يكشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۵
چرا مردها از زنان فرار مي كنند!
ترجمه: آرزو سهيلي پور
002586.jpg
نگرش زنان و مردان به روابط خود مختلف است. براي زنان ارتباط، اغلب به معني امنيت، آينده، عشق و حمايت است، اما براي مردان گاه اين ارتباط به معني مسئوليت، از دست دادن آزادي، استرس و غيره است. گاهي اوقات ما مردان مختار هستيم كه به طوركلي خواهان اين ارتباط ها نباشيم، ولي با تمام اين اوصاف مردان براي برقراري اين ارتباط و تشكيل زندگي به دلايل مختلف، اعمالي انجام مي دهند؛ زنان هم همين طور؛ البته نه تمام زن ها، بلكه بيشتر آنها.
در اينجا فهرستي داريم از مهم ترين علت هايي كه چرا با وجود تمام مطالب مذكور، بعضي از مردان به جاي اينكه به زنان خود محبت كنند و به آنها مهر بورزند، آنها را ترك مي كنند.
دلايل فرار
* نق مي زنند
- هي! نگفتم آشغال ها را بيرون بگذار؟
- دوباره همان پيراهن را پوشيدي!
- تو قول داده بودي كه هفته پيش پاركينگ را تميز كني و...
چنين برداشت مي شود كه زنان نق زدن را به منظور كنترل و فخرفروشي بر مردان انجام مي دهند، چون احساس مي كنند مردان كارهاي خود را به خوبي انجام نمي دهند. زنان دائماً  اظهار مي دارند كه خواسته شان اين است كه مردها فعال باشند و مسئوليت قسمتي از كارها را در اين ارتباط به عهده بگيرند و در انجام كارها سهيم باشند، ولي به طور مخفيانه اظهار مي دارند كه آرزو دارند مردان، قابل كنترل باشند. چنين تصور مي شود كه بيشتر مردان قدر زناني را كه در زندگي هدف و جهت مثبتي دارند، نمي دانند. با وجود اين اكثر زنان به طور پنهاني خود را به سلاحي مجهز مي كنند تا بتوانند زير پاي مردان را خالي كنند. آنچه كمك مي كند تا اين اتفاق ها براي مردان بيفتد، سردرگمي مردان است. آنان نمي دانند زنان واقعاً  چه خواسته اي دارند و از آنها چه مي خواهند. مردان از قوه ابتكار به منظور جهت دادن به اين روابط برخوردار نيستند، بنابراين زنان احساس مي كنند كه بايد اين كارها را خودشان انجام دهند. صراحتاً  بايد گفت كه اكثريت زنان از اين موضوع خوشحال و راضي نيستند. بديهي است كه بيشتر زنان نمي خواهند به زور مردان را وادار به انجام كاري كنند. بنابراين به الگوهاي آشناتر و رايج تري متوسل مي شوند تا توجه مردان را جلب و زندگي شان را حفظ كنند و يكي از اين راه ها نق زدن و عيب جويي است.
* گاهي زنان، مردان را بي ارزش مي پندارند
چند بار شكايت زناني را شنيده ايد كه مي گويند: «مردان به خوبي زنان- به خصوص به صورت كلامي- قادر به برقراري ارتباط نيستند»؟ چرا كه يكسري از مطالب كليشه اي در مورد مردان هست كه دائماً  مي گويند: «ما احساساتي نيستيم (اگر باشيم زنان، ما را احمق مي شمارند)، عاشق سينه چاك نيستيم، ملاحظه كار نيستيم، گوش نمي دهيم، توجه نمي كنيم، تسليم نمي شويم و... .
خيلي از مردان، اين نوع انتظارات را خسته كننده مي دانند؛ نه به اين خاطر كه چنين افرادي نيستند، بلكه به دليل اينكه هستند و تظاهر به نبودن مي كنند و به سادگي هم اظهار نمي كنند. در عوض سعي مي كنند كارهاي مبالغه آميز انجام دهند و خود را به زنان، بزرگ و مهم نشان دهند. در عوض زنان فقط انتظار يك سري كارهاي كوچك را دارند كه برآورده نمي شود. بنابراين وقتي مردان از كم به حساب آمدن خودشان خسته مي شوند، سعي مي كنند كسي را پيدا كنند كه آنها را بفهمد.
* مردان را تحت نفوذ خود در مي آورند
خيلي از زنان بر اين باور غلط هستند كه فكر مي كنند مردان نمي دانند تحت نفوذ زنان هستند و اين كار را به شكل هاي مختلفي انجام مي دهند و آنها را وادار به انجام كاري مي كنند كه تمايلي به انجام آن ندارند و برخلاف ميل شان است. مثال هاي زيادي براي اين موضوع وجود دارد، از جمله سكوت به جاي پاسخ . مردان هم مثل زنان بايد در زندگي، حواس شان را روي بعضي از مسائل جمع كنند؛ از جمله شغل شان، فشار زياد براي موفق شدن، فشار رؤسا و ديگر مسائل مثل رقابت براي موفق شدن در جامعه و اگر استرس زير نفوذ زنان بودن را هم به آنها تحميل كنيم، موجب مي شود كه مردان به نزديك ترين در باغ سبزي كه به آنها نشان داده مي شود، سوق داده شوند.
* مردان را سرزنش مي كنند
در واقع «عيب  جويي» يكي از اولين نشانه هاي سرزنش است. اگر زنان نتوانند مردان را به انجام آنچه آنها مي خواهند وادار كنند يا آن طوري كه زنان مي خواهند، باشند، آنوقت است كه زنان شروع به تحليل سرسختي و كله شقي مردان مي كنند. آنها اين كار را با تلاش در تضعيف مردان انجام مي دهند. در حقيقت خيلي از آنها موفق هم مي شوند و بعد وقتي مي بينند كه از اين كارشان چه نتيجه اي گرفته اند، آن وقت شكايت مي كنند كه اينان مرداني نيستند كه ما عاشق شان بوديم و خدا نكند كه مردان هم چنين چيزي را كه اتفاق افتاده، بپذيرند؛ آن وقت است كه آرامش رخت برمي بندد.
* سعي مي كنند مردان را عوض كنند
وقتي زندگي شروع مي شود، زنان بر اين باورند كه مي توانند مردان را به شكلي كه دوست دارند تبديل كنند و اگر موفق شوند، مردان مورد سرزنش قرار مي گيرند كه آنان مرداني نيستند كه عاشق شان بوده اند. اگر هم نتوانند آنها را عوض كنند، مردان را كله شق و سرسخت مي دانند. سؤال اين است كه اگر زنان اين مردان كله شق را دوست ندارند پس چرا وارد زندگي آنها شده اند؟
به هر حال وقتي مردان عوض مي شوند، ضمن اينكه از اين تغيير رويه راضي نيستند، سعي مي كنند اين زنجير را كه با عوض شدن به پاي آنها بسته شده، پاره كرده و محيط خود و زنان خود را عوض كنند.
* زنان رنگ عوض مي كنند
گاهي اوقات زنان به آدم هاي كاملاً  متفاوتي تبديل مي شوند. براي مثال چاق مي شوند، علائق ارتباطي خود را از دست مي دهند، كارهاي پسنديده اي را كه اوايل انجام مي دادند متوقف مي كنند، شروع به ولخرجي مي كنند يا اصرار به داشتن چيزهايي مي ورزند كه ديگران دارند. اين تغيير بدترين نوع تغيير است و زنان انتظار دارند كه اين تغييرات شان درك شود ولي بي پرده بايد گفت اغلب مردان درك نمي كنند و وقتي بعضي از انتظارات مردان برآورده نمي شود، آن وقت بعضي از مردان ممكن است به دنبال كسي بگردند كه انتظارات شان را برآورده كند.
* زنان قدرشناس نيستند
مردان با هر طبيعت و سرشتي قابل رقابت هستند و از اول هم چنين بوده اند و همين طبيعت رقابت پذيري سبب مي شود كه فكر كنند تجربيات بيشترشان موجب مي شود كه احساسات شان را بيشتر و بزرگ تر نشان دهند، اما زنان اين طور فكر نمي كنند. آنها حركات و اشارات ساده در صحبت ها و انجام كارهاي مهم را ترجيح مي دهند؛ به خصوص وقتي لاف زدن و غلو كردن هم وارد اين بازي مي شود. براي مثال فكر نكنيد كه مي توانيد با خريد يك انگشتر طلا بعد از ۱۰ سال او را راضي كنيد و از عيب جويي هايش خلاص شويد چون در اين زمان تنها چيزي كه آن زن مي خواهد، يك الماس است. هر مردي لااقل يك بار در زندگي خود با چنين موضوعي يا شبيه به آن برخورد كرده است؛ يعني كار مهم و پرارزشي براي همسرش انجام داده و نه تنها از او قدرداني نشده، بلكه باعث رنج و ناراحتي اش هم شده است. زماني كه آهسته آهسته زنان فراموش مي كنند مردان چه كارهاي مهم و بزرگي براي آنها انجام داده اند، آن وقت است كه مردان دچار احساسات شديد عاطفي شده و به سيم آخر مي زنند.
* زنان غفلت مي كنند
آمار گرفته شده نشان مي دهد كه تعداد زناني كه فقط توقع دارند، سريع تر از جمعيت عمومي رشد مي كند. بارها شنيده شده است كه  زن ها مي گويند «چرا ما بايد كارهاي آنها را انجام دهيم، در حالي كه آنها نهايتاً  ما را بعد از مدتي در حاشيه قرار مي دهند؟» اما مردان از زناني كه وارد زندگي آنان مي شوند، نه تنها برآورده ساختن نيازهاي ارتباطي و همراهي را مي خواهند، بلكه انتظار دارند آنها آشپزي و نظافت كنند و ديگر كارهاي منزل را هم انجام دهند. مردان انتظار دارند كه زنان، بي ريا و بدون تظاهر به آنها علاقه مند شوند، همان طور كه هستند و دوست دارند مورد حمايت و علاقه زنان قرار بگيرند. آنها مي خواهند زنان فكر كنند كه مردان شان جالب،  شجاع، باهوش و زيرك هستند و با اين تفكرات وارد زندگي مردان شوند.
* زنان عاشق نمي شوند
گاهي زنان واقعاً  مردان شان را دوست دارند، اما گاهي مردان را وقتي كه نياز دارند، دوست ندارند. بعضي از زنان به صورت چشم و هم چشمي عاشق مي شوند و معمولاً  خودشان را با اين عشق، تعريف و تمجيد مي كنند. متأسفانه اين يك ديدگاه عاشقانه و رمانتيك است نه عملي. مردان نياز به عشق و دوست داشتن دارند. نياز دارند كه درك شوند. عشق براي مردان با عشق براي زنان كه آن را در داستان ها خوانده اند، فرق مي  كند. عشق براي مردان راه رفتن پشت سر همسران در يك مهماني و شنيدن اينكه به دوستانشان بگويند چقدر با اقوام و خويشان او مهربان هستيم، نيست. عشق مردان، زناني هستند كه احساسات آنها را درك مي كنند؛ حتي وقتي نمي توانند به خوبي احساساتشان را بيان كنند.
نكته آخر
همين كه ما بفهميم نمي توانيم عشقي را كه در زندگي به آن نياز داريم به دست آوريم، طرح و نقشه اي مي ريزيم و با توجه به دلايل مهم از زندگي كناره گيري مي كنيم و آن را در جاي ديگري جست وجو مي كنيم. با توجه به مطالب مطرح شده، آيا همسرتان انتظارات شما را درك كرده است؟
منبع: اينترنت ، سايت msn

راه گنج
مولوي شاعر روانشناس-۲
به خويش آمد
مهشيد سليماني
002589.jpg
چنان كه مي دانيد مثنوي معنوي اثر مولوي يكي از برجسته ترين آثار در زمينه ادبيات تعليمي است. اين اثر چگونه تعليم مي دهد؟ در مجموعه مطالبي كه از اين پس در ستون «راه گنج»  عرضه خواهد شد، بخشي از تعليمات روانشناسانه مولوي را مورد بررسي قرار مي دهيم.

هوشياري، از غفلت آغاز مي شود.
غفلت باعث به وجود آمدن عدم تناسب و هماهنگي در تمامي امور محسوس و نامحسوس زندگي ماست. ما در مرحله غفلت خود به طور ناآگاهانه باعث شكل گرفتن مشكلاتمان مي شويم؛ اعم از مشكلات فردي و جمعي، كاملاً تحت تاثير خود و سايرين.
اينشتين مي گويد: «در همان سطح فكري كه مشكلاتمان را به وجود مي آوريم، نمي توانيم مشكلات را حل كنيم».
براي حل مشكلات بايد سطح فكر خود را ارتقا دهيم. براي ارتقاي سطح فكر بايد در معرض آموزش و تعليم تازه قرار بگيريم.
به ابياتي ديگر از داستان كنيزك و پادشاه توجه كنيد:
.... هر چه كردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن كنيزك از مرض چون موي شد
چشم شه از اشك خون، چون جوي شد
از قضا سركنگبين صفرا فزود
روغن بادام خشكي مي فزود...
شه چو عجز آن حكيمان را بديد
پابرهنه جانب مسجد دويد...
چون به خويش آمد ز غرقاب فنا...
پس از آنكه كنيز بيمار مي شود، پادشاه با تكيه به راه حل هاي موجود و شناخته شده مثل مراجعه به طبيبان، وعده پاداش دُر و مرجان و غيره مي خواهد معشوق خود را درمان كند ولي ميسر نيست. اين يعني امكاناتي كه هنگام برخورد اوليه ما با مشكلات به چشم ما مي آيد، اغلب در سطح فكري قرار دارند كه جوابگوي مسئله ما نيستند، كاربرد متناسب ندارند ولي ما اين  را نمي دانيم، درك نمي كنيم و اين ضعف، موجب مقاومت و ماندن در وضعيت بحراني است. موجب تأخير ماست! مقاومت در شرايط بحراني به خودي خود موجب عدم تعادل است. چرا عدم تعادل؟ چون در چنين وضعي هنوز خود را با ثقل طبيعي خود احساس نمي كنيم، بلكه مسئله را از خودمان بزرگ تر و مسلط مي يابيم. ثقل ادراك ما در بيرون از ما و در يك موضوع كه همان مشكلمان باشد متمركز مي شود و توازن ما، توازن رواني ما از تعادل خارج مي گردد. اين وضع آنقدر دوام مي يابد تا بفهميم كه راه حل هاي شناخته شده قبلي منجر به توفيق نمي شود، نمي شود و نمي شود تا به خود بياييم. يك بار ديگر دوره مي كنيم؛ يك تضاد ما را غافلگير مي كند، مشكل را احساس مي كنيم و به دنبال راه حل در ذهنيت پيشين خود مقاومت مي كنيم؛ اين مرحله از هوش رفتن است. آنقدر در مقاومت خود ضربه مي خوريم تا دوباره به هوش بياييم و اين به هوش آمدن، به خود آمدن، همان حركات جنين آگاهي است كه به شكل احساس تازه اي از خود متولد مي شود. از اينجا به بعد خود را احساس مي كنيم. ما آدم ها به وسيله دو عامل بسيار آشنا و جاري خود را احساس مي كنيم: ۱ - محبت ۲ - مشكلات. هردو اينها باعث مي شود ما خود را احساس كنيم؛ يكي عشق و ديگري مشكلات عشق، يكي مثبت، ديگري منفي، پس تعادل و حركت؛ حركت سالم!
آيا مي دانيد چگونه به وسيله محبت، خود را احساس مي كنيم؟ اصلا همه ما معتقديم محبت خوب است. چرا؟
آنقدرها هم كه فكر مي كنيد جواب اين سؤال بديهي و آشكار نيست.
دقت كنيد! مي دانيد كه اولين احساس هويت ما كاملا بستگي به حس لامسه ما دارد؟ فكر مي كنيد چرا نوازش شدن و نوازش كردن مطلوب است؟ وقتي نوزاد در آغوش والدين خود نوازش مي شود، پوست خود، تن خود و خود را احساس مي كند و به طور همزمان، نوازشگر نيز ديگري را احساس مي كند، مدار رابطه، كامل است.
در شرايط فقدان محبت، مشكلات، ما را به خود مي آورد. دقيقاً با همان مكانيزم محبت. هنگام درك بحران و حركت به سوي راه حل، درك خود باز هم از جسمانيت آغاز مي شود، ولي اين بار با احساس خستگي، سنگيني و رخوت، موقعيت خود را درمي يابيم. در هر دو موقعيت محبت و مشكلات، خود انسان در عمل و واقعيت شكل مي گيرد و فعال مي شود. اين خود باور، با خود ذهني متفاوت است؛  خود ذهني ما در شرايط منفي و مثبت از فعاليت، خلاقيت و حركت باز مي ايستد. خود ذهني در شرايط منفي قهر و ترسيده عقب مي نشيند و در شرايط مثبت، تنبل و سنگين، خود را مي خواباند. در حال حاضر خود ذهني و خود طبيعي و عيني ما هر دو وجود دارد. شاعر روانشناس اين دو خود را به زيبايي شناسايي مي كند و خود ذهني را دستگير و تسليم مي كند؛ تسليم خود.

جدول اعداد (سودوكو)
اعداد ۱ تا ۹ را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك ۳ در ۳ طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود .پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.
حل جد ول شماره ۱۳۸
002619.jpg

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |