خاطرات دو سفير
كتاب «خاطرات دو سفير» به قلم ويليام سوليوان و سرآنتوني پارسونز، سفراي آمريكا و انگليس در تهران در زمان آغاز انقلاب اسلامي ،قبلاً تحت عناوين اصلي آنها «مأموريت در ايران» به قلم سوليوان و «غرور و سقوط» به قلم آنتوني پارسونز، توسط محمود طلوعي ترجمه شده بود .مترجم تصميم به انتشار اين دو كتاب در يك مجموعه به همراه بخش هايي از خاطرات «جيمي كارتر»، «سايروس ونس» و «زبيگنيو برژينسكي»، رئيس جمهور، وزير امور خارجه و مشاور امنيت ملي رئيس جمهوري مي گيرد . حاصل آن در قالب كتاب حاضر به بازار كتاب عرضه شده است. چاپ سوم اين كتاب در سال ۱۳۷۵ توسط نشر علم انتشار يافته است. دفترمطالعات و تدوين تاريخ ايران،گزيده گويايي ازاين كتاب را منتشر كرده است. بخشي از اين گزيده را مي خوانيد:
كارتر در آغاز صحبت خود بر اهميت استراتژيك ايران براي ايالات متحده آمريكا و متحدين ديگر غربي ما تأكيد كرد. او سپس از شاه ايران به عنوان يك دوست نزديك و يك متحد قابل اعتماد براي آمريكا ياد كرد و به گرمي از وي پشتيباني نمود. كارتر همچنين اهميت ايران را به عنوان يك عامل ثبات براي امنيت منطقه حساس خليج فارس مورد تأكيد مجدد قرار داد و در خاتمه موضوع قيمت نفت و ساير مسائل مورد علاقه بين ايران و آمريكا را متذكر شد... من سه مسئله عمده را كه در نظر داشتم عنوان كردم:
سئوال اول من درباره ميزان فروش وسائل نظامي به ايران بود... جواب رئيس جمهوري خيلي سريع و صريح بود. او گفت كه مي خواهد در معامله با ايراني ها كاملاً گشاده دست باشد و در ليست سفارشات ايران هم مورد خاصي كه منعي براي فروش آن وجود داشته باشد نديده است... آخرين سئوال من حساس تر از سئوالات پيشين بود. من متذكر شدم كه بين سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) و سازمان امنيت ايران (ساواك) از بدو تأسيس سازمان اخير، همكاري نزديكي وجود داشته، ولي ساواك به تدريج از صورت يك سازمان اطلاعاتي ساده خارج شده و ضمن انجام وظايف اطلاعاتي خود عملاً نقش يك پليس سياسي را بازي مي كند... وي [رئيس جمهور] تأكيد كرد كه همكاريهاي اطلاعاتي ما با ايران، به خصوص با امكاناتي كه براي نصب دستگاههاي خبرگيري از شوروي در اختيار آمريكا قرار داده شده بسيار مهم و با ارزش است. رئيس جمهوري افزود كه البته در زمينه حقوق بشر مسائلي وجود دارد و از من خواست كه ضمن ملاقاتهاي خود با شاه ايران سعي كنم وي را قانع نمايم كه سياست كلي حكومت خود را در اين زمينه تعديل كند.(صص۹-۲۷)
... با وجود همكاري دانشگاه هاي آمريكائي با دانشگاه هاي ايران و حضور اساتيد آمريكائي در اين دانشگاه ها تظاهرات در دانشگاه هاي ايران به طور روزافزوني رنگ ضد آمريكائي به خود مي گرفت و اين تغيير جهت با تظاهراتي كه از طرف دانشجويان ايراني در آمريكا صورت مي گرفت تطبيق مي كرد. اتهام اصلي به آمريكا در اين تظاهرات اين بود كه آمريكا حامي و پشتيبان اصلي شاه است و يا به عبارتي كه در تظاهرات دانشجويي عنوان مي شد شاه نوكر و دست نشانده آمريكاست.(ص۱۱۰)
من و برادرم
دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران در بخش تلخيص و نقد و بررسي كتب تاريخي، گزيده اي از كتاب «من و برادرم» را كه به خاطرات اشرف پهلوي اختصاص دارد تقديم علا قمندان و پژوهشگران تاريخ معاصر كرده است. خاطرات اشرف پهلوي نخستين بار در بهار سال ۱۹۸۰ تحت عنوان «چهره هايي در آينه: خاطرات تبعيد» به زبان انگليسي انتشار يافت و ترجمه فارسي آن به فاصله سه سال صورت گرفت. همزاد محمدرضا پهلوي دو مقدمه جداگانه براي متن انگليسي و فارسي كتاب خود نگاشته است. بخشهايي از اين دو مقدمه كه يكي در سال ۵۹ و ديگري در سال ۶۲ نوشته شده، در مقدمه ديگري به قلم محمود طلوعي ادغام گرديده است. كتاب حاضر كه در ۹ فصل و سيصد و هفتاد و پنج صفحه تدوين شده توسط نشر علم و در تابستان ۷۵ در شمارگان پنج هزار نسخه به بازار كتاب كشور عرضه شده است.
در بخشي از اين خاطرات مي خوانيم:
«پدرم از صميم دل يك فرد مذهبي بود، اما در عين حال به اين واقعيت نيز پي برده بود كه بسياري از آداب و رسومي كه موجب عقب ماندگي ايران شده بود بقاياي سنتهاي ديرين اجتماعي است و نه از مباني دين اسلام... از طرف ديگر حتي در قرآن، چادر به اصطلاح امروز الزامي نيست. بلكه قرآن از زن مي خواهد كه در رفتار و لباس خود رعايت اعتدال را بكند. ولي اين حكم قرآن به حجاب منتهي گرديد كه از بقاياي دورانهاي گذشته است. اما بايد به اين موضوع توجه داشت كه در حال حاضر در بيشتر كشورهاي اسلامي حجاب به عنوان يك نماد سياسي ضد غربي احياء شده است، نه براي اجراي يكي از احكام مذهبي.» (صص۷۱-۷۰) صرف نظر از تناقضات اين فراز كه از يك سو حجاب صرفاً چادر قلمداد شده و از سوي ديگر گسترش روزافزون رويكرد بانوان مسلمان در كشورهاي اسلامي تحت سلطه غرب، به دليل ضديت با غرب - نه پيروي از فرهنگ اسلامي - عنوان مي شود (هرچند وقتي اشرف از فرهنگ ديني مي گويد بيش از اين نبايد انتظار داشت) بايد در نظر داشت ضديت رضاخان با فرهنگ اين مرز و بوم صرفاً در مقابله با حجاب بانوان خلاصه نمي شد بلكه «سرداري» - لباس سنتي مردان ايراني - نيز مورد تعرض قرار مي گرفت و به صورت تحقيرآميزي در انظار عمومي توسط عوامل ديكتاتوري قيچي مي شد، حتي در مورد بانوان فقط با چادر مقابله نمي شد و هر نوع حجابي يعني روسري و مقنعه نيز از سر بانوان كشيده مي شد: «حالا رضاشاه مي خواست با كمك نظميه و به خشونت جلو برود... اين مراسم را كشف حجاب نام نهادند...مدرس در زندان خواف وقتي حكايت را شنيد به خنده گفت: بعد از املاك، نوبت ناموس مردم شده است.» (اين سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال ،۷۵ صص۲۷۷-۲۷۶)
دفاع كتاب «من و برادرم» از چنين تحقيري كه با دستور انگليسي ها از طريق رضاخان بر ايران رفت و هدفش جز تخريب فرهنگ يك ملت بزرگ نبود، (تصميمي كه همزمان در تركيه و ايران به اجرا درآمد و طي آن مردان و زنان ايراني مي بايست لباسهاي سنتي را به كناري نهند و به زور كلاه و پوششي به سبك اروپايي بر تن نمايند) آيا جز بي هويت نشان دادن يك ملت است؟ هرچند رضاخان قبل از كودتا تظاهر به پايبندي به فرهنگ ديني مي كرد اما همزمان با تحكيم قدرتش خواسته بيگانه را در مبارزه با فرهنگ ملي و از ميان بردن سنت ها و اعتقادات ديني با شدت و جديت تمام پي گرفت.