چهارشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۸۵
سياست
Front Page

پايان دكترين بوش
003690.jpg
گردآوري و ترجمه: نيلوفر قديري
گروه بين الملل - وقتي جورج بوش در اول ژوئن سال ۲۰۰۲ در سخنراني براي اولين بار از« دكترين بوش » سخن گفت ، چنين به نظر مي رسيد كه اين سخنراني چارچوبي است براي سياست خارجي آمريكا در سالهاي آينده. سايت مرجع ويكيپديا در اين باره نوشت : دكترين بوش مرحله جديدي را در سياست آمريكا رقم زد كه در آن تاكيد زيادي بر برتري نظامي ، اقدام پيشگيرانه نظامي، اقدام يكجانبه و تعهد به گسترش دمكراسي ، آزادي و امنيت در همه مناطق دنيا شده است.
اكنون كه بيش از ۴ سال از آن روز مي گذرد. بسياري از تحليلگران از طيف هاي مختلف سياسي بر اين باورند كه اين دكترين شكست خورده است. جنگ افغانستان و به ويژه عراق در شكست اين دكترين نقش محوري داشته است.
روزنامه آمريكايي سانفرانسيسكو كرونيكل در گزارشي در اين باره نوشت: در شرايط كنوني و با توجه به شكستهاي پي در پي آمريكا تا سالها بعد به سختي مي تواند رژيمي را سرنگون كند. توان نظامي آمريكا پراكنده شده و موقعيت اخلاقي آن كاملا تخريب شده است. حتي دمكراسي هم در ميان اخبار روزانه انفجار و آشوب مخدوش شده است. همان كارهايي كه مقامات دولت بوش به آن افتخار مي كردند مانند استفاده از زور، درست همان كارهايي هستند كه هيچ كارايي نداشته و اثري به جا نگذاشته است.
اين روزنامه در ادامه مي نويسد، در اين ميان نه دمكرات ها و نه هيچ يك از نخبگان سياست خارجي آمريكا نتوانسته اند راه ديگري براي آمريكاي ۱۱ سپتامبر ارائه كنند، بنابراين نتيجه همين سياست خارجي طوفان زده شده است.
003621.jpg
ماكس بوت از كارشناسان شوراي سياست خارجي آمريكا كه از حاميان جنگ عراق بوده است مي گويد: ما در حال باختن جنگ عراق هستيم . كشور عراق در آستانه جنگ داخلي قرار دارد و رئيس جمهوري هم به نظر نمي رسد كه كار چنداني انجام بدهد. اين شرايط پيامدهاي بسيار تكان دهنده و خطرناكي براي كل منطقه و دنيا دارد.
در شماره ماه گذشته نشريه فارين افيرز نيز فيليپ گوردون از كارشناسان سياست خارجي موسسه بروكينگز در مقاله اي نوشت: اگرچه لحن كلام دولت بوش در زمينه سياست خارجي تغييري نكرده است، اما اقدامات آن دچار تغييراتي شده است. به نوشته اين كارشناس موسسه بروكينگز، دكترين بوش با واقعيت جور در نيامد و قابل دوام نيست. به همين دليل بازگشت به سياست واقعگرايانه تر اكنون در دستور كار قرار گرفته است. به نوشته اين روزنامه، آمريكا هم اكنون با دسته اي از گزينه هاي بد مواجه است.
به گفته كارشناسان، از بسياري جهات آمريكا نسبت به پيش از آغاز تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ضعيف تر و دشمنان آن قدرتمندتر شده اند به گونه اي كه شايد از نظر آمريكا اگر غيرممكن نباشد، سرنگون كردن يك رژيم دشمن در آينده نزديك بسيار دشوار خواهد بود، زيرا ارتش آن تحليل رفته و موقعيت اخلاقي آن نيز كاهش يافته است باعث تضعيف توان واشنگتن شده زيرا تاكيد بوش بر استفاده از نيروي نظامي در هيچ كجاي جهان بيش از كشورهاي اسلامي باعث از بين رفتن حسن نيت آمريكا و از بين رفتن احساس همدردي هايي كه پس از حملات ۱۱سپتامبر بوجود آمده بود، نشده است.
«جوزف ناي»، استاد روابط بين الملل در دانشگاه هاروارد مي گويد: حمايت افكار عمومي جهان از آمريكا بخاطر مقامات ارشد دولت بوش كاهش يافته و اين مسئله باعث تضعيف توان واشنگتن شده زيرا تاكيد بوش بر استفاده از نيروي نظامي در هيچ كجاي جهان بيش از كشورهاي اسلامي باعث از بين رفتن حسن نيت آمريكا و از بين رفتن احساس همدردي هايي كه پس از حملات ۱۱سپتامبر بوجود آمده بود، نشده است.
به گفته وي، رئيس جمهوري بايد توانايي داشته باشد قدرت قوي نظامي را با قدرت نرم جلب رضايت ديگران تركيب كند بخصوص در مبارزه با تروريسم كه همه چيز به توانايي در جلب افكار و قلوب ميانه روها بستگي دارد. كليد موفقيت در ديپلماسي اين است كه بتوان ميان دشمنان اختلاف انداخت ولي بوش باعث متحد شدن آنها شده است.
ناي گفته است :استفاده از انتخابات نيز آن نوشدارويي كه بوش قول آن را داده بود، نبوده است، زيرا در انتخاباتي كه در سرزمين هاي فلسطيني، مصر و لبنان برگزار شد، گروه هاي حماس، حزب الله و اخوان المسلمين كه همگي از نظر آمريكا گروه هاي تروريستي هستند به قدرت رسيدند. جهش لبنان به سمت يك دولت دمكراتيك جديد نيز بخاطر حمله اسرائيل خسارت ديد و باعث افزايش حمايت ها از حزب الله شد.
«راند بيرز» از مقامات شوراي امنيت ملي آمريكا كه بخاطر جنگ عراق از سمت خود استعفا كرد با اشاره به اينكه ناتواني آمريكا در جلب حمايت بين المللي يكي از پرهزينه ترين اشتباهات جنگ عراق بوده است گفت: در پايان، ما بخاطر اينكه تعداد اندكي از كشورها از ما حمايت مي كنند و نمي توانيم همه كار را به خودي خود انجام دهيم، ضعيف تر شده ايم. وي تصريح كرد من هيچ شكي ندارم كه هر رييس جمهوري كه در آمريكا وجود داشت قطعا به افغانستان حمله مي كرد، زيرا آمريكا در آن زمان از حمايت كامل سازمان ملل متحد برخوردار بود.
003624.jpg
به گفته بيرز، آمريكا در آن زمان از يك فرصت واقعي برخوردار بود كه چگونگي برخورد جهان با مسئله تروريسم را تغيير دهد، ولي آمريكا از اين فرصت استفاده نكرد. اين درحالي است كه هم اكنون عراق به محلي براي جذب و آموزش تروريست ها تبديل شده و افغانستان نيز بار ديگر بخاطر قدرت گرفتن طالبان در جنوب اين كشور از كنترل خارج شده است.
بيرز گفته است: ايران و كره شمالي نيز كه به همراه صدام بخشي از محور شرارت هستند، همچنان به تلاش خود براي دستيابي به تسليحات هسته اي ادامه مي دهند و علنا به مقابله با غرب پرداخته اند به گونه اي كه بسياري معتقدند اشغال عراق باعث قدرت يافتن ايران و تضعيف آمريكا شده است. روزنامه سانفرانسيسكو كرونيكل مي نويسد: هرچند نومحافظه كاران خواستار حمله نظامي هوايي پيشگيرانه عليه ايران هستند ولي بسياري معتقدند چنين مسئله اي باعث خشم جهان اسلام خواهد شد.
به نوشته اين روزنامه ، آنها همچنين معتقدند اين افراد به توانايي هاي ايران در حمله متقابل و محدوديت هاي موجود در حمله نظامي كه اخيرا در جنگ اسرائيل عليه لبنان شاهد آن بوديم، توجه نمي كنند.
«مايك مك فال» استاد علوم سياسي در موسسه «هوور» در دانشگاه  استندفورد مي گويد: ترويج دمكراسي كه كليد بوش براي تغيير خاورميانه بود براي چندين دهه به عقب رانده شده است، زيرا آمريكا زماني به عنوان الگوي دمكراسي در جهان بود و براي بسياري از فعالان دمكراسي در جهان به عنوان يك مشوق تلقي مي شد ولي امروزه شرايط تغيير كرده و قطعا در ارتباط بودن با آمريكا يك عامل مثبت براي فعالان دمكراتيك تلقي نمي شود، بخصوص كه ما در مصر و ايران شاهد اين مسئله هستيم.
«لري دايموند» مشاور سابق دولت انتقالي آمريكا در عراق نيز كه هم اكنون در موسسه هوور فعاليت مي كند با اين مسئله موافق است.
به گفته او، در حال حاضر يك وجهه بسيار گسترده و بد از آمريكا و رژيم هاي طرفدار آمريكا همچون رژيم اردن، مراكش، مصر، عربستان، قطر و كويت و نيروهاي دمكراتيك سكولار در منطقه وجود دارد و اين مسئله باعث روي كار آمدن و قدرت گرفتن نيروهاي اسلام گرا و تقويت غريزه بسياري از اين رژيم ها براي مقاومت شده است.
«مايكل ماندبام»، رئيس دانشكده سياست خارجي مطالعات پيشرفته بين المللي در دانشگاه «جان هاپكينز» نيز معتقد است مخرب ترين نتيجه جنگ عراق از بين رفتن حمايت افكار عمومي در داخل آمريكا بوده است.
به گفته او، وقتي ما در كاري موفق باشيم مي توانيم مردم را به خود جذب كنيم ولي وقتي موفق نيستيم عكس آن رخ مي دهد و در عراق نيز ما هم اكنون موفق نيستيم.
سانفرانسيسكو كرانيكل مي نويسد: البته اين درحالي است كه متحدان بوش مدعي هستند آمريكا هنوز مي تواند در عراق پيروز شود ولي اين اجماع كلي نيز وجود دارد كه ادامه شرايط به شكل كنوني جوابگو نخواهد بود زيرا ميزان كشتارهايي كه طي دو ماه اخير در عراق صورت گرفته بيانگر كشته شدن سالانه ۴۰هزار نفر است كه به گفته دايموند، اين تنها حاكي از جنگ داخلي است. وي افزود: «من همچنين كساني را مي شناسم كه فكر مي كنند ما بايد كم كم به فكر خروج از عراق باشيم ولي مشكل اينجا است كه هيچ كس نمي داند آمريكا چگونه بايد از عراق خارج شود.»
سانفرانسيسكو كرانيكل به نقل از «چارلز كوپچان» از مقامات پيشين شوراي امنيت ملي آمريكا در دولت بيل كلينتون نوشت: هم اكنون سناريوي مشخصي وجود ندارد و اين يكي از دلايلي است كه جامعه سياست خارجي آمريكا به يك موضع مشترك دست نيافته است زيرا فقط گزينه هاي بد زيادي وجود دارد.

راز ديرين
پرونده ربوده شدن امام موسي صدر-۲
بيانيه رسمي وزارت امور خارجه ليبي
003627.jpg

گروه سياسي- در بخش نخست اين گزارش كه پرونده مفصلي از اسناد و مدارك پرونده ربوده شدن امام موسي صدر است؛ به دلايل سفر امام به ليبي و اتفاقاتي كه در طول سفر افتاد و نخستين اقدامات و بازتاب هاي خبري كه در نخستين روزهاي ناپديدي امام صدر از طرف دولت هاي لبنان و ليبي رخ داد، اشاره شد. در اين بخش بيانيه رسمي وزارت امور خارجه ليبي كه در جوابي غيرمنطقي به واكنش هاي بين المللي داده شده، اشاره مي شود.
وزارت امور خارجه ليبي در تاريخ ۱۷سپتامبر ۱۹۷۸در بيانيه اي رسمي، نظر رژيم ليبي را درباره سفر امام موسي صدر به آن كشور و ربودن ايشان بيان داشت. امام موسي صدر از شخصيت هاي اسلامي بزرگ و رهبر شيعيان لبنان محسوب مي شود و ميان او و ليبي روابط محكمي برقرار است كه منشأ آن تجليل و احترام نسبت به نقشي است كه امام صدر در قلمروهاي اسلامي و سياسي در دنياي عرب وجهان اسلام ايفا مي كند. وي بارها پيش از اين از ليبي ديدار كرده است. در روز ۱۸ژوئيه ۱۹۷۸عصام مكي، نماينده امام موسي صدر كه در آن هنگام در الجزاير بود، با سفارت تماس برقرار كرد وتمايل امام را براي سفر به ليبي بيان كرد. سفارت ما در بيروت روز ۱۹ژوئيه ۱۹۷۸استقبال ما را از اين سفر به ايشان ابلاغ كرد. در تماس كاردار سفارت ليبي با امام ايشان ضمن اشاره به اشتغالاتش در آن برهه زماني پيشنهاد مي كند كه سفر در نيمه دوم ماه مبارك رمضان صورت گيرد و روز ۲۵اوت ۱۹۷۸را براي سفر تعيين مي كنند.
در تاريخ مذكور وي به طرابلس رسيد و به گرمي مورد استقبال قرارگرفت. در ايام اقامتش ديدارهاي متعددي صورت گرفت. سپس امام خواستار گرفتن بليط براي سفر به رم و از آن جا به پاريس شد. لذا كميته مردمي مستقر در فرودگاه بين المللي طرابلس از خطوط هوايي ايتاليا، آليتاليا به شماره ۸۸۱به مقصد رم براي وي و همراهانش عباس حسين بدرالدين ومحمد شحاته يعقوب، جا رزرو كرد. چون در اين پرواز صندلي خالي وجود نداشت، نمايندگان شركت آليتاليا بنا به درخواست كميته مردمي فرودگاه خواستار تغيير صندلي دو تن از مسافران درجه يك به درجه توريستي شد، تا امام وهمراهانش بتوانند در قسمت درجه يك قرار بگيرند. اين دو مسافر آقاي والنتي كارمند شركت آليتاليا در طرابلس و خانم دونسلمان از ايتاليا بودند.امام صدر با پرواز شماره ۸۸۱خطوط هوايي آليتاليا روز پنج شنبه ۳۱اوت ۱۹۷۸در ساعت ۱۵:۸شب عازم رم شد. برادر احمد حطاب از دفتر ارتباطات عربي در كنگره عمومي خلق و نماينده كميته مردمي فرودگاه و نماينده شركت حمل و نقل آليتاليا او را بدرقه كرد.
ساعت ۱۰صبح روز ۱۲سپتامبر ۱۹۷۸نماينده شركت آليتاليا در طرابلس تلگرافي را از مدير منطقه اي شركت مذكور در بيروت دريافت كرد و در آن جوياي احوال مسافران پرواز ۸۸۱در تاريخ ۳۱اوت ۱۹۷۸به نام هاي موسي، يعقوب وعباس شد. در پاسخ نماينده شركت آليتاليا در طرابلس تلگرافي را در ساعت ۳۰:۱۴همان روز فرستاد و تأكيد كرد كه امام موسي صدر و شيخ محمد يعقوب و عباس بدرالدين با پرواز آليتاليا به شماره ۸۸۱ در تاريخ ۳۱ اوت ۱۹۷۸طرابلس را به سوي رم ترك كرده اند. دبيرخانه وزارت امور خارجه ضمن تأكيد بر روابط برادرانه و استوار كه ميان امام موسي صدر و اين دولت بوده است واحترام فراواني كه براي امام قائل است اعلام مي كند كه امام طرابلس را به قصد رم ترك كرده است و تأكيد مي كند شايعاتي كه برخي از مراكز مشكوك و مغرض مي پراكنند، با هدف بر هم زدن اوضاع لبنان، اين آخرين پايگاه انقلاب فلسطين، صورت مي گيرد. از اين رو جمهوري ليبي با تمام قوا در كنار نيروهاي اسلامي و مترقي براي روشن شدن سرنوشت امام موسي صدر و نجات جان وي و همراهانش مي كوشد. در اين خصوص ما در ارتباط مداوم با دولت ايتاليا هستيم كه امام صدر با يكي از پروازهاي آن بدان جا سفركرده است و دولت ليبي به اين قضيه اهميت فراواني مي دهد.

ديدگاه
دكترين بوش چيست؟

گروه سياسي - دكترين بوش مجموعه اي از اصول سياست خارجي است كه براي اولين بار در سخنراني در اول ژوئن 2002 توسط خودش اظهار شد. اين سياست ها كه مرحله جديدي در سياست آمريكا بود، در سندي با عنوان استراتژي امنيت ملي جديد آمريكا در 20 سپتامبر 2002 منتشر شد. دكترين بوش نوعي فاصله گرفتن از سياست بازدارندگي و كنترل بود كه ويژگي سياست خارجي آمريكا در دوران جنگ سرد و بعد از آن به شمار مي رفت.
حمله به عراق براساس همين دكترين صورت گرفت. محور اين دكترين به گفته خود بوش اين است كه: تفاوتي ميان تروريست ها و پناه دهندگان آنها وجود ندارد. براساس اين دكترين هر كشوري كه موضع فعالي عليه تروريسم نداشته باشد، گويي از آن حمايت كرده است و همچون حامي تروريسم با او رفتار مي شود. بوش در سخنراني 20 سپتامبر 2001 اين موضوع را به صراحت گفت:  هر كشوري در هر منطقه اي از جهان بايد همين حالا تصميم بگيرد كه يا با ماست يا عليه ما .
جنگ پيشگيرانه و پيش دستانه از ديگر اصول محوري دكترين بوش است. يكجانبه گرايي، قدرت نمايي و گسترش دموكراسي به همه مناطق از ديگر محورهاي اين سياست است.
ريشه اين دكترين را بايد در سال ها قبل و در نسخه و پيش نويس نهايي راهنماي برنامه ريزي دفاعي نوشته پل وولفوويتز معاون وقت وزارت دفاع آمريكا در سال 1992 جست وجو كرد. وقتي اين سند كه دكترين وولفوويتز نام گرفته بود به رسانه ها درز كرد و جنجالي به پا شد، كاخ سفيد دستور بازنويسي آن را داد. در نسخه بازنويسي شده ديگر حرفي از حمله پيشگيرانه يا يكجانبه گرايي نبود.
در ماه هاي بعد از 11 سپتامبر دو مكتب متفاوت فكري در دولت بوش ظهور كرد كه هدف هر دو چگونگي روبه رو شدن با تهديد ناشي از كشورهايي چون عراق، ايران و كره شمالي بود. كالين پاول، وزير خارجه به همراه كاندوليزا رايس، مشاور امنيت ملي و كارشناسان وزارت خارجه خواستار ادامه روند قبلي سياست خارجي آمريكا بودند. روند مورد حمايت آنها اتخاذ سياست هاي چندجانبه با مشاركت ديگر بازيگران جهاني در عرصه ديپلماسي بين المللي بود. اما در مقابل اين ها، ديك چني، معاون رئيس جمهور، دونالد رامسفلد، وزير دفاع و شماري از سياستگذاران با نفوذ وزارت دفاع همچون پل وولفوويتز قرار داشتند كه از سياست هاي يكجانبه حمايت مي كردند.
دكترين بوش در مقايسه با سياست خارجي پيشين آمريكا يك تفاوت مهم و قابل توجه داشت و آن حملات پيشگيرانه و پيش دستانه بود. دولت هاي قبلي آمريكا بعد از نزديك شدن خطر و قريب الوقوع بودن تهديد دست به حملات محدود مي زدند، اما در دكترين بوش نيازي به قريب الوقوع تشخيص دادن تهديد نيست. اين دكترين در تناقض آشكار با بند منشور ملل متحد است كه مي گويد: همه اعضا بايد مناقشات بين المللي شان را از روش هاي مسالمت آميز و به گونه اي حل كنند كه صلح و امنيت جهاني به خطر نيفتد.
دكترين بوش منتقدان بسياري دارد كه اكثر آنها با استناد به اصل توسل يكجانبه به زور در اين سياست، با آن مخالفت مي كنند. محور ديگر اين سياست كه مورد اعتراض مخالفان قرار دارد اين فرض است كه آمريكا هرگز به هيچ دشمن بالقوه اي اجازه توسعه توانايي نظامي و به چالش كشيدن جايگاه ابرقدرتي واشنگتن را نمي دهد. عبارت دشمن بالقوه در اين متن مي تواند به هر كشوري نسبت داده شود و براي قضاوت در اين مورد فقط تفسير آمريكا كافي است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   شهرآرا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |