چهارشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۵
بيش از ۷ ميليون نفر، در حاشيه  شهرها زندگي مي كنند
وسوسه  رسيدن به شهر
عباس ثابتي راد
علاوه بر وجود منابع مالي در روستاها بي ترديد وجود امكانات فرهنگي، ورزشي و هنري مي تواند نقش بسزايي در بالندگي مناطق روستايي و عدم مهاجرت ساكنان آن مناطق به شهرها باشد؛ امكاناتي نظير وجود ابزار ورزشي، وسايل فرهنگي و دسترسي به امكانات هنري
003021.jpg
003018.jpg
پديده شهر و امكانات موجود در آن همواره مسحور كننده بوده است؛ چه براي ساكنين آن، چه براي كساني كه از امكانات زندگي مدرن بي بهره اند.
شهر به عنوان يك مركز و پايگاه اقتصادي همواره در فراهم آوردن امكانات بهتر براي زندگي، قابليت بيشتري داشته است، چرا كه در آن به دليل فعاليت هاي اقتصادي، زمينه هاي بيشتري براي تمركز امكانات وجود دارد. شايد از اين روست كه همواره، جمعيت بسياري از مردم از مناطق دور و نزديك به شهر مهاجرت مي كنند و در سايه آن به زندگي مي پردازند و از امكاناتش بهره مي برند.
به عبارتي از روزگاري كه شهرهاي كوچك روز به روز گسترش يافتند و به هيأت شهرهاي بزرگ در آمدند، همواره عده اي از مناطق مختلف در آن اسكان يافتند و گاه به دليل فراهم آمدن زمينه هاي لازم در كثرت شهروندان جاي گرفتند و رنگ و بوي شهروند پذيرفتند.
اما هنگامي كه شهرها، در قالب هيولايي به نام كلانشهر در آمدند، بسياري از افراد پناهجو از مناطق دور به قصد بهره مندي از امكانات بهتر به آنجا مهاجرت كردند و حاشيه نشين شدند.
در واقع حاشيه نشينان زائده هميشگي شهرها بودند و گاه در دل شهرها رخنه كردند و رنگ و رويي موجه يافتند و گاه به عقب رانده شدند و همچنان مهر حاشيه نشيني بر جبينشان مي درخشيد.
بي ترديد، حضور جمعيتي با عنوان حاشيه  نشين علاوه بر معضلات شهرهاي بزرگ يعني ترافيك و گراني و بيكاري و ... هميشه در كنار آنان بود و اتفاقاً مشكلي بنيادين و اساسي براي مديران شهري قلمداد مي شد.
اين كه اين افراد چرا از نواحي مختلف به حاشيه شهرها مهاجرت مي كنند و با امكانات بسيار نامناسب در اطراف شهرها زندگي مي كنند، شايد پرسشي اساسي باشد.
توجه به اين نكته به زعم بسياري از صاحب نظران مي تواند راه حلي را پيش روي مديران شهر بگشايد.
شهر اين دنياي فريبنده
فقر منابع مالي و نبود امكانات رفاهي و جاذبه وسوسه كننده شهرهاي بزرگ بي ترديد مي تواند، يكي از مهم ترين عوامل مهاجرت هاي گسترده باشد.
عده اي كه در روستاها و مناطق دور دست زندگي مي كنند، به دليل فراهم نبودن زمينه اي مناسب براي زندگي، به ناچار به سوي شهرهاي بزرگ مهاجرت مي كنند و از آنجا كه توان چنداني در فراهم آوردن مكاني مناسب براي زندگي ندارند به ناچار در حاشيه شهرها و موقعيتي نامناسب سكونت مي كنند و در پي كار و شغل به داخل شهرها مي آيند. بي ترديد، مهاجرت اين افراد كم درآمد به حاشيه شهرها عوارض فراواني را به وجود مي آورد.
ناهنجاري هاي رفتاري در آنان به دليل عدم تجانس فرهنگي با موقعيت جديد و وضعيت نابسامانشان روز به روز گسترش مي يابد و  معضلي جدي را موجب مي شود.
شهرهاي بزرگ به دليل داشتن موقعيت هاي مختلف اشتغال، اين جمعيت را درون خود مي پذيرد و اين نيروهاي آماده را در چرخه هاي مختلف كار وا مي دارند.
اما گراني ها و هزينه هاي فراوان، باعث مي شود تا اين اقشار همچنان در انبوهي از مشكلات غوطه ور شوند و علاوه بر جذب نشدن در بافت كالبدي شهر، ناهنجاري هاي رفتاري را موجب شوند.
آنان حتي به عنوان شهرنشين پذيرفته نمي شوند، چرا كه همچنان پاسدار فرهنگ و سنن ويژه خودند و در برابر الگوهاي جهان جديد، نامطمئن. آنان به دليل وابستگي هاي فكري به گذشته شان، قدرت بهره گيري از ظرفيت هاي شهري بزرگ را ندارند.
اگرچه ممكن است مانند شهروندان يك شهر از تمام امكانات و ابزار و وسايل فراهم شده استفاده كنند و گاه حتي در مقام ارائه كننده اين خدمات برآيند، اما حضورشان همواره در درون شهرها، به نوعي با ترديد همراه است و شهر به مثابه يك پايگاه مطمئن براي آنها پذيرفته شده نخواهد بود.
در اثبات مهاجرت
ميانگين فاصله روستاهاي كشور از نزديك ترين شهر، ۲۹ كيلومتر است و ميانگين فاصله روستاهاي كشور از مراكز استان، حدود ۱۳۰ (۲۶/۱۲۹) كيلومتر. شايد اين حجم فاصله روستاهاي كشور از مراكز شهري بيانگر عدم دسترسي مناطق روستايي از مظاهر زندگي شهري باشد.
بي ترديد اين حجم فاصله بر توزيع ناعادلانه امكانات و ابزار رفاهي، تأثير به سزايي دارد. روستاها به عنوان كانون هاي اصلي مهاجرت فرست به شهرها، همواره از نظر جامعه شناسان داراي اهميت بودند. شايد نگاهي به بهره مندي اين بخش از زيستگاه جمعيتي كشور خالي از لطف نباشد.
اگرچه هم اكنون بيش از ۶۰ درصد جمعيت كشور را جمعيت شهري تشكيل مي دهد و حدود ۴۰ درصد جمعيت روستايي نمي تواند تأثير چنداني در پديد آمدن حاشيه نشيني داشته باشد.
پديده شهر و امكانات موجود در آن همواره مسحور كننده بوده است؛ چه براي ساكنين آن، چه براي كساني كه از امكانات زندگي مدرن بي بهره اند. شهر به عنوان يك مركز و پايگاه اقتصادي همواره در فراهم آوردن امكانات بهتر براي زندگي، قابليت بيشتري داشته است، چرا كه در آن به دليل فعاليت هاي اقتصادي، زمينه هاي بيشتري براي تمركز امكانات وجود دارد. شايد از اين روست كه همواره، جمعيت بسياري از مردم از مناطق دور و نزديك به شهر مهاجرت مي كنند .
اما با مروري بر آمار مي توان، اين نظريه را مورد ترديد قرار داد. بيش از ۱۰ درصد از جمعيت كل كشور حاشيه نشين اند. البته نه تنها در كلان شهرها، بلكه در تمامي شهرهاي كشور و به ويژه شهرها بزرگ.
اين آمار مي تواند نگران كننده باشد .شايد مروري بر امكانات فراهم آمده در مناطق روستايي كشور، موجب روشن تر شدن برخي از نظريات باشد.
علاوه بر وجود منابع مالي در روستاها بي ترديد وجود امكانات فرهنگي، ورزشي وهنري مي تواند نقش بسزايي در بالندگي مناطق روستايي و عدم مهاجرت ساكنان آن مناطق به شهرها باشد؛ امكاناتي نظير وجود ابزار ورزشي، وسايل فرهنگي و دسترسي به امكانات هنري.
براساس آمار به دست آمده از مراكز فرهنگي موجود در روستاهاي كشور در سال ۸۳ در حدود ۴/۳۵ درصد روستاهاي كشور فاقد هرگونه كتابخانه و به تبع كتاب براي امانت هستند.
در ۶/۶۴ درصد روستاها، كتابخانه يا كتابخانه به صورت مستقل يا وابسته به مدرسه و مسجد يا ساير مراكز فرهنگي وجود دارد. شايد براين اساس طبيعي به نظر برسد كه ۵/۶۴ درصد از جمعيت روستايي كشور اصلاً كتاب نمي خوانند.
اين در حالي است كه ۹/۴۹ درصد از كتابخانه هاي موجود در روستاهاي مختلف متعلق به مدرسه روستاست.
از سويي ۴۰ درصد روستاهاي كشور فاقد هرگونه امكانات تخصيص يافته به امر ورزش جوانان و نوجوانان روستايي است.
در ۷/۵۰ درصد روستاهاي كشور نيز تنها امكان موجود براي ورزش، صرفاً يك زمين خاكي است كه به منظور انجام فوتبال يا واليبال از سوي اهالي به اين امر اختصاص يافته و تسطيح شده است.
۵/۴ درصد روستاهاي كشور نيز داراي زمين چمن يا آسفالته براي فوتبال يا واليبال و يا ساير رشته هاي ورزش هستند. ۸/۴ درصد روستاهاي كشور نيز سالن سر پوشيده ورزشي دارند.
با اين وصف، در حدود ۳/۹ درصد روستاهاي كشور از امكانات نسبتاً مناسب براي ورزش جوانان و نوجوانان برخوردارند.
در اين روستاها سالن سرپوشيده ورزشي و يا زمين چمن يا آسفالته براي ورزش وجود دارد. اما ۷/۹۰ درصد روستاهاي كشور يا اصلاً امكانات ورزشي تخصيص يافته اي براي ورزش ندارند و يا صرفاً زمين خاكي به صورت موقت توسط خود اهالي به اين امر اختصاص يافته است. اين تنها بررسي آماري دو گونه از فعاليت هاي فرهنگي- ورزشي بود.
شايد وجود چنين تنگناهايي در امكانات تفريحي و فرهنگي كه نمونه كوچكي است از موارد مشابه، بيانگر جلاي وطن بسياري از جواناني باشد كه از مناطق دور به حاشيه شهرها پناه مي آورند تا در سايه حضور در حاشيه شهرها، از امكانات آن بهره مند شوند.
جاذبه هاي شهر
اما جاذبه شهرها، تنها در فراهم آوردن امكانات فرهنگي و هنري و يا ورزشي نيست. شهر، به خودي خود جذابيت هاي پيدا و پنهان بسياري دارد. پرسه زدن در خيابان ها و گذرها، استفاده از امكانات مختلف فرهنگي شهرها و بهره مندي از مزايايي كه شهرها در اختيار شهروندانش مي گذارد، هم به نوعي مي تواند دليلي باشد براي جذابيت يك شهر.
براساس همان بررسي ۵/۹ درصد از روستائيان براي استفاده از سينما و تئاتر به شهرهاي مجاور خود سفر مي كنند.
از سويي ۶/۱۶ درصد از روستائيان به دليل استفاده از پارك ها يا شهر بازي ها به شهر مي روند و در حدود ۲/۲۷ درصد از آنان، دليل مسافرتشان به شهر، گردش در خيابان ها و بازار و شهرهاست. ۳ درصد از روستائيان نيز براي رفتن به ورزشگاه ها به شهر مي آيند و ۷/۳ درصد از آنها نيز براي ديدن نمايشگاه و موزه سفر مي كنند. شايد جالب باشد كه دوباره اين آمار را مرور كنيم.
بيشترين دليل مسافرت روستائيان به شهر را پرسه زدن در خيابان ها و بازارها تشكيل مي دهد. شايد اين نكته مبين واقعيت هايي باشد. جاذبه شهر براي روستائيان كمتر در مراكز فرهنگي- هنري است، بلكه آنان به منظور سپري كردن اوقات و گردش به شهر مي آيند و در واقع شهر به مانند يك محل تفريحي، سرشار از جاذبه ها و ديدني هاي گوناگون و جالب توجه است. اساساً شهرنشيني و مفهوم آن، برايشان جذابيت دارد. حال اگر در كنار آن فعاليت اقتصادي هم بتوان انجام داد، اتفاق قابل توجهي است.
جستن راهي نو
براساس يافته ها ۱۵ درصد جمعيت شهرهاي بزرگ و شهرنشين ها، حاشيه نشين هستند. اين رقم جمعيتي ۵/۷ ميليون نفري را در بر مي گيرد. بديهي است كه بسياري از اين افراد كه در مناطق حاشيه اي زندگي مي كنند، افرادي هستند كه عمدتاً از مناطق محروم به اطراف شهرها كوچ كرده اند، بنابر اين مي توان تصور كرد كه به لحاظ فرهنگي چه هزينه هايي براي شهر مقصد به همراه دارند.
معضل حاشيه نشينان علاوه بر فراهم آوردن فضاهاي ناهنجار اقامتي و زيستي در اطراف شهرها، موجب مي شوند تا درون شهرها نيز چهره اي ناپسند يافته و همواره حضورشان در نقاط مختلف شهر در قالب افراد متكدي و... ديده شوند.
از سويي دولت براي حل مسكن حاشيه نشينان قصد دارد تا با ساخت خانه هاي دولتي، فضايي مناسب براي اسكان آن جمعيت فراهم آورد. اين نكته تنها مربوط به پايتخت نيست. در شهرهايي چون كرمانشاه، بندرعباس، زاهدان، سنندج و تبريز علاوه بر استفاده از اعتبارات داخلي، از وام بانك جهاني براي ساماندهي سكونتگاه هاي حاشيه  نشينان استفاده مي كنند.
از سويي قرار بود تا پايان سال ۲۰۰۵ ميلادي، حدود ۵/۴ ميليون حاشيه نشين اسكان يابند، اما آمار دقيق و رسمي در اين مورد به دست نيامده است. اين كه تا چه اندازه اقدامات دولت و شهرداري ها در ساماندهي اين معضل با موفقيت همراه بوده هنوز مورد بررسي است.
هم اكنون تهران با بيش ۵/۱ ميليون نفر، مشهد با ۷۰۰ هزار نفر، اصفهان و تبريز با ۴۰۰ هزار نفر جزو شهرهايي هستند كه بيشترين حاشيه نشين را به گرد خود جمع كرده اند.
شايد زدودن چهره شهر از آلودگي هاي فرهنگي- اجتماعي و ساماندهي كساني كه هر ساله به شهرهاي بزرگ مهاجرت مي كنند، كار چندان آساني نباشد، اما انگار براي حل اين مشكل راهي نو بايد پوئيد و طريقي جديد جست.

ديدگاه
از حاشيه به متن
آزاده بهشتي
در صورتي كه تحقق مديريت واحد شهري و تعيين منابع درآمدي پايدار براي شهرداري ها در اولويت نخست سياست هاي راهبردي قرار گيرد مي توان اميدوار بود تا معضل حاشيه نشيني و عوارض ناخوشايند آن در كلان شهرها به صورت كارشناسي شده و همه جانبه حل و فصل شود.
در حقيقت حل مسئله حاشيه نشيني بدون توجه همزمان به علت ها و معلول ها امكان پذير نيست و برخورد با علت ها از وظايف دستگاه اجرايي است. فقر، بيكاري و فرهنگ به عنوان برخي از عوامل ريشه اي حاشيه نشيني است و راه حل سريع و عملياتي مسئله حاشيه نشيني تعيين محل مناسب براي زندگي اين افراد است. برخورد با حاشيه نشينان بدون انتخاب محلي مناسب و حداقلي براي آنان صحيح و امكان پذير نيست، برخلاف آنچه عده اي فكر مي كنند، حاشيه نشيني جرم و بزهكاري نيست كه براي آنان مجازات در نظر گرفته شود.
اكثر حاشيه هاي شهرها حتي از وجود پاسگاه نيروي انتظامي نيز محرومند و شايد مأموران انتظامي گذري به حاشيه هاي شهر نداشته باشند و همين موضوع باعث شده كه امنيت جاني و مالي در ميان حاشيه نشينان كمرنگ باشد و به نوعي حاشيه نشيني جرم تلقي شود، اما در حقيقت و در تعريف جامعه شناختي حاشيه نشيني اتفاقي است كه در اثر مهاجرت هاي بي رويه به شهرهاي بزرگ به وقوع مي پيوندد.
معضلات حاشيه نشيني و عواقب ناخوشايند آن بايد با موشكافي و تجزيه و تحليل دقيق حل شود. البته نمي توان نشست و تنها حرف زد، بلكه بايد با ايجاد شرايط مناسب زندگي رفته رفته پديده حاشيه نشيني را سروسامان داد.سياست هاي درست حمايتي و ايجاد ساز و كارهاي مديريتي و مشاركت مستقيم مردمي و سازمان ها و تشكل هاي غيردولتي مي تواند به حل اين موضوع كمك كند.
گسيختگي اجتماعي ناشي از گذر از نظام سنتي توليد به نظام سرمايه داري، ويژگي هاي كالبدي و چگونگي توزيع و پراكندگي جمعيت و فعاليت در سطح كشور، رشد بالاي جمعيت و تاثيرگذاري آن بر توسعه شهرها، رشد شتابان كلان شهرها و ناموزوني شديد برنامه هاي توسعه از مهمترين عوامل پيدايش و گسترش حاشيه نشيني است. حاشيه شهرها، شهرهاي بي دولت هستند كه حاكميتي بر آنان اعمال نمي شود. خطر حاشيه نشيني بالفعل ولي تدريجي است و اين تدريجي بودن باعث شده تا به آن خو كرده و آنرا بپذيريم.
برخي مناطق گرچه در متن وجود دارند، اما حاشيه محسوب مي شوند به همين خاطر حاشيه را تنها نبايد فيزيكي دانست، چرا كه در برخي مواقع فاصله موجود، فاصله معنوي است و تا آژير خطر گوش هاي ما را نخراشد، به خود نمي آييم. با توجه به شرايط كنوني كشورمان، نهادينه كردن اصل مشاركت هاي مردمي در مديريت حاشيه نشيني و حل مسائل آن الزامي است.
اگرچه دستگاه هاي مختلف نظير دستگاه هاي انتظامي و امنيتي متولي امر هستند، اما اگر مفهوم امنيت به طور عام در نظر گرفته شود، در اين صورت اهميت نقش مشاركت مردم در تأمين امنيت و كاهش بزهكاري مشخص مي شود و بايد اين موضوع را تجربه كرد كه چگونه مي توان از خود مردم و حاشيه نشينان براي تأمين امنيت خودشان بهره جست. با اين حال با ايجاد يك ناظر محلي به عنوان بازوي دستگاه هاي قضايي و انتظامي بايد تلاش شود در عرصه هاي عمومي، مشاركت مردمي اثربخشي خود را نشان دهد تا حمايت مردمي تداوم داشته باشد و در اين زمينه توسعه آموزش همگاني بايد در دستور كار قرار بگيرد و برنامه منظمي براي گروه هاي داوطلب و غيردولتي فراهم آيد.در جمع بندي اين مسائل بايد گفت كه ساكنان مناطق حاشيه شهرها معمولاً داراي درآمدهاي زير خط فقر هستند و براي حل مشكل حاشيه نشيني بايد به علت ها و عوامل آن پرداخت.

از شهر
جامه اي غريب بر قامت تهران
گروه شهري-شهرها در مفهوم اسلامي هميشه نقطه تلاقي چهار عامل اصلي بود. چهار عنصر اساسي كه مي توانست به آنان ويژگي دهد و شهريت شان را تثبيت كند. اين ويژگي ها، پس از اسلام عينيت بيشتري يافت و موجب شد تا فرهنگ شهرنشيني تحت اين عوامل قوام و دوام بيشتري يابد. درواقع شهرهايي كه پس از اسلام در ايران شكل گرفت، با تكيه بر اين چهار عامل تبلور يافتند. مذهب در مساجد جامع و ابنيه مذهبي، حكومت در ارگ و دارالحكومه و تجارت در بازار و امت دريافت مسكوني متبلور شدند.
اين عناصر هميشه در كنار مفهوم شهر در ايران پس از اسلام وجود داشت و بدان معنا مي بخشيد. حتي در دوران شكوه تمدن شهرسازي در دوران صفويه و بروز رويكرد جديدي در شهرسازي، اين عناصر همچنان در مفهوم شهر جايي براي بروز يافت. اگر چه در آن روزگار شهرسازي و شهرنشيني در جهان غرب دچار تحول و تغيير بنيادين شده بود، اما شهرسازان مكتب اصفهان، با تكيه بر رويكردهاي سنتي و ريشه در باورها و اعتقادات خود، اقدام به ساخت شهرها مي كردند و براساس الگوهاي تعريف شده خود شهرهاي جديدي را بنا مي كردند؛ شهرهايي كه شايد آن روزگار و حتي امروز، مايه حيرت بسياري از صاحب نظران و انديشمندان است.
هنوز چندان از روزگار صفويه نگذشته بود كه جهان جديد در قالب افكار و انديشه هاي غربي در روزگار قاجاريه ظهور كرد. سيل بنيان كن افكار جديد، شهرهاي ايران را به تدريج پشت سر گذاشت و آشوب تفكر را به همراه آورد؛آشوبي كه شايد در معماري به جا مانده از آن روزگار اندكي نمايان باشد. شهر، به تدريج معنايي جديد يافت. بازارها به تدريج به خيابان ها آمدند. هجوم الگوهاي زيبايي شناسي غربي به معماري سنتي به وقوع پيوست و مدرسه دار الفنون نمونه اي شد براي علم اندوزي و دانش پروري. الگوي آرماني شهر، ديگر آسماني نبود، بلكه تجارب شاهان قاجار بود از سفر به فرنگ. پايتخت و حتي شهرهاي كشور مي بايد قامتي غربي و فرنگي مي يافتند تا در نظر شاهان قاجار جلوه كند. شايد هم از اين روست كه خيلي زود شيوه هاي غربي رواج يافت و شهرهاي ما را در چنبره خود فرو برد.
اين تمام ماجرا نبود. اگرچه ما در مواجهه با جهان جديد، مسحور مدرنيته برآمده از آن بوديم و به قامت آنان براي خود جامه مي دوختيم، اما خيلي زود جاني دوباره گرفتيم. شهرها دوباره چهره اي ايراني يافتند و محلي شدند براي زدودن غبار تيرگي. شهرهاي ما دوباره مركزي شدند براي بسط دانش و كسب معرفت. محملي شدند تا هر چه بيشتر در معماري آن تفكر كنيم و دستاوردهاي جهان جديد را آن گونه كه لازم است به كار گيريم.
هر چند در اين گذر، تهران، ابرشهر ايران، اندكي از گردونه رقابت به دور مانده باشد، اما روزگاري كه بر آن مي گذرد، نشان از حركتي نو دارد كه چهره اين شهر را تازه كند. شهري كه از روزگار قاجار ذائقه مدرنيسم را خوش پذيرفته، هم اكنون در چهار راه ترديد، به سر مي برد. اما دور نيست زماني كه تهران قامتي نو يابد و جامه اي تازه. اين شهر، مي بايد شكوه تمدني ايراني- اسلامي باشد.

زاويه ديد
تابلوهايي كه روح ما را نشانه گرفته اند
گروه شهري-شايد فكر كنيد آلودگي ها تنها شامل آلودگي هاي صوتي، هوا و آلودگي هاي زباله ها باشد، اما نوعي از آلودگي وجود دارد كه بي محابا به سمتمان هجوم مي آورد و بيش از آنكه با جسم ما سروكار داشته باشد روحمان را نشانه مي گيرد؛ آلودگي هاي بصري كه بدون هيچ محافظي در هنگام حركت در فكر و روح رسوخ مي كنند، اين روزها سراسر تهران را پر كرده است؛ تابلوهايي كه شايد هنگام عبور از خيابان و كوچه و نگاه كردن به آن، ندانيم چه تاثيري در ما خواهند گذاشت، اما واقعيت اين است كه با افزايش قارچ گونه آنها، تنها راه برخورد شخصي با آنها بستن چشم ها هنگام راه رفتن در پايتخت است.
سازمان زيباسازي شهرداري تهران طرح تجميع تابلوهاي نشانه سطح تهران را با هدف ساماندهي و حذف آشفتگي و اغتشاشات بصري به اجرا درمي آورد. اين خبر خوشايندي است براي آنهايي كه از ديدن قيافه تكراري اين تابلوها و جملات نقش بسته روي آنها به ستوه آمده اند.
اين روزها كه از خيابان ها عبور مي كنيد، نياز نيست نگاه عميقي به تهران بيندازيد و به اين نتيجه برسيد كه تهران به شهر بتن و آهن تبديل شده است، چون متاسفانه به دليل به كارگيري حجم بالاي بتن و آهن در سازه هاي شهري، منظر شهر از شكل انساني خارج شده و باعث شده است كه ديد شهروندان آزار ببيند. خيلي ها معتقدند اين شهر، ديگر شهر آدم ها نيست.
دو سالي است كه سازمان زيباسازي با همكاري سازمان ترافيك و شركت عرف ايران (علائم راهنمايي و فني ايران) در حال مطالعه و طراحي طرح تجميع تابلوهاي نشانه سطح شهر تهران است. البته بد نيست بگوييم شركت عرف ايران پيش از اين ساماندهي تابلوهاي هدايت مسير را نيز برعهده داشته كه از اين حركت، موفقيت چنداني عايد پايتخت نشد.
با اين وجود قرار است با اجراي طرح تجميع تابلوهاي نشانه، هزاران هزار پايه بتني و آهني از سطح شهر حذف شود كه در آن حتي براي نوع نوشتار روي تابلوها و گرافيك و رنگ تابلوها نيز فكر شده و سعي شده است تا به فرهنگ ملي و اسلامي ما نزديك بوده و همخواني داشته باشد، به گونه اي كه باعث زيبايي شهر شود.
اهميت مبلمان شهري مانند چينش مسائل داخلي منزل است و هر چقدر زيبا چيده شود باعث لذت فرد از محيط مي شود اما متاسفانه شهر تهران مشكلات زيادي از نظر به كارگيري مبلمان شهري دارد، چرا كه عدم استفاده از افراد متخصص در طراحي وسايل، استفاده از وسايل نامناسب كه تناسبي با مسائل فرهنگي و بومي ما ندارد و همچنين عدم آشنايي شهروندان در نحوه استفاده آنها، از جمله معضلات آن است.
به نظر مي رسد اداره مبلمان شهري سعي دارد با مطالعه علمي و طراحي مناسب، اين نواقص را برطرف كرده و در مطالعات خود به اين نتيجه رسيده كه بايد حجم بتون و آهن در سازه هاي مبلمان شهري كم شود.

شهرآرا
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |