مقدمه اي بر رفتارشناسي نوجوانان
تحمل بي قراري
ترجمه :شهره شاهمرادي
|
|
مسئله اي كه ممكن است، روزي براي هرپدر و مادري به وجود آيد اين است كه ببينند، فرزندشان ديگر آن كودك شيرين زبان و بازيگوش گذشته نيست. خردسالي نيست كه بتوان دست او را گرفت و قدم به قدم به سوي خوشبختي و آينده اي روشن، هدايت كرد. او اكنون، دوران كودكي را پشت سر گذاشته و قدم به دنياي پر از تشويش و نگراني نوجواني گذاشته است؛ دنيايي كه در آن، احساس استقلال مي كند. او مي خواهد، تنها خودش از پس تمام مسائل و مشكلات برآيد.
اگر مادر، خواهان نظافت و پاكيزگي او باشد، انگار مي خواهد كوهي را از جا بكند. اگر شوق داشته باشد كه فرزندش به موقع تكاليفش را به پايان برساند، نوجوان همه درسهايش را براي آخرين ساعات باقيمانده از شب مي گذارد. اگر از او بخواهيم كه آرام و متين باشد، با همسايه ها دعوا مي كند و بچه هايشان را كتك مي زند و اگر به خوش رفتاري و ادب و نزاكت اهميت بدهيم، او به عمد راه بي ادبي را انتخاب مي كند.
والدين از اينكه مي بينند فرزندشان ساعتهاي متوالي در رختخواب دراز كشيده و چشم به سقف دوخته است تعجب مي كنند. او كه تا ديروز كودك سرحال و پرانرژي بود، چرا امروز به انساني گيج و مبهوت تبديل شده است؟ نوجواني، يك دوره انتقال است، عبوري است پيوسته از يك مرحله به مرحله ديگر. اين به آن معناست كه آنچه در دوران كودكي واقع شده است، نشانه خود را روي آنچه كه در زمان حال و آينده اتفاق مي افتد، باقي مي گذارد. كودكان در زماني كه از خردسالي به بزرگسالي مي رسند، بايد جنبه هاي كودكانه را كنار بگذارند. آنها بايد سرمشق و الگويي رفتاري داشته باشند تا جانشين آن چيزهايي شود كه ترك كرده اند. آنها بايد الگوي مناسبي براي شكل گيري شخصيت فردي و اجتماعي داشته باشند. با آنها نبايد مانند كودكان رفتار كرد و نيز از آنها نمي توان انتظار داشت كه در مسئله و موضوعي كه مربوط به سنين جواني است، اطلاع داشته باشند. اگر نوجوان ما، درباره مسئله اي فكر و پيشنهادي بدهد، بايد به نظر او احترام گذاشت و نبايد شخصيت او را با كلمات تحقيرآميز، پايين آورد.
در جستجوي هويت
همه نوجوانان در جستجوي هويت هستند. در آينه به خود نگاه مي كنند و مي گويند: «به راستي من كيستم؟» از خويشتن، معناي واقعي خود را مي پرسند. مطمئن نيستند كه چه مي خواهند، خود را سردرگم مي يابند. گاهي احساس پوچي مي كنند. قصد آزار و اذيت پدر و مادر خود را ندارند، اما رفتارهاي ناخودآگاهي كه از خود بروز مي دهند، موجبات آزار ديگران را فراهم مي كنند. با اين همه، واقعيتي است كه نوجوان چه بخواهد، چه نخواهد به كمك ما احتياج دارد. به كمكي قطعي و عاقلانه. اريكسون در همين زمينه مي گويد: «سئوالي كه نوجوان درصدد است تا به طور روشن با آن مواجه شود اين است كه من كيستم؟ نقشي را كه بايد در جامعه ايفا نمايم چيست؟ آيا من يك كودك هستم يا بزرگسال؟ آيا من توانايي آن را دارم كه روزي به عنوان همسر يا پدر باشم؟ آيا جدا از زمينه اجتماعي، احساس اعتماد به نفس دارم؟
يكي از راههايي كه نوجوان ها تلاش مي كنند تا خود را به مانند افراد بزرگسال نشان دهند اين است كه از موقعيتهاي ظاهري نظير ماشينها، لباسها و ساير وضعيتهاي قابل مشاهده بهره گيرند. آنها اميدوارند در اين راه افراد قابل توجه و جذابي به نظر برسند.
خيال پردازي
نوجوانان تمايل دارند به خود و سايرين آنچنان بنگرند كه دوست دارند. اين مطلب به ويژه در مورد آرزوهاي نوجوان صادق است. اين آرزوهاي غيرواقعي نه فقط درباره خودشان، بلكه همچنين در مورد بستگان و دوستان آنها نيز وجود دارد. اين آرزوها در اوايل نوجواني با توسعه عواطف همراه هستند.
با پيشرفت تجربه هاي شخصي و اجتماعي و افزايش قدرت تعقل، نوجوانان رشديافته تر، به خود، خانواده، دوستان و زندگي به طور كلي واقع بينانه تر مي نگرند. درنتيجه، آنها كمتر از نااميدي و خيال پردازي نامعقول رنج مي برند و نسبت به سالهايي كه كوچكتر بوده اند، با دنياي واقعي سازگاري بيشتري پيدا مي كنند. اين، يكي از موقعيتهايي است كه آنها را در شاديهاي بيشتري كه خاص نوجوانان رشديافته تر است، مشاركت مي دهد.
با ادامه دوره نوجواني، دختران و پسران به طور يكسان، دچار آرزوهاي طولاني مي شوند. آرمان گرايي كه از زندگي سبكبار، بي خيال و مجرد ناشي مي شود و نوجوانان به تدريج خود را از آرمان گرايي رها نموده و به موقعيت بزرگسالان نايل مي شوند. احساس اينكه دوره نوجواني از دوره بزرگسالي و مسائل مربوط به آن از قبيل نيازمنديها و مسئوليت هايش، شادتر و بانشاط تر است، تمايلي را به وجود مي آورد كه نوجواني را به يك دوره فريبنده، شاد و سبكبار مبدل نمايد.
تحمل بي قراري
دوران نوجواني زمان مشكلي است. سالهاي در خود به ديده ترديد و شك نگريستن. دوران رنج كشيدن، سختي ديدن و دلسرد بودن از خود. نوجوان در اين سن احساسات ضد و نقيض دارد. جرج شانزده ساله مي گويد: «مي خواهم كاري انجام دهم، عضلاتم را بيازمايم و قدرتم را احساس كنم. بايد شخصاً و نه به صرف حرف ديگران، تلخي را از شيريني تميز دهم. تشنه تجربه ام، تا جواب پرسشهاي زياد خود را بيابم». از زبان يك دختر شانزده ساله مي شنويم: «هر روز از خودم مي پرسم: چرا شخصي كه مي خواهم نيستم، آتشي مزاج و تندخو هستم، با خودم هم ميانه خوبي ندارم. از نظر خودم فردي منطقي، گرم و پرحرارت هستم، اما از نظر معلمانم، چيز ديگري هستم. به عقيده آنها من سرد و نجوش هستم، با كساني كه با من خوب رفتار مي كنند، مشكلي ندارم، اما با كساني كه فكر مي كنند من متوجه هيچ چيز نيستم، اصلاً ميانه خوبي ندارم.»
تظاهر به دانايي نكنيد
اظهار فضل كردن و خود را از نوجوانان داناتر دانستن؛ اين بدترين زجري است كه نوجوان آن را با تمام وجود حس مي كند. نوجوانان بر اين گمانند كه احساساتشان منحصر به فرد است. نوجوانان دوست دارند كه اطرافيانشان آنها را موجوداتي استثنايي و خارق العاده بدانند. وقتي كسي به آنها بگويد: «كاملاً احساساتت را درك مي كنم» يا اينكه بگويد: «مي فهمم كه چه مي گويي»، انگار بدترين توهين ها را به آنها كرده است. وقتي آنها خودشان را موجوداتي منحصر به فرد و عجيب بدانند، چه ناراحتي از اين بيشتر كه ديگران مدعي درك حال و روزشان شوند و آنها را ساده و بي آلايش توصيف كنند.
فهميدن اينكه نوجوان چه موقع انتظار درك شدن و چه زمان انتظار درك نشدن دارد، وظيفه ظريفي است. واقعيت تلخي است كه عليرغم همه دانايي ها نمي توانيم براي هميشه در نظر نوجوانان مدير و همه چيز دان باشيم.
تفاوت تحمل كردن با پذيرفتن
پدري از وضع ظاهر پسر نوجوانش انتقاد مي كند، مادري مي گويد: «دخترم به اندازه يك ملكه، لباس دارد و بسيار هم زيبا هستند، اما وقتي كه آنها را مي پوشد، تحمل ديدنش را ندارم.» سركشي نوجوانان انواع و اقسامي دارد. مثلاً وقتي كه دختر نوجواني، به جاي پوشيدن يك روپوش مناسب، هوس پوشيدن شلوار وصله دار به سرش مي زند يا وقتي كه پسر نوجوانمان به جاي پوشيدن كفش راحت، دلش صندل مي خواهد؛ اين به جز سركشي چه مي تواند باشد؟
هر پدر و مادر خردمندي بايد بداند كه جنگ و جدل با نوجوان، مانند دست و پا زدن در درياي خروشان و طوفاني است. شناگر ماهر در برخورد با امواج متلاطم دريا، به جاي تقلاي بي حاصل، با حفظ آرامش، خود را روي امواج شناور مي كند و آنقدر پايداري مي كند، تا به نقطه امني برسد و به همين شكل، والدين هم بايد در زندگي در كمين جاي پاي محكم باشند.
چرا عيب جويي
بسياري از پدران و مادران براي سرپوش گذاشتن بر عيوب خويش، به اصطلاح دست پيش مي گيرند و براي آنكه جاي حرفي نماند، از كامل بودن و بي عيب و نقص بودن خود دم مي زنند و به طور دائم به مورد و بي مورد از رفتار نوجوانشان انتقاد مي كنند و در مقام راهنمايي و نصيحت او حرف مي زنند. اين دسته از والدين، وظيفه خود مي دانند كه به صلاح فرزند، نقائص او را گوشزد كنند. متأسفانه اين كار، هر چند صادقانه هم باشد، باز رابطه ميان پدر و مادر و نوجوان را خراب مي كند. كمتر كسي را پيدا مي كنيد كه از ايراد و انتقاد، خوشش بيايد. برخورد نوجوان با حقيقت عريان عيوب شخصي اش، مهيب و ترساننده است. توجه بيش از حد، معادل زير ذره بين گذاشتن اوست.
جدل بر سر عيب و ايراد و بر آن نامي گذاشتن بي فايده است. نوجواني كه اجباراً به قبول عيب و نقص خويش رضايت مي دهد، علاقه اي به اصلاح خود پيدا نمي كند. وقتي عيب و نقص، ظاهر و مشخص است، وظيفه فوري ما اين است كه نوجوان را در برخورد با بحران موجود ياري دهيم. آنگاه در بلندمدت به اتكاي تجربه و با اخلاق نيك، رفتارش را اصلح كنيم و شخصيت تازه اي را در او به جود آوريم. هدف اصلي ما اين است كه او را در رسيدن به امكانات بالقوه انساني اش كمك كنيم و براي رسيدن به اين مقصود، برخورد متين و عاقلانه، بهتر از پرخاش و داد و فرياد، نتيجه مي دهد.
استقلال بدهيد
نوجوان وابستگي را دوست ندارد. پدر و مادرهايي كه وابستگي فرزندان نوجوان خود را مي خواهند، خواسته و ناخواسته، اسباب رنجش آنها را فراهم مي كنند. نوجوان استقلال مي خواهد. هر چه احساس خودكفايي او را بيشتر تقويت كنيم، از مخالفت او با خود مي كاهيم. پدر و مادر با تدبير، هر روز كه مي گذرد بيشتر به فرزند نوجوانشان استقلال مي دهند، با دلسوزي و صميميت به تماشاي بزرگ شدن فرزند خود مي نشينند و از دخالت بيش از حد در كارهاي او خودداري مي كنند. پدر و مادر عاقل كسي است كه با محبت و احترام به فرزند خود، امكان انتخاب و اعمال سليقه مي دهد. به زباني صحبت مي كند كه استقلال فرزندش را تقويت كند: «انتخاب به عهده توست»، «خودت در باره اش تصميم بگير»، «هر كدام را كه تو انتخاب كني، من قبول دارم».
كلمه «بله»ي پدر و مادر براي كودك راضي كننده است. اما نوجوان مي خواهد، در شئونات زندگي و در آنچه بر زندگي اش اثر مي گذارد، حرفي براي گفتن داشته باشد.
ضد و نقيض نگوييد
صحبتهاي ضد و نقيض پدر و مادر، نوجوان را گيج مي كند. مادري به دختر پانزده ساله اش مي گويد: «بله، مي تواني به ميهماني بروي، حتماً خوش خواهد گذشت. اما مرا مي شناسي؛ وقتي بيرون هستي خوابم نمي برد، تا آمدنت بيدار مي مانم.»
صحبت مادر، دخترش را در موقعيت غيرممكن قرار مي دهد. به ميهماني برود يا نرود، اگر برود، نگران مادر است و درنتيجه، به او خوش نخواهد گذشت. در اصل گفته دوپهلوي مادر، دختر را گيج مي كند. براي دوري كردن از اين موقعيت پيام پدر و مادر بايد تنها يك مفهوم را انتقال دهد. در ارتباط با صحبت فوق، مادر مي تواند با صراحت از به ميهماني رفتن دخترش جلوگيري كند يا اينكه به او اجازه رفتن بدهد، يا انتخاب را برعهده خودش بگذارد.
وقتي «برنادا»ي چهارده ساله براي رفتن به ميهماني اجازه گرفت، مادرش به او گفت: «بايد درباره اش فكر كنم. فردا صبح جواب قطعي ام را به تو مي دهم. ساعت ۹ از من بپرس.» مادر به درخواست دختر خود فكر كرد. درباره ميهماني مورد اشاره اش اطلاعاتي به دست آورد و با اطمينان خاطر اجازه داد كه دخترش به ميهماني برود. به او گفت: «ظاهراً كه ميهماني خوبي است، اگر بخواهي مي تواني بروي.» بعد در انتخاب لباس هم به او كمك كرد و سرانجام برنادا، شاد و راضي روانه ميهماني شد.»
پيش بيني نكنيد
بسياري از والدين، از آن مي ترسند كه فرزند نوجوانشان، بالغ و عاقل نشود و دانسته و ندانسته بر سر هر بهانه، موضوع را با او در ميان مي گذارند: «تا صبح سر وقت از خواب بيدار نشوي، شغلي پيدا نمي كني.» «اگر كلمات را درست ننويسي، كسي استخدامت نمي كند، عملاً نشان مي دهي كه بي سواد هستي.»
اما با كمال تأسف، پدر و مادر با اين پيش بيني ها به جايي نمي رسند. با اين سياست نمي توانيم نوجوانهايمان را براي آينده آماده كنيم. به جاي پيش بيني هاي حساب نشده، چه بهتر كه آنها را براي برخورد با مشكلات موجود، مسلح كنيم. نظر به اينكه نوجوان ما در سالهاي آينده با انواع و اقسام مشكلات روبرو مي شود، بسيج او براي مقابله با مشكلاتي از قبيل بي مهري همسر، بي معرفتي دوست، خيانت، بدرفتاري معلم، مرگ اقوام يا دوستان و غيره كار دشواري است.
برنامه ريزي براي برخورد با اين قبيل مشكلات، كار بي مفهومي است. از صحبتهايي مثل: «ببين پسرم، مواظب باش، گاهي اوقات ممكن است در عشق شكست بخوري. بهتر است از همين حالا خودت را آماده كني.» و يا «تنها به يك دوست اكتفا كردن كار درستي نيست. ممكن است تنهايت بگذارد و دوست ديگري انتخاب كند. بايد دوستان متعددي داشته باشي تا هرگز تنها نماني»، بايد پرهيز كرد.
هر نوجوان بايد در برخورد با بحرانهاي زندگي، راهي از آن خود بيابد. سكوت محبت آميز ما بهترين حمايتي است كه از او مي كنيم. از پند و اندرز در اينجا كاري ساخته نيست. منطق و استدلال هم خريداري ندارد. گاه گوشزدهاي ملايم را به حساب توهين شخصي مي گذارند. قاعده اي است كه هر نوجوان در سايه محبت و احترام والدين راهش را به تنهايي پيدا مي كند. بالغهاي با تدبير مطمئن و خاطرجمع، شكيبايي بيشتري مي كنند. به توصيف يك دختر ۱۷ساله از اين نوع رفتار پدر و مادر توجه كنيد:
«وقتي به گذشته فكر مي كنم. مي بينم با آنكه حضور داشتيد، كار به خصوصي نمي كرديد. مثل لنگرگاه كه ساكت و خاموش در جايش ثابت ايستاده و آغوش هميشه بازش، انتظار مسافرين را مي كشد.»
|