بازتاب
شعر دانش آموزي؛ يك پيشنهاد
جاي خالي نشريه اي براي شاعران دانش آموز
|
|
عباس تربن
حتماً به ياد داريد كه ظرف سه ماه اخير، سه يادداشت در آسيب شناسي شعر نوجوان يا بهتر است بگوييم اردوهاي كشوري شعر دانش آموزي با عناوين ستاره يا سنگپاره در كف كودك، دليل واقعي جوانمرگي و يك دهه شعر دانش آموزي در همين صفحه به چاپ رسيد. از آن جا كه سال هاست براي نوجوانان كار مي كنم و در مطبوعات، آموزش و پرورش، كانون پرورش فكري و... به طور مستقيم با آنها ارتباط داشته ام، سه مطلب مذكور و حرف هاي گفته شده را چندين بار مطالعه كردم، اما در آنها كمتر اثري از يك نگاه آسيب شناسانه علمي يا يك راهكار عملي براي تصحيح ضعف هاي موجود و گشودن درهاي تازه به روي شعر دانش آموزي يافتم. آنچه توسط دوستان مختلف گفته و نوشته شده بود، تنها موجي از گله و گلايه و نگراني بود: نگراني از تغييراتي كه در اين سال ها در شعر دانش آموزي به وجود آمده، نگراني از گرايش هاي نوگرايانه افراطي، نگراني از كمرنگ شدن حضور و فعاليت دانش آموزان برگزيده اردوهاي دانش آموزي و... .
بخشي از همه اتفاقاتي كه امروز موجب نگراني دوستان شده (همان طور كه عباس ثابتي راد در يادداشت دليل واقعي جوانمرگي به آن اشاره كرد) چيزي جز نتيجه نگاه هاي غيركارشناسي و برخوردهاي جزم طلبانه، غيرمنطقي و كاناليزه ديروز نمي تواند باشد. در سال هايي كه استادان حاضر در اردوهاي دانش آموزي، اتفاقات و نگاه هاي تازه دانش آموزان در شعر را ناديده مي گرفتند و ميداني به تجربه هاي نوگرايانه نمي دادند بايد در خواب هايشان جايي براي چنين روزي خالي مي گذاشتند! به جز آن برخوردهاي بسته و استادمأبانه كه فقط به شاگردان مطيع راه استاد، ميدان حركت مي داد، چه عاملي مي توانست موجب شكل گيري جريان زيرزميني شعر دانش آموزي در آن سال ها ودهان به دهان گشتن شعرهاي محمد سعيد ميرزايي و امثال او بر سر زبان ها شود و در نهايت جريان افراطي شعر دهه هفتاد را رقم بزند (البته صرف نظر از برخي كارهاي معتدل و درخشان در غزل اين دهه مثل برخي از غزل هاي همين محمد سعيد ميرزايي) شعرهايي كه البته از منظر استادان و كارشناسان، مطرود و غيرشاعرانه خوانده مي شدند و حتي به آنها اجازه خوانده شدن نمي دادند. از ياد نمي برم دوره اي را كه دانش آموزي درست وسط خواندن شعرش- تنها به خاطر مصراعي كه مضمونش مورد پسند يكي از داوران قرار نگرفت- چنان جلوي بقيه دانش آموزان حاضر در سالن مؤاخذه شد كه منجر به موجي از اعتراض و عدم حضور بخش قابل توجهي از دانش آموزان در مراسم روزهاي آينده گرديد.
آيا همين ترس از ديدگاه هاي تازه و نوآوري در عرصه هاي مختلف و برخوردهاي جزم طلبانه نبوده كه به جاي نضج جريانات و اتفاقات در بسترهاي رسمي و تعيين شده و بررسي، نقد و مشخص ساختن جايگاه حقيقي آنها، ما را به عرصه هاي غيررسمي و پنهان فراخوانده و عوارض آن، چنان كه در شعر دانش آموزي از آن با عنوان لبريز شدن از آثار نوگراي افراطي نام برده اند پس از سال ها ناگهان خود را در سطحي وسيع نشان داده است؟
با اين حساب محو شدن چهره هاي برگزيده شعر دانش آموزي ديروز چندان هم نگران كننده نيست، چرا كه اولاً: نتايج مسابقات شعر دانش آموزي به خاطر دلبستگي داوران و كارشناسان آن سال ها به دسته خاصي از شعرها از لحاظ قالب، مضمون، زبان و... نمي تواند چندان مورد اعتماد و استناد باشد. و ثانياً: توقع تبديل شدن شاعران موفق دانش آموز به چهره هاي شاخص شعري آينده نيز صددرصد منطقي نيست. دلايل بسياري براي محو شدن برگزيدگان شعر دانش آموزي پس از پايان دوره دبيرستان مي توان يافت: از سرمايه گذاري بر ساير استعدادها و توانايي ها و ترجيح آنها بر استعداد سرودن گرفته تا پا گذاشتن به جامعه و به دست آوردن ديدگاهي واقع بينانه در خصوص زندگي، مشكلات مادي و فقدان فرصت، جايگاه و شرايط شغلي مناسب و مرتبط براي امرار معاش شاعران حرفه اي؛ مسأله اي كه البته تنها محدود به جريان شعر دانش آموزي نبوده و نخواهد بود. دست اندركاران و مخاطبان حرفه اي شعر، حتماً به خاطر دارند كه بهزاد زرين پور پس از انتشار مجموعه شعر موفق اي كاش آفتاب از چهار سو بتابد (كه سال هاست ناياب است) ساليان سال از شعر فاصله گرفت تا به گفته خودش به دغدغه امرار معاش بپردازد يا آنها كه بيژن ارژن، رباعي سراي موفق كرمانشاهي را مي شناسند حتماً مي دانند كه او سال ها در شغلي نامتناسب با جايگاه شعري و عرصه حرفه اي خودبه عسرت روز گار مي گذراند .
***
همان طور كه در ابتدا نوشتم، شايد بهتر باشد به جاي همه اين حرف و حديث ها به راهكارهاي عملي براي بهبود شعر دانش آموزي بينديشيم. براي اين كار قطعاً بايد شعر دانش آموزي را فراتر از چارچوب محدود يك اردوي چند روزه بررسي كنيم. به نظر مي رسد ما از اردوهاي دانش آموزي شعر، شمايل مشخص و قابل لمسي ساخته ايم تا با بررسي آن، دلمان را خوش كنيم كه جريان شعر دانش آموزي را بررسي و آسيب شناسي كرده ايم. برخلاف گفته هاي اغراق آميز بعضي دوستان كه اظهار كرده اند اردوهاي چند روزه دانش آموزي بيشترين تأثير را بر ذهن و زبان دانش آموزان دارد من فكر نمي كنم كه تأثير اين اردوها چنان باشد كه آن را به بزرگترين عامل مؤثر بر شعر دانش آموزي تبديل كند. من كه خود پنج سال در اين اردوها شركت داشته ام شاهد بوده ام كه بخش غالب اردوها به ناگزير صرف رفت وآمد و ساعات ناهار و شام و استراحت شده كه البته چندان هم غيرطبيعي نيست. گذشته از اين، چطور مي توان از كلاس هاي چند ساعته اردوها توقع متحول كردن دانش آموزان را داشت؛ دانش آموزاني كه سيصد و شصت روز از سال يعني صدها برابر ساعات كلاس هاي اردوهاي دانش آموزي را با گفته ها، شنيده ها، ديدگاه ها، مناظر، اتفاقات و تجربه هاي بي شمار و گونه گون مواجه اند. نبايد فراموش كنيم كه كسي يك روزه شاعر نمي شود و از اردوهاي كشوري شعر دانش آموزي (كه در جاي خود بسيار هم مفيد و لازمند و هر چه هم كه نباشد، محلي براي آشنايي و آغاز ارتباط گيري دانش آموزان شاعر از سراسر كشور با يكديگر است) نيز نمي توان اين توقع را داشت.
براي اين كه شاهد چهره هاي تازه و خلاق در شعر دانش آموزي باشيم بايد به راه هايي فراتر از برگزاري اردوهاي چند روزه بينديشيم. راه هايي كه كمتر جنبه آماري دارند و در گزارشات چندان به چشم نمي آيند، اما موجب تربيت و پرورش نسل جديدي از شاعران حرفه اي مي شوند.
يك پيشنهاد عملي در اين زمينه انتشار مجله ويژه شعر دانش آموزي است. چرا شعر دانش آموزي با همه اهميتي كه دارد (و دوستان مختلف كارشناس به آن اذعان داشته اند) از يك تريبون و امكان خاص براي ديده شدن و انتشار محروم مانده است؟ آيا چاپ نشريه تخصصي شعر دانش آموزي و ارسال آن به تمام مدارس كشور زمينه اي براي كشف نام هاي تازه و آثار خلاق نخواهد بود؟ چهره هاي تازه اي كه به هر دليل به اردوهاي كشوري شعر راه نيافته اند، اما استعداد تبديل شدن به يك شاعر موفق را دارند. و آيا همين مجله، امكاني براي ارائه مطالب آموزشي مدون و نقد و بررسي كارشناسانه آثار نوگرا و كلاسيك نخواهد بود؟
|