سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵
نقد آزادي و نيازهاي كاذب در جهان سرمايه داري
آزادي، سركوبگر نيست
وحيد اسلام زاده
005601.jpg
در يك كلام مي توان گفت: نيازهايي كاذب هستند كه قدرت ها را مي  آفرينند و اين قدرت ها هستند كه محدوديت ها و سانسورها را مي سازند. نيازهاي كاذب فراتر از نيازهاي واقعي انسان هاست. در جامعه سوسياليستي، نيازي بيش از حد انساني وجود ندارد تا به قدرتي كاذب تبديل شود. وقتي نيازهاي بيهوده، وجود نداشته باشند، يا به عبارتي ديگر عدالت واقعي برپا شود، قدرت از درون پوك مي شود و ديگر محدوديت و سانسورها معنا نمي دهند. البته اين بحث تا حدودي انتزاعي است. تبديل آن به واقعيت هاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي كاري مشكل نخواهد بود.
منظور از عبارات فوق ساختن يك جامعه آرماني كه نيازها در آن به معناي دقيق، واقعي باشند، نيست؛ چرا كه اين جامعه مدينه فاضله و دست نيافتني است. منظور از عبارات فوق، بي بندوبار بودن خواسته ها و نيازهاست. منكر هيچ پيشرفت و نوآوري نبايد شد، اما اين توهم كه هر توليدي مي تواند نيازي واقعي باشد، نيز بايد از ذهن ها دور شود. بسياري از نيازهايي كه بر احساس ما تحميل مي شود، كاذب هستند و اگر نباشند به هيچ بعدي از زندگي نه تنها آسيب نمي رسانند، بلكه آشفتگي ذهني و پريشاني احوال را نيز با خود به همراه ندارند. دقيقاً  منظور، نوع زندگي ساده است، كه هر چه از اين سادگي ها دور شويم، آشوب و آشفتگي مان بيشتر مي شود. ذهن ساده است كه به راحتي زيبايي ها و لذات زندگي ايده آل را مي بيند و درك مي كند. ذهن هر چه پيچيده تر باشد آشفته تر است و از درك زيباييها و لذت ها دور مي ماند. نيازهاي كاذب از آن ذهن هاي پيچيده و آشفته است وگرنه ذهن ساده به اين نيازها احتياجي ندارد.
بايد بپرسيم كه نيازهاي كاذب چيست؟ آيا ايجاد بستر نو نياز كاذب است؟ آيا نگاه نو كه احتياج به ابزار و ادوات نو دارد، نيازهاي كاذب را به وجود مي آورد؟ آيا اساساً  هر نوع نيازي از نوع كاذب است؟ به طور كلي هر نيازي، نياز اصلي و فطري انساني نيست. تجاوز از حد نيازهاي طبيعي، فراخواستن از توانايي انسان و طبقه بندي انسان ها براساس سليقه هاي اقليت، نيازهاي كاذب  را مي آفريند. وقتي انساني نيازي از نوع كاذب ايجاد مي نمايد (اين نياز مي تواند هم انديشه باشد، هم كالا و هم خيلي موارد ديگر) خود را صاحب قدرتي نموده است. نكته اصلي در ايجاد كردن است. يك ايدئولوگ مي تواند با ايجاد ايده اي و با طرفداري گروهي، براي خود قدرتي فراهم سازد. تمامي قدرتها آزادي را از بين مي برند. با ايجاد نياز كاذب دايره اي ساخته مي شود كه محدوده اي كوچك از زندگي را شامل مي شود. اما مجموعه نيازهاي كاذب موزاييك وار در كنار هم قرار نمي گيرند تا بتوانند تمامي محدوده زندگي را شامل شوند. نيازهاي كاذب اغلب با يكديگر در تضاد هستند. همين تضاد، بلاي دروني و آشفتگي ذهن هايي كه به دنبال نيازهاست، مي شود. مي توان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا انسان نبايد به كاري نو يا انديشه اي نو و سخني نو بپردازد؟ پاسخ به اين پرسش كاملاً  و قاطعانه اين است، مي تواند و انسان بايد به كاري نو، انديشه اي نو و سخني نو بپردازد. نو هيچ ارتباطي با نياز كاذب ندارد. نياز كاذب عامل خارج شدن انسان از سرشت انساني است و نه تحول در سرشت انساني. بين اين دو تفاوت بسيار است. يك تئوري جديد براي روشنگري در زندگي محدود شده و منجمد شده نمي تواند نياز كاذب باشد. هر چه انسان مراحل گوناگون زندگي اش را مي گذراند به ايده هاي روشنگري بيشتري نياز دارد.
نيازهاي كاذب از آن جامعه سرمايه داري است. هربرت ماركوزه در كتاب گفتاري در رهايي جامعه سرمايه داري را به صورت كلي، اما جامع و مفيد اين گونه تعريف مي كند: در جامعه متمكن، سرمايه داري شكل و جايگاه اصلي خود را مي يابد. دو منبع اصلي و پويايي آن، افزايش توليد كالا و استثمار در توليد، به هم مي پيوندد و در تمامي ابعاد زندگي خصوصي و عمومي نفوذ و رسوخ مي كند. رشد فزاينده منابع مادي و فكري(نيروهاي بالقوه رهايي) چارچوب و قالب نهادهاي مستقر را درنورديده، به طوري كه نظام با افزايش منظم مصرف، تباه سازي محيط و استفاده از ابزار مديريت مي تواند به زندگي خود ادامه دهد .(ص 19)
وقتي در توليد و ابزار انحصاري بوجود مي آيد، كالاهاي توليد شده همان نيازهاي كاذب هستند. چرا كه سرمايه دار محكوم به حيات است و بهترين راه براي ادامه حيات، ايجاد كالاهايي است كه نه تنها احتياج به آن وجود ندارد، بلكه با ابزارهاي تبليغاتي نياز به كالاهاي توليد شده ايجاد مي شود. نياز واقعي آن است كه از درون فطرت انساني و جوامع انساني بوجود آيد. وگرنه تزريق نياز با ترفندهاي تبليغاتي نياز كاذب است.
يكي از بهانه هاي جامعه  سرمايه داري براي توليد كالا و ايجاد نياز، جامعه رفاه است. جامعه رفاه غول بي شاخ و دمي است كه نه استدلال براي وجودش هست، نه تعريفي تا بتوان اثباتش نمود. جامعه رفاه جامعه اي گزينشي است، كه فقط تعداد محدودي از افراد جامعه توانايي دسترسي به آن را دارند. جامعه رفاه هيچ گاه جامعه اي همگاني نبوده است. اين جامعه در انحصار تعداد محدودي افراد ثروتمند قرار دارد. اكثريت افراد اين جامعه محروم هستند. به قول ماركوزه جامعه سرمايه داري (و همچنين جامعه رفاه كه از جامعه سرمايه داري انشعاب مي يابد) جامعه اي وقيح و زشت است.وقاحت سرمايه داري تنها در تصوير زني عريان كه موهايش را در معرض تماشاي همگان مي گذارد نيست؛ وقيح، ژنرالي است در لباس كامل كه مدال هايي را كه در جنگ تجاوزكارانه به دست آورده است، به نمايش مي گذارد. متأسفانه بزرگترين وقاحت سرمايه داري در بي طرفي، بي خاصيتي و دروغين واژه هاي جامعه شناختي و سياسي هويدا مي شود. به بهانه علمي بودن و خوراندن اعدادي بيهوده كه به راستي بيانگر هيچ و پوچ هستند اين واژگان را خلع سلاح كرده است. و از اين فاجعه آميزتر كه جامعه شناسان غالباً اين خلع سلاح را پذيرفته و خواسته و ناخواسته به اين وقاحت دامن زده اند. جامعه شناسي، علم نبرد و انتقاد است، نه علم اكتشاف و توصيف. جامعه شناسي علم درك و فهم و بينش است، نه علم اعداد و فرمول و جدول بندي. اين نوع از جامعه شناسي، تبديل شدن يك نياز اساسي و فطري انساني به يك نياز كاذب و مخدر است. بايستي اعداد از آن آمار دانان بماند و فهم، براي جامعه شناسان. نيازهاي كاذب را با اكتشافات كاذب دامن مي زنند.
متأسفانه امروزه نيازهاي كاذب هستند كه هستي و انديشه انسان ها را مي سازند. اين نقطه عطف، در انتقاد از جامعه سرمايه داري است؛ يعني انسان، وابسته به هستي و انديشه خود نيست؛ وابسته به ساخته هايي است كه هيچ ارتباط واقعي و وجودي با زندگي او ندارد.
اكثر كشورهاي جهان سوم، مستعمره سرمايه داري هستند؛ مستعمراتي كه بايد براي سرمايه داران كار كنند، نه براي خودشان. در كتاب در درون جهان سوم نوشته پل هريسون، نكته جالبي را مي خوانيم: كار مستعمرات، اين شد كه از يك طرف تهيه كننده مواد خام باشند و از طرف ديگر خريدار كالاهاي صنعتي كشورهايي كه آنها را استعمار كرده بودند.
ژول  فري سياستمدار فرانسوي در سال 1885 چنين گفته است: تأسيس يك مستعمره، به منزله ايجاد بازار است و همچنين پل لردي بوليو، اقتصاددان فرانسوي، در سال 1874 چنين نوشته است: مفيدترين عملي كه مستعمرات انجام مي دهند آن است كه براي كشوري كه آنان را مستعمره كرده است بازار آماده اي فراهم مي كنند تا صنايع آن كشور رو به راه باشد و بر جاي بماند و نيز براي همه مردم آن كشور از صاحبان صنايع و كارگران و مصرف كنندگان، منافع بيشتر، دستمزد بيشتر و كالاي بيشتر فراهم شود (ص 410).
كشورهاي جهان سوم كه دوست دارند به جامعه رفاه دست يابند، تنها نمايي جزئي و ناقص از آن هستند.
اقتصاد به اصطلاح مصرفي و سياست سرمايه داري جهاني، طبيعتي ثانوي براي بشر آفريده است كه او را آزمندانه و پرخاشگرانه با اشكال گوناگون كالا پيوند مي دهد: نياز به تملك، مصرف كردن، كاركردن و نوسازي آلات و قطعات و ابزار و وسايل و ماشين هايي كه در اختيار بشر گذاشته و بر او مسلط كرده اند، از آن جمله است زيرا استفاده از اين كالاها- حتي با قيمت نابودي خويشتن- به نيازي زيستي در مفهوم يادشده، مبدل شده است. بدين سان طبيعت ثانويه انسان، در برابر هرگونه تغييري مقاومت مي كند كه منجر به گسستن از (و شايد حتي محو اين وابستگي انسان به) بازاري شود كه چنين مملو از كالاست- يعني موجوديت انساني را محو مي كند كه به عنوان مصرف كننده، خود را در جريان خريد و فروش، مصرف مي كند و تحليل مي برد. نيازهايي كه به وسيله اين نظام پديد مي آيد، ديرپا و محافظه كارانه است.
اتومبيل سركوبگر نيست، دستگاه تلويزيون سركوبگر نيست، لوازم خانگي سركوبگر نيستند اما اتومبيل، تلويزيون و لوازمي كه بر اساس الزام هاي مبادله سودآور ساخته مي شود، به جزئي جدانشدني از وجود مردم، جزئي براي تحقق بخشيدن به وجودشان مبدل شده اند. از اين رو، مردم بايد بخشي از وجود خويش را در بازار بخرند. اين موجوديت  به مفهوم تحقق سرمايه است. منافع آشكار طبقاتي به توليد اتومبيل هاي منسوخ و فاقد ايمني ادامه مي دهد و از اين طريق، بر مصرف مواد سوختي زيان آور مي افزايد. منافع طبقاتي، رسانه هاي گروهي را جهت تبليغ خشونت و جذب شنوندگان و بينندگان اسير و مسحور، به كار مي گيرد.
منابع:
۱  -  هربرت ماركوزه،گفتاري در رهايي، ترجمه محمود كتابي، نشر پرسش- 1380
۲ - پل هريسون، در درون جهان سوم، ترجمه شاداب وجدي، انتشارات فاطمي- 1364

تازه هاي انديشه
فصلنامه بينات
005604.jpg
جديدترين شماره فصلنامه بينات(50-49) ويژه ترجمه قرآن به بازار نشر درآمده است. اين ويژه نامه كه نزديك به 450 صفحه را دربردارد، مباحث اساسي مربوط به ترجمه و ترجمه پذيري قرآن، وظايف مترجم قرآن، اصول اساسي در ترجمه قرآن و تأثيرات بيروني بر ترجمه هاي قرآني را به بحث و بررسي مي گذارد. از اين رو، فصول اين ويژه نامه بدين صورت تنظيم شده اند: اصول و مباني ترجمه، گفت وگو- در اين فصل يك گفت وگوي اختصاصي با آيت الله معرفت به چاپ رسيده است؛ اقتراح- در اين بخش پرسش هايي با صاحب  نظران و پژوهشگران عرصه ترجمه قرآن مطرح شده است ، نقد و معرفي و ترجمه قرآني و برخي مسائل ترجمه قرآن پرداخته شده است و ترجمه هاي فارسي قرآن، بخش پاياني اين ويژه نامه را تشكيل مي دهد.

نغمه محمد(ص)
005598.jpg
نغمه   محمد(ص)، نگاهي به تاثيرپذيري گوته از شخصيت محمد (ص)، محمد اخگري، پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامي 126 صفحه ، 2000 نسخه .
يكي از بزرگترين فرزانگان و هنرمندان اروپا، شاعر بلند آوازه آلماني، يوهان ولفگانگ گوته است كه يكي از جنبه هاي اعجاب آور شخصيت و برخي از آثار او، شناخت قابل توجه او نسبت به مشرق زمين به ويژه اسلام و قرآن و شيفتگي او نسبت به پيامبر اكرم (ص) را نشان مي دهد.كتاب حاضر با عنوان نغمه محمد(ص) نمونه اي ديگر از تاثير پذيري گوته از فرهنگ اسلامي است. اين اثر يكي از اشعار زيبا و شكوهمند گوته در ستايش پيامبر اسلام (ص) است كه تا آنجا كه مي دانيم به فارسي ترجمه نشده بود و اين امر با وجود گذشت دو قرن از زمان سرايش آن جاي تعجب و البته تاسف فراوان دارد. گوته در دوره اي كه هنوز در مغرب زمين ضد اسلام تبليغ مي شود اسلام و فرهنگ اسلامي را مي ستايد و از انديشه توحيد در مكتب اسلام و پيامبر آن تجليل مي كند. به تعبير پروفسور شيمل، گوته در پايان دوره اي قرار گرفته كه شرق اسلامي علي رغم همه مخاصمات، فرهنگ مغرب زمين را بارور ساخته است. لذا اين اثر مي كوشد نشان دهد كه مغرب زمين آنگاه كه از دايره تنگ تعصبات و پيشداوري ها بيرون آمده، توانسته است از فرهنگ اسلامي بهره مند شده و ابعادي از آن را شناخته و حتي بشناساند. در شعرك نغمه محمد(ص)» گوته در گفتگويي از زبان حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س)، پيامبر اسلام(ص) را به رودي تشبيه مي كند كه از كوهساران سرچشمه گرفته تا به اقيانوس برسد.در اين كتاب همچنين به پيشينه و تاريخچه پيش داوري ها و برداشت هاي متفكران غربي درباره اسلام و پيامبر(ص) گرامي پرداخته شده است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
موسيقي
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |