نگاه امروز
خدايا! به زبان مشتاقان با تو حرف مي زنم
سيدباقر ميرعبداللهي
سرِ سركشي به زير آوردن
دست بي برگي بر فراز كردن
به پاي اشتياق زخم، خارزار طلب پيمودن
به آواز سوز، خدا را سرودن
و از تن گسستن و به خرّمزار آشتي جان پيوستن، همه به نيكبختي حضور فروزان توست اي ماه فرخنده ايمان، اي وسعت وسيع پاكي و اي هنگامه مبارك نيكي.
و ستايش همه از توست اي فرود آورنده پاكي و نيكي، اي يگانه به احسان، اي برتر، اي بس بزرگ، اي آمرزگار، اي بخششگر. تويي آن پروردگار بس بزرگي كه مانند ندارد و تويي شنواي بينا. و اين ماهي است كه شكوهش بخشيدي و خوش آيينش كردي و برگزينش فرمودي،... ماهي كه در آن قرآن هدايتگر را فرود آوردي... اي منت داري كه منت هيچ كس بر او نيست، مرا بنواز و دوزخ از من بگردان و به بهشتم درآور... (1).
الهي! در اين ماه، هر روز، راز تو در ميان است و شكوه تو در جان؛ در اين ماه ... بارگاه حاجت را به روي خود گشاده مي بينم و چشمه ساران اميد به تو را لبالب...، مي دانم كه اجابتگر نيايش اميدواراني و فريادرس حسرت زدگاني... (2).
خدايا! در اين روز، مرا خردمندي و هشيواري روزي كن و از بي خردي و نيرنگ دور بدار و از هر ارزانشي كه دراين روز فرود مي آوري، مرا نصيبي ده! به كرمت اي كريم ترين كريمان (3).
***
الهي! من نه دربند نيايش سي روزه ام، اما رمضان نيايشگاه توست و من با زبان مشتاقان با تو حرف مي زنم، با دهان اشتياق، با لباس شوق، با لحن كبود آرزو، و از گلوي سرخ خوان درد با تو حرف مي زنم:
الهي! اينك كه تردامني ام مرا از ستيز تو بيم مي دهد، مهرپيشگي ات مژده گوي نوازش توست. آن گاه كه تباهكاري ام طعن عقوبت مي زند، مرا به دلداري آواز مي دهي. اينك از خطا به عطايم ببر، از قهر به مهر، از غم به شادي بي پايان. مرا از ويرانه زار تن به آبادي جان بيار، از تيرگي به فروغ، از عطشكامي به باران و از خاك به پرواز، چندان كه رهاي كوي تو باشم و بخت يار ديدار روي تو باشم.
خدايا! مرا به آيين مهر خويش بميران و برانگيزان؛ به نيرواناي سعادتم بازرسان و شوخ شقاوتم از جان بپرداز. خدايا! اندوه، اندوه اگر تو در ميانه نباشي و بشكوه بشكوه اگر خوش نشين حجره جان شوي.
الهي! اي كه پاكروحان به مقام رازگويي با تو فراز آمدند، و كجروان از مهر تو به بارگاه انابت باز آمدند؛ اي كه خداوندگاري ات از گردنفرازي سرپيچان، كاستي نگيرد و بزرگي ات از اقبال پاكبازان، فزوني نپذيرد، در اين ماه قدسي جان مرا به ساحت احسان خود بيار و از هواخواهانت بخواه.
الهي! اگر اندوه بازنداري ، دلخستگان غربتيم، و اگر مهر نورزي، واماندگان حسرتيم. الهي! از نزاري تن، چون تو فرمايي، غم نيست؛ كه تن تا ويران نشود، روح آبادان نشود، و جسم تا رنج نبيند، جان، گنج نبيند. خوشا بخت شادمان روزه گيران كه نوش نوشان بزم نيايشند.
الهي! اي جليل، خاكسارانيم كه از سَرِ جان، زمين بوس آستان مهر توييم و از ژرفاي دل، به خاك افتاده كبرياي توييم. الهي! روزه، نه دريوزه ماست، راز دوستداري ماست، كه پيش شوكت مُلكت، روزه گيران نه بي سامانان گدايي اند كه وفاخواهان آشنايي اند.
الهي! تويي آن مهرپيشه كه چون مومنانه روي، سوي تو كنيم، دست برآوري به ياوري، و هر گاه بي دريغت بخوانيم، كامكاري پيش آوري. اينك مرا چنان بدار كه در اين ماه مهر آيين جز طهور ننوشم، جز لطيف نخورم، جز زيبا نبينم، جز نيك نشنوم، جز راستي نگويم و جز به درستي راه نپويم.
الهي! مرا جاني پاك و دلي مطهر عطا كن؛ جاني كه سراي سِرّ تو باشد، و دلي كه دردمند مهر تو باشد، اي دل هاي شيدا شيفته ات، و اي جان هاي سوخته، فريفته ات. اي غمگسار، اي يار.
پي نوشت ها:
۱ - مفاتيح الجنان، اعمال مشتركه ماه رمضان، قسم اول.
۲ - ترجمه بخشي از دعاي ابوحمزه ثمالي.
۳ - دعاي روز سوم ماه رمضان.
|