پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۸۵
قطار شهري تهران فرهنگي شد
روح كتاب در دالان مترو
گيتي عابدي
004011.jpg
در طرح كتاب مترو كتاب ها حجم اندكي خواهند داشت تا مسافران اتوبوس و مترو بتوانند در فواصل ايستگاه ها و مسافت هاي كوتاه آنها را بخوانند. در اين طرح بخش ها يا خلاصه هايي از كتاب نيز ارائه مي شود كه با همان موضوعات اجتماعي علاوه بر آموزش هاي لازم مردم را ترغيب به كتاب خواندن مي كند

هميشه برايمان در رده دوم يا شايد هم سوم، چهارم قرار داشت. با اينكه مي دانستيم كليد حل بسياري از معضلات اجتماعي است و اين نكته را بارها جامعه شناسان گوشزد كرده بودند، اما باز هم نسبت به آن بي تفاوت بوديم. يك نگاه به كشورهاي پيشرفته جهان مي انداختيم و يك نگاه هم به خودمان و سعي مي كرديم با ساختن چهار تا آهن پاره و استفاده از تكنولوژي روز دنيا فاصله فرسنگي مان را با آنها به كيلومتر برسانيم و حتي نيم نگاهي هم به مسير پيشرفت شان نكرديم. درست مانند يك بردار فيزيكي با ابتدا و انتهاي مسير، كار داشتيم. اينقدر ذهنمان را مشغول كميت ها كرديم تا كيفيت از يادمان رفت به طوري كه سال هاست با مهر تكنولوژي روز زندگي مي كنيم؛ اما همچنان در خم يك كوچه ايم. البته قبل از اينكه آب به طور كامل از سرمان بگذرد، به فكر چاره افتاديم. تصميم گرفتيم او را به حساب بياوريم و اجازه هنرنمايي به او دهيم. چند وقتي است به او ميدان داديم تا هر چه در چنته دارد رو كند و به طور حتم از اعتماد كردن به او پيشمان نخواهيم شد.
فرهنگسازي، اصلي است كه متاسفانه براي مدتي طولاني  به دست فراموشي سپرده شده بود، اما چند وقتي است كه اهميتش را درك كرده ايم و از هر طريقي سعي در رواجش داريم. از تلويزيون تيزرهاي تبليغاتي شروع شد و امروز پايش به وسيله طرحي با نام كتاب مترو به مترو باز شده است. اين طرح با همكاري معاونت فرهنگي سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران، خانه كاريكاتور و شركت مترو انجام مي شود كه به گفته امير حسين دهقاني، مدير شبكه ارائه كنندگان خدمات محصولات فرهنگي، هدف از اجراي آن، انتقال مفاهيم شهروندي، نهادينه كردن فرهنگ كتابخواني و ارتقاي سطح فرهنگ شهروندان است. دهقاني در مورد جزئيات بيشتر اين طرح گفت: اين كتاب ها بيشتر در مورد موضوعات شهري و شهروندي مانند فرهنگ آپارتمان نشيني، حفظ محيط زيست و حفظ ميراث فرهنگي است كه تامين محتواي اين كتاب ها به عهده معاونت فرهنگي سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران و به دليل زمان كوتاه و گرايش امروزي سعي شده تا از تصاوير بيشتري به صورت طنز و كاريكاتور براي اين منظور استفاده شود.
دهقاني در ادامه گفت: مخاطب اين كتاب ها عامه مردم هستند و هر كس مي تواند با دادن 100 تومان آن را خريداري كند. اين كتاب ها هر هفته با موضوعي جديد در تيراژ 5 هزار نسخه توزيع مي شود و مي توان آن را در مدت كوتاهي مطالعه كرد.
اين طرح با توزيع اولين كتاب با نام يك كلبه درويشي  در ايستگاه مترو ميرداماد به صورت آزمايشي آغاز شد و به گفته دهقان تا آخر تابستان، 20 ايستگاه مترو تهران شامل اين طرح شده و سعي مي شود در تمام ايستگاه هاي شلوغ و پرتردد مترو در پاييز امسال اجرا شود.
غير از اين، طرحي با نام كتاب اتوبوس هم در مراحل طراحي قرار دارد، به اين صورت كه داخل اتوبوس ها جعبه هايي نصب شود و درون آنها كتاب هايي در قطع كوچك قرارگيرد و ساعتي كه مردم در اتوبوس هستند، از اين كتاب ها استفاده ببرند.
نقبي به گذشته
ماه گذشته، مازيار نيلچي، مدير امور كتابخانه هاي عمومي سازمان فرهنگي - هنري شهرداري، اين طرح را كمي متفاوت توضيح داده بود كه به سبك آن طرف مرزي ها بيشتر نزديك بود: فرآيندهاي توزيع كتاب هاي اماني در اتوبوس ها و مترو به اين صورت است كه مردم از محل هاي تعبيه شده، كتب را دريافت و در طول مسير مطالعه مي كنند و در ايستگاهي كه پياده مي شوند آنها را تحويل مي دهند تا سايرين نيز از كتاب ها استفاده كنند. او در مورد طرح كتاب اتوبوس هم گفته بود: كمبود اتوبوس  يا ازدحام هاي موجود در اين وسايل نقليه نبايد دليلي براي برخورد منفعلانه با اين موضوع باشد. آن مشكلات را بايد در جايي ديگر مرتفع كرد و ما نمي توانيم به اين دلايل از كار فرهنگي و فرهنگسازي چشم پوشي كنيم.
نيلچي در ادامه گفته بود: طبيعي است كه اين كتاب ها حجم اندكي خواهند داشت تا مسافران اتوبوس و مترو بتوانند در فواصل ايستگاه ها و مسافت هاي كوتاه آنها را بخوانند. در اين طرح بخش ها يا خلاصه هايي از كتاب نيز ارائه مي شود كه با همان موضوعات اجتماعي علاوه بر آموزش هاي لازم مردم را ترغيب به كتاب خواندن مي كند.
نمونه خارجي
يكي از اهداف اين طرح، رواج فرهنگ كتابخواني بيان شد؛ موضوعي كه نسبتا با آن بيگانه هستيم و هميشه كتاب را خيلي ارزان به فيلم و برنامه هاي تلويزيوني فروخته ايم. امروزه از هر نوجوان و جواني بخواهي نام 10 بازيگر معروف دنيا را ببرد، بدون درنگ اين كار را انجام مي دهد اما در گفتن نام يك نويسنده معروف عاجز است. به نوعي در ايران با بحران كتابخواني مواجه هستيم كه اين طرح مي تواند راه حلي برايش باشد. البته خارجي ها هم براي ترويج كتابخواني از روش جالبي استفاده كرده اند. يونيسف به همراه سازمان هاي ديگر طرحي را با نام خواندن هم مهيج است اجرا كرد به اين صورت كه 4 ميليون كتاب جيبي را در استاديوم هاي فوتبال توزيع كرد. اين طرح در سال 2004 به بازي فوتبال بين آرژانتين و برزيل هم كشيده شد و در مسابقه اي مشابه در سال 2005 تكرار شد. اين طرح همچنين در مترو و مكان هاي عمومي اجرا شد.
به جز ايران، كشورهاي ديگر هم به اين نتيجه رسيده اند كه مي توان از مترو استفاده اي غير از حمل و نقل كرد. اولين بار در سال 1995 بود كه روزنامه اي مخصوص مترو به صورت رايگان در استكهلم سوئيس توزيع شد. بعد از آن، كشورهايي مانند جمهوري چك(1996)، hungary (1998)، هلند و فنلاند(1999)، شيلي، آمريكا، ايتاليا، كانادا، يونان، آرژانتين و سوئيس(2000)، اسپانيا، دانمارك(2001)، فرانسه، هنگ كنگ و كره (2002) و پرتغال (2004) اين طرح را اجرا كردند به طوري كه اكنون در 63 شهر از 17كشور جهان اين روزنامه به 16 زبان چاپ مي شود.
اين روزنامه براي اولين بار در سال 1999 در لندن توزيع شد و اكنون در 12 شهر مركزي انگليس مانند بيرمنگام، منچستر، ليدز، ليورپول، نيوكاسل، شفيلد و... پيدا مي شود. اين روزنامه از دوشنبه تا جمعه هر هفته در متروهاي انگليس موجود است.
اين روزنامه براي خواندن در طول 20 دقيقه طراحي شده است و چيزي كه آن را از ديگر روزنامه هاي انگليسي متمايز مي كند، مستقل بودنش از گزارش هاي سياسي است. مقاله هايي در مورد مسافرت، خانه، سلامتي و... محتواي اين روزنامه  را تشكيل مي دهند.
گزارش شده در 5 سال اول، روزنامه مترو روزي يك ميليون خواننده داشته و توانسته است چهارمين روزنامه بزرگ انگليس بشود. بر طبق آخرين آمار در سپتامبر 2005، روزانه يك ميليون از اين روزنامه چاپ مي شود و 7/1 ميليون خواننده دارد.
استفاده از اين روزنامه به اين صورت است كه هر مسافر بعد از خواندن، آن را روي صندلي مترو مي گذارد تا نفر بعدي كه روي صندلي مي نشيند، از آن استفاده كند.

حقوق شهروندي
اگر مزاحم شوي به دادگاه شكايت مي كنم
شهره مهرنامي
004017.jpg
لودرها همچون شيرهاي وحشي درون گودال مي غريدند و كاميون هاي خاك برداري در تاريكي نيمه شب همچون جغدان شب زنده دار نور چراغ هاي روشنشان را به پنجره اتاق خواب مي انداختند. پيرزن بيچاره كه به ضرب و زور قرص آرامبخش تازه به رخت خواب رفته بود ديوانه وار پشت پنجره راه مي رفت و از بي خوابي اشك در چشمانش جمع شده بود. اين شهرسازي نوين هم دردسر بزرگي بود، هم خانه هاي يك طبقه را شبانه خراب مي كردند و به برج هاي بي قواره تبديل مي كردند، هم عصرها به پشت بام مي رفتند و كفتر هوا مي كردند، صبح هاي زود هم از صداي مرغ و خروس نمي شد خواب راحت را تجربه كرد.
از آنجا كه رفت و آمد خودروهاي سنگين در روز در شهر ممنوع بود، زمين روبه رو نيمه شب را براي ساختمان سازي و خاكبرداري برگزيده بود. خدا مي دانست بعد از خاكبرداري با صداي جوشكاري چگونه مي شد كنار آمد؟ در هر حال آرامش محله به هم خورده بود. پيرزن تنها صبح زود با تلفن 110 پليس تماس گرفت اما پليس به او گفت كه اين موضوع به آنها مربوط نمي شود و بايد براي رسيدگي به اين موضوع با شهرداري تماس بگيرند، پيرزن بيچاره با شهرداري تماس گرفت و از آنجا به او گفتند كه بايد با قسمت خدمات شهري شهرداري منطقه سكونت خود تماس بگيرد، او نيز چنين كرد و از خدمات شهري شهرداري منطقه به او گفتند كه بايد به كلانتري منطقه برود و از اين طريق تحت عنوان مزاحمت شكايت كند تا مرجع قضايي به آن رسيدگي كند.
به موجب ماده 30 قانون مدني هر مالكي نسبت به ملك خود حق هرگونه تصرف و انتفاع را دارد مگر مواردي كه قانون ممنوع كرده باشد.
البته درست است كه صراحتاً مواردي در قانون ذكر نشده اما ماده 132 قانون مدني مي گويد تصرفات و استفاده اي كه موجب ضرر همسايه بشود جايز نيست مگر اين كه تصرفات و استفاده مزبور اولاً به اندازه متعارف باشد و دوم براي رفع حاجت و نياز مادي و يا معنوي يا رفع ضرر مادي يا معنوي مالك باشد.
يعني خارج از اين موارد مزاحم شناخته مي شود و مي توان تحت عنوان ايجاد مزاحمت از اين همسايه شكايت كرد. به طور حتم كارهاي ساختماني آن هم در نيمه شب متعارف به نظر نمي رسد و يا نگهداري پرندگان اهلي، آن هم در آپارتمان كه موجب مزاحمت براي ديگر همسايگان مي شود و مي توان براي رسيدگي به اين موارد به مراجع قضايي مراجعه كرد. حتي گاهي ديده مي شود كارگرهاي ساختماني براي عابراني كه از كوچه عبور مي كنند مزاحمت ايجاد مي كنند كه مي توان با مراجعه به مراجع قضايي ادامه كار آنها را متوقف كرد تا مزاحمت رفع شود.

راپورت خبرنگار
يك بام و چند هوا
ابراهيم اسماعيلي : يادتان هست كه روزي روزگاري، اين صفحه يك نفر راپورتچي هم داشت؟ اگر از مشتريان هر روز اين صفحه بوده باشيد، حتماً يادتان هست. هر روز به يكي از مشكلات شهري اشاره مي كرديم و كم و بيش هم تأثيراتي داشت. به دلايل مختلف، مدتي اين گزارش هاي كوتاه نوشته نشد، اما حالا دوباره همان راپورتچي سابق (البته كاملاً تازه نفس) آمده تا كارش را از سر بگيرد؛ خصوصاً اينكه به نظر مي رسد طي اين مدت، بعضي مشكلات جزئي شهري كمتر مورد توجه قرار گرفته است. يك نكته ديگر هم اينكه اصلاً قرار نيست راپورتچي فقط غرغر كند؛ طبق روال گذشته، هر گاه حركت مثبت و اميدواركننده اي در حوزه شهري به چشم برسد هم، حتماً آن را منعكس خواهيم كرد. پس، از حاشيه كم مي كنم و به اصل مي پردازم. حكايت امروز ما در چند اپيزود پي در پي اتفاق مي افتد.
يك
ما تازه اثاث كشي كرده ايم. شماره تاكسي تلفني هاي اطراف منزل را نداشتم. سامانه۱۱۸ هم كه... بگذريم. كمي دير شده بود. عجله داشتيم كه زودتر برسيم. يك راه به ذهن من رسيد و ديگران هم موافقت كردند. سه رقم پي درپي را روي صفحه كليد تلفن فشار دادم؛ 1، 3 و 3. اپراتور محترم نشاني ما را گرفتند و بعد از حدود 15-10 دقيقه راننده محترم زنگ زدند و پايين رفتيم و سوار شديم. به محض سوارشدن، آقاي راننده انگشت خود را روي كليد تاكسي متر فشار دادند و شماره ها سير صعودي خود را در پيش گرفتند. فاصله تا مقصد مورد نظر ما، زياد نبود. دفعه قبل كه همين مسير را با تاكسي تلفني آمده بودم، با آنكه شب از نيمه گذشته بود، 1200تومان پرداخته بودم ولي اين بار با اينكه سر شب بود، تاكسي متر، افزايشي غيرقابل تصور را نشان مي داد. خلاصه اينكه به مقصد رسيديم و 2000تومان ناقابل پرداخت كرديم؛ يعني چيزي حدود 65درصد، بيشتر از آنچه به تاكسي تلفني پرداخته بودم.
دو
ساعت چهار صبح را نشان مي داد. دندان درد، امانم را بريده بود. با اينكه تجربه قبلي داشتم، وقتي نتوانستم تاكسي تلفني پيدا كنم، باز هم با 133 تماس گرفتم. بعد از بيست دقيقه تاكسي مورد نظر سررسيد. نديدم كه راننده، تاكسي متر را چه موقع روشن كرد. تا بيمارستان رفتيم و 2800 تومان ناقابل تقديم كردم. مسير برگشت را با پرداخت 1700 تومان به تاكسي تلفني طي كردم. اينجا هم 133 چيزي حدود همان 65درصد كرايه بيشتر را به ما تحميل كرد.
سه
بايد صبح زود، خودمان را به ترمينال بيهقي مي رسانديم. باز هم مجبور شدم با 133 تماس بگيرم چرا كه تاكسي تلفني ها يا خواب بودند و اصلاً جواب نمي دادند يا اينكه بعد از پرسيدن مسير، مي گفتند كه فعلاً سرويس ندارند. بعد از گذشت نيم ساعت و سه بار تماس گرفتن، تاكسي از راه رسيد و ما را به ترمينال رساند. قبلاً اين مسير را با تاكسي تلفني رفته بودم و 2500 تومان هم كرايه داده بودم. حتي خودروهاي شخصي جلو پايانه هم همين قدر مي گيرند. وقتي به پايانه رسيديم، راننده نگاهي به تاكسي متر انداخت و گفت: 50 تومانش هيچي، 4000تومان . تقديم كردم و پياده شدم؛ اين بار هم چيزي حدود 60درصد بيشتر.
چهار
ساعت 7:50 صبح طبق معمول هر روز منتظر تاكسي هستم. سمند قبراق زرد رنگي از راه مي رسد تا براي يك روز هم كه شده، اين مسير را با خودروهاي شخصي طي نكنم. پيرمرد راننده كه تاكسي متر را روشن مي كند، رقم 100 روي صفحه نقش مي بندد. به مقصد كه مي رسم، مجبور مي شوم به جاي كرايه معمول 300 توماني، 400 تومان تقديم كنم و پياده شوم؛ اين بار افزايش كرايه، سي وچند درصد است.
***
شايد بتوان اپيزودهاي ديگري را هم برشمرد، اما موضوع اين است كه شايد حتي يك مورد از اين اتفاقات نيز براي روشن شدن ماجرا كافي است. حالا چرا هيچ كس نمي خواهد فكري به حال اين ناهماهنگي ها بكند، خدا مي داند. از يك طرف پايبندنبودن آژانس ها به تعهدات خود و سرويس ندادن در ساعات غيرمعمول باعث مي شود به اين فكر بيفتيم كه واقعاً چرا نبايد براي نظارت دقيق تر بر فعاليت اين صنف، تمهيداتي انديشيده شود و از سوي ديگر هم دلايل فاصله 65درصدي كرايه تاكسي هاي 133 با ساير تاكسي ها مشخص نيست. آيا قيمت گذاري كرايه ها تا اين حد بايد ناهماهنگ باشد كه فاصله اي اينچنيني را پديد آورد؟ قاعدتاً مي توان نحوه محاسبه كرايه به وسيله تاكسي متر را به شكل منصفانه تري طراحي كرد. البته تعديل كرايه تاكسي بي سيم اگر چه اهميتي در خور دارد ولي به اندازه تفاوت كرايه تاكسي هاي گردشي تاكسي متردار با ساير تاكسي ها مهم نيست.
متأسفانه به دليل يك حركت نه چندان دقيق، اتفاقات ناخوشايندي روي مي دهد. مگر نه اينكه كرايه تاكسي هاي خطي در بهار همين امسال با آخرين محاسبات اعلام شد؟ خب، پس بفرماييد اين فاصله و تفاوت چيست؟ كافي است اين كرايه هاي تاكسي متري قدري جا بيفتد تا كم كم بقيه رانندگان تاكسي هم ساز افزايش كرايه را كوك كنند و... .

طهران شهر
قديمي ترين نمايشگاه كتاب
علي اكبر قاضي زاده
- دستور زبان مؤلفين؛ خريدارم!
بيشتر جوان بودند و نوجوان. بسته هاي كتاب زير بغل، در پياده روي شلوغ راهي مي جستند.
- شيمي مجموعه خرد چهارم! با پنجم عوض!
از نيمه شهريور تا دهه دوم مهرماه نمايشگاه رونق داشت. كتاب هاي سال پيش را مي بردي، چيزي بيشتر مي پرداختي تا كتاب هاي سال آينده را تهيه كني.
- جبر مجتهدي سوم! شيمي سوم رنر !
هوا بوي پاييز مي داد و ما براي مدرسه آماده مي شديم. معلمان كتاب هاي پسند شده را براي كلاس اعلام كرده بودند و حالا بايد كتابها را تدارك كرد. كجا؟ بازار كتاب هاي دست دوم در خيابان خيام.
به نظرم تا سال 42 وضع همين طورها بود. مدارسي كه سروسامان درستي داشتند، موقع نام نويسي فهرست كتاب هاي سفارشي دبيران را به دانش آموزان مي دادند. دبيران هم براي هر درس دوست داشتند كتاب و مولف دلخواه خود را معين كنند. ما در دبيرستان دهخدا درس مي خوانديم كه آن زمان شرقي ترين مدرسه تهران به شمار مي رفت. چون خيلي طول مي كشيد كه براي كلاس ها معلم جور كنند، اعلام كتاب هم عقب مي افتاد. وظيفه دانش آموزان و پدران و مادران آنان تهيه اين فهرست ها بود. بچه هايي كه وضع رو به راهي داشتند، كتابها را از كتابفروشي ها مي خريدند. من اين بخت بلند را داشتم- در واقع اقبال واژگون را - كه در خانه هميشه شاگرد مدرسه ارشدتر از من وجود داشت. حالا حساب كنيد كتابي كه دو يا سه سال كار كرده باشد، چه وضعي مي توانست داشته باشد. با اين همه، هميشه چند قلم كتاب باقي مي ماند تا ما را راهي پارك شهر و بازار كتاب دست دوم كند.
دبيران چند مؤسسه آموزشي معتبر آن سال ها مثل هدف، خرد و خزايلي از خود تاليف هاي خاص داشتند. در واقع نوعي مسابقه ميان اين مؤسسه ها براي جا انداختن مرغوبيت آن تأليف ها در جريان بود. از آن طرف چون سؤال هاي امتحانات نهايي را همين دبيران نامدار طرح مي كردند، دبيران ديگر ناچار همين كتابها را سفارش مي دادند. سال به سال هم مؤلفان تازه اي كتاب هاي جديدي را به وزارت فرهنگ آن زمان مي قبولاندند و اين بازار باز هم آشفته تر مي شد. كف پياده رو، روي هره هاي سنگي ديوار پارك، حاشيه جوي آب و هر جاي ديگر كه مي شد، بچه هاي دبيرستاني بساط پهن مي كردند. رهگذران هم صدا در صدا مي انداختند تا كتاب دلخواه را هر طور هست، پيدا كنند. در اين ميانه دلالان حرفه اي هم بودند كه در واقع سود اصلي را از اين بازار- مثل همه بازارها- مي بردند. آنان همه دسته كتاب بچه ها را يكجا و به قيمت پايين مي خريدند و وقتي مجموعه ها را جور مي كردند، بازار پررونق تري ترتيب مي دادند.خنكاي عصر سر و كله خريداران و فروشندگان پيدا مي شد. اين بازار- غير از مادران- اصولا مردانه بود. به علاوه همه – با استثناهايي- جوان بودند و دانش آموز دبيرستاني. غير از پاسبان هايي كه گشت مي زدند، من هرگز نديدم نظارت و كنترلي بر اين بازار شلوغ از سوي عوامل دولتي بشود.
يادم هست وقتي به خانه مي آمدم – حتي اگر مي شد در راه خانه و در اتوبوس- اول كاري كه مي كردم ورق زدن كتاب و گشتن در پي نشاني اي، نامي، اثري يا خطي از صاحب پيشين كتاب بود. اين كنجكاوي يا فضولي خيلي وقت مي گرفت. مثل ماشين دست دوم كه اگر صاحب قبلي آن خانمي بوده باشد – حالا گيرم خانم دكتري- مشتري بيشتر حس اعتماد مي كند، كتاب دست دوم هم اگر پيشتر مال دختران بود، چه بهتر. در حاشيه صفحه اي از كتاب جبر سال سوم اين را نوشته بودند: من، تو، او، ما، شما و ...خوكها؛ كه شعاري آنارشيستي بود.حالا كه چند دهه از آن روزگار مي گذرد، نمي توانم به اين پرسش پاسخ دهم كه چرا چنين بازاري بايد در كنار پارك شهر و در خيابان خيام شكل بگيرد. شايد به اين علت بود كه دارالفنون و چند مدرسه بزرگ و معتبر در آن حوالي قرار داشتند. شايد هم به اين دليل كه پارك شهر در آن روزگار بهترين جا براي دانش آموزان ندار بود. يعني بچه هايي كه در خانه امكان راه رفتن، حفظ كردن و مطالعه را نداشتند. در آن روزگار بچه هاي خانواده هاي كم درآمد كه از قضا همانان پشتكار دانشگاهي و مهندس يا پزشك شدن را داشتند، از پارك شهر امكاني بهتر و آماده تر نمي يافتند. آن بچه هاي ديروز، امروز چه مي كنند؟ چه عرض كنم؟
هنوز هم اين ماجرا با همه قوت ادامه دارد. نورچشمي هايي هستند كه كتب و وسايل آماده و درجه اول دارند، در اتاق جداگانه كره جغرافيا و ميكروسكپ و انواع وسايل دارند، به مدارس گران و لوكس مي روند و كالري خورد و خوراك آنان را با دقت برآورد مي كنند – مثل آن زمان-. اما وقتي نتيجه كنكور اعلام مي شد – و مي شود- بچه هايي نام خود را مي يابند كه در اتاق هاي شلوغ درس مي خواندند- و مي خوانند- و هميشه با اين كابوس درگيرند كه نكند فردا نتوانند ادامه دهند.
تصور مي كنم وزارت فرهنگ آن زمان كار يكسان كردن كتاب هاي درسي را از نيمه دوم دهه 30 و از مدارس ابتدايي آغاز كرد. يك روز مادرم - عزيز- از راه آمد و كتاب هاي درسي من را- چهارم دبستان- آورد. از آن ميان دو كتاب از بقيه چشمگيرتر بودند: تاريخ و جغرافيا. كتابها دو برابر كتاب هاي عادي بودند و... چه تصويرهايي! جنگ آريوبرزن با روميان، نبرد اشكانيان، كوچ آرياييان باستان و فتح سوئز و زندگي اسكيموها و كوه نشينان آلپ، زندگي مغولان و برنجكاري در ويتنام. سير نمي شدم از تماشاي اين كتاب بي نظير.در سال 42 يا 43 يكسان سازي به دبيرستان هم سرايت كرد. از همين سالها بود كه همه دبيرستانيها بايد از يك كتاب خاص استفاده مي كردند. بنابراين بازار كتاب دست دوم پارك شهر بايد ناچار تعطيل مي شد. تقدير چنان بود كه اين يكسان سازي در زندگي من هم اثر بگذارد كه اميدوارم در اين موضوع هم پرسه اي بزنم.
اقرار مي كنم كه دلبسته اين بازار بودم . بيشتر با برادر بزرگترم مي رفتم. بعد از اينكه حسابي راه مي رفتيم و از پا مي افتاديم، خوردن يك وعده كباب انگشتي– اسم هاي ديگري هم داشت كه قابل تكرار در روزنامه نيست- خيلي مي چسبيد. اين كبابها را به صورت دراز- خيارمانند- آماده مي كردند و روي سيخ هاي ناودان مانند تفت مي دادند. زير سيخها هم ذغال سرخ شده گرما مي داد. كباب هاي انگشتي، به اضافه نان لواش، تره و پياز خرد شده و سماق فراوان هر رهگذري را بي تاب مي كرد. يادم هست هر وعده دو ريال و نيم تمام مي شد. كتاب هاي به ارث رسيده از بزرگتران، اينجا به درد مي خورد.

اعداد اساسي
۲۰۰
گروه شهري - 200 عددي است كه براي بيان تعداد خطوط ويژه اتوبوس به كار گرفته شده است. درحال حاضر 73كيلومتر خط ويژه اتوبوس در تهران وجود دارد، در حالي كه نياز كلانشهري مانند تهران براي تردد ايمن و روان وسايل نقليه عمومي، به بيش از 200كيلومتر خط ويژه است. توسعه خطوط ويژه يكي از راهكارهاي كليدي روان سازي معضل ترافيك است و در صورتي كه خطوط ويژه در پايتخت توسعه پيدا نكند، با افزايش آلودگي هوا، جذب كم مسافر و مشكلات عديده اي در برنامه ريزي براي حركت اتوبوس ها مواجه خواهيم بود.
بد نيست بدانيد كه ساخت بزرگراه هاي متعدد نيز به تنهايي مشكل ترافيك پايتخت را حل نخواهد كرد. در حال حاضر 273كيلومتر بزرگراه در تهران داريم و اين در حالي است كه شهرهايي مانند لندن با 100كيلومتر بزرگراه كه در مقايسه با بزرگراه هاي تهران معادل نصف است، با مشكل عديده ترافيك مواجه نيستند.
كم هزينه بودن و درجه تأثيرگذاري احداث خطوط ويژه در تهران در زمينه كاهش معضل ترافيك، ويژگي مهمي  است كه نمي توان از آن چشم پوشي كرد. در حقيقت با توسعه خطوط ويژه به منظور تشويق شهروندان به استفاده از وسايل حمل ونقل عمومي علاوه بر اتوبوس ها، امكان تردد خودروهاي چندسرنشين و خودروهاي سبز كه با سوخت سالم تردد مي كنند را در اين مسير فراهم كرد.

زاويه ديد
براي ترافيك پايتخت
هر روز اول مهر است
شهرام جباري زادگان
004014.jpg
ترافيك پايتخت به مرحله اي رسيده كه براي آن اول مهر و وسط سال و آخر اسفند تفاوتي ندارد. در حال حاضر وضعيت ترافيك كلان شهر تهران در نقطه اي از بحران قرار دارد كه گويي هر روز آن اولين روز بازگشايي مدارس است.
روز دوشنبه اين هفته يك نشست تخصصي تحت عنوان ترافيك در پايتخت؛ با نگرش به آغاز سال تحصيلي جديد با حضور جمعي از مديران اجرايي و صاحب نظران حوزه و نقل و ترافيك هاي شهري برگزار شد.
انگيزه برپايي نشست مذكور اين انگاره عمومي بود كه روزهاي آغازين مهر ماه براي ترافيك تهران روزهاي ويژه اي است و از اين رو مي بايست به صورت ويژه مورد توجه مسئولان و متخصصان قرارگيرد.
اين نگره، يعني تمركز بر يك زمان يا يك دوره زماني خاص تنها در صورتي كه ترافيك پايتخت در شرايط عادي و معمولي در طول سال از جرياني روان و روالي طبيعي برخوردار باشد، منطقي مي نمايد.
هم اكنون كه وضعيت ترافيك تهران به گونه اي است كه حتي در نيمه دوم شهريور كه آخرين روزهاي تعطيلات تابستاني را سپري مي كنيم و بسياري از خودروهاي شخصي در خارج از تهران به سر مي برند نيز در حالت اشباع قرار دارد، چندان منطقي نمي نمايد.
در واقع براي معابر شهري تهران كه به منزله شريانهاي حياتي پيكره پايتخت عمل مي كنند و انبوهي از انواع خودروها كه هر روز و هر ساعت بر تعداد آنها افزوده مي شود در اين شبكه ارتباطي حركت مي كنند، اول مهر فرق چنداني با ساير روزهاي سال ندارد.
برگزاري نشست تخصصي براي بررسي يك موضوع شهري در يك مقطع زماني معين در جاي خود اقدام پسنديده اي است كه جاي تحسين و تقدير دارد، اما هنگامي كه مشكل مورد بررسي در همه روزهاي سال مثل روز اول مهر است، مسأله شكل  ديگري به خود مي گيرد. به نظر مي رسد مشكل ترافيك تهران به مرحله اي از گستردگي و نقطه اي از پيچيدگي رسيده باشد كه كلاف پرپيچ و پرگره ترافيك را در رد شدن از يك پيچ و گشودن يك گره آسان سازي و خلاصه نكنيم.
ساده انديشي، سطحي نگري است اگر كلاف پيچ در پيچ ترافيك پايتخت كه با گذشت چند دهه انتظار، امكان اختصاص اعتبار قابل توجه از محل بودجه عمومي كشور به آن فراهم شده در حالي كه پس از گذشت نيمي از سال حتي يك ريال از اين اعتبار به آن تخصيص نيافته به يك گره خلاصه كنيم.
واقعيت اين است تا وقتي نگاه محدود، قطعي و موضعي به موضوع ملي (ترافيك تهران) كه از اهميت، اولويت و حساسيت بالايي در سطح كلان اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي برخوردار است، داشته باشيم، اميد گره گشايي براي آن انتظار بيهوده اي است.
حتماً  روز اول مهر كه۳۰ درصد به تعداد سفرهاي درون شهري به واسطه اضافه شدن سفرهاي آموزشي و تحصيلي افزوده مي شود از روزهاي پرمشكل ترافيك پايتخت است، اما اول مهر تنها مشكل ترافيك تهران نيست. حتماً  ساعت 7 تا 8 صبح روز شنبه اول مهر 85، نقطه عطفي براي ترافيك پايتخت است، اما فراموش نكنيم شهروندان تهراني، هر روز ساعات مشابه و هر ماه نقاط عطف فراواني از اين دست را تجربه مي كنند.
ترافيك تهران به منزله فرش پرگره اي است كه در نگاه اول دست كم 365 گره دارد كه روز اول مهر فقط يكي از گره هاي آن است.
*كارشناس برنامه ريزي شهري

شهرآرا
انديشه
سخنگاه
سياست
علم
كتاب
ورزش
|  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  علم  |  كتاب  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |