نگاه به بهانه چهارمين سال درگذشت زنده ياد فرهاد مهراد
خواندني از جنس حماسه
|
|
اسدالله اشرفي
اشاره: هشت شهريور امسال با چهارمين سال درگذشت زنده ياد فرهاد مهراد همزمان است. نوشته زير گذري كوتاه است بر زندگي و سبك آن زنده ياد در موسيقي پاپ. فرهاد را بسياري با كار جاودانه اش كه درباره پيامبر اكرم(ص) ساخته و اجرا كرده بود به ياد دارند. كار متفاوت، با صلابت و محكم كه روح حماسه و معنا در آن موج مي زند.
در عرصه هنر موسيقي هنرمند همواره سه عنصر انتخاب شعر مناسب، موسيقي هماهنگ و اجراي خوب اثري زيبا خلق نموده، اما فرهاد از اين نيز فراتر رفته بود. عامل ارزشمندي كار ايشان در اين بود كه خود في نفسه انساني والا و ارجمند و جايگاهي به مراتب بالاتر از هنرش داشت.
آري فرهاد اين گونه بود و ماند چه در دوران فعاليتش قبل از انقلاب و عدم تمايل به ورود به جريانات سياسي و چه در سال هاي سكوت و ركود موسيقي بعد از انقلاب و تا شروع مجدد و فعاليت در سال هاي اخير و عدم مهاجرت به آن سوي مرزها.
هنر فرهاد عاري از تقليد، تكرار و روزمرگي بود. خود و هنرش از ابتذالي كه در بطن هنر دوران قبل از انقلاب بود، مصون ماند. او به موسيقي در مقابل و سبك هاي متداول آن روز كه از راديو و تلويزيون ارايه مي شد ارزش و حيات دوباره اي داد. بي شك سنگ بناي فرهنگ و هنر هر كشور راهنرمندان مبارز تشكيل مي دهند و موجب دوام و استواري آن نيز هستند. سؤال اينجاست چرا بعد از انقلاب از هنر او استقبال نشده و به انزوا فرو رفت؟
او روايتگر تاريخ سياه عصر پهلوي بود، مانند هفته خاكستري:
شنبه روز بدي بود
روز بي حوصلگي
وقت خوبي كه مي شد
غزلي تازه بگي...
از انسان بي هويت شده آن روزگار سخن مي گفت:
غروب سه شنبه خاكستري بود
همه انگار نوك كوه رفته بودن
به خودم هي زدم از اينجا برو
اما موش خورده شناسنامه من
و خوشبختي كاذب زندگي در آن دوران را به نقد مي كشيد و در جايي تداعي گر مراسم جشن برندگان بليت هاي بخت آزمايي بود.
عصر چهارشنبه من
عصر خوشبختي ما
فصل گنديدن من
فصل جون سختي ما
...
فرهاد در آثار خود هميشه شعر و موسيقي را به دنبال خود مي كشيد، قوام مي بخشيد و ارزش مي داد و جاودانه مي ساخت. حتي پس از مرگ هم در گوشه گورستان پرلاشز با بزرگاني چون مارسل روست- جيمز موريسون- ساعدي و هدايت در دل سرد خاك آرام گرفت.
يكي از مشخصه هاي هنر آرماني حركت كردن در فراسوي پيشي گرفتن از زمان خلق خود است و اين خود راز ماندگاري هنر است و ترانه هاي فرهاد داراي چنين ويژگي است. چه ترانه هايي كه او در دهه هاي ۴۰ و ۵۰ اجرا كرده و هنوز مورد علاقه نسل هاي بعد از خود است (حتي نسل حاضر) خصوصاً جوانان با توجه به فاصله زماني كه با خالق اثر داشته و خالي بودن ذهن آنان از اين هنرمند و نداشتن خاطره اي از او، كه خود عامل تعلق خاطر و پيوستگي است، با علاقه به كارهاي او گوش فرا مي دهند، زمزمه اش مي كنند و به خاطر مي سپارند و اين خود يعني هنري بدون تاريخ مصرف، ناب، كه فضا و زمان را درنورديده و آوانگارد و پيشرو است.
در بحبوحه انقلاب بر خلاف ديگر هنرمندان عرصه موسيقي از هجرت به ديار غربت و ترك وطن دوري جست، در ايران ماند و حتي به نشانه همراهي با مردم و انقلاب ترانه وحدت را خواند:
الملك يبقي مع الكفر/ ولا يبقي مع الظلم
والا پيام دار محمد
گفتي كه يك ديار هرگز به ظلم و جور نمي ماند بر پا و استوار
هرگز، هرگز
...
و در ادامه اثر ماندگار ديگري به نام شهيدان شهر را خواند كه خود نوعي وفاداري به جامعه و انقلاب بود. ترانه وحدت را شايد بتوان جزء بهترين آثاري كه ريشه در مسايل اعتقادي و ديني دارد به شمار آورد كه بسان سرودي انقلابي بر سر زبان ها مي گشت و رواج يافت و باز اين سؤال مطرح است كه چرا با بي مهري از سوي ارباب هنر مواجه شد؟
وي در سال هاي پاياني حكومت پهلوي به خاطر همين ترانه ها از فعاليت هنري منع شد و به همين سبب به كشور انگليس مهاجرت نمود و برنامه هايي را اجرا نمود اما در آستانه انقلاب به ايران بازگشت و بعد از جمعه خونين هفده شهريور ترانه- جمعه- را با تنظيم دوباره منفردزاده بازخواني كرد.
فرهاد علاوه بر آواز در عرصه نوازندگي هنرمندي چيره دست بود و سازهاي گيتار و پيانو را به خوبي مي نواخت. او حتي زندان را به جان خريد اما تن و جان را به ابتذال نداد. عصيان موجود در آثارش نفس آدمي را بند مي آورد. چه در آثار قبل از انقلاب و يا بعد از آن متفاوت از ديگران ظاهر شد حتي اگر عاشقانه مي خواند در انتخاب موسيقي، ساختار شعر و محتوا و اجراي تاثيرش بر مخاطب، متفاوت از ديگران ظاهر شد، مبدع بود نه مقلد و آثاري را ساخت كه قبلاً ارايه نشده بود و دور از تكرار بود.
به گفته پوران گلفام همسر فرهاد (روزنامه اعتماد) در مصاحبه اي: .......... فرهاد داراي حالتي جدي، محكم و خشم آلود بود. تلخ مي خواند اما ذليل نمي خواند. ضجه نمي زد، فرياد مي زد و از كسي تقليد نمي كرد. يادش گرامي باد.
|