شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵
نگاهي به نمايش فرزند نوشته يون فوسه به كارگرداني سيمين اميريان
به راستي كدام فرزند
پژمان پروازي
005097.jpg
005091.jpg
عليرغم چاپ آثار نمايشي يون فوسه ، او در ميان مخاطبان عام تئاتر همچنان ناشناخته و گمنام است. از اين رو مي گوييم عام، چون مراكز دانشگاهي و حرفه اي تئاتر نسبت به اين نويسنده تا حدي آشنايي دارند، ليكن اين شناخت جامع و كامل نيست.
از آنجا كه ابزار يك نويسنده نوشته هاي او و كلماتي است كه به كار مي برد، شايد بتوان گفت بهترين راه شناخت فوسه، نمايشنامه هاي اوست؛ وقتي با زبان تئاتر سخن مي گويي چه فرقي مي كند اهل كجا باشي؟ مهم داشتن انديشه اي است كه بتوان آن را از طريق ساختار و مفاهيم درام بيان كرد؛ كاري كه فوسه انجام مي دهد و بر آن تسلط كافي دارد. شخصيت هاي او از اجتماع پيرامونش گرفته شده اند و بسيار طبيعي، صميمي و نزديكند، اما هميشه داستا ن هايش با تلخي توأم است و سرانجامي اين چنين دارد. در نمايشنامه شب آوازهايش را مي خواند مرد جواني كه به انتظار چاپ شدن نمايشنامه در خانه نشسته و صبر مي كند،  در مقابل چالش هاي به وجود آمده و همسري كه خيانت ورزيده، چاره اي جز خودكشي نمي بيند- در نمايشنامه فرزند هم با همين مسأله منتها به شكل ديگر مواجهيم- فرزند بازمي گردد بدون هيچ زاد و توشه و سرانجام پي كار خود مي رود بي آنكه به پدر و مادر خود وقعي بگذارد و اينجا سئوال مطرح مي شود كه به راستي كدام فرزند؟!
شخصيت هاي نمايشنامه(مادر، پدر، پسر و همسايه) را مي توان به خوبي از فحواي كلمات پيدا كرد- پيرزن و پيرمرد همسايه به قدمت سالخوردگي آن دو، تنها بازمانده روستايي هستند كه جوانان اش در جستجوي كار و يافتن آينده اي بهتر به شهر كوچ كرده اند- اين دو مانده اند و درد تنهايي و قصه هايي كه از زبان مرد همسايه روايت مي شود- در حالي كه آن دو نمي دانند به راستي پسرشان كجاست و چه مي كند، مرد همسايه از دزدي و زندان رفتن او خبر داده، اما پدر و مادر دوست ندارند كه اين گفته درست باشد- پسر باز مي گردد و در اثناي كشمكش  ميان او و مرد همسايه در جهت رد يا تأييد گفته هايش، باعث مرگ وي مي شود(هر چند همسايه دچار عارضه قلبي هم بوده)، ولي چون دادرسي ندارد خيلي زود پيرمرد عهده دار خاموش كردن تنها چراغ روشن يك خانه در دهكده مي شود و پسر به دنبال سرنوشت خويش در پي كسب و كار و حرفه اش مي رود- او در تمام مدت غيبتش از خانه با گروهي از دوستان به عنوان نوازندگان دوره گرد از شهري به شهر ديگر مي رفته اند تا شايد بتوانند ارتزاق كنند.
اميريان در مقام كارگردان نمايش، از سبك  و ساختار فوسه متابعت مي كند و مؤلفه هاي صحنه، بازي ها و ديگر فاكتورهاي نمايش، طبيعت گرايانه(رئال) و داراي ساختار روايي است. در واقع فرزند ملودرامي است كه كشمكش در آن از نوع فرد با اجتماع بوده كه تعليق درميان كنش و واكنش هاي صحنه اي نقش چنداني ندارد. اساسي ترين پرسش اين است كه آيا فرزند دوباره باز خواهد گشت؟ و اين كه او كجاست؟ چه مي كند؟ و آيا خبر حبس او درست است يا نه؟ به تمام اين سؤالات در طول پروسه  اجرا پاسخ داده مي شود. نقطه  اوج جايي است كه يون و مرد همسايه درگير مي شوند و سرانجام همه چيز به حالت نخست باز مي گردد.
اگر بن انديشه(تم) را بحران بي هويتي بدانيم، موضوع را شايد بتوان چنين تفسير كرد كه فقر و بيكاري باعث بحران بي هويتي شده و بنيان خانواده ها را تهديد مي كند.
اميريان هوشمندانه ضمن وفاداري به متن، آن را با حال و هوا و شرايط اجتماعي مخاطبان وفق مي دهد و برخي تغييرات را اعمال مي كند. به عنوان نمونه در متن نمايشنامه  مرد همسايه با خود شراب مي آورد تا به بهانه باز گشت پسر جشن مختصري برپا كنند كه در اجرا نوعي كالباس جاي آن را مي گيرد، يا بعضي از كلمات غير ضروري به تناسب حذف شده كه چنين انديشه اي جاي تقدير دارد.
سيمين اميريان را كه پيشتر با كارهاي عروسكي و ترجمه نمايشنامه در اين عرصه به ياد داريم، اينك در صحنه تئاتر انديشه ورز به خوبي ظاهر شده و اثر مطلوبي را از خود بر جاي مي گذارد كه اگر بگوييم مدت ها مي تواند بر ذائقه جان باقي بماند، شايد بي راه نباشد. همان طور كه ذكر آن رفت، بحران بي هويتي بشر امروز پيامي است كه اين كارگردان از انديشه هاي فوسه در چارچوب نمايش به ذهن مخاطب متبادر مي كند، فاصله نسل ها از يكديگر به بهانه زنده ماندن، نهايت كلامي است كه فرزند براي بيننده اش به ارمغان مي آورد.
ميزانس با توجه به فضاي موجود از قواعد رايج پيروي كرده و در پيشبرد روايت سهم بسزايي دارد- گويي همه چيز داراي نظم و قاعده و سامان بوده و كارگردان چيزي را از قلم نينداخته  است- استفاده از برخي تمهيدات مثل نورپردازي هاي موضعي و تكنيك تلفيق سايه در ارائه سبك و اجرا، تجربه كافي اميريان را نشان مي دهد. با وجود تفكيك صحنه ها به كمك نور، تأكيد كارگردان به وضوح جزئيات به وسيله ريتم، موسيقي و فضاسازي را نمي توان ناديده انگاشت، چرا كه يك چنين ويژگي، به بالا رفتن و كشش سطح درام كمك مطلوبي دارد.
در واقع ارائه شيوه و متد خاص به كار گرفته شده، بيننده را بيش از پيش در فضاي اصلي نمايش قرار مي دهد و حتي مي تواند همراه با پيرمرد و پيرزن در خاطرات و رؤياهاي آنان شريك شود. ريتم كار مناسب با كاراكترهاي بازي است و به هيچ عنوان مدت زمان شصت دقيقه اي كار خسته كننده به نظر نمي رسد.
در خصوص بازي ها بايد گفت حسين محب اهري در نقش همسايه توانسته نشان دهد كه همچنان از توانمندي و شايستگي لازم در اين عرصه برخوردار است، هر چند در متن نمايشنامه اين مرد شخصيت مفيد محسوب مي شود كه وظيفه پيشبرد كليت داستان را بر عهده دارد، اما محب اهري با شايستگي در نقش يك پروتاگونيست ظاهر شده و نشان مي دهد حضورش تا چه اندازه در تعيين سرنوشت داستان مؤثر است. بهتر بود به جاي بازيگر شخصيت فرزند از بازيگري توانمندتر با ميميك صورت متناسب استفاده مي شد كه از خلاقيت هاي بيشتري هم برخوردار باشد. بازيگر اين نقش تنها به لحاظ فيزيكي از جثه مناسبي برخوردار بوده و در انسجام بخشي به كار نقش چنداني ندارد.
پريسا مقتدي در نقش خودش درخشيده و با قرار گرفتن در قالب ها توانمندي اش را در عرصه بازيگري به منصه ظهور رسانده، هر چند او در عرصه هنر تئاتر داراي سوابق بازيگري نيز هست. كار دژاكام نيز اگرچه با بازي خوبش در تله تئاتر ببرگراز دندان را از ياد نمي بريم. هر چند با شرايط فضا، ريتم كار و شخصيت پدر در اين نمايش همخوان است، اما از او كه خود كارگردان و بازيگر با سابقه است توقع مي رفت تا صحنه را به نفع خود تغيير دهد كه متأسفانه اينچنين نيست.
از ويژگي هاي ديگر اين نمايش بايد به طراحي چشم نواز صحنه اشاره كرد. استفاده از المان هاي منطبق با ظرفيت ذاتي نمايشنامه بسيار مدبرانه است. عمق بخشيدن به كار، بعد دادن به فضاي اجرا، استفاده از پله هاي ورودي به سالن پذيرايي و نزديكي در خروجي به محل نشستن تماشاگران و يا حتي دكور آشپزخانه اين بخش از كار را در حد مطلوبي نشان مي دهد. تك تك اجزا و عناصر صحنه در خدمت بازي ها قرار دارند و عنصري كه باعث كندي كار باشد يا سرعت آن را تغيير دهد مشاهده نمي شود. لباس ها مناسب با وضعيت اجتماعي و سني شخصيت ها در نظر گرفته شده، هر چند بهتر بود فرزند در طول اقامت كوتاه مدتش و به خصوص در زمان استراحت، لباس متفاوتي را به تن مي كرد. سبك و شيوه نورپردازي هنرمندانه بوده، لطايف زيادي را به فضاي نمايش هديه مي كند. آنجا كه سايه ها هم به عنوان عضوي از نمايش حضور پيدا مي كنند و خاطره ها جنبه عيني و ملموس مي يابد، از برجسته ترين كاربردهاي نور مي توان محسوب كرد.
در نمايش فرزند، چندان از افكت بهره گرفته شده و به جز برخي موارد جزيي كه غالب ترين آن شايد صداي بوق اتوبوس است كه با نورش اتاق زن و مرد را روشن مي كند، نكته چشمگيري وجود نداشته باشد. صداي باز و بسته شدن در، راه رفتن ها و حتي صداي وزش باد مي توانست كمك مؤثري به فضاسازي بكند. در عوض موسيقي از جايگاه مطلوبي برخوردار است و نظر به نوع صحنه و ويژگي هاي آن كاربرد خودش را دارد و يك تناسب يك به يك با ريتم كار و موسيقي مشاهده مي شود. در بحث صدا، اگر بخواهيم گفتار را نيز منظور نماييم، در مجموع اتفاق خاصي كه از آن به عنوان كار جديد يا عمل خلاقانه بخواهيم ياد كنيم مشاهده نمي شود و معمول نمايش هاي ديگر است.
در يك جمع بندي مي توان فرزند را اثري موفق ارزيابي كرد كه در آثار متأخر و در ميان ترجمه هايي از درام نويسان خارجي توانسته جاي خود را به خوبي باز كند و حكايت از پختگي و تجربه گروه اجرايي آن داشته، ما را بر آن وامي دارد تا باز هم منتظر چنين كارهايي باشيم.

سايه روشن هنر
يادداشت بازيگر نمايش
حسين محب اهري يكي از بازيگران نمايش فرزند، در يادداشتي پيرامون نمايشنامه مي نويسد: يون فوسه در نمايش فرزند، انسان تنها و ترسان از تاريكي را روي صحنه فرا مي خواند. تاريكي روز، بنا به وضعيت خاص كشورهاي اسكانديناوي، در اين نمايش صوري است و معنا، آدم هاي همه جاي اين زمين را كه صبورانه مي  چرخند شامل مي شود. يون فوسه نروژي انگار نمايش فرزند را براي آسيايي ها نوشته است، انگار براي غربي ها و شرقي ها نوشته است و براي همه آدم ها...
وقتي به انتهاي نمايش نزديك مي شوي، از وحشت و هراس پشتت به لرزه مي افتد. به راستي ما آدم هايي هستيم كه يون فوسه نوشته است؟ و دريغ كه چنين است.
آدم هايي كه حرف همديگر را نمي فهميم، آدم هايي كه مجال حرف زدن را از هم دريغ مي كنيم و با زبان ناآشنا سخن مي گوييم، سخن كه نه، در حقيقت دندان هاي تيز و چنگ  هاي آماده فرو رفتن در گوشت و پوست را به يكديگر نشان مي دهيم. انسان هايي هستيم خسته، خشمگين، ترسو و مأيوس...
بازي كردن در نقش هايي كه يون فوسه بر صحنه خلق كرده بسيار دشوار و با پيچيدگي همراه است، ولي علي رغم اين سختي كاري است كه كشف لحظاتش لذت بخش است. اگرچه اين لذت از شناخت شخصيت، بازيگر را از اينكه انسان ها اين چنين هستند، متأسف مي كند.
005094.jpg
اجراي مرگ ابريشم
گروه ادب و هنر- مرگ ابريشم عنوان نمايشي است نوشته و كار آتيلا پسياني كه ازهفته گذشته در كارگاه نمايش به روي صحنه آمده است.
به گزارش واحد اطلاع رساني مجموعه تئاتر شهر، در اين نمايش سه اپيزودي كه داستان آن حول محور يك زن است سعي شده تا با حفظ فضاي رمان مرشد و مارگاريتا در فضاي كارگاهي در معرض ديد علاقه مندان به تئاتر قرار گيرد.
عاطفه تهراني با همكاري خسرو محمودي به عنوان بازيگر در اين اثر نمايشي حضور دارند.
اين نمايش از روز يكشنبه نهم مهر ماه ساعت 20 در آتليه شماره يك كارگاه نمايش به روي صحنه مي رود.
لازم به ذكر است تيغ و ماه، گنگ خواب ديده و تلخ مثل عسل، از آخرين آثار نمايشي گروه تئاتر بازي است كه در سال گذشته به كارگرداني آتيلا پسياني به روي صحنه رفته است.
يك سمفوني ركيك و كاريزما هم نمايش هايي است كه قرار است در آينده توسط اين گروه نمايشي به روي صحنه برود.

سينما
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |