شنبه ۴ شهريور ۱۳۸۵
بررسي مشابهت ها و تأثيرات الهيات و اگزيستانسياليسم
«من» دور از «بدن»
سيما عباس پور
اين كه قائل باشيم « ماهيت » بر« وجود » تقدم دارد يا برعكس، چه تفاوتي درنگاه ما به موضوع انسان، سرنوشت وتقدير، اختيار وجبرو... ايجاد مي شود. اين پرسش خود موضوع مقاله اي مستقل است.
اما مقاله حاضر با نشان دادن اصل اشتراك الهيات واگزيستانسياليسم درحوزه تقدم وجود برماهيت، سعي دارد مشابهت ها وتأثيرات هر يك ازاين دوبخش برديگري را درقالب آراء متفكراني كه به نمايندگي از هر بخش سخن مي گويند بنماياند.
003105.jpg
« مونير » شجره نامه اي از اگزيستانسياليسم ارائه كرده است كه براساس آن ريشه هاي آن تا عصر قبل ازميلاد مسيح(ع) پيش مي رود.سابقه اگزيستانسياليست هاي معاصر ازجمله هايدگر، ياسپرس، سارتر، ومارسل به كي يركگارد فيلسوف دانماركي برمي گردد.اما قبل از كي يركگارد، پاسكال ومين دوبيران بودند كه انديشه هاي ايشان بسيار با اگزيستانسياليسم شباهت دارد.
كاپلستون مدعي است كه دراواخر قرون وسطي، مكتبي فكري وجود داشته است كه با اگزيستانسياليسم شباهت هايي داشته است.
«پراك» نشانه هايي از اگزيستانسياليسم را در انديشه هاي آگوستين درباب اضطراب وبي قراري دائمي كه زندگي فاني فرد رانشان مي دهد، مي يابد.مسائل غير قابل ترديدي از نوع تفكر اگزيستانسياليست در يونان باستان براي مثال درسقراط وجود دارد.اين نوع تفكر برتفاوت ميان وجود فردي انسان و وجود اشياء در طبيعت تأكيد مي كند.
شناخت اگزيستانسياليستي ويژگي وجود انسان در برابر جهان طبيعت، همچنين اين ادعا كه از طريق ذهنمداري مي توان حقيقت وجودي انسان را درك كرد، مسائل مهمي هستند كه درفلسفه دين مطرح مي شوند. به هر روي، اگزيستانسياليست ها معتقدند كه طبيعت انسان را تنها از درون و از طريق مشاركت ما در آن مي توان شناخت.تحليل پديدار شناختي از خود آگاهي انسان، كه به وسيله هوسرل بسط پيدا كرده است، مقبول فلاسفه اگزيستانسياليسم قرار گرفت.اما مدتي پيش از هوسرل روش هاي مشابهي براي نمونه، به وسيله كي يركگارد در كتاب« مفهوم ترس» آگاهي به كار رفته است.
يك نتيجه آشكار استفاده از چنين روش هاي پژوهش درمورد شخص انسان، بيان اين ادعاست كه آزادي جزء ذاتي انسان است.تصميم، وجدان ومسئوليت موضوعات عمده مورد توجه نويسندگان اگزيستانسياليست هستند.بدين ترتيب از نظر اگزيستانسياليسم، تمام وجود بشري درتنش ميان محدوديت وآزادي زيست مي كند.
درمورد كي يركگارد وديگر اگزيستانسياليست ها ي خداباور، تجربه ترس آگاهي گرايش دارد به سمت ايمان از طريق برانگيختن نياز به رستگاري، اما درميان اگزيستانسياليست هاي ملحد مفهوم ترس آگاهي بيشتر بر نااميدي دلالت دارد، چون فرض ايشان براين است كه تعارض دروني وجود بشري را نمي توان زايل كرد؛ بنابراين اگزيستانس انساني همواره درمرز پوچي وبي معنايي قرار دارد.اكنون اين پرسش براي ما مطرح است كه اگزيستانسياليسم چه نسبتي با الهيات دارد و آيا مي توان توجه فيلسوفان اگزيستانسياليست را به مباحث الهيات درقلمرو وآثار ايشان باز شناخت واگر اين امر غير از اين است(كه هست) و در ميان ايشان تنها كي يركگارد، ياسپرس ومارسل توجه اندكي به الهيات داشته اند، پس پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه آيا انديشه هاي فيلسوفان اگزيستانسياليست برتفكر متألهان بزرگ غرب تاثير گذاشته است؟آيا مي توان از تاثير فلسفه اگزيستانسياليسم بر الهيات سخن برانيم؟ قبل از هرچيز بايد ديد كه موضع فيلسوفان اگزيستانسياليست درباره دين وخداباوري چيست؟ ژان پل سارتر دركتاب خود تحت عنوان « اگزيستانسياليسم واصالت بشر »، اگزيستانسياليست ها را به دوگروه تقسيم مي كند: « دسته اول اگزيستانسياليست هاي دين گرا كه من ياسپرس وگابريل مارسل را از زمره آنها مي شمارم.
دسته دوم اگزيستانسياليست هاي منكر واجب الوجود يعني هايدگر واگزيستانسياليست هاي فرانسوي وخودمن ».
كاپلستون نيز دركتاب « فلسفه معاصر » چنين طبقه بندي اي از فلاسفه اگزيستانسياليست ارائه مي كند.
او كي يركگارد، ياسپرس، ومارسل را درشمار فلاسفه خداگراي اگزيستانسياليست مي آورد و وجه مشترك تفكر ايشان راچنين تقرير مي كند: « هيچ يك ازآن ها وجود خدارا ازطريق تفكر كيهاني تأكيد نكرده اند.براي هريك از آن ها به وسيله فرد درحركت خود به سوي شناخت خود راستين خودش، كشف وشناخته مي گردد تا اين كه از طريق بحث غير شخصي عيني ».اصالت وجوديان خداشناس مي كوشند كه بربيگانگي انسان از طريق كشف جهان وارتباط شخصي با اشخاص ديگر و نيز با خدا فايق آيند.
كاپلستون سپس به بحث پيرامون اگزيستانسياليست هاي ملحد مي پردازد و در اين حوزه، انديشه هاي هايدگر، سارتر وكامورا بررسي مي كند.
جيمز پروتي درباره نسبت هايدگر وخدا مي گويد:  هايدگر نه به خدا رسيده است ونه اين كه موضع او يكسر مخالف خد است.
توقع آري يا نه از هايدگر درپرسش از خدا واين كه آيا خدا هست، كاملا بي جاست.اوبيان نكرده كه خدايي وجودندارد، دروجود خدا نيز هيچ تأكيدي نكرده است.
درميان فلاسفه اگزيستانسياليست خداگرا، كي يركگارد پيرو پروتستان بود ودرمورد ياسپرس با عنايت به آن چه در زندگي نامه فلسفي خود آورده است، بايد گفت تابع شريعت خاصي نبود و از آن چه خود، آن را «ايمان فلسفي» مي ناميد، جانبداري مي كرد و در كتابي تحت همين نام به بحث پيرامون آن پرداخته است.اما درمورد مارسل كه پيرو كاتوليك بوده ، اگزيستانسياليست مسيحي خوانده مي شد.
بارت، بولتمان، تيليش، بيوري، اتو تنها تعدادي از متألهان معاصر هستند كه به نحو قابل ملاحظه اي وگاه به شدت تحت تاثير فلسفه اگزيستانسياليسم بوده اند.اين تأثير در هر يك از ايشان متفاوت بوده است؛ براي مثال بارت متآثر از كي يركگارد بوده وتحت تأثير او به الهيات بشارتي رهنمون شد.
بولتمان تحت تاثير انديشه هاي هايدگر متوجه مساله اسطوره زدايي و تيليش تحت تاثير اگزيستانسياليسم به وجود شناسي پرداخت.بيوري نيز متأثر از ياسپرس بوده است.
نخستين نقطه تلاقي تفكر اگزيستانسياليستي والهيات دراين است كه هر دو، نظريه اي پيرامون انسان ارائه مي كنند.درفلسفه معاصر، گرايش عمده، رويگرداني از پرسش هاي نظري از قبيل وجود خداست واين امر مي تواند منبعي براي متأله باشد تا الهيات خود را بر مبناي انسان شناسي سامان دهد و حتي از يك الهيات انسان گرايانه سخن گويد.الهيات مسيحي خدا را نه في نفسه، بلكه در نسبتش با انسان مورد مطالعه قرار مي دهد.بنابراين ايمان مسيحي را مي توان فهمي از انسان تلقي كرد، همان قدر كه فهمي از خدا نيز هست.بدين قرار الهيات معاصر، مي تواند به عنوان نقطه آغازين روش شناخت، خود نظريه اي پيرامون انسان اختيار كند.
امروزه، الهيات مقارن بارواج تئوري هاي مختلف پيرامون انسان به پژوهش در باب طبيعت وجود انسان، اميد ها، عشق ها، محدوديت هاوگنا هان او پرداخته، به اين اميد كه مطالعه عميق انسان وسعت وگستردگي امر متعالي را آشكار سازد.اگزيستانسياليسم نيزفهمي از انسان ارائه مي كند كه با فهم تلويحي انسان در انديشه كتب مقدس قرابت دارد.در فهم كلام مقدس انسان صرفا بخشي از طبيعت نيست، اگر چه هر دو مخلوق خدا هستند.بزرگ ترين موهبت خالق به انسان كه همانا « من » شخصي اوست، اورا همچون وجود خدا در فاصله اي دور از طبيعت قرار مي دهد.
اين فهم از انسان با تعريف فلاسفه يونان از انسان كه اورا« حيوان ناطق» مي ناميدند ونيز مفهوم دكارتي بسيار فاصله دارد وهمچنين تفاوت دارد با مفهومي كه در اثر رويكرد علمي به انسان پيدا شده كه اورا پديده اي بسيار پيچيده از طبيعت مي داند.
درعين حال اين فهم از انسان درانجيل قرابت دارد با تفاوتي كه بنا به فلسفه اگزيستانسياليسم ميان وجود انسان ووجود اشياء هست.
پاره اي از تعاليم ديني از جمله مسئوليت شخصي در برابر خدا، آگاهي او از گناه، دعوت به تصميم يا عزم، طبيعت فاني، وجود زمان مند انسان و به پايان رسيدن وجود به وسيله مرگ، به طور قابل توجهي با موضوعات اصلي فلسفه اگزيستانسياليسم مشابهت دارند، جان مك كواري ضمن اشاره به اين مطلب مي گويد: « مسئوليت شخصي كه با امكان يافتن خويش يا گم كردن خويش مواجه است، هبوط، گناهكاري، تصميم وعزم، زمان مند بودن انسان، مشكل مرگ، همگي، درميان پديده ها امور برجسته اي هستند كه فيلسوفي چون هايدگر آنها را به عنوان بنيادهاي اساسي وجود انسان لحاظ مي كند.اگر ميان متألهان وفلاسفه اگزيستانسياليست پيوند كاملا نزديكي در فهم وجود انسان نبود، واقعا جاي تعجب داشت كه هر دوي آنها به خصلت هاي مشابهي از زندگي انسان توجه كنند كه اغلب مغفول افتاده است.» دين تعليم مي دهد بدترين چيزي كه ممكن است براي انسان پيش آيد اين است كه خود را گم كند.انسان وقتي دل خود را به دنيا وحوادث و امور آن واگذار مي گند، وبه دنيا دل مي بندد، نفس خود را گم مي كند.از سوي ديگر وقتي او خود را بيابد، در آن صورت خود را نجات مي دهد.اين مطلب را مي توان با آموزه هاي اگزيستانسياليسم مقايسه نمود كه مي گويد انسان با امكان هاي اساسي از وجود اصيل وحقيقي مواجه است.
وجودي كه او خود را در آن مي يابد ونيز انسان با وجودي غير حقيقي مواجه است كه درآن « خود»[خويشتن او]گم گشته و در ارتباط با عالم به تحليل رفته است.
در دين، انسان بايد ميان خدا وجهان يكي را انتخاب كند؛ بنابراين تحت فشار تصميم ريشه اي است: انتخاب ميان وجود حقيقي خود در زندگاني مبتني بر اطاعت از خدا و ديگري گم كردن خود.
تعاليم پيامبران بر ضرورت تصميم ريشه اي جايگاه مهمي دارد؛ تصميمي كه خود يا من را وحدت مي بخشد و وجودش را حقيقي و اصيل مي سازد.
پس از اشاره به چند مسأله مشابه در تفكر ديني واگزيستانسياليستي، حال ببينيم انواع الهيات اگزيستانسياليستي چه مواجهه اي با مساله خدا دارند.
آيا همان طوركه سارتر گفته است اگزيستانسياليسم يك مذهب اصالت بشر است وآيا استفاده ازآ ن در الهيات، دين را از اعتقاد به خدا منصرف نمي كند و آن را به يك اخلاق اصالت بشري ارجاع نمي دهد؟حق اين است كه الهيات اگزيستانسياليستي بر جنبه انساني رابطه ايماني مبتني است و وجود خداگرايانه درعالم را توصيف مي كند.
متأله اگزيستانسياليست معتقد است وقتي كسي وجود را عميقا تحليل كند تجاربي را مي يابد كه كلام خدا آنها را اقتضاءمي كند.
اگزيستانسياليسم به خودي خود ادله اي بر وجود خدا ارائه نمي دهد، تحليل وجود انساني را تا مرزهاي اوليه وجودي مي برد، يعني آن جا كه ايمان پديد مي آيد.
جان مك كواري با عنايت به مساله كلام خدا، متألهان اگزيستانسياليست را به دو گروه تقسيم مي كند: نخستين گروه امثال بولتمان وبيوري هستند كه قائلند شخص وقتي مي تواند پيرامون خدا سخن بگويد كه داراي ايمان باشد.
گروه دوم مخصوصا در تيليش تجسم يافته است كه با تبعيت از فلاسفه اگزيستانسياليست، كه درپي تدوين انواعي از وجود شناسي يا مابعد الطبيعه اند، در جست وجوي يك مبناي اگزيستانسياليستي و وجود شناسي براي كلام خداست.پيوندهاي ديگري ميان اگزيستانسياليسم والهيات وجود دارد؛ براي مثال الهيات مبتني بر وحي، الگوهاي مفيد متعددي در اگزيستانسياليسم يافته است: از مفهوم مواجهه گرفته تا انديشه اصلي هايدگر كه آن را به منزله تفسيري برپديدار وحي تلقي كرده اند.
ويليام نيكولز در باب رابطه الهيات واگزيستانسياليسم معتقد است كه بولتمان به شيوه اي دقيق ومنظم انديشه اگزيستانسياليستي را درروش الهياتي خود ادغام كرد.
انديشه هايدگر به تقويت بينش اگزيستانسياليستي كمك كرد كه قبلا در آراي بولتمان وجود داشت وپيش از تأ ثير هايدگر در آثار او منعكس شده بود. جان مك كواري نيز دركتاب « يك الهيات اگزيستانسياليستي » مسأله رابطه الهيات واگزيستانسياليسم را مطرح مي كند و در برابر اين اعتقاد از بولتمان كه در الهياتش متاثر از اگزيستانسياليسم بوده است مي آورد: «چون اگزيستانسياليسم به طور خاص به تحليل ساختار وجود انسان علاقه مند است و از آن جا كه متأله بايد پيش فرض هاي هستي شناسانه خاصي درمورد انسان بسازد، پس اين فلسفه ارتباط خاصي با كار متأله دارد.همچنين اين نكته را يادآور مي شود كه آن چه اگزيستانسياليسم درمورد وجودانسان مي آموزد با فهم و درك وجود او كه در تفكر ديني بيان شده است، قرابت خاصي دارد؛ بنابراين متألهي كه با فهم اگزيستانسياليستي از وجود به دين نزديك مي شود، احتمالا تعاليم آن را به شيوه اي تفسير مي كند كه به تفكر حقيقي كتب مقدس وفادار باشد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

تازه هاي انديشه
رويگرداني از فلسفه غربي
003108.jpg
علي قلي پور: «سيطره كميت و علائم آخرالزمان» يكي از مهم ترين آثار دين پژوه و فيلسوف فرانسوي، «رنه  گنون» است. اين كتاب كه در آخرين سال هاي حيات رنه  گنون به رشته تحرير درآمده به نقد و بررسي تمدن غرب پرداخته است. رنه  گنون با در مقابل هم قراردادن كميت و كيفيت در تمدن غرب ،پايه هاي اصلي نقد خود را پي ريزي مي كند. در نگاه اين انديشمند غرب با بحران هاي اخلاقي، جنگ به مسلك هايي چون «بشرگرايي»، «ماده گرايي» و «علم گرايي» خود را در قفس كميت محبوس كرده است. سيطره كميت كه عنوان اين كتاب هم هست از اتكاي تمدن غرب به اين مسلك ها برمي خيزد و اين مسأله باعث شده تا تمدن غرب از كيفيت و يا «ذات» در معنايي كه گنون به آن پرداخته، دور شود و به سراشيبي شكست برسد. اما نگاه گنون در پايان بررسي انتقادي خود كاملاً خوشبينانه است، او ميراث تفكر بشري را چنان غني تصور مي كند كه به زعم او نويد آينده اي روشن در آن وجود دارد. رجوع به سنت هاي اصيل انساني و اتكا به علم قدسي و حقيقت هايي كه در دين هست، راه نجات بشر را تعيين مي كنند. اين كتاب نخستين بار در سال ۱۳۶۱ با ترجمه دكتر علي محمد كاردان توسط نشر دانشگاهي منتشر شد و به دليل استقبال علاقه مندان تا سال ۱۳۸۴ سه بار تجديد چاپ شد و در هر تجديد چاپ اصلاحاتي در متن انجام شد و سرانجام چاپ سوم با واژه نامه به بازار آمد. مطالعه درباره اسلام باعث شد كه او در سال ۱۹۱۲ به دين مبين اسلام مشرف شود. كتاب «سيطره كميت» در كنار بيش از بيست كتاب او درباره دين قرار مي گيرد و نقطه اشتراك همه اين آثار نشان دهنده تلاش گنون براي رسيدن به سرچشمه زلال دين است.
خبرنامه دين پژوهي
003111.jpg
خبرنامه دين پژوهان كه هر دو ماه يك بار منتشر مي شود، ويژه اطلاع رساني اخبار دين پژوهي است. در اين شماره كه دومين شماره از دوره جديد اين نشريه است، گفت وگويي با معاونت پژوهشي سازمان تبليغات اسلامي انجام شده است؛ مدلي براي ارزيابي عملكرد واحدهاي پژوهشي، مطلب دين اين دوماهنامه است. معرفي دو مركز گفت وگوي اديان در اين نشريه هست كه در آن به تفصيل فعاليت هاي مراكز مذكور را شرح داده است. گزارش دومين نشست زيباشناختي قرآن مجيد و كنگره بزرگداشت علامه سيد عبدالحسين شرف الدين و ارائه چكيده پايان نامه هاي دكتري و كارشناسي ارشد دانشگاه امام صادق(ع) مطالب ديگر اين دو ماهنامه را تشكيل مي دهد.تدوين فرهنگنامه جامع علوم انساني از بخش هاي ديگر اين خبرنامه است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |