سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
نگاهي به كنسرت گروه دستان در كاخ نياوران
همنوايي سازها و صداها
هوشنگ ساماني
نخستين كنسرت بزرگ موسيقي ايران سال ۸۵ با اجراي گروه دستان در روزهاي ۲۸ ، ۲۹ ، ۳۰ و ۳۱ مرداد در كاخ نياوران نواخت. استقبال هشت هزار نفري پايتخت نشينان از اين برنامه دلايل متعددي داشت كه در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره   مي شود.
002142.jpg
گروه دستان به لحاظ اين كه دايره فعاليت هايش محدود به ايران نيست، در حال حاضر تنها گروه موسيقي ايراني به شمار مي رود كه برنامه منظم ساليانه دارد و مي تواند كنسرت هاي از پيش تعيين شده اي را در اقصي نقاط جهان برگزار كند.
گروه كامكارها نيز در مقياسي كمتر از دستان، داراي چنين ويژگي هستند، ولي ساير گروه هاي ايراني معمولاً  باري به هر جهت كار مي كنند. بنابراين كاملاً  طبيعي است كه دو گروه دستان و كامكارها، به عنوان منسجم ترين گروه هاي ايراني، بيشترين سهم از اجراهاي زنده را به خود اختصاص بدهند.
شايد استقبال هميشگي شنوندگان از برنامه هاي آنها، معلول انسجام و انضباط كاري ايشان است. راز بقاي پانزده ساله دستان و بيست و چند ساله كامكارها را نيز بايد در همين يك دستي آنها جست وجو كرد. نگاه مساوي به اعضاي گروه چه از نظر اجرا و چه از نظر مالي، ايشان را به اين نتيجه رسانده است كه اگر با هم باشند، هميشه مطرح اند.
ديگر ويژگي گروه دستان، ايجاد صدايي نسبتاً  جديد در موسيقي ايراني است.
هر آهنگي براي اين كه در گوش مخاطبان خوش جلوه كند، مي بايست دست كم يكي از اين مشخصات را داشته باشد. نخست بكارت و جذابيت ملودي يا كلام، دوم تنظيم هاي چندصدايي و سوم رنگ آميزي هاي صوتي و بهره گيري حداكثري از صدادهي سازهاست كه به نظر مي رسد گروه دستان سومين گزينه را سرلوحه كار خويش قرار داده است. استفاده هاي نامتعارف از سازهاي تار، كمانچه و بربط در كنار سازهاي كوبه اي، شخصيت ويژه اي به صدادهي گروه دستان مي دهد كه نمونه اش را در ساير گروه هاي ايراني معمولاً  سراغ نداريم. استفاده از سازهاي كوبه اي به عنوان زيرصداي آواز هم،  به دستان امكان مي دهد تا در زمان آوازگريزي مخاطبان، در هر اجرا دقايقي را به آواز اختصاص بدهند و اين مرهون فضاسازي بديع سازهاست كه حوصله شنيدن آواز را در مخاطبان افزايش مي دهد.
تركيب گروه دستان از آغاز تا امروز تغييرات زيادي را شاهد بوده است. نخستين تركيب آن حال و هوايي كاملاً  سنتي داشت. يعني چند ساز ملوديك به همراهي تنبك هسته  آن را تشكيل مي  دادند، اما امروزه مجموعه سازهاي دستان صورت متفاوتي دارد. در يك طرف سازهاي كمانچه، تار و بربط بار ملوديك را بر دوش مي كشند و در سوي ديگر كوبه اي ها شامل تنبك، مجموعه دايره هاي كوك شونده، دف، نوعي كوزه به نام اودو ضرباهنگ، دمام و دهلك هستند.
اين گسترش ناهمگون نسبت به سازهاي ملوديك باعث شده است تا كفه قطعات به سمت آهنگهاي ريتميك متمايل شود و حتي بخش مهمي از كار گروه دستان، اجراي صرف موسيقي كوبه اي باشد. گرچه موسيقي كوبه اي براي شنوندگان همه ملل جذابيت هاي خاص خود را دارد، ولي گنجاندن آنها در لابه لاي آواز و تصنيف هاي ايراني، هميشه موفق جلوه نمي كند. شايد اختصاص بخش جداگانه اي براي سازهاي كوبه اي در هر اجرا مناسب تر باشد.
حضور خواننده جوان، سالار عقيلي در كنسرت اخير گروه دستان فرصت مغتنمي هم براي وي بود و هم آزموني براي گروه دستان كه چگونه مي تواند با نسل جديد خوانندگان به همكاري بپردازد. آنچه در كنسرت اخير مشاهده شد، حكايت از توفيق نسبي اين همكاري داشت. گرچه در آوازخواني، خواننده جوان پيرو شيوه استاد شجريان و تا حدي شهرام ناظري است ولي در عوض قدرت تصنيف خواني وي مي تواند شخصيت خوانندگي وي را به نحو شايسته اي شكل دهد. البته اين كه سالار عقيلي و ديگر خوانندگان جوان از شجريان تقليد مي كنند، عجيب نيست، بلكه يك واقعيت مسلم و پذيرفتني است.
وقتي اتوريته و قدرت تأثيرگذاري بالا باشد، همان مي شود كه امروزه شاهد هستيم. با اين وجود سالار عقيلي چند امتياز نسبت به ديگر خوانندگان جوان دارد كه مي تواند وي را در آينده به يكي از خوانندگان مطرح موسيقي اصيل ايراني تبديل سازد. نخست شفاف خواني اوست كه درست در مقابل گنگ خواني يكي از خوانندگان جوان و مشهور پايتخت قرار دارد. دوم حس قوي يا موزيكاليته بالاي اوست كه از اين نظر تنها با اجراهاي استاد صديف قابل قياس است و اگر شيوه آوازخواني او نيز متأثر از صديف مي بود، مي توانستيم هم اينك استاد صديف را سي  سال جوانتر در روي صحنه ها شاهد باشيم.
ميزان وفاداري اعضاي دستان به سنت هاي موسيقي اصيل ايراني در برخي موارد قابل تحسين و در مواردي هم محل اشكال است. تقريباً در همه اجراهاي اين گروه، بخش تكنوازي چه به صورت ساز تنها و چه با پشتيباني گروهي سازها وجود دارد. تكنوازي بخش جدايي ناپذير موسيقي كلاسيك ايراني است كه به هيچ بهانه اي نبايد آن را از دست داد. استفاده دستان از آكوردهاي شكسته يا آريژ كه معمولاً  توسط بربط انجام مي گيرد، اگرچه مطلقاً  نكوهيده نيست، ولي مي تواند اصالت اجراهاي ايشان را خدشه دار كند. به كارگيري برخي فنون موسيقي غربي در اجراهاي ايراني، احتياط زياد و پيوسته اي را مي طلبد تا مبادا خروجي كار در دام موسيقي هاي عامه پسند شهري قرار بگيرد. استفاده از ريتم هاي نامأنوس با موسيقي ايراني كه معمولاً  با زوج كوبه اي گروه- پژمان حدادي و بهنام ساماني- صورت مي گيرد تناسبي با موسيقي ملوديك دستان ندارد و چنان كه پيش تر اشاره شد، مي توان بخش جداگانه اي را براي هنرنمايي نوازندگان كوبه اي در نظر گرفت. اگر بپذيريم كار دستان صددرصد ايراني است، در آن صورت حضور عناصر بيگانه قابل توجيه نيست و اگر چنين استدلال كنيم كه ماحصل كار، يك موسيقي تلفيقي است، در آن صورت بايد سازوكار آن نوع موسيقي را بيش از اين فراهم كنيم تا خروجي كار به واقع تلفيق جذابي از عناصر ايراني و غيرايراني باشد.
در مجموع دستان، امروزه موفق ترين گروه موسيقي ايراني به حساب مي آيد. اجراهاي مستمر آنها در كشورهاي اروپايي و آمريكايي فرصت ارزشمندي براي آشنايي خارجي  ها با موسيقي ايراني است؛ ضمن اين كه هموطنان خارج از كشور هم رشته ارتباطشان با هنر سرزمين مادري قطع نمي شود و مي توان اميدوار بود از اين طريق و طرق مشابه،  نحله هاي هنري ايران در سرزمين هاي ديگر رشد و نمو يابند و نقش ايراني بر فرش فرهنگ جهاني، برجسته تر جلوه كند.

نگاه
پاسخي به نوشتار موسيقي حس و حال يا تكنيك
دو هفته قبل نوشته اي از علي قمصري(سرپرست گروه سرمد) منتشر شد كه در آن به برخي مفاهيم موجود در موسيقي ايراني تعريضي روا داشت. نوشته زير پاسخي است به آن يادداشت كه از نظر شما گراميان مي گذرد.
بابك طاهري
چندين سال است كه هر روزه شاهد نوآوري هاي بسيار زيادي از سوي اساتيد موسيقي هستيم، هنرمنداني كه هر اثر موسيقي شان يك سبك جديد و يك نوآوري است. پس چرا فضاي موسيقي ما سرد و يخ زده است؟ حالا كه همه استادان در تلاشند تا گره كور موسيقي ايراني را باز كنند و شكر خدا چند سالي است كه موسيقي مان را با موسيقي هاي ديگر نقاط دنيا مخلوط و در سالن هاي داخل و خارج از كشور اجرا مي كنيم و كلي هم جايزه مي گيريم. سمفوني هاي ايراني!! از شاهنامه داريم. پس اين سرما در موسيقي از كدام درز مي وزد؟
آقاي قمصري محترم، شما فرموده ايد كه در ايران به تعداد موزيسين ها، تئوريسين  موسيقي داريم، آيا خود شما تئوريسين تفكر خود نيستيد؟ بنده اصلاً قصد نداشتم كه جوابيه نويس باشم، چون معتقد هستم كه همه شيوه هاي رايج بايد كار خودشان را بكنند؟ و تنها محك زمان همه چيز را روشن مي كند. ولي در نوشتار شما مطلبي در مورد موسيقي رديف دستگاهي بود كه كمي توهين آميز و تحقيرآميز به نظر مي رسد و فقط در مورد آن بخش صحبت مي كنم. بر خلاف نظر شما بحث موسيقي دستگاهي در ايران بر خلاف ديگر شيوه هاي رايج موسيقي اصلاً سليقه اي نيست، بلكه يك امر طبيعي علمي و تجربه فرهنگي است. حداقل در شيوه رديف دستگاهي دو كتاب، هفت دستگاه و مباني نظري موسيقي رديف چاپ شده كه مطالعه آن به هنرجويان اثبات مي كند كه اين شيوه نه تنها شخصي و سليقه اي نيست بلكه در راستا و ادامه موسيقي قديم و هويت فرهنگي ايران است. آيا مي توان پرسيد كه مبناي تئوريك فعاليت موسيقي شما و همگنان شما چيست؟
همان طور كه شما و ديگر هنرمندان نوآور، موسيقي رديف دستگاهي را گوش نمي كنيد. چرا كه از آثار شما پيداست كه به جز ظاهر ملودي هاي رديف هيچ شاخص ديگري از قبيل وزن، ريتم، گردش نغمات و فواصل در آن ديده نمي شود،  چطور توقع داريد كه هنرجويي كه به دنبال اين شاخص هاست و اصلاً با توجه به اصالت اين شاخص هاست كه زيبايي شناسي آن تعريف مي شود، بتواند موسيقي غير از اين موسيقي بشنود؟ شما و ديگر همگنان شما نزديك يك قرن است كه از موسيقي غربي وام هاي زيادي گرفته ايد. تا آنجايي كه اثري از مولفه هاي موسيقي اصيل ايراني در كارهاي شما نيست. چرا براي موجه كردن خود ريشه هاي فرهنگ موسيقايي ما را مي زنيد؟ اين شيوه وام دار غرب كه همه اشكال آن يكي است، مگر در طول اين يك قرن گذشته از همه جا حمايت نشده است. بيشترين توليدات و بيشترين پخش ها را داشته اند.نزديك به يك قرن است كه موسيقي ما در عصر رمانتيك قرن هجدهم و نوزدهم غرب خيمه زده و با آن نگرش به دنيا مي نگرد. ولي خود را پيشرو مي داند. ديگر در عصر مدرنيته هم نيستيم كه بگوييم هر چيزي كه فرم غربي پيدا كرد با شكوه مي شود و فرهنگ هاي ديگر عقب مانده تصور شوند. در عصر پست مدرنيسم تنوع و تكثر فرهنگ ها پذيرفته مي شوند. ديگر دنيا به دهاتي و شهري تقسيم نمي شود. ديگر نمي گويند كه چون غرب به كره مريخ رفته پس موسيقي اش بهتر است. نه، بشريت پست مدرنيسم به دنبال چيزهايي است كه در گذشته ناديده انگاشته شده بود. ديگر پذيرفته شده كه با كنكاش در فرهنگ هاي اصيل غيرغربي شايد به جواب انسان در زندگي كه همان آرامش است برسند. ديگر بشريت پست مدرنيسم فهميده است نبايد تنوع زيست محيطي را از بين برده و به دنبال حفظ و احياي طبيعت هستند تا مبادا به خاطر انسان محوري و خودخواهي و دانش كم به دوره يخبندان جديد برسند.خوب نگاه كنيم شايد دوره يخبندان موسيقي ما عللي مثل همين دلايل را داشته باشند.

گزارش سفر ارمنستان -۹
002133.jpg
پيشينه: همايش جهاني اسطوره ها و حماسه ارمني، بهانه اي بود كه استاد دكتر كزازي را به دعوت رايزن فرهنگي ايران راهي ديار ارمنستان كند. اين سفر در روز يكم تير ماه آغاز شد.
ادامه اين سفرنامه را كه به خامه شيواي جناب آقاي دكتر كزازي ريخته شده با هم پي مي گيريم.
حافظ بر پيشاني كليسا
من به پاس ادب ايراني كه پايه آن بر فروتني نهاده شده است، روا نمي دارم كه گفته هاي او را كه طاطاوس همچنان كوتاه و گسسته آن را برمي گردانيد، از اين بيش در اين گزارش ياد كنم. پس از او آقاي يغيازاريان، چونان سرپرست و سامانده همايش، سخن گفت و در گفتار او نيز همان شور و شرار موج مي زد.
پسينگاه كه در روزهاي تابستاني ارمنستان بسيار ديرباز است و تا چندي پس از ساعت نه نيز مي پايد، به ديدار كليسايي كهن كه در سده دهم ميلادي ساخته شده بود، رفتيم. طاطاوس به من گفت:«اگر شما نمي خواهيد، به كليسا نرويد.» گفتم: «چرا نه؛ خانه خداست. از ديگر سوي، حافظ ما فرموده است: «همه جا خانه عشق است، چه كعبه چه كنشت.» با گفتن اين سخن فراياد نكته اي افتادم كه بامداد آن روز، به هنگام پذيرايي در ميان دو نشست از يكي از استادان مهمان شنيده  بودم و در پيوند با خواجه شيراز بود. ترجمان مهماني كه از صربستان آمده بود و خود استاد زبان صربي در دانشگاه ارمنستان بود، از زبان آن مهمان به ديلماجي طاطاوس به من گفته بود كه در شهر پريزرن صربستان كه در زمان پادشاهي كه نامي ايراني داشته است و «دوشان» ناميده مي شده است پايتخت بوده است، كليسايي بالا مي افراخته است كه آلبانيان آن را ويران كرده اند. زماني مردي فرهيخته از تركيه عثماني بدين شهر مي آيد و كليسا را مي بيند و از زيبايي و شكوه آن چنان به شور مي آيد كه سروده اي از حافظ را بر ديوار كليسا مي نويسد، مضمون آن سروده اين است كه چشم من، اي زيباي گرامي!  جايگاه روي نيكوي توست. من بي درنگ گفته بودم كه: شايد آن سروده اين بيت حافظ بوده است:
شاه نشين چشم من تكيه گه خيال توست؛
جاي دعاست، شاه من!  بي تو مباد جاي تو! 
آن گاه كه طاطاوس سخن مرا براي استاد صربشناس برگردانيده بود، او شوريده و شگفتزده بانگ برآورده بود كه: «آري!  همين است؛ همين است.» و بي  درنگ آن را به زبان صربي براي مهمان خويش بازگفته بود.
من مي خواستم بدانم كه آيا او خود، به چشم خويش، بيت خواجه را نوشته بر ديوار كليسا ديده است يا از ديگران شنيده است. او خود اين نوشته را ديده بود و كساني ديگر نيز كه درباره آن نوشته اند و آن را به زبان صربي برگردانيده اند، آن را ديده بوده اند.
به مهمانسرا بازگشتيم، هوا هنوز روشن بود، طاطاوس كه هنوز بهبود نيافته بود، به من گفت كه ساعت نه شام داده خواهد شد. زماني فراخ پيشاروي داشتم. گفتم: «من به جنگل مي روم، تا زمان شام.» طاطاوس نيز، نزار و نالان، به همراه آمد. جنگل بر تپه اي در كنار مهمانسرا رسته بود. راهي باريك و پلكاني كه پيدا بود كه ديري است بدان نپرداخته اند و گياهان هرز بر آن چيرگي جسته  بودند و پاره اي از پله هايش نيز فرو ريخته بود، جنگل را از فرود به فراز مي برد. طاطاوس، در ميانه هاي راه، «بريد» و دم كم آورد و گفت: «بازگرديم.» گفتمش: «مي  خواهم بدانم كه اين جنگل به كجا مي رسد و برفراز آن چيست!»
جنگل به مرغزاري هموار مي رسيد. بازگشتيم. شام را زودتر داده بودند. هنگامي كه به تالار خوان و بزمگاه در آمديم، همگنان بر گرد ميزي آهن رباوار كه هر شاخه آن دوگانه و دوپاره بود، نشسته بودند، گرم خورد و نوش، به ديدن من كه اندكي شگفت زده شده بودم، مرا به پيشگاه و بالاي ميز راه نمودند. جايي در كنار يغيازاريان و هاروتونيان، براي من تهي نهاده شده بود. ديگر بار، سخن راندن ها آغاز گرفت. هر كس برمي خاست و سخني كوتاه مي راند. گاه گفته ها شوخ و نمكين بود و خروش خنده بزم نشينان را برمي انگيخت. طاطاوس بيرون رفت و ديري باز نيامد. يكي از مردان بزم برخاست. سخني درباره من مي خواست گفت. نگاهي به جايگاه طاطاوس افكند و چون او را نديد، از سر شگفتي، جمله اي به ارمني گفت كه توانستم آن را گمان بزنم. مي گفت: «پس ترجمان كجاست؟» بانويي فربه و كوتاه بالا در زافكادزر به گروه ما پيوسته بود. او براي مهماناني كه روسي يا ارمني نمي دانستند، از يكي به ديگري ترجمه مي كرد. از او پرسيده بودم كه زبان فرانسوي مي داند. او نيز گفته بود: «اندكي.» اما اين اندك را نيز به درستي نمي دانست.
ادامه دارد

موسيقي
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |