حكومت علوي وانديشه انقلاب اسلامي
عدالت براي همه
|
|
محمدرضا اسدزاده
سياست در انديشه علي(ع)، بستر سازي و حركت براي اصلاح مردم با هدايت آنها در جهت رفاه اين جهاني و سعادت آن جهاني است. امير المؤمنان علي(ع) مي فرمايد: حسن السياسه قوام الرعيه، نيكويي و درستي سياست، برپا كردن و قوام بخشيدن به مردم است.
در انديشه سياسي علي(ع) تعريف سياست هيچگاه به مفهوم قدرت مداري، خود رأيي، تحكم و زورگويي نيست، بلكه مديريت صحيح امور در جهت خدمت به مردم، تحقق عدالت و فراهم كردن زمينه تربيت مردم است. حضرت امير(ع)، زمامداران قدرت مدار و خودكامه را، سياستمدار و شايسته قرار گرفتن در جايگاه سياست مردمان نمي داند، لذا در نامه اي به معاويه مي نويسد: ... اي معاويه! از كي شما سياستمداران مردم و سرپرستان كار اين امت بوده ايد؟... تو را مي ترسانم از اين كه پيوسته در فريب آرزوها گرفتار باشي و در آشكار و نهان، دوگانه باشي. (نامه 10نهج البلاغه)
همين انديشه در آغاز حركت انقلاب در تفكر امام خميني(ره) نيز ظهور و بروز داشت. امام در بيان خاطره اي از زندان در سال 1342 درباره طرز تلقي غلط دست اندركاران نظام سياسي پهلوي از سياست مي گويد:
آن مردك [يكي از مقامات دولتي ايران] وقتي كه آمد (در زندان) پيش من، گفت: سياست عبارت از بدذاتي، دروغگويي و ... خلاصه پدر سوختگي است و اين را بگذار براي ما! راست هم مي گفت. اگر سياست عبارت از اينهاست، مخصوص آنها مي باشد. اسلام كه سياست دارد، مسلمانان كه داراي سياست مي باشند، ائمه هدي عليم السلام، كه سياسه العباد هستند، غير اين معنايي است كه او گفت.
حكومت در انديشه علي(ع)
نوع رفتار حكومتي و مديريتي كاملاً متأثر از نوع درك از مفهوم حكومت است و هرگونه كه حكومت فهميده شود، به تناسب آن فهم و دريافت، رفتار حكومتي شكل مي گيرد. در قرون گذشته تاكنون همواره مفهوم حكومت چنان از جايگاه حقيقي خود دور شده است كه حكومت به مفهوم سياست بي قيد و مستبدانه و بي حد و مرز حاكمان در آمده و به صورت سلطه بر مردمان و دست به دست كردن اموال ، گروه گروه كردن جامعه و برآوردن برخي گروه ها و به زير كشيدن برخي ديگر جلوه كرده است. بسياري از حاكمان مفهوم حكومت را با خودرأيي و خودكامگي مترادف مي ديده اند و حكومت را به مفهوم حكمفرمايي مي دانسته اند. براين اساس، حكومت را حق خويش دانسته و بالطبع براي ديگران هيچ گونه حقي در حكومت و مديريت جامعه قائل نبوده اند.
اما مفهوم حكومت در نهج البلاغه و در انديشه امام علي(ع) عميقاً با مفاهيم رايج گذشته و حال در جامعه متفاوت است. مفاهيم مديريت، محبت، مشاركت، هدايت و خدمت، شاكله اصلي مفهوم حكومت را در انديشه علوي با خود دارند. علي(ع) در نامه اي كه به اشعث بن قيس استاندار آذربايجان نوشته مفهوم كهن و رايج حكومت را رد كرده است. اشعث كه پيش از شكل گيري حكومت امام علي(ع) و در دوران حكومت خليفه سوم به استانداري منصوب شده بود از حكومت دركي طبق فهم رايج آن دوره؛ يعني تسلط و خودمحوري داشت. البته امام(ع) پس از مدتي كوتاه او را از استانداري آذربايجان عزل كرد.
نامه علي(ع) به اشعث بن قيس در تبيين نگاه امام علي(ع) به حكومت و دريافت آن حضرت از مفهوم حكومت بسيار درخور توجه است. علي(ع) اين برداشت از زمامداري و كارگزاري را كه حكومت همچون طعمه اي در اختيار زمامداران و وسيله آب و نان كارگزاران است كه هرگونه بخواهند مي توانند عمل كنند و هرگونه كه ميل كنند، مي توانند تصرف كنند را به شدت نفي كرده و بيان مي كند كه حكومت و مسئوليت امانتي است برگردن زمامداران كه بايد در خدمت آن امانت باشند نه مسلط بر آن. در نامه صريحاً به ضرورت پاسخگو بودن كارگزاران حكومت، امانت داري از اموال و امكانات، پرهيز از ويژه خواري، خودكامگي و خودرايي اشاره مي فرمايند.
همچنين امير مومنان علي(ع) حكومت را حق فاسدان و نابخردان نمي داند و همواره نگراني خود را از اينكه حكومت به دست ناصالحان و نابخردان بيفتد اعلام مي كند. آن حضرت در نامه هاي متعدد، از جمله به مالك و نامه اي به مصريان و نيز روايات متعدد به اين نكته اشاره دارد كه نگراني من از آن است كه نابخردان و فاجران اين امت، زمامداري را به دست بگيرند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بندگي و خدمت گيرند و با صالحان در پيكار باشند و فاسقان را ياران خود سازند.
تفكر امام علي(ع) در نهج البلاغه را بايد دقيقاً اساس پايه ريزي تفكر ولايت فقيه در نهضت اسلامي امام خميني دانست. حكومت مد نظر امام خميني، با انواع حكومت هاي ديگر از جمله مشروطه سلطنتي، جمهوري و دموكراسي تفاوت هاي عمده اي دارد.
بنيانگذار جمهوري اسلامي، در زمينه مسئله حكومت و نظام سياسي، هميشه از منظر خاص اسلامي سخن مي گفت كه در اساس با رويكردهاي متداول در غرب به امر حكومت و قدرت سياسي هيچ گونه همخواني نداشت. اما حكومت در اسلام را به مفهوم تبعيت از قانون مي داند و در ضرورت استقرار حكومت مي گويد: مجموعه قوانين براي اصلاح جامعه كافي نيست. براي اينكه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر بشود، به قوه اجراييه و مجري احتياج است. به همين جهت خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون، يعني احكام شرع، يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است. همچنين استقرار نظام جمهوري اسلامي را نيز نه ادامه جنبش هاي سياسي - اجتماعي عصر حاضر، بلكه مبتني بر نهضت انبيا مي داند: ما كه نهضت كرديم، براي اسلام نهضت كرديم. جمهوري، جمهوري اسلامي است و نهضت براي اسلام، همان دنباله نهضت انبياست. پس بر همين اساس نظريه ولايت فقيه را در جهت تحقق آرمان هاي بزرگ علوي و اسلامي طرح ريزي كرده است تا اولاً حكومت به دست افراد نااهل و ناصالح نيفتد و ثانياً روند و مسير تفكر حاكمان براي مديريت در چنين ساختاري منطبق با مفاهيم اسلامي و ديني باشد.
در انديشه سياسي و سيره حكومتي امام علي(ع) حكومت و مديريت در همه مراتبش، حق شايستگان است و تا كسي از ويژگي ها و شرايط لازم كه اهليت حكومت و مديريت را فراهم مي كند، برخوردار نباشد، حق حكومت نمي يابد، چرا كه اگر كساني بدون صلاحيت هاي لازم در مصدر امور قرار بگيرند، جز تباهگري به بار نخواهند آورد. البته اگر كساني نيز همه صلاحيت ها را داشته باشند، ولي اقبال مردم به ايشان تحقق نيابد، حكومت و مديريت براي آنان محقق نمي شود. برهمين اساس علي(ع) در خطبه 74 نهج البلاغه مي فرمايد: همانا مي دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم. و نيز در خطبه دوم كتاب درباره بيعت مردم با آن حضرت، مي فرمايد: اكنون حق به شايسته آن رسيد و به جايگاه اصلي آن باز گرديد.
خط مشي سياسي در نهج البلاغه
خطوط كلي سياست و مشي سياسي حضرت امير به خوبي در نهج البلاغه مطرح و بيان شده است. در بررسي موضوعي انديشه سياسي امام علي(ع) مي توان به چند دسته كلي اشاره كرد: اول تأكيد آن حضرت به حفظ حدود الهي و قانون گرايي است. به خدا سوگند! اگر اقاليم هفتگانه را با آنچه در زير آسمان هاست، به من بدهند تا خداوند را با گرفتن پوست جويي از دهان مورچه اي نافرماني كنم، هرگز نخواهم كرد. (خطبه 224) دوم صراحت و صداقت امام در امر حكومت است. سياست علي (ع) با شفافيت و صراحت ورزي ميسر مي شود. چنانكه در خطبه هاي 108 و 154 مي فرمايد: حاكم مردم بايد با مردم خود، با صداقت و راستي سخن بگويد. همچنين ايشان در نامه 53 نهج البلاغه به كارگزاران حكومتي تأكيد مي كند كه اگر مردمان بر تو گمان ستم برند، عذر خود را آشكارا با آنان در ميان گذار و با اين كار ايشان را از بدگماني بيرون آر...
از جمله شاخصه هاي برجسته در سياست علوي، اعتدال و ميانه روي و پرهيز از افراط و تفريط در تصميمات و اقدامات سياسي است. امير مومنان(ع) هرگونه افراط و تفريط و انحراف به راست و چپ را گمراهي مي دانست و در سياست خود جز به اعتدال و ميانه روي راه نپيمود و نيز در خطبه 16 نهج البلاغه صريحاً مي فرمايد: انحراف به راست و چپ گمراهي است، راه مستقيم و ميانه، جاده وسيع حق است... در مشي علوي، سياست عقلاني اي منطبق بر حكمت و عزت و مصلحت برقرار است كه با دوست و دشمن خويش و بيگانه و موافق و مخالف، اعتدال را رعايت مي كند و مي فرمايد: دوستت را از سر اعتدال دوست بدار، شايد كه روزي دشمنت گردد و دشمنت را از سر اعتدال دشمن دار، شايد كه روزي دوستت شود. (حكمت 268)
در مشي سياسي حضرت امير(ع)، كيفيت استخدام وسيله بسيار مهم است. امام(ع) هرگز براي حفظ حكومت خود و پيشبرد سياست هايش از وسايل نادرست بهره نمي برد و هدف براي او به هيچ وجه وسيله را توجيه نمي كند. آن حضرت از جمله تفاوت هاي اصلي خود و سياست معاويه اي را همين امر معرفي مي كند، اما در انديشه سياسي علي(ع) پيش بردن امور از راه نادرست، عين شكست و نابودي است. امام در اين باره مي گويد: به خدا قسم معاويه زيرك تر و سياستمدارتر از من نيست. ليكن شيوه او پيمان شكني و گنهكاري است. (خطبه 200)
همه اينها و ناگفته هاي ديگر در كنار مهمترين و متعالي ترين شاخصه حكومتي اميرمومنان علي(ع)، يعني عدالت نظام حكومتي كاملي را ارائه مي كند كه نمودار حاكميت علوي است. عدالت برترين معيار سياست علي(ع) است. از نگاه آن حضرت ملاك و معيار و ميزان سياست، عدالت است. ملاك السياسه العدل . (غررالحكم، ج،۲۰ ص۶۱۱)
كارگزاران حكومت در منطق علوي، پاسداران عدالت اند و هيچ امر مهمي براي آنها نبايد برتحقق عدالت رجحان داشته باشد.جمله معروف پيامبر كه حكومت با فساد مي ماند اما با ظلم و بي عدالتي باقي نخواهد ماند، از مهمترين شعارهاي دوران مبارزات انقلاب اسلامي به حساب مي آيد.روايات، خطبه ها و نامه هاي فراوان نهج البلاغه در اين موضوع، گوياي اهميت آن است كه طرح آن در اين مختصر نمي گنجد. ظهور و بروز عدالت در بستر جامعه از نگاه نهج البلاغه شاخص هاي گوناگوني دارد. در مشي سياسي علي(ع) انسان ها در برابر قانون برابرند. بر تو باد كه عدالت را درباره دوست و دشمن اجرا كني. (غررالحكم ج 4، ص۲۹۴)
همگان از اموال و امتيازهاي عمومي به طور برابر بهره مي برند. شايستگي معنوي و توانمندي ، معيار گزينش مديران و كارگزاران است آنچنان كه در ميان 51 نفر نماينده و كارگزار علي(ع) چهره هايي از مهاجران و انصار، يمني ها و نزاري ها، هاشمي و غيرهاشمي، عراقي، حجازي، پير و جوان به چشم مي خورد. امام نظارت بر اجراي صحيح عدالت را وظيفه اصلي كارگزاران مي داند. همچنين ارزش هاي حزبي و طبقاتي نفي مي شود و حق ويژ ه اي براي كسي در نظر گرفته نخواهد شد. مجموعه اين فرامين به طور خاص در نامه حكومتي امام علي(ع) به مالك اشتر نخعي طرح شده است.
|