دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵
قدرت نرم؛ ابزار موفقيت در جهان سياست
گفت وگو: جوادحميدي
005973.jpg
دانشمندان و صاحب نظران سياسي اغلب به دنبال ابداع كلمات و يا اصطلاحاتي هستند كه به نام آنها وارد فرهنگ لغات شود. دكتر جوزف ناي از معدود كساني است كه به اين موفقيت بزرگ نائل شده است.
عبارت قدرت نرم كه بيش از يك دهه پيش دكتر ناي براي نخستين بار آن را معرفي كرد، امروزه از كاربرد بسيار زيادي برخوردار است. وي در سال 2004 در كتاب معروف خود ((قدرت نرم؛ابزار موفقيت در سياستهاي جهاني))  اين مفهوم را به طور كامل تشريح مي كند.
ناي كه پيش از اين دستيار وزير دفاع آمريكا در امور امنيت بين الملل بوده است، در اين كتاب ضمن ارائه تعريفي جديد و كاملتر از قدرت نرم، راههاي بهره مندي از اين ابزار مهم را ارائه داده است.
اين استاد دانشگاه كه از مقاله نويسان مجله معتبر فارن افرز (نشريه اختصاصي شوراي روابط خارجي آمريكا)  محسوب مي شود در مقاله اي با عنوان افول قدرت نرم آمريكا به آسيب شناسي سياستهاي جنگ طلبانه دولت بوش و اتكاي بيش از حد تيم نومحافظه كار مسلط در كاخ سفيد به قدرت سخت براي پيشبرد اهداف خود پرداخته است.
با توجه به چهره برجسته جوزف ناي در عرصه سياست و همچنين اهميت توجه به مفهوم قدرت نرم در جهان امروز، همشهري در گفت وگويي با اين تئوريسين آمريكايي به شكلي جامع تر نظرات وي را جويا شده است. مشروح اين گفت وگو در پي مي آيد.
*دكتر ناي،  در آغاز گفت وگو از قدرت نرم شروع مي كنيم. اندكي درباره اين مفهوم توضيح دهيد؟
-قدرت نرم توانايي دست يابي به آنچه در پي آن هستيد از طريق ايجاد جذابيت و نه تهديد و اجبار معني مي شود. بنابراين معني ساده قدرت نرم توانايي در دست يابي به آنچه در پي آن هستيد، است.از سه طريق مي توان به خواسته هاي خود دست يافت: تهديد،  پرداخت هزينه و يا ايجاد جذابيت. راه سوم يعني ايجاد جذابيت همان قدرت نرم است.
*چه رابطه اي بين قدرت نرم و ديپلماسي عمومي وجود دارد؟
-ديپلماسي عمومي يعني تلاش براي ارتباط با عموم مردم و نه تنها حكومت ها. بنابراين هنگامي كه ديپلماسي عمومي تاثيرگذار باشد مي تواند به شكل گيري قدرت نرم بيانجامد. به بيان ديگر اگر ديپلماسي عمومي چه از طريق پخش برنامه هاي راديو تلويزيوني، چه از طريق مبادلات فرهنگي و يا طرق ديگر بتواند در بين ديگر ملل جهان جذابيت ايجاد كند، مي تواند در شكل گيري قدرت نرم در درون كشور مبدأ بسيار موثر باشد.اما برخي تلاشهاي مربوط به ديپلماسي عمومي الزاماً به شكل گيري قدرت نرم نمي انجامد؛ براي مثال زماني كه اين تلاشها در كشور مقصد تبلغات تلقي شود. بنابراين هر تلاشي در عرصه ديپلماسي عمومي لزوماً به توليد قدرت نرم منتهي نخواهد شد.
*ديپلماسي عمومي در جهان سياست از چه جايگاهي برخوردار است؟
-خوب فكر مي كنم ديپلماسي عمومي در عصر اطلاعات جايگاه ويژه اي را در جهان سياست براي خود باز كرده باشد. ايده همواره مهم بوده است. فرهنگ نيز همواره از اهميت بسياري برخوردار بوده است. اگر به اروپا در قرن 18 بازگرديم، درخواهيم يافت فرانسه تلاشهاي بسيار زيادي را با هدف ترويج زبان و فرهنگ فرانسه به سرانجام رساند. منظور اين است كه اهميت ديپلماسي عمومي بحث جديدي نيست، اما تفاوت اين است كه در عصر حاضر كه شهروندان نقش و مشاركت بيشتري در تحولات دارند و اطلاعات بيش از هر زمان ديگري حائز اهميت است، ديپلماسي عمومي نيز در مقايسه با سالهاي گذشته نمود و كاركرد بيشتري دارد.
*چه چالشهايي در مسير تمرين و يا اعمال قدرت نرم وجود دارد؟
-يكي از چالشهاي پيش روي اعمال قدرت نرم آن است كه حكومت ها به طور كامل قادر به كنترل اين ابزار نيستند. جذابيت هاي هر كشور از سه چيز ناشي مي شود: فرهنگ آن كشور كه مي تواند براي ديگران جذاب باشد، ارزشهايي كه آن كشور ترويج مي دهد و در نهايت سياستهايي كه حكومت دنبال مي كند.مايلم در مورد سياستهاي اعمال شده توسط حكومت ها و تاثير آن بر قدرت نرم بيشتر توضيح دهم. سياستهاي اعمال شده از جانب حكومت ها شمشيري دولبه است كه هم مي تواند به ارتقاي قدرت نرم بيانجامد و هم مي تواند موجب ناكارآمدي آن شود. براي مثال به ايالت متحده اشاره مي كنم. اين كه چرا تنها ابرقدرت جهان نمي تواند به تنهايي طي طريق كند و سياستهاي خود را پيش برد. همان طور كه مي دانيد سياستهاي دولت بوش در دوره نخست رياست جمهوري وي تاثيرات بسيار بدي بر وجهه اين كشور در عرصه بين الملل گذارد. تاثيري كه حتي موجب شد فرهنگ و ارزشهاي مورد تبليغ آمريكا نيز در بيشتر كشورهاي جهان بي اعتبار گردد. بنابراين شاهد هستيد زماني كه سياست كشوري از جذابيت و يا مشروعيت لازم در عرصه جهاني برخوردار نباشد آنگاه، مسير براي اعمال قدرت نرم تا چه اندازه ناهموار خواهد شد.
*نقش نخبگان را در اين عرصه چگونه ارزيابي مي كنيد؟
-افراد نخبه نيز مي توانند در ايجاد قدرت نرم بسيار مثمر ثمر باشند. براي مثال زماني كه در كشوري رهبري وجود دارد كه در نظر ديگر مردم جهان جذاب است مي تواند در ايجاد قدرت نرم بسيار موثر باشد. البته طبيعي است كه عكس اين موضوع نيز صادق است. نظير جان اف كندي كه توانست با استفاده از جذابيت خود قدرت نرم بسياري براي آمريكا به ارمغان بياورد در حالي كه ليندن جانسون به هيچ وجه اين گونه نبود.
*چگونه مي توان اين عناصر موثر در ايجاد قدرت نرم را به هم پيوند داد؟ NGO ها،  نخبگان، تحصيل كرده ها در خارج از كشور و ...
-در جوامع ليبرال براي همسوساختن و در واقع هدايت بخش خصوصي كار چنداني نمي توان انجام داد. در اين جوامع منافع برخي سازمان هاي غيردولتي با منافع حكومت سازگاري دارد و برخي ديگر خير. واقعيت اين است كه حكومت به طور كامل نمي تواند آنها را كنترل كند. اما حكومت مي تواند با حمايت از تبادلات فرهنگي، تبادل دانشجو و استاد، پخش برنامه هاي راديو تلويزيوني و بسياري ديگر از اقدامات به اين هدف نائل شود. اما به اين نكته مهم نيز بايد توجه داشت كه اگر حكومتي تمامي اين اقدامات لازم براي ايجاد قدرت نرم را انجام دهد اما سياست هاي نادرست و به بيان ديگر منفور و دردسرسازي را دنبال كند، نبايد از ديپلماسي عمومي با هدف ايجاد قدرت نرم توقع چنداني داشته باشد.به بيان ديگر اگر سياستهاي بد و منفوري از جانب حكومت پيگيري شود آنگاه ديگر تلاشهاي انجام شده با هدف تبليغ ديپلماسي عمومي و قدرت نرم بي فايده خواهد ماند.
به تجارت اشاره مي كنم. اگر فعاليت هاي تجاري شما به توليد محصولي بي كيفيت بيانجامد،  اصلاً مهم نيست چه مقدار براي اين محصول تبليغ شود. مهم اين است كه مردم مي دانند اين محصول بي كيفيت است و آن را نمي خرند.اگر مايل باشيد از بحث تئوريك قدرت نرم خارج شده و اندكي اين مفهوم را در واقعيت و سياست بررسي كنيم.با كمال ميل.
*شما در جايي اشاره كرديد كه ايالات متحده بايد براي مقابله با بنيادگرايي اسلامي از قدرت نرم بهره گيرد. يعني چه؟
-بايد واقع بين بود. شما نمي توانيد در جامعه اي تغيير ايجاد كنيد مگر آن كه آن را تحت تاثير قرار دهيد. هنوز معتقدم بايد با تمرين ديپلماسي از طريق تبادل فرهنگي، پخش برنامه، كتاب و انتشارات ديگر مي توان بر جوامع تندروي اسلامي تاثير گذارد. جاي تعجب است كه ايالات متحده سالانه تنها 1/1 ميليارد دلار يعني۲۹‎/۰ درصد بودجه نظامي خود را به ديپلماسي عمومي تخصيص مي دهد. به عقيده من نياز مبرمي به تخصيص بيشتر بودجه و تعديل سياستها وجود دارد.
*اگر ممكن نباشد در آن واحد با تروريست ها جنگيد و وجهه خود را نيز حفظ نمود چه؟ به بيان ديگر اگر مجبور باشيم بين قدرت نرم و قدرت سخت يكي را انتخاب كنيم؟
-سؤال بسيار جالبي است. قدرت نرم اگرچه ابزاري بسيار مناسب براي دست يابي به اهداف آن هم به شكلي كم هزينه است اما در برخي موارد به هيچ وجه كاربرد ندارد. براي مثال با اتكا به ديپلماسي عمومي نمي توان در مقابل تهديدات تروريسم ايستادگي كرد. در برخي موارد گرايش و به كار بستن قدرت سخت اجتناب ناپذير است. مهم درك صحيح موضوع موجود به هر شكل آن، تهديد و يا فرصت است كه بر اساس اين شناخت به تبيين راهبرد مبادرت ورزيد. اما بد نيست به اين مورد نيز اشاره شود كه در برخي موارد نيز آميزه اي از قدرت نرم و سخت مي تواند مفيد فايده باشد. شايد بتوان گفت حكومت ها بايد اين هنر را داشته باشند كه بين دو تعريف از قدرت تعادل برقرار كنند.
*آيا قبول داريد وجهه امريكا طي چند سال گذشته به شدت مخدوش شده است؟
-بله. بايد اعتراف كرد وجهه ايالات متحده طي چند سال گذشته به ويژه در زمان رياست جمهوري جورج بوش بسيار مخدوش شده است و در واقع تا ميزان بسيار زيادي از محبوبيت و جذابيت اين وجهه در عرصه جهاني كاسته شده است. اين نزول پس از حمله به عراق و در جريان اشغال اين كشور به شكلي باور نكردني نمود داشت. زماني كه به نتيجه نظر سنجي ها مي نگريد درخواهيد يافت اين كاهش پس از حمله به عراق تا چه ميزان بوده است.
*منظور شما سياستهاي جنگ طلبانه بوش است؟
-بله. ترديدي نيست بخش عظيمي از اين بي اعتباري و خدشه وارد شده بر وجهه ايالات متحده ناشي از سياستهاي تند دولت بوش بوده است.
*آيا قبول داريد دولت بوش از دمكراسي و حقوق بشر براي پيشبرد اهداف خود استفاده ابزاري مي كند؟
-بله و خير. قبول دارم بوش به دلايل راهبردي در پي اشاعه حقوق بشر است. شايد جوامع دمكرات تر پاسخگوي بهتري به منافع ايالات متحده باشند اما نبايد فراموش كرد اساس آمريكا و فرهنگ اين كشور به دمكراسي و حقوق بشر احترام ويژه اي مي گذارد. البته اين موضوع با تغيير رئيس جمهورهاي دمكرات و جمهوري خواه نوسان دارد.
*ايالات متحده چگونه مي تواند اين شكاف اعتباري در عرصه جهاني را پر كند؟
-واضح است نخستين گام تغيير در سياستها است. ايالات متحده مجبور است با يافتن راه حلي ديپلماتيك در عراق هرچه سريع تر اوضاع امنيتي در اين كشور را البته با توجه به ديگر متغيرهاي داخلي و خارجي سر و سامان دهد. نكته بعدي ديگر مشاركت مستقيم و درست در روند صلح فلسطين و اسرائيل است و شايد مهمترين عمل تغيير در سبك ديپلماسي اعمال شده با كشورهاي مختلف باشد. بايد سياستهايي به مراتب متعادل تر و واقع بينانه تر در پيش گرفته شود تا افكار عمومي جهان از قضاوت يك جانبه گرايي در مورد آمريكا فاصله بگيرند.
*اين كه دولت بوش جهان را به دو دسته دوست و دشمن تقسيم كرده است چيزي بيش از يك گناه بلكه واقعيتي غيرقابل انكار است. اين سياست را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
-خب اين دقيقاً همان چيزي است كه از آن به عنوان سياستهاي غلط نام برديم. معتقدم تقسيم جهان به دو دسته دوست و دشمن به هيچ وجه منطقي نيست. اين كه بگوييد هر كه با ما نيست عليه ما است تنها به ايجاد تنش دامن مي زند. از سوي ديگر براي اين كه بتوان كشورهايي را در اين گونه دسته بندي ها طبقه بندي كرد نياز به ديدگاهي جامع و راضي كننده دارد. براي مثال شخصاً معتقدم مشكل هسته اي كره شمالي را نمي توان با اتكاي صرف به قدرت نرم برطرف نمود بلكه اتفاقاً نياز به قدرت سخت است.
*در حال حاضر بسياري از مردم خاورميانه بر اين باورند ريشه بسياري از مشكلات امروز منطقه در سياست هاي كاخ سفيد است؛ در حالي كه واشنگتن منشأ اين مشكلات بعضاً بسيار پيچيده را داخلي مي داند. نظر شما چيست؟
-البته ترديد ندارم عموم مردم خاورميانه دوست دارند خود بر زندگي روزمره خانواده شان كنترل داشته باشند تا اين كه شخص و يا كشور ديگري از خارج به آنها خط بدهد. تقريباً تمامي مردم منطقه از حمله واشنگتن به عراق ناراضي بودند. طبيعي است ناآرامي و ناامني به وجود آمده به واسطه اين جنگ نيز از چشم كاخ سفيد ديده شود. اما نبايد فراموش كرد اصلاحات بايد از درون كشورها و ملل جوانه زند و نبايد هر مشكل داخلي و يا كاستي را به گردن سياستهاي يك ابرقدرت غربي گذارد.
*اگر منظور شما را درست متوجه شده باشم مي توان اين نتيجه را گرفت كه دمكراسي پديده اي قابل صدور نيست. درست است؟
-بله. معتقدم هر جامعه اي الگوي خود را براي تبيين و اشاعه دمكراسي در درون خود برمي گزيند. به همين دليل فكر نمي كنم دمكراسي آمريكايي را الگو قرار داد و برصدد برآمد تا آن را به ديگر مناطق دنيا گسترش دهيم.
*پروفسور ناي از اين كه در اين گفت گو شركت كرديد بسيار متشكرم. در پايان مطلبي براي جمع بندي باقي مانده است؟
-خير، به موارد بسيار زيادي اشاره شد. فقط مايلم يك جمله بگويم و آن اين كه هرگاه استفاده از سلاح و شليك گلوله آسان شود به همان اندازه مجال براي تمرين ديپلماسي و بهره مندي از قدرت نرم كاهش خواهد يافت.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |