پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۵
چشم انداز تحولات خاورميانه در گفت و گو با منير شفيق
آمريكا در منطقه متحد تمام عيار ندارد
هادي صبا
002757.jpg
002754.jpg
استاد منير شفيق كه روزگاري رئيس مركز پژوهش ها و برنامه ريزي سازمان آزاديبخش فلسطين بوده اينك به عنوان انديشه پردازي شناخته مي شود كه اسلام گرايي و ملي گرايي فلسطيني را با هم آميخته است. نگاه تيزبين وي در تحليل ها باعث شده ديدگاه هاي او مبناي تعيين استراتژي فلسطيني ها قرار گيرد. از فرصت حضور او در تهران بهره گرفتيم و موضوع تحولات خاورميانه و نظام بين الملل در سايه جنگ لبنان را به گفت وگو نشستيم.
* ما اينك چهارمين هفته جنگ در لبنان را سپري مي كنيم و بر همگان روشن است كه در اين جنگ طولاني و پرهزينه اسرائيل شكست خورده ميدان است و حزب الله توانايي خود در اداره نبرد را به اثبات رسانيد. شما معتقديد كه اين جنگ بعد منطقه اي و جهاني دارد و مي گوييد كه هدف آمريكا از اين جنگ تضعيف ايران و سوريه است. حال حزب الله پيروز ميدان است. آيا اين پيروزي تأثيرات منطقه اي قابل توجهي خواهد داشت يعني موجب تقويت موقعيت ايران و سوريه خواهد شد.
- اگر اين پيروزي در بعد نظامي و سياسي تثبيت شود، وضعيت جديدي در لبنان به وجود خواهد آمد يعني اگر تلاش هاي ديپلماتيك كنوني با شكست مواجه شود(تلاش هايي كه مي خواهد اين پيروزي را سانسور كند و اسرائيل را به عنوان پيروز معرفي كند)...
* آيا به نظر شما مي توانند اين كار را انجام دهند؟
- به نظر من پيروزي سياسي حزب الله پس از آتش بس كاملاً دست يافتني است. به ويژه كه پيش نويس قطعنامه ارائه شده از سوي آمريكا و فرانسه حتماً با شكست مواجه خواهد شد و اصلاً قابليت تحقق ندارد.
* حتي اگر در شوراي امنيت تصويب شود؟
حتي اگر تصويب شود چه فايده اي خواهد داشت. اين پيش نويس مخالف موضع دولت لبنان و مخالف اجماع نظر جريان هاي سياسي مختلف لبنان است . لذا مي توان گفت كه طرح مشترك آمريكا و فرانسه عملي نخواهد بود.
اين طرح با سه مشكل جدي مواجه است: اولاً وضعيت نظامي را در نظر نمي گيرد و شكست اسرائيل را مورد توجه قرار نمي دهد؛ ثانياً به مخالفت دولت لبنان با مفاد آن توجه نمي كند و ثالثاً حتي اعراب نيز با آن موافق نيستند.
اعراب در جلسه امروز خود حتماً خواستار آتش بس فوري و پايبندي به طرح هفت ماده اي سينيوره خواهند شد. لذا اين طرح با شكست مواجه خواهد شد.
* نظر شما در مورد طرح هفت ماده اي سينيوره چيست؟
- آن بخش از طرح كه به نيروهاي حافظ صلح و بسط سلطه دولت در جنوب لبنان مربوط مي شود، در واقع بايد در تفاهم ميان حزب الله و دولت لبنان عملي شود لذا هيچ مشكلي از اين نظر حزب الله را تهديد نمي كند.
اگر اين طرح از سوي آمريكا و اسرائيل پذيرفته شود، آنگاه پيروزي حزب الله كاملاً تكميل خواهد شد؛ زيرا در اين صورت اسرائيل بايد از مزارع شبعا عقب نشيني كند، اسرا را آزاد سازد، نقشه مناطق مين گذاري شده را به لبنان تحويل دهد و ... طرح هفت ماده اي كه يك مجموعه به هم پيوسته است بايد با هم اجرا شود و تا وقتي اسرائيل از مزارع شبعا عقب نشيني نكرده و تا وقتي از بخش هاي اندكي كه اخيراً در جنوب لبنان اشغال كرده است خارج نشود، اصلاً نمي توان بحث اعزام ارتش به جنوب را مد نظر قرار داد يا اينكه به نيروهاي حافظ صلح موجود در لبنان اختيارات بيشتري اعطا كرد.
* با توجه به اينكه شما پيروزي حزب الله را قطعي مي دانيد، به ابتداي بحث بازگرديم. آيا اين پيروزي موقعيت ايران و سوريه را ارتقا خواهد بخشيد؟
- بله، حتماً همينطور است. پس از اين جنگ ايران قوي تر شده است. سوريه نيز قوي شده است. حماس و جهاد اسلامي نيز در فلسطين قوي تر شده اند. حتي به نظر من تمام كشورهاي عربي تقويت شده اند. بي ترديد نتايج اين جنگ تأثيرات وسيعي بر منطقه خواهد داشت.
* شما منطقه را پس از اين جنگ چگونه مي بينيد؟
- درست است كه اسرائيل ضربه سنگيني را متحمل شده است ليكن به نظر نمي رسد كه فرو بپاشد؛ زيرا ارتش اسرائيل بر اساس قدرت ذاتي به وجود نيامده است، بلكه در چارچوب يك توطئه بين المللي پا به عرصه وجود گذاشت.
اساساً كل فلسطين در تشتي طلايي به اسرائيل تقديم شد. قدرت اسرائيل متعلق به خودش نيست. اصلاً ساختار يك كشور و يك جامعه استوار را دارا نيست. نقشي كه  هاگانا ايفا كرد يك نقش اجرايي محدود بود. اگر حضور هزاران نيروي ارتش انگليس در منطقه نبود هرگز  هاگانا نمي توانست اين وضعيت را به وجود آورد و دولت اسرائيل را تشكيل دهد. قدرت اسرائيل فقط در حمايت بين المللي از آن خلاصه مي شود. تصميمات مشترك آمريكا، انگليس و شوروي موجب شد كه اين رژيم تأسيس شود و قدرت بگيرد، لذا تحول اساسي كه مي تواند بر موجوديت رژيم صهيونيستي تأثير بگذارد، تحول در نظام بين المللي است يا شرايط بين المللي به گونه اي باشد كه بتوان در آن رسوخ كرد و يا اينكه نياز بين المللي به اسرائيل به عنوان نيروي بازدارنده در برابر ملت هاي منطقه تغيير كند.
بحث آغازِ پايان درست است اما مي دانيد كه سقوط قدرت ها حركتي زيگزاگي و بلندمدت دارد.
* تأثير جنگ اخير و پيروزي حزب الله به طور مشخص بر وضعيت فلسطينيان چگونه خواهد بود؟
- من معتقدم اگر وضعيت اعراب در سالهاي ۲۰۰۰ تاكنون به مانند وضعيت آنان در سالهاي ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ بود، امكان داشت كه انتفاضه اقصي به پيروزي فلسطينيان بيانجامد و سرزمين هاي ۶۷ آزاد مي شدند.
در سالهاي ۹۵ تا ۲۰۰۰ محور عربستان سعودي، مصر و سوريه وضعيت خوبي را به وجود آورده بود؛ يعني در واقع اعراب با قدرت از موجوديت خويش دفاع مي كردند. اما الآن اينگونه نيست. مصر و عربستان با سوريه هم مسير نيستند و نمي توانند نقش حمايت كننده اي را نسبت به فلسطينيان ايفا كنند. حقيقت اين است كه اسرائيل از فلسطينيان شكست خورده و نتوانست مقاومت را سركوب كند.
فشار افكار عمومي عربي و اروپايي عليه اسرائيل افزايش يافت. در سال ۲۰۰۲ پس از كشتار جنين بيش از ۵۹ درصد از اروپايي ها در چندين نظرسنجي، اسرائيل را به عنوان خطرناك ترين عنصر براي امنيت و صلح جهاني به شمار آوردند كه فشار سنگيني بر اسرائيل وارد كرد. آزادي غزه بسيار مهم بود، حتي مهم تر از جنوب لبنان؛ زيرا اسرائيلي ها سرزمين فلسطين تاريخي را سرزمين اسرائيل مي دانند. اين پيروزي بزرگ حاصل مبارزات ملت فلسطين بود.
* ابومازن چند وقت پيش اظهار داشت كه انتفاضه پايان يافته است اما شاهد بوديم كه انتفاضه پايان نيافت. آيا مي توانيم بگوييم كه دوره ابومازن پايان يافته و ما در آستانه دوره جديدي از رهبري در فلسطين هستيم؟
- در حقيقت كسي تصور نمي كرد كه نتيجه انتخابات فلسطين به پيروزي قاطع حماس منجر شود. پس از انتخابات مسايل مختلفي مطرح شد كه در ميان فلسطينيان مورد اختلاف بود. مسأله اسرا و غيره. حال آنكه در فلسطين اشغالي مسأله مهم برنامه اولمرت است كه به طور يك جانبه اجرا مي شود و زيانهاي سنگيني را به فلسطينيان تحميل مي كند. پيش از احداث ديوار حايل برخي مناطق فلسطين براي رسيدن به يكديگر شايد نياز داشتند كه فقط ۱۰ دقيقه يك مسير را طي كنند، اما اينك مجبورند ۴ ساعت در راه باشند. خطر در اجراي طرح يكجانبه اولمرت است نه چيز ديگر.
* اما اجراي اين طرح كه در واقع همان چيزي است كه در كمپ ديويد ۲ به عرفات پيشنهاد شد و در مقابل از او امضاي سند پايان منازعه مطالبه مي شد، آيا يك پيروزي براي فلسطينيان به شمار نمي آيد؟
- چرا! يك پيروزي است، ليكن فلسطينيان نبايد در برابر تبعات سوء اجراي اين طرح سكوت كنند؛ زيرا بايد مبارزه ادامه يابد.
نابودي ديوار كه رأي دادگاه بين المللي لاهه را دارد، بايد به اصلي ترين شعار فلسطينيان در شرايط كنوني تبديل شود. بايد اين ديوار را منهدم كنيم.
متأسفانه اختلافات ميان حماس و فتح قاشق زدن به خارج بشقاب غذاست. اصلاً مشكل در ميان فلسطينيان نيست كه بخواهيم آن را حل كنيم. مشكل در اسرائيل است كه طرح يكجانبه اولمرت را اجرا مي كند، لذا بايد دامنه اعتراضات مردمي در اين مرحله گسترده تر شود؛ اعتصاب، تظاهرات و ديگر اشكال مبارزه بايد تقويت شود. اما مسأله داخلي فلسطينيان، تابعي از شرايط كلي جهان عرب است. جهان عرب مي تواند شرايط كنوني را تحمل كند. موضع مصر مانند موضع كسي است كه عاشق دختري است اما آن دختر به كس ديگري دل بسته است و هيچ توجهي به اين عاشق دلباخته ندارد.
مصر نمي تواند به مسئوليت هاي خود عمل كند. نقش خود را در سودان از دست داده است؛ در لبنان و ليبي هيچ نقشي ندارد؛ در فلسطين نيز نقش خود را از دست مي دهد. مصر نمي تواند اين روند را تحمل كند و بايد تحول جدي در آن كشور به وجود آيد.
* شما همه مسايل استراتژيك در منطقه را مورد توجه و پيگيري قرار مي دهيد. ارتباط مسأله اتمي ايران با مسايل مهم منطقه اقتضا مي كند كه در بررسي استراتژيك مسايل منطقه به آن توجه شود. آيا فكر مي كنيد در پرتو تحولات جدي در خاورميانه امكان دستيابي به يك راه حل براي آن فراهم شود؟
- تا اين لحظه آمريكا و اسرائيل قادر نيستند بپذيرند كه ايران غني سازي را حتي در حد ۵/ ۴ و ۵ درصد داشته باشد. گرچه همه مي دانند كه سلاح هسته اي به غني سازي در حد ۹۰ و ۹۲ درصد نياز دارد. اما آنها تا اين لحظه حاضر نيستند اين فن آوري صلح آميز هسته اي را بپذيرند. لذا مي توان گفت كه مشكل ايران و اسرائيل غيرقابل حل است. حتي اگر مسأله حزب الله در لبنان راه حلي پيدا كند، اين مسأله قابل حل نيست. مسأله اتمي ايران براي آمريكا و اسرائيل حساب خاص خود را دارد و به آساني قابل حل نيست. اگر بتوان درگيري را به عقب انداخت، شايد امكان حل آن بيشتر شود. مثلاً يك سال و نيم تا دو سال ديگر شرايط بين المللي كاملاً تغيير خواهد كرد.
* چرا اين تغيير حاصل خواهد شد؟
به نظر من آمريكا در استراتژي خود اولويت هاي نادرستي را برگزيده كه اصلاً در راستاي منافع آن نيست؛ زيرا اگر آمريكا به دقت دنبال رقيب خود بگردد فقط چين را مي يابد كه در همه زمينه ها با آن در رقابت است. توليدات چين اينك تمام بازارهاي دنيا حتي اروپا و آمريكا را اشغال كرده است. پس چين براي آمريكا رقيب اقتصادي بسيار بزرگي است.
از نظر تكنولوژيك روند رشد آن خيلي شدت گرفته و در عين حال مي توان حجم تسليحاتي آن را بسيار قابل توجه دانست. خوب منطقي به نظر نمي رسد كه اين قدرت عظيم مورد توجه آمريكا به عنوان يك ابرقدرت قرار نگيرد و آنگاه به عراق صدام حسين بپردازد؛ عراق در مسايل كلان بين المللي چه اهميتي دارد؟! روسيه نيز همينطور است. هم اينك سلاح هاي اتمي و نيروي نظامي روسيه بيشتر از آمريكا است. در دوره پوتين در همين ۵ تا ۶ سالي كه او بر سر كار بوده، توانسته است اوضاع داخلي را ساماندهي كند و وضعيت بين المللي روسيه را نيز ارتقا بخشيده است. پوتين درصدد است تا روسيه را به يك قدرت بزرگ بين المللي تبديل كند. بالا رفتن بهاي نفت نيز او را در اين مسير تقويت كرده است. در چنين حالتي آمريكا خود را در عراق و فلسطين و لبنان و همچنين درباره سوريه و ايران گرفتار كرده است. روسيه و چين از اين وضعيت بسيار خشنود هستند؛ يعني به جاي اينكه آمريكا در پي مهار آنها باشد، به ديگران پرداخته است.
دليل اين امر تسلط صهيونيست ها و اسرائيل بر دولت كنوني آمريكاست، لذا اين دولت نمي تواند منافع حقيقي آمريكا را مد نظر قرار دهد و برنامه هاي اسرائيل را به اولويت هاي آمريكا تبديل كرده است. آمريكا براي پيشبرد سياست هاي خود در منطقه ناگزير است كه از شوراي امنيت قطعنامه بگيرد. براي گرفتن اين قطعنامه ها مجبور است به چين و روسيه امتياز بدهد. در برابر قطعنامه هايي كه در شوراي امنيت عليه ايران، لبنان، فلسطين، سوريه و عراق صادر مي شود، در مناطق ديگر امتيازاتي به روسيه و چين داده مي شود. در همين حال ضرباتي كه آمريكا در عراق، لبنان و فلسطين متحمل مي شود، در واقع موجب خشنودي روسيه و چين است. از اين نظر پوتين يك فرصت طلايي به دست آورده است. چين نيز در همين ۵ سال توانست به تكنولوژي بسيار پيشرفته دست يابد. هند نيز با يك جهش همراه بوده است تا جايي كه آمريكا مجبور شد به همكاري اتمي با آن تن در دهد، در حالي كه اين اقدام با رفتار سنتي آن در تعارض است.
در انتخابات سال ۲۰۰۴ رياست جمهوري آمريكا بود كه يكي از دوستان از من پرسيد ميل داري كه چه كسي برنده اين انتخابات شود؟ گفتم اميدوارم كه بوش پيروز شود؛ زيرا سياست هاي او در واقع آمريكا را به سمت ويراني و نابودي پيش مي برد. درست است كه سياست هاي بوش براي ما مشكلاتي را به همراه دارد، اما در حقيقت اگر اين نگرش به آمريكا حاكم شود، در نگاه استراتژيك به تضعيف موقعيت آمريكا خواهد انجاميد و آن را تضعيف خواهد كرد. لذا ۲ سال ديگر رهبري جديدي در آمريكا روي كار خواهد آمد كه ناگزير است اولويت هاي خود را تغيير دهد. در اين صورت مجبور خواهد بود كه به چين و روسيه اولويت ويژه اي بدهد. آمريكا در شرايط كنوني زيان شديدي را متحمل مي شود. آمريكا اينك بر عراق مسلط است، اما نفت عراق در دست باندهاي قاچاق و افرادي قرار گرفته كه از آن سوءاستفاده مي كنند؛ الآن نفت بصره در دست كيست؟ دست آمريكاييهاست. آمريكا مي توانست با صدام حسين معامله كند (كه البته اصل معامله بود) و دستاوردهاي بيشتري داشته باشد، اما برنامه اسرائيل اين بود كه كشورهاي منطقه را يكي پس از ديگري تضعيف كند. الآن چند سال است كه آمريكا با عربستان و مصر بحث دموكراسي و اصلاحات را پي مي گيرد.
آمريكا از اين دو كشور چه مي خواهد؟ فقط منافع اسرائيل مطرح است. مي خواهند اين دو كشور را تحت فشار قرار دهند تا به اسرائيل امتياز بدهند. شما اگر اختلافات آمريكا و سوريه، آمريكا و عربستان، آمريكا و مصر و به طور كلي آمريكا و هر كشور عربي را در منطقه مورد بررسي قرار دهيد، ملاحظه مي كنيد كه اين اختلافات هيچ ارتباطي به روابط دوجانبه آمريكا با اين كشورها ندارد. موضوع اختلاف صرفاً اسرائيل است.
همه كشورهاي عربي خواستار روابط استراتژيك با آمريكا هستند اما آمريكا يك دستور كار آمريكايي را براي روابط خود با اين كشورها تعريف مي كند كه براي آنها قابل پذيرش نيست يا پذيرش آن بسيار دشوار است.در گذشته يعني در دوران جنگ سرد اينطور نبود؛ زيرا اولويت آمريكا مقابله با شوروي بود. به همين دليل در مقابل همكاري عربستان با آن براي كنترل آمريكا اين كشور مي توانست به جنبش فتح كمك كند و با اسرائيل هم رابطه نداشته باشد و يا حتي در جنگ ۱۹۷۳ موضع قاطعي عليه اسرائيل داشته باشد و نفت را به روي آمريكا و اسرائيل قطع كند. اما در دو، سه سال گذشته بحث اصلاحات و دموكراسي در عربستان فقط براي اعمال فشار به آنها مطرح مي شود تا اسرائيل را به رسميت بشناسند و با آن تعامل داشته باشند.
* با توجه به اين نكات، آيا مي توانيم بگوييم كشورهاي منطقه قرباني دوره اي جديد در نظام بين المللي هستند كه دوره گذار است؛ يعني آنها بهاي شرايط جديد را مي پردازند، در حالي كه در دوران جنگ سرد اينگونه نبود؟
- نه اينطور نيست. ما از پايان جنگ سرد سود برده ايم. در نظام گذشته بين المللي دو قدرت زمام امور جهان را در دست داشتند. اگر يكي از اين رها مي شد بايد به دست ديگري مي افتاد. البته فقط چند استثنا هم اتفاق افتاد. چين، ايران و چند كشور عضو عدم تعهد توانستند از اين معادله خارج شوند كه آن هم تحت شرايط خاصي بود. مثلاً انقلاب ايران در شرايطي پيروز شد كه آمريكا در سال ۷۶ از ويتنام خارج شده بود و در پي آن، شوروي در مناطق مختلف جهان در حال پيشروي بود. در اين شرايط، انقلاب توانست كشور ايران را از سيطره هر دو ابرقدرت خارج سازد. اما شرايط در دوره جنگ سرد به اين صورت بود كه همه بحران ها ضابطه مند بودند. لذا ملاحظه مي كنيد كه شوروي كه در كلان جهانداري با آمريكا به تفاهم رسيده بود، در تسليح كشورهاي عربي سقف مشخصي داشت، تا حدي به آنها سلاح مي داد كه اسرائيل را با خطر جدي مواجه نكند. لذا مي توان گفت كه جهان در دوران جنگ سرد تقريباً به طور كامل تحت كنترل بود. اما اينك اينطور نيست. تمام پيروزي هايي كه در لبنان و فلسطين به دست آمده با استفاده از اين فرصت حاصل شده است. شما اگر وضعيت جنبش هاي اسلامي را در اين ۱۵ - ۱۶ سال با گذشته مقايسه كنيد، ملاحظه مي كنيد كه وضعيت آنها به مراتب بهتر از دوران جنگ سرد است.
برگرفته از همشهري ديپلماتيك

نگاه دوم
پاسخ شفيق به آخرين پرسش
002760.jpg
* درباره رابطه  جامعه بين الملل با شوراي امنيت توضيح دهيد.
- پس از جنگ سرد بود كه آمريكا درصدد برآمد تا سيطره مطلق خود را بر جهان تحميل كند. لذا با عكس العمل آلمان، روسيه، هند، چين، فرانسه و همه كشورهايي كه در صحنه جهاني مدعي هستند، مواجه شد. كلينتون توانست اين وضعيت را تغيير دهد و جهان چند قطبي را به رسميت بشناسد و با آن تعامل كند. اما بوش دوم مجدداً تلاش كرد تا اين يكجانبه گرايي را به صحنه بين المللي حاكم كند، اما در دوره دوم رياست جمهوري بوش دوم مجدداً جهان چندقطبي را پذيرفت. آمريكا پذيرفت كه بايد با چين، فرانسه، روسيه و آلمان به تفاهم برسد. ديگر آمريكا نمي گويد كه به تنهايي مي توانم در عراق بجنگم يا اينكه بگويد جنگ در عراق ربطي به ديگران ندارد. در همه بحران هاي ديگر نيز مي كوشد تا ديگران را با خود همراه كند.
در مسأله ايران، فلسطين و لبنان درست است كه اين اتحاد براي كشورهاي كوچك فشار بيشتري مي آورد و براي آنها مشكل ايجاد مي كنند اما اين ائتلاف ضعيف است؛ يعني مثلاً آمريكا مي آيد و در اجلاس سران كشورهاي عضوG8 قطعنامه اي عليه حزب الله صادر مي كند. اين قطعنامه چه تأثيري داشت؟ زيرا اين كشورها فقط با قطعنامه موافقت كرده اند و تصميمي براي كار مشترك نگرفته اند. تحسبهم جميعاً و قلوبهم شتي. آنها را يكپارچه مي پنداري، در حالي كه دلهايشان متفرق و پراكنده است؛ چون منافعشان متفاوت است. مسأله ديگر اين است كه وقتي آمريكا مي خواهد در شوراي امنيت از آنان قطعنامه بگيرد، بايد امتيازات جديدي به آنها بدهد؛ يعني باز هم زيان ديگري را متحمل مي شود. در عين حال مثلاً حتي آنها اگر بيايند، با قطعنامه اي موافقت كنند كه ايران را تحريم كند، چندين شرط براي آن مي گذارند تا بتوانند آن را به راحتي نقض كنند.
ديناميسم روابط ميان كشورهاي بزرگ در شرايط كنوني به اين صورت است كه اساساً منافع روسيه، چين و آمريكا در تضاد است. اين تضاد منافع ميان آنان به مراتب بيش از تضاد منافع ايران و آمريكاست؛ زيرا شما به عنوان ايران فقط در تضاد با اسرائيل هستيد و دامنة تأثير آن فقط به منطقه محدود مي شود، حال آنكه تضاد منافع چين، روسيه و آمريكا در سطح جهاني است. اما چون اسرائيل برنامه خود را به اولويت در سياست خارجي آمريكا مبدل كرده است.
آمريكا به جاي مقابله با روسيه و چين به ايران، حزب الله و فلسطينيان پرداخته است. اين وضعيت براي آمريكا مشكل ديگري را به وجود آورده است. آمريكا نمي تواند متحدين تمام عياري در منطقه داشته باشد؛ زيرا مي خواهد خواسته هاي اسرائيل را به آنها تحميل كند و آنها حاضر به پذيرش آن نيستند. مثلاً عرفات نمي توانست برنامه اسرائيل را بپذيرد؛ در حالي كه حاضر بود با آمريكا روابط خوبي داشته  باشد.
به طور كلي، من از قطعنامه هاي شوراي امنيت نگران نيستم؛ زيرا رفته  رفته شوراي امنيت به بازيچه دست آمريكا تبديل مي شود و به همين دليل ما با يك درهم ريختگي و آشوب در نظام بين الملل مواجه مي شويم.
شوراي امنيت قطعنامه هايي صادر مي كند كه با منشور ملل متحد و همچنين ميثاق هاي بين المللي نظير T.P.N و اعلاميه جهاني حقوق بشر در تضاد است. ديگر نمي توان شوراي امنيت را نماينده جامعه بين المللي به شمار آورد.
قطعاً با اين وضعيت شوراي امنيت نمي تواند نمايندگي جامعه  بين الملل را دارا باشد؛ جامعه بين الملل مجمع عمومي سازمان ملل متحد است كه همه كشورهاي جهان در آن حضور دارند. شوراي امنيت تأمين كننده منافع ۴ يا ۵ كشور جهان است نه جامعه بين الملل.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سخنگاه
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |