دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵
گذاري بر موزه خانگي استاد مجدالخطاط
شهري كه زائر ندارد
محبوبه زماني علويجه
005970.jpg
خانه اي مثل همه خانه هاي قديمي شهر، در محله اي كهن در محدوده تهران قديم! خانه اي سرشار از تنهايي و نشانه هايش؛ و صاحبخانه اي كه آن قدر رنجور است كه توان به استقبال آمدنت را ندارد! اما در اين خانه، دست هاي لرزان همين پيرمرد به سراغ معجزه اي رفته اند از جنس قرآن! چنانكه فقط چند دقيقه پس از ورود كافي است تا همه احساست سرشار از معجزه اين دست هاي توانمند شوند.
غلامرضا مجد معروف به مجدالخطاط- ذي المجد- صاحب اين خانه يا بهتر بگويم صاحب موزه اي است كه در دل اين تهران شلوغ بي سامان، گم شده است. موزه كوچك خانه او، چنان گرد گرفته گويا كه چشم دل ما را غبار فراموشي و غفلت به نزديك بيني عادت داده است. خيره شدن به خورشيد هميشه سخت بوده پس مي پذيريم عذر و بهانه همه آنهايي را كه مي توانستند به قرآن هاي خطي اش نگاهي بيندازند از سر لطف و چنين نكردند. چاپ و انتشار اين قرآن هاي نفيس چه دشوار مي نمايد براي همه آنهايي كه چشم هايي دارند براي نديدن و گوش هايي براي نشنيدن!
آنچه مي خوانيد سرگذشت قرآن هايي است كه در اتاقي كوچك در خانه اي قديمي در همين تهران، فقط خاك مي خورند بي هيچ اميدي!
يك قرآن خطي يعني يك عمر۶۰، سال بايد قرآن بنويسي تا يادبگيري چگونه نوشتن را! و استاد مجدالخطاط پس از سالها قرآن نوشتن، امروز آخرين قرآن خطي اش را معجزه اي مي خواند كه گويا خلق آن از حد توان خود او هم فراتر بوده است.
تا به حال 6 قرآن كامل نوشته ام به خط نسخ، در ابعادي كه درست به خاطر ندارم و در صفحاتي كه تعدادشان را از ياد برده ام. نمي داند! اگرچه همه قرآنها را هميشه در پيش چشم دارد. گويا خيلي در قيد و بند ثبت ركورد بزرگترين ها و كوچكترين ها و طويل ترين ها نيست، آن هم در باب قرآن. اهل مصاحبه با رسانه ها هم نيست والا حتماً تا به امروز نامي از او در جريده اي ثبت شده بود، شايد اسباب معروفيتش شود و قرآن هايش را از اين همه مهجوريت به در آورد.
وقتي از نگراني هايش پرسيدم، همچون مادري كه نگران آينده فرزند خويش است، خيره به نگاه كنجكاوم، گفت: قرآن ها! اگر كسي پيدا مي شد كه اين قرآن ها را به چاپ برساند، دغدغه اي نداشتم!
باور مي كنم. زيرا موج نگراني را كه تا عمق چشم هايش نفوذ كرده، حس مي كنم! از طرح سؤال  بعدي ام بيم دارم. اما پس از عذرخواهي از حسي كه ممكن است اين سؤال در او ايجاد كند، مي پرسم: ان شاءالله كه هزار سال عمر با عزت داشته باشيد! اما اگر هيچ كسي كتابهايتان را نخرد يا براي چاپشان اعلام آمادگي نكند، بعد از شما چه اتفاقي براي اين قرآن ها مي افتد؟
نمي دانم. بارها و بارها از موزه هاي مختلف آمده اند، ديده اند، تحسين كرده اند و رفته اند كه بازگردند و قرآن ها را با خود ببرند؛ اما حتي حاضر نيستند براي آنچه طلب مي كنند مبلغ قابل قبول و درخوري بپردازند! من از همه مسئولان امر گله دارم!
ارزان بدهيد تا ببريم!
درد دل هايش را بارها به گوش مسئولان رسانده است اما: اكثراً پشت گوش مي اندازند و بي توجهي مي كنند. به هركه مي گويم اقدامي كند براي چاپ كتابها، مي گويد مي آيم و مي بينم. اما مگر مي خواهند بروند بغداد!؟ خوب همين تهران است. بيايند و ببينند و جواب بدهند!
از آنها هم كه آمده اند و ديده اند دل خوشي ندارد: يك بار گروهي از موزه آستان قدس رضوي آمدند قرآن ها را ديدند. خيلي هم تعريف كردند. مسئول گروه گفت: كارها آن قدر ارزنده است كه نمي شود برايش قيمت گذاشت. اما ارزان بدهيد تا ببريم!
دلم نمي  خواهد بپرسم اما مي دانم پاسخش شنيدني است. شما كه بي  مهري ديده ايد، از اين كه عمرتان را صرف نوشتن قرآن كرديد، پشيمان نيستيد؟
مي خندد. شايد به سؤالي كه از شور پروانگي بي خبر است، شايد هم به خاطر همه حظي كه در طول نوشتن قرآن ها برده است. پاسخ قاطعش همه شبهه ها را برايم از بين مي برد:
- نه! اصلاً! چرا پشيمان باشم؟! من اين كار را براي رضاي خدا انجام دادم. براي رضاي خدا خيلي كارها مي شود كرد، اما قرآن از همه بالاتر و اعلي است! شما كاري بهتر از اين نشانم بدهيد انجام مي دهم!
و تأكيد مي كند كه پشيمان كه نيستم هيچ، خيلي هم راضي ام! چون يقين دارم خدا كار آدم را بي اجر و پاسخ نمي گذارد. من بارها و بارها مهر تأييد كارهايم را از خدا گرفته ام.
و از خاطره ها والهام هايش مي گويد.
يك بار حين نوشتن يكي از قرآن ها، به اين فكر افتادم كه اين قرآن در چند صفحه تمام مي شود؟ تازه ابتداي كار بودم. نمي توانستم تخمين بزنم! شب خوابيدم. در عالم رويا پيغام آمد كه اين قرآن در 760 صفحه تمام مي شود و وقتي قرآن تمام شد،  شماره صفحه آخر را نوشتم:760 .جمله بعدي اش تكانم مي دهد: هنگام نوشتن قرآن، پيام هاي عجيبي دريافت مي كنم، اين قرآن نوشتنش هم اسرار عجيبي دارد.
و باز مي گويد: يك شب ساعت 11بود، دراز كشيده بودم. احساس كردم از اين اتاق (همان اتاقي كه قرآن ها را در آنجا نگهداري مي كند) صداهايي مي آيد. انگار جمعيت زيادي در آنجا جمع بودند و همه با هم صحبت مي كنند. صداها مثل صداي زنبور عسل بود. مبهم . گويا آدم ها مي آمدند تا قرآن ها را ببينند. به ناگاه ديدم 4 نفر جلو آمدند و مقابلم ايستادند. زيبا و شبيه به هم، حتي لبا س هايشان. جلوتر كه آمدند شناختمشان؛ جبرائيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل. جبرائيل دست گذاشت روي شانه ام و گفت: مجدالخطاط، آمديم قرآن ها را ديديم و داريم مي رويم.
پاسخي براي زحمات؟
و بعد همه گلايه هايش را يكجا با اين جملات بيرون مي ريزد: همه آنها كه توجه نكردند، مسئولند. با 23هزار تومان حقوق معلمي بازنشست شدم و حالا 200هزار تومان حقوق مي گيرم. يك خدمتگزار فرهنگي بايد اين قدر درآمد داشته باشد؟ اين كجاي عدالت است؟ هزينه همه كارها را به تنهايي مي پردازم و هيچ درآمدي هم از اين راه ندارم. در حالي كه با مطالعه روي رسم الخط هاي مختلف قرآن مي نويسم. اين است پاسخ زحمات كسي كه يك عمر براي اين مملكت كار كرده است؟
گرچه به نستعليق و ثلث هم گرايش هايي دارد، اما براي نوشتن قرآن، نسخ را بيشتر مي پسندد. معتقد است: فقط قشري از هنرمندان طالب قرآن به خط نستعليق اند. نسخ ديگر براي قرآن جا افتاده است. مردم ما، قرآن احمد نيريزي و طاهر خوشنويس را بهتر و بيشتر مي پسندند تا خط عثمان طه را. قرآن نوشته عثمان طه با رسم الخط مألوف و مأنوس ايراني ها، فرق هاي اساسي دارد. من قرآن هايم را به سبك نيريزي نوشته ام كه البته اصلاحاتي را هم در مواردي اعمال كرده ام.
اميد به چاپ
و من نمي دانم به حال كدام يك غبطه بخورم! به حال اين همه فرشتگان مقرب كه به تحسين قرآن ها برآمده اند يا مردي كه جز نگارش قرآن ها، آن هم بدون هيچ گونه حمايتي، كاري در اين دنيا نداشته و اكنون اميدش فقط به چاپ و انتشار آنهاست.
كاش كسي پيدا مي شد كه هم پول خوبي داشت و هم سليقه و توانايي كافي. چون چگونگي چاپ قرآن ها خيلي برايم مهم است. در چاپ، نبايد فاصله خطوط و كلمات به هم بخورد. كيفيت چاپ بايد عالي باشد. همان طور كه من براي نوشتن قرآن ها زحمت كشيده ام، بايد براي چاپ و انتشار آنها هم درست و به جا هزينه كرد.
و اين اميدي است كه استاد را تا به حال سرپا نگهداشته است. راست مي گويد. جعبه و ميز خاتم كاري شده قرآن ها- كه حاصل هنر بهترين خاتم كاران شيرازي است- و وسواسش در نگهداري از اين گنج هاي خاموش كه فرياد اعجازشان تا به آسمان ها هم رسيده گواه صحت كلام اوست. پنج سال طول كشيده تا ششمين قرآن كاملش را بنويسد. سر سوره ها به خط ثلث است و متن قرآن به خط نسخ. حين نوشتن به همه سبك هاي ثلث نويس ها و نسخ نويس ها مراجعه كرده، همه را به ترازوي تجربه و مطالعه، سبك و سنگين كرده و بهترين ها را برگزيده است. وقتي گنجينه هاي خاتم كاري موزه اش را به رويم مي گشايد تا قرآن هاي صحافي شده را برايم ورق بزند، بيش از آن كه به معجزه دست هايش خيره شوم دلم به حال همه مظلوميت قرآن ها مي سوزد. مظلوميتي كه نشاني كهن از مهجوريت هاي 1400 ساله اين كتاب آسماني دارد.
مي پرسم: چقدر به دولت جديد اميدواري؟
مي گويد: اميدوارم.100 درصد. آنها قرآن را چاپ مي كنند.
و اگر نكنند چه مي كني؟
هيچ! صبر! غير از اين چه مي توانم بكنم؟
و او اميدوار است تا دولت جديد و وزير ارشاد همين دولت، كه اين همه بر قرآني شدن امور و برنامه هاي خود تأكيد دارند براي اين قرآن ها قدمي بردارند و بار خستگي 40 سال نوشتن را بر دوش استاد سبك تر كنند.
وقتمان تنگ است. بايد استاد را با بيم ها و اميدها و همه درد تنهايي اش تنها بگذاريم و برويم. نمي دانم! شايد وقتي با گزارش چاپ شده ام نزد استاد بازمي گردم، همه چيز حل شده باشد. شايد كسي مثلاً مسئولي كه به فكر نام نيست يا ناشري كه به دنبال نان نيست، قرآن ها را براي چاپ برده باشد. شايد هم بعد از چاپ گزارش، اين كار را بكنند. نمي دانم! اما امروز من هم مثل او اميدوارم اين قرآن ها چاپ شوند تا همه كساني كه خواندن را از قرآن استاد احمد نيريزي و استاد طاهر خوشنويس آموخته اند و همه آنهايي كه نسبت به رسم الخط فارسي علاقه و تعصبي دارند ديگر ناچار نباشند با رسم الخط هاي نامأنوس، قرآن را به سختي بخوانند. دلم مي خواست استاد مجدالخطاط در سده هاي پيشين مي زيست شايد امروز ناشران براي چاپ قرآنش، سر و دست مي شكستند و گوي سبقت از هم مي ربودند زيرا ديگر نيازي نبود حق النگارش قرآن ها را بپردازند. اما استاد گويي خود تمام آرزويش را در كلامي كه بر كناره ميزهاي خاتم كاري شده قرآن ها حك كرده، گفته باشد كه:
من لي غيرك، اسئله كشف ضري و النظر في امري

معرفي نشريه
هنر اسلامي
005997.jpg
چهارمين شماره از دو فصلنامه مطالعات هنر اسلامي با مطالبي در زمينه پژوهش هنر، معماري، هنرهاي تجسمي و هنرهاي كاربردي انتشار يافت.
عناصر تزئيني در هنر كتاب آرايي قرآن و انجيل مربوط به سده هاي سيزدهم و چهاردهم‎/ هفتم و هشتم، عنوان مطلبي تحليلي از دكتر مهناز شايسته فر و اعظم السادات رزاقي است كه در آن ابتدا به تعريف هنر كتاب آرايي پرداخته شده و سپس زمينه هاي فرهنگي- هنري دوره هاي مختلف تاريخي را مورد توجه قرار داده است و نيز نمونه هاي قرآن سده هاي سيزده و چهارده، هفت و هشت را بررسي مي كند.
دكتر محمدرضا ريخته گران و حسن علي پورمند نيز در اين شماره به مبحثي درباره حقيقت مكان و فضاي معماري پرداخته اند و مقوله مكان و فضا در هر دو حوزه فلسفه و معماري را به عنوان يك موضوع اساسي مطرح كرده اند. در مقدمه اين مطلب آمده است: نگرش فلسفي به حقيقت فضا و معناي آن، يعني اثر معماري در مباحث فلسفي از سوي معماران نگاه واحدي را با اهل فلسفه در نگرش به معماري، ابداع و ايجاد مي نمايد كه تاكنون به آن توجه نشده است. از سوي ديگر، فلاسفه درصدد ورود به ماهيت معماري، تلاش نموده اند برداشت خود را از مكان و فضا در اختيار معماران قرار دهند. اين مقاله به معرفي و بررسي ديدگاه هاي بعضي از صاحبنظران پرداخته و تعاريف، مفاهيم و راهبردهاي ارائه شده را مورد تحليل قرار داده است.
احجام فلزي دوران اوليه اسلامي تا اواخر دوره سلجوقي نوشته محمدرضا ذبيح الله زاده سماكوش و دكتر محمد خزائي، شاهكار نگارگري مذهبي تركمانان قره قويونلو و آق قويونلو نوشته فاطمه صداقت و خط و تذهيب در قرآن هاي ايراني مجلس شوراي اسلامي تاليف تيرداد همپارتيان و سعيد سعيدنيا از جمله مطالب و مباحث ديگر اين شماره هنر اسلامي هستند.اين دو فصلنامه تحقيقي و پژوهشي توسط انتشارات مؤسسه مطالعات هنر اسلامي به مدير مسئولي و سردبيري مهناز شايسته فر و با قيمت 4800 تومان به چاپ رسيده است.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |