پيوند شهرك هاي كوچك با شهرهاي بزرگ
مركزيت در كلانشهرها
سميرا مرادي
در قديم مركز شهرهاي امروزي از مناطق اعياني به حساب مي آمدند و افراد متمول در آنجا زندگي مي كردند اما با گسترش شهر اين افراد با حفظ موقعيت شغلي خود در مركز، به خانه هاي تازه ساز و مناطق خوش آب و هواتر اطراف نقل مكان كردند و كم كم از ارزش مسكوني مركز شهر كاسته شد
|
|
وقتي شهرهاي كوچك ديگر جوابگوي نياز جمعيت رو به افزايش خود نبودند و فضاي كافي براي زندگي وجود نداشت، به ناچار ساخت و ساز در اطراف اين شهرها آغاز شد. ابتدا شهرك هايي بودند كه كم كم به همين شهر كوچك مي پيوستند تا يك شهر بزرگ را بسازند كه سر و تهي نداشته باشد و ما امروز به آن كلانشهر بگوييم؛ مثل تهران كه روزي بيابان هاي اطرافش پر از سگ هاي ولگرد بود و بعد از تاريك شدن هوا كسي جرأت بيرون رفتن از خانه اش را نداشت، اما امروز به راحتي مي توان تا صبح در خيابان هاي سرشار از نور نئون درتهران قدم زد. به هر حال شهر بزرگ شد اما شهر تازه اي نبود بلكه دايره اي بزرگتر بود كه دور دايره كوچك حلقه زد. دايره كوچك آن قدر كوچك شد كه از ديده ها دور ماند اما بدون آن نيز زندگي ممكن نبود. مركز شهر جايي است كه روزي شمال شهر بوده ولي حالا ديگر نيست. با اين حال جنب و جوش خود را حفظ كرده و نمي خواهد نبض زندگي را كه همان حضور مردم است از دست بدهد.
سردرگمي در مركز شهر
ميل روزافزون انسان ها به زندگي شهري باعث شد كه روز به روز بر ابعاد شهرهاي كوچك افزوده شود تا جايي كه آنها تبديل به كلانشهرهاي امروزي شدند. بيشتر اين كلانشهرها به دور همان هسته اوليه و يا مركز شهر امروزي شكل گرفتند. ساخت و سازهايي كه در اطراف محله هاي قديمي صورت گرفت، مناطق جديدي را ايجاد كرد كه با آن هسته اوليه تفاوت بسيار داشتند. اين تفاوت ها با توجه به نيازهاي مردم صورت گرفت. ساخت و سازهاي جديد براساس رفاه و زيبايي بيشتر طراحي شد. مركز شهرها معمولاً دچار مشكلاتي هستند كه در نتيجه رشد سريع كالبدي، هجوم مهاجران به شهرها و عدم برنامه ريزي و طراحي صحيح ايجاد شده اند. مركز شهرهاي امروزي در قديم شريان اصلي شهر بودند كه در آنها ساخت و سازها براساس حركت پياده، اقتصاد پيشه وري و معماري سنتي انجام شده بودند و به خوبي نيازهاي جامعه را برآورده مي كردند. اما مناطق جديد بر پايه تردد سواره و توليدات صنعتي ساخته مي شوند. بنابراين يكدست نبودن و ناهمگن بودن اين دو بخش با يكديگر باعث بروز مشكلات فراواني شد. تهراني كه ما مي شناسيم هم در واقع همان كوچه پس كوچه هاي منتهي به بازار و محله هاي اطراف بود. هنوز هم كه هنوز است بار بسيار بزرگي بر دوش اين مركز شهر خسته از سرفه هاي خشك سربي با ساختمان هاي در حال مرگ است.
تراكم و تمركز
با وجود گسترش شهرها و به وجود آمدن مراكز تجاري و اداري در مناطق جديد، هنوز تراكم و تمركز اكثر فعاليت هاي مردم در مركز شهر است. مردم براي خريد به بازار مي روند و كاسب ها قيمت هاي خود را با فروشنده هاي مركز شهر هماهنگ مي كنند. اين نشان مي دهد با وجود اينكه شاخه هاي تجاري بسياري در مناطق جديد شكل گرفته، اما نقطه مركزي همچنان تاثير خود را بر زواياي زندگي مردم دارد و در تار و پود زندگي شهري ريشه دوانيده است. از طرفي صاحبان سرمايه هاي بزرگ بيشتر تمايل به ايجاد واحدهاي پيشرفته در اماكن تازه تاسيس و جديد دارند تا بتوانند با استفاده از اعتبار خود، سود بيشتري را به دست بياورند. اما صاحبان سرمايه هاي اندك بيشتر ميل به ماندن در مركز شهر را دارند چرا كه يافتن بازارهاي تازه براي آنها هزينه هايي در پي دارد و مقرون به صرفه نيست. اين پديده باعث بهره كشي نامناسب و شديد از فضا مي شود كه زمينه ساز انواع تعارضات ديگر است.
نفس هاي آخر
مسئله ديگر، فرسايش بافت هاي مركزي شهر است كه در نتيجه ورود تجهيزات مدرن به مناطق جديد و علاقه بيشتر مردم به آنها صورت مي گيرد. كهنگي و فرسودگي اين بافت ها و بهره كشي بيش از حد، آنها را تا مرز انهدام پيش برده است. در قديم همين مركز شهرهاي امروزي از مناطق اعياني به حساب مي آمدند و افراد معتبر در آنجا زندگي مي كردند اما با گسترش شهر اين افراد با حفظ موقعيت شغلي خود در مركز به خانه هاي تازه ساز و مناطق خوش آب و هواتر اطراف نقل مكان كردند و كم كم از ارزش مسكوني مركز شهر كاسته شد. امروز هم بيشتر كارگران فصلي و بي خانمان در اين مكان ها زندگي مي كنند. مجموعه تمام اين عوامل نامساعد محيطي باعث شده كه مركز شهرها محلي براي تجمع افراد ولگرد و دلال و نزول خوار و سودجو شود. اين افراد در مركز شهر مستقر مي شوند و فعاليت هاي خود را اعم از نزول خواري و توليد اجناس تقلبي و كارچاق كني انجام مي دهند. اين پديده مركز شهر را به يك فضاي ناامن و مرده تبديل كرده است كه مردم از آنجا دوري مي كنند. وجود چنين فضايي به اين ناحيه قدرتي مرموز و منفي و البته نيرومند مي دهد كه هر نوع برنامه ريزي و ساماندهي شهري را با انواع مشكلات و مقاومت هاي غيرمتعارف و ناشناخته روبه رو مي سازد.
آلودگي محيط زيست
يكي ديگر از مشكلاتي كه مركز شهر با آن دست به گريبان است، وجود بدترين و شديدترين آلاينده هاي زيست محيطي در اين منطقه است؛ تردد وسايل حمل بار، مشكلات و مزاحمت هاي رفت و آمد كه ترافيك هاي سنگين را به دنبال دارد و وجود كارگاه هاي صنعتي كوچك كه با بزرگ تر شدن شهر به اطراف منتقل نشده اند. اين معضلات به دليل قرار گرفتن در جغرافياي نامناسب به دشواري قابل انتقال و نوسازي هستند. كمبود فضاي سبز در مركز شهر باعث مي شود كه آلودگي ناشي از وسايل نقليه كه در طول روز ايجاد مي شود، هواي نامطبوعي را ايجاد كند كه در درازمدت باعث بروز بيماري نيز مي شود. از اين رو تنها كساني كه مجبور باشند، آنجا زندگي مي كنند. مركز شهر تهران نيز از اين مشكل رنج مي برد چرا كه كلانشهري مثل تهران بسياري از مشكلات تجاري خود را در مركز شهر حل مي كند. خريد و فروش، توليد و توزيع و... همه از مركز شهر تغذيه مي كنند.
يادگار روزهاي گذشته
مركز شهر به دليل قدمت و عمر طولاني كه دارد، يكي از مظاهر تاريخي شهر به حساب مي آيد كه اكثر مردم از آن خاطرات فراواني دارند. به عنوان مثال بازار بزرگ تهران كه در آن مشاغل گوناگون به فعاليت مي پرداخته اند، وجود مسجد جامع در آن و مبارزاتي كه توسط بازاريان عليه رژيم پهلوي صورت گرفت، هرگز اين مكان را از ياد نخواهد برد. بنابراين اگر اين منطقه به ويرانه اي غيرقابل استفاده تبديل شود شهر دچار بي هويتي خواهد شد. هر يك از فضاهاي شهري در زمان خود براي بهبود حال شهروندان و رفع نيازهاي آنان به وجود آمده اند و نبايد اجازه داد كه با روي كار آمدن بناهاي جديد، بافت هاي قديمي ارزش خود را از دست بدهند و به فضايي كاذب تبديل شوند. اين مسئله با برنامه ريزي شهري سر و كار دارد تا علاوه بر اينكه بناهاي قديمي شهر از نظر فيزيكي محافظت شوند با علائق مردم نيز هماهنگي داشته باشند. آنها از آن دسته آثار تاريخي نيستند كه به شكل انحصاري حفاظت شوند بلكه بايد با ترميم و نوسازي براي مردم قابل استفاده باشند. براي اين كار بايد با دميدن روحي تازه در بناهاي قديمي، آنها را با ساخت و سازهاي جديد پيوند زد. مركز شهر به علت درگير بودن با حضور مردم مي تواند زيبايي هاي طبيعي، جاذبه هاي فرهنگي و آيين هاي سنتي را در خود جاي دهد تا همراه بقيه بافت هاي شهر حركت رو به جلويي داشته باشد.
نگاه كارشناس
تحقيقات انجام شده توسط كارشناسان شهري نشان مي دهد كه مشكلات و معضلات مركز شهر چند بعدي اند اما تاكنون براي حل آنها اقداماتي مطرح شده كه بر يك جنبه خاص تاكيد داشته است. با توجه به تجارب جهاني و گرايش هاي نوين شهرسازي بايد گفت كه رويكرد يك بعدي به مسائل مركز شهر كارساز نيست بلكه بايد با توجه به ويژگي هاي هر شهر برنامه اي جامع براي همان شهر تدوين كرد. نوسازي، حفاظت، بهسازي و هويت بخشي همه آن چيزهايي است كه مركز شهر به آن نياز دارد. از ديدگاه شهرسازي علمي ،نمي توان مركز شهر را اندامي مرده يا موزه اي تاريخي دانست و يا برعكس آن را به عنوان قلب يك شهر در نظر گرفت. بايد مركز شهر به عنوان يكي از اندام هاي زنده و پوياي يك شهر به حساب آيد تا بتواند ارتباط دوجانبه خود را با بقيه مناطق شهر به خوبي برقرار كند.
|