسيح آنچه كه در ابتدا استفاده از طريقه تأويل را ضرورت بخشيد، هماهنگ كردن محتواي «انجيل» (عهد جديد) و زندگاني عيسي (ع) با مطاوي تورات (عهد قديم) بود. در انجيل مطالب و احكامي وجود دارد كه ظاهر آنها با آنچه در عهد قديم آمده، منافات يا حتي تعارض دارد. بدين جهت متألّهان و متكلّمان مسيحي معتقد شدند كه عهد قديم به منزله جسم است و عهد جديد روح آن؛ ظاهر الفاظ تورات را بايد از دريچه اين روح نگاه كرد و تأويل نمود. (۵) در باب سر گذشت زندگي مسيح نيز همين رويه را در پيش گرفتند؛ چه اوصافي كه در كتاب يهود براي مسيح آمده بود بازگو مي كرد كه او پادشاهي قدرتمند خواهد بود... در حالي كه نه تنها اين گونه نشد، بلكه از آغاز اعلام پيامبري مسيح تا به صليب كشيده شدنش بيش از سه سال به طول نكشيد و آمدن او موجب اختلاف در قوم يهود گشت و در آخر نيز كشته شد. پس اگر ظواهر تورات و زندگي عيسي (ع) در نظر گرفته شود، اين فرد نمي تواند مسيح موعود باشد. اما مفسّران مسيحي به تأويل رمزي «عهد قديم» مي پرداختند و مي گفتند مقصود از پادشاهي، اين سلطنت ظاهري و زميني نبوده، بلكه مسيح قرار بود در ملكوت آسمان بر اين عالم حكمفرما بشود و شد. (۶)
از ميان چهره هاي شاخص مسيحيت، «اوريگنس»، «آگوستينوس» و«اريژن» در تاريخ هرمنوتيك تأثيري بلند پايه داشته اند. اوريگنس - كه درشمارآباء كليسا است- مثلاً ماجراي قرباني كردن اسحاق توسط ابراهيم (ع) را به قرباني شدن خداوند پسر (عيسي) توسط خداوند پدر تأويل نموده. يا داستان ماندن سه روزه يونس در شكم ماهي را تمثيل سه روز فاصله بين به صليب كشيده شدن مسيح و عروج او به آسمان دانسته است(۷).
آگوستين- متأله افلاطوني مشرب كليسا- نيز تنها در قطعات تاريك و مبهم كتاب مقدس حكم به تأويل كرده است. (۸). ژان اسكات اريژن نيز معتقد است كه هر نوع اختلافي ميان عقل و آنچه در كتاب مقدس آمده، بايد با تفسير صحيح از ميان برداشته شود. به نظر وي متون مقدس معاني بسيار متنوع و حتي نا متناهي دارد و به همين سبب نه فقط تمثيل هايي كه مسيح به زبان مي آورد جنبه تأويلي پيدا مي كند، بلكه كل كتاب مقدس همين خصوصيت را دارد؛ يعني هر عبارت و كلمه اي از آن فقط بر اساس باطن آن قابل فهم است و عقل ظاهر بين نمي تواند فهم درستي از آنها داشته باشد. (۹) همان گونه كه ملاحظه مي شود نظر اريژن با آگوستين كه اصل را بر وضوح مي گذارد و تأويل را به نقاط مبهم كتاب منحصر مي كند، تفاوت دارد.
هرمنوتيك و تأويل متن در اسلام
۱-گرايش عقلي (كلامي، فلسفي): شايد بتوان گفت ماجراي پرنشيب و فراز تأويل در عالم اسلام، از پرسش معتزله از برخي آيات قرآني همچون «ان الله استوي علي العرش» (أعراف، ،۵۴ طه، ۵)، «رؤيت وجه الله» (قيامت، ۲۲) و... آغاز شد. آياتي كه در فن تفسير «متشابهات» ناميده مي شوند و در مقايسه با «محكمات»، معناي ظاهري آنها ترديد برانگيز است. اين نمونه ها منازعات كلامي و اعتقادي شديدي را در فضاي فكري اسلام بر انگيخت كه بعدها براي معتزله گران تمام شد. كساني همچون احمدبن حنبل( متوفي ۲۴۱ه ) مالك ابن انس (متوفي ۱۷۹ ه ) و غيره اهل ظاهر، با اعتمادي كه به نصّ قرآن و عصمت و قد است آن داشتند، به راحتي با اين آيات كنار مي آمدند و دغدغه اي نداشتند. اما متكلّمان معتزلي با اينكه به عصمت كلام الله معتقد بودند، «حجّيت ظاهر» را در همه جا نمي پذيرفتند و لذا هنگام برخورد با موارد اين چنيني، آنها را با اصول اعتقادي خود ( كه از همين قرآن اتّخاذ كرده بودند) مغاير مي ديدند و به انكار معناي ظاهري آنها مي پرداختند. طبيعي است كه يك متكلم معتزلي كه به «تنزيه خدا از هر چيز» (الذي ليس كمثله شي ء: شوري، ۹) معتقد است، استقرار خداوند بر عرش آسمان ها يا هر جاي ديگر را نپذيرد. كنار نيامدن اعتزاليون با رؤيت چهره خدا در قيامت (همچون يك جسم) نيز به جهت اعتقادي بود كه به اصل كلامي «عدم جسمانيت با تجسدّ خداوند» داشتند. اما سرانجام معتزله - به عنوان مدّعيان وحدت عقل و وحي - با اين آيات ظاهراً متضاد با اصول عقلي چه كردند؟ آنان اين دسته از آيات (متشابهات) را بر وجه تمثيل و تشبيه راندند و حكم به تأويل نمودند. مثلاً «استواي برعرش» را كنايه از عظمت و رفعت بلا تصوّر خداوند انگاشتند و «رؤيت وجه الله» را به مشاهده ملكوتي و باطني حق تعالي تأويل كردند (۱۰). البته تنها اين ها نبودند كه به محك تشكيك و تأويل اهل اعتزال زده شدند؛ آنان موارد ديگري از قبيل وجود «كرام الكاتبين» (با استدلال علم خدا به اعمال بشر و عدم نياز به فرشتگان كاتب) يا كرامات اوليا (به دليل خلط شدن با معجزه و خرق عادت انبياء) يا معراج پيامبر، صراط، ميزان عمل و... را به ديده انكار مي نگريستند و به روش خود تفسير مي كردند.
بدين ترتيب مي توان گفت كه هرمنوتيك و تأويل متن در فرهنگ اسلامي- به مثابه روشي كه تعارض ظاهري برخي آيات قرآن با عقل كلامي را حل مي كند- در انديشه اعتزالي ريشه مي گيرد. ريشه اي كه نسبتاً زود با ظهور و رواج اشعريت خشكانيده مي شود. «اقبال لاهوري» بدرستي آيين كلامي اشعري را واكنشي در برابر خردگرايي افراطي (اصالت عقل) و مشي استدلالي معتزله دانسته است. (۱۱)
پس از متكلّمان معتزلي، هرمنوتيك- با گرايش عقلاني- در ميان حكما و فيلسوفان به حيات خود ادامه داد. فلاسفه مسلمان هم به جهت تحكيم استدلال هاي نقلي خود، و نيز مهم تر از آن براي حل يك مسئله حياتي و هميشگي يعني اختلاف دين و فلسفه و نشان دادن سازش آن دو، روي به تأويل شريعت آوردند. گرايش هاي تأويلي از همان آغاز و در آراء نخستين فيلسوفان اسلامي همچون كندي و فارابي - به عنوان يكي از مهم ترين پارادايم هاي روش شناختي (متدولوژيك) - قابل ملاحظه است.
ابونصر فارابي، در مقام مؤسس فلسفه اسلامي، عميقاً به ارزيابي رابطه فلسفه و شرع پرداخت و در اين راستا نظريه مهم «وحدت حقيقت و تحويل حقيقت شرع به فلسفه» را مطرح كرد. او فلسفه را در جايگاه باطن دين مي نشاند و معتقد است كه مردم با صورت ظاهري شريعت سر و كار دارند ولي متفكر با رسوخ در باطن و ژرفاي الفاظ شرع، در واقع به فلسفه مي رسد كه حقيقت شرع است. هرمنوتيك عقلي حدود دويست سال پس از معلّم ثاني، در انديشه هاي بزرگ ترين فيلسوف غرب عالم اسلام ابن رشد اندلسي به اوج تماميت خود رسيد.
ابن رشد (۵۲۰ هـ ) نخستين كسي نيست كه به منظور تبيين هماهنگي دين و فلسفه به سراغ تأويل رفته است، ولي او اولين متفكر مسلمان است كه به صورتي جدّي و پيگير بدين موضوع پرداخته و به مثابه يك دغدغه علمي، روش تأويل فلسفي را تئوريزه و حدود و ثغورش را مشخص كرده است. مبناي نظريه وي - موسوم به تأويل برهاني - يك اصل اساسي است و آن اين كه دين داراي ظاهر و باطن است؛ زيرا: «مردم در طبايع [استعدادها] مختلفند و در تصديق متفاوت؛ از اين رو شرع بايد هركسي را بدان گونه كه فهمش اقتضا مي كند مخاطب سازد و مقصود اصلي دين تعليم همگان است» (۱۳).
ابن رشد در يكي از رسالات مشهور خويش - «فصل المقال في ما بين الحكمه و الشريعه من الاتصال» - حكم خود را در باب تأويل شريعت و لزوم آن چنين صادر مي كند: «شريعت را دو معني است: معني ظاهر و معني باطن؛ هرگاه كه ظاهر با آنچه به برهان بدان توان رسيد موافق باشد همان پذيرفته شود و اگر مخالف آن باشد، بايد تأويلش كرد و معني تأويل عبارت است از اخراج دلالت لفظ از دلالت حقيقي به دلالت مجازي.» (۱۴). فيلسوف اندلس در قالب سه تبصره ( به طور پراكنده در كتب مختلف) به تحديد تأويل برهاني پرداخته است:
۱. اختصاص تأويل به طبقه فيلسوفان
۲. خودداري از افشاي اسرار تأويل براي عموم
۳. اتّكا به نص قرآن و اصول اعتقادي مسلّم
هرمنوتيك فلسفي و تأويل عقلاني آيات و روايات در دوره هاي بعد و به ويژه در كار حكماي متأخّر همچون «ملّاصدراي شيرازي» توسعه و تكميل يافت.
۲- گرايش ذوقي (عرفاني): هرمنوتيك و تأويل متن در عالم اسلام، در كنار گرايش عقلي يك حيات ذوقي- شهودي نيز داشته است. عارفان مسلمان هم به جهت تكميل و ترفيع جهان بيني خود و هم براي نشان دادن ريشه هاي تصوف و سلوك در كتاب خدا بايد به تأويل و تفسير آيات قرآن با شيوه خاص خود متوسل مي شدند. گرايش هاي تأويلي در دوره هاي متقدّم تصوف اسلامي، شكوفايي چنداني نداشته است. شايد علّت آن به قول برخي صاحب نظران مانند «سعيد نفيسي» اين باشد كه تصوف در آغاز، پيوند نظري عميقي با شريعت نداشته و لذا در نخستين كتاب هاي مهم صوفيه ( از جمله اللمع، التعّرف، كشف المحجوب، رساله قشيريه و... ) مباحث شريعت را تداخل چنداني در طريقت نيست (۱۵). البته اين هرگز بدان معني نيست كه تصوف در آن دوران از دين جدا بوده يا با آن تعارض داشته است. به هر حال از قدماي متصوفه همچون واسطي، شبلي، نوري، حلاج و انصاري تأويل هايي در باب بعضي آيات قرآن- به طور پراكنده- نقل شده است. در غالب متون تفسيري نيز( به استثناء نمونه هايي جزئي همچون بخشي از «كشف الاسرار» ميبدي) اشارات عرفاني جايگاهي نداشته است.
اما تأويل ذوقي قرآن به طور جدّي و روش مند با ظهور «محي الدين ابن عربي» و گسترش مكتب عرفاني وي در جغرافياي اسلامي پايه ريزي گرديد. ابن عربي در مقام تدوينگر عرفان اسلامي به صورتي منتظم و تئوريك، آراء خود را در مباحث گوناگون با شواهدي از كلام الله آراست و بدين ترتيب بذر تأويل آيات قرآني- منطبق با مشرب وحدت وجودي- را در ميان اخلاف خويش افكند.
بدون شك از بين پيروان مكتب محي الدين، كسي كه بيش از همه همت خود را مصروف تفسير باطني قرآن نموده «عبدالرزاق كاشاني» حدود يك قرن پس از ابن عربي است. او كه از سويي به وجود معاني باطني در وراي ظاهر آيات قرآن معتقد است و از سوي ديگر اهل كشف و شهود است و از جهتي نيز دغدغه ارائه كليد ها و رهنمون هايي به سالكان جهت تسهيل درك معنوي قرآن را دارد، به تدوين تأويل قرآن مبتني بر كشف و شهود پرداخت كه حاصل آن كتابي عظيم و ماندگار به نام «تأويلات القرآن» است. كاشاني مخاطب تأويلات را «اهل الكشف» مي داند و از اين روي در اثر مذكور، مفاهيم قرآني با مراحل مختلف سلوك صوفي تا فناي از خود و بقا به وجود مطلق تطبيق داده شده اند.
در مجموع همان گونه كه ابن رشد اندلسي را مي توان نماينده اصلي هرمنوتيك و تأويل متن در شاخه عقلاني آن دانست، عبدالرزاق كاشاني را نيز بايد چهره شاخص جريان تأويل ذوقي محسوب كرد. هرمنوتيك با گرايش عرفاني در دوره هاي بعد در آثار صوفيان پيرو «شيخ اكبر» - مثل «سيد حيدر آملي»- به حيات خود ادامه داد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
۱. سيد محمد رضا بهشتي؛ سرگذشت هرمنوتيك تا آغاز قرون وسطي؛ در: درس گفتارهاي فلسفي؛ مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني؛ ۱۳۸۳؛ ص ۴۶- ۴۵.
۲و۳. همان، ص۵۲و۵۳.
۴. علي مهدي زاده، سيرزهدوعرفان در دين يهود، مجله«مقالات وبررسي ها»، ش۵۲.
۵ الي ۸. بهشتي، همان، ص ۵۶ ـ ۶۰.
۹. كريم مجتهدي، فلسفه درقرون وسطي، اميركبير، ص۱۳۰.
۱۰. ماجد فخري؛ سير فلسفه در جهان اسلام؛ (گروه مترجمان)؛ مركز نشر دانشگاهي؛ ۱۳۷۲؛ مقدمه، ص ۱۰.
۱۱. اقبال لاهوري، سيرفلسفه درايران، ترجمه ا. ح. آريانپور، اميركبير، ص۶۵.
۱۲. رضاداوري، فارابي، فيلسوف فرهنگ، ساقي، ص۲۳۰.
۱۳و۱۴. حنافاخوري وخليل جر، تاريخ فلسفه درجهان اسلامي، ترجمه عبدالمحمدآيتي، ص۶۹۵.
۱۵. سعيد نفيسي، سرچشمه تصوف درايران، ص۱۰۵ ـ ۱۰۸.

تازه هاي انديشه
وحي در مقياس عقل
002100.jpg
تبيين فلسفي وحي، موسي ملايري، انتشارت طاها، چاپ اول، ۱۳۸۴
گروه انديشه- وحي از جمله آموزه ها و مفاهيم ديني است كه بيش از هر مفهوم ديگري، مورد تحليل و موشكافي قرار گرفته است. اما اين بررسي ها و تحليل ها، همگي در يك سطح نبوده اند. برخي اساساً جنبه سلبي داشته و با مفروض گرفتن اصول مادي گرايانه، ابتدا مفهوم وحي را به ساير تجارب بشر، مثل تجارب عرفاني بازگردانده اند و آن گاه نوع اين تجربه ها را در تحليل هاي بدبينانه به طغيان و غليان ذهن و ـ در تحليل هاي همدلانه ـ به عواطف و احساسات پاك ارجاع داده و به كلي وجود ما به ازاء طبيعي آن را انكار كرده اند. برخي ديگر از نظريه ها كه به نوعي براي تجربه ديني، ما به ازاء ماوراء طبيعي قائل اند، معرفت بخش بودن و قابل توصيف بودنش را منكرند. اين كتاب تلاشي است در ارائه، معرفي، نقد، تحليل و بررسي اصول و مباني تبيين فلسفي وحي و نبوت در فلسفه اسلامي از فارابي تا صدرالمتالهين. كتاب حاضر از سه فصل تشكيل شده است: تعاريف و پيش فرض ها، حكيمان مسلمان و مسئله وحي و صدرالمتاليهن و مسئله وحي.
فلسفه بر مبناي علم
پيدايش فلسفه علمي، هانس رايشنباخ ، ترجمه موسي اكرمي، انتشارت علمي و فرهنگي، چاپ دوم، ۱۳۸۴
گروه انديشه- از بزرگاني كه نخست داراي ديدگاهي همانند ديدگاه حلقه وين بودند و با داشتن مقام رياست انجمن فلسفه تجربي در برلين، در برگزاري نخستين كنگره رياضيات و فيزيك با حلقه وين همكاري كردند، هانس رايشنباخ بود. او استاد فلسفه در دانشگاه هاي آلمان، تركيه و آمريكا بود. رايشنباخ با آراء كانت به خوبي آشنايي داشت و زماني خود فيلسوف نوكانتي بود. بنابراين همراه با بسياري از وابستگان حلقه وين به پوزيتويسم منطقي رسيد. اما در تحولات فكري بعدي به ويژه در نتيجه كار، درباره نظريه احتمالات به ايستاري فلسفي دست يافت و ديگر خود را پوزيتويست نخواند.
رايشنباخ در اين كتاب درباره ريشه هاي فلسفه سنتي از يك سو و نتايج به اصطلاح فلسفه علمي نوين از سوي ديگر سخن مي گويد. به نظر وي فلسفه قديمي و سنتي با طرح مسائل كاذب كه از نظر علوم جديد پاسخي براي آنها وجود ندارد، به بن بست رسيده است و لذا فلسفه اي جديد بايد بر مبناي دستاوردهاي علمي تأسيس شود و بكوشد با انديشه روشن، پرسش هاي واقعي درباره موضوعات كلي و نظري مطرح كند و در حوزه علمي به آنها پاسخ گويد.
نويسنده در بخش اول با بررسي كلي خاستگاه ها، مشخصه ها، مفاهيم، شيوه ها، هدف ها و اشتباهات دستگاه هاي فلسفي نظري سنتي، به نقد افلاطون، ارسطو، فيثاغورث، دكارت، لايب نيتس، آنسلم قديس، اسپينوزا، كانت، هگل، جان لاك، ميل و... همچنين به نقد قياس صوري، استقراء، عقل گرايي، تجربه گرايي، علم زدگي و .. مي پردازد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |