دوشنبه ۸ آبان ۱۳۸۵
ملاحظاتي در باره نظريه پيوستگي ملي
ملت سازي
ترجمه: سينا كلهر
005976.jpg
اصطلاح ملت سازي در دهه 1950 و 1960 در ميان دانشمندان علوم سياسي كه رهيافتي تاريخي داشتند، رواج داشت. مهم ترين هواداران آن برخي از بزرگان دانشگاهي آمريكا چون كارل دويچ، چارلز تيلي، و رينهارد بنديكس بودند. نظريه ملت سازي ابتدا به منظور توصيف فرايندهاي انسجام و پيوستگي ملي كه منجر به استقرار دولت- ملتهاي مدرن كه از اشكال متنوع سنتي دولت ها مثل دولتهاي فئودالي و پادشاهي، دولتهاي كليسايي و امپراتوريها متمايز است، به كار مي رفت.اين مقاله به چندين رهيافت دراين باره مي پردازد.
ملت سازي استعاره اي از معماري است كه بر وجود عاملاني كه با آگاهي عمل مي كنند، مثل معماران، مهندسان، نجاران،   و افرادي از اين قبيل دلالت دارد. در هر حال، اين اصطلاح همان طور كه توسط دانشمندان سياسي به كار مي رود، نه تنها استراتژيهاي آگاهانه اي را كه رهبران دولت ها در پيش مي گيرند در برمي گيرد، بلكه شامل تغييرات ناخواسته اجتماعي نيز مي شود. كيوين كسترود معتقد است مفهوم ملت سازي براي علوم سياسي همان معنايي را دارد كه صنعتي سازي براي اقتصاد اجتماعي داشت: ابزاري ضروري براي شناسايي، توصيف و تحليل پويايي هاي كلان اجتماعي و تاريخي كه دولت هاي مدرن را به وجود آورد.
دولت هاي ما قبل مدرن و سنتي از جوامع مجزا با فرهنگهاي محلي در لايه هاي پايين جامعه و ساختار دولتي مجزا و دور از مردم در لايه هاي بالاي جامعه، تشكيل شده بودند. اين دولت ها به جمع آوري ماليات ها و برقراري نظم قانع بودند. در جريان ملت سازي اين دو حيطه به يكديگر نزديك شده و روابط صميمي ميان آنها برقرار شد. اعضاي اجتماعات محلي از طريق آموزش و مشاركت سياسي وارد جامعه بزرگ تر شدند. از سوي ديگر حاكمان دولتي، با ارايه خدمات وسيع و گسترش شبكه اجتماعي منسجم، حقوق و تكاليف خود را نسبت به اعضاي جامعه گسترش دادند. پيروان پادشاه آرام آرام و به طور نامحسوس به شهروندان دولت ـ ملت تبديل شدند. فرهنگهاي محلي و وفاداري به پادشاه از بين رفت يا اهميت سياسي خود را با جايگزين شدن وفاداري نسبت به دولت، از دست داد.
مدل استين روكن stein rokkan ملت سازي را متشكل از چهار جنبه متمايز تحليلي نشان مي دهد. در اروپاي غربي اين جنبه ها معمولا با نظمي كم و بيش مشابه به دنبال هم آمده اند. بنابراين آنها را نه تنها مي توان به عنوان جنبه ها بلكه مراحل ملت سازي نيز ملاحضه كرد.
اولين مرحله منجر به يكسان سازي اقتصادي و فرهنگي در سطح نخبگان مي شود. مرحله دوم بخش بزرگ تري از توده ها را از طريق اعزام به خدمت و ثبت نام در مدارس اجباري به درون نظام مي آورد. رشد سريع رسانه هاي عمومي راه هايي براي ارتباط مستقيم بين نخبگان مركزي و افرادي كه در پيرامون قرار دارند ايجاد كرد و احساس هويت فراگيري با نظام سياسي را ايجاد كرد. در مرحله سوم، توده ها به مشاركت فعال در قلمرو سياسي نظام فراخوانده شدند و سرانجام در آخرين مرحله دستگاه اجرايي دولت گسترش يافت. خدمات رفاهي عمومي ايجاد شد و خط مشي هاي فراگير ملي براي برابري شرايط اقتصادي طراحي شد.
در دولت - ملت هاي قديمي اروپا در ساحل آتلانتيك، اولين مرحله اين فرايند در قرون وسطي آغاز شد و تا انقلاب فرانسه طول كشيد. در حالي كه غيرممكن است دقيقاً مشخص شود كه چه زماني فرايند ملت سازي كامل مي شود، اما مطمئنا چندين قرن طول مي كشد. در شكل ايده آل خود هر مرحله زماني به وجود مي آيد كه مرحله قبل مسير خود را طي كرده باشد. روكن   معتقد است كه اين مساله باعث مي شود امكان آشوب و فروپاشي اجتماعي پايين بيايد.
در ميانه دهه 1970، چرخش جديدي در بحثهاي پيرامون ملت سازي ايجاد شد. والكر كونور در سميناري با عنوان ملت ـ ساختن يا ملت ـ خراب كردن حمله شديدي را به مكتب فكري كه با كارل دويچ و شاگردانش همراه بود، آغاز كرد. كونور مي گويد كه ادبيات ملت سازي با شكاف انواع متعدد اجتماعي(بين شهروندان و دهقانان، نجيب زادگان و عوام،  نخبگان و توده ها) انباشته شده است. اما به طور كلي از تنوع قومي غفلت شده است. كونور اين غفلت را گناه غيرقابل بخشش مي داند؛ زيرا برطبق محاسبات او تنها 9درصد دولت هاي جهان داراي تجانس قومي هستند. در حالي كه در سنت دويچي، ملت سازي به معناي شبيه جامعه بزرگتر شدن و نابود كردن ويژگي هاي قومي است. كونور معتقد است كه در تاريخ جهان، ما بيش از اينكه با ملت سازي مواجه باشيم، با نابودي ملت مواجه بوده ايم. به هر حال او معتقد است كه به طور كلي درباره تأثير مهندسي فعال ملت سازي اغراق شده است. در اكثر مواقع اين امر باعث تخريب شده و واكنش شديد احياگرايي قومي را به بار آورده است. كونور خاطرنشان  مي سازد يكساني كامل اقليتهاي قومي در سراسر جهان حتي در اروپاي غربي ـ كه ادعا مي شود ملت سازي به طوركامل انجام شده است - با شكست مواجه شده است.
دليل ديگر، كاستي اساسي نظريه ملت سازي از ديد كونور ناشي از سردرگمي اصطلاحي است كه به دليل كاربردهاي متعدد واژه ملت به وجود آمده است. همان طور كه او اشاره كرده است اين اصطلاح گاهي براي اشاره به گروههاي فرهنگي به كار مي رود، و گاهي نيز به نهادهاي(دولتهاي) سياسي اطلاق مي شود. دو اصطلاح ملل متحد و سياستهاي بين المللي اين مسأله را نشان مي دهد. او معتقد است، چيزي كه بيش از پيش باعث گمراهي مي شود، تمايل به استفاده از اصطلاح
ملت براي توصيف كل جمعيت دولت خاصي بدون ملاحظه ساخت قومي آن دولت است.
كونور در حالي كه اصطلاح ملت را تنها براي گروه هاي قومي به كار مي برد، همه نشانه هاي فرهنگي عيني را كه به عنوان نشانه هاي معتبر اين واحد ها به كار مي رود را كنار مي گذارد. نه زبان مشترك، نه دين مشترك، نه هيچ يك از منابع فرهنگي مشترك درون گروه همچون نشانه اصيل مليت به حساب نمي آيد. هر نوع تلاش به منظور عيني سازي ملت، باعث اشتباه گرفتن تجليات فرهنگي ملت با ماهيت ملت خواهد شد. كونور تأكيد مي كند كه ماهيت راستين اقوام در يك نياي مشترك است. در واقع، اغلب اوقات مي توان ثابت كرد كه يك ملت از ريشه هاي قومي متعددي ناشي شده است. بنابراين، اعتقاد به ريشه ژنتيكي مشترك معمولاً مي تواند بسان يك اسطوره باشد. به هر حال، تبعيت از اين اسطوره براي هر ملتي امري اجتناب ناپذير است.
نظريه پردازان بعدي، تفكر كونور را در دو جهت متفاوت گسترش دادند. مدرنيستهايي چون بنديكت اندرسون، تام نيرن، ارنست گلنر و اريك هابس بام، به شدت بر جنبه اسطوره اي ملت تأكيد كردند. بنديكت اندرسون عنوان كتابش را به منظور توصيف ملتهاي مدرن جوامع تخيلي گذاشت. ملت به وسيله تخيل به وجود آمده است به اين معنا كه اعضاي جامعه يكديگر را شخصا نمي شناسند و تنها مي توانند خودشان را در مشاركت با يكديگر تصور كنند. در هر حال اندرسون خود را از گلنر و هابس بام جدا مي كند و استعاره تخيلي را يك گام پيشتر برده و آن را در راستاي ابداع و ايجاد كردن تفسير مي كند. اندرسون تأكيد مي كند كه ملت نبايد به آگاهي كاذب تعريف شود. چنين تعاريفي بر اين موضوع دلالت مي كند كه اجتماع هاي واقعي وجود دارد كه مي تواند با ملتهايي كه به طور مصنوعي ساخته شده است مقايسه شود. در واقع همه اجتماعات بزرگتر از روستاهاي آغازين با ارتباط چهره به چهره، تخيلي هستند.
در همان حال آنتوني اسميت، راسما كاركلينز و ديگران ديدگاههاي كونور را در جهت ديگري پيش بردند و به شدت بر جنبه قومي ملت تأكيد كردند. اسميت در حالي كه با مدرنيست ها موافق بود كه ملت پديده نويني است اما تأكيد داشت آنها داراي تاريخ طولاني هستند و از هسته هاي قومي به وجود آمده اند. با تركيب گروه هاي قومي كه در اعصار اوليه مي زيستند، برخي تبديل به ملت شدند. چرا بعضي از گروه ها موفق شدند در حالي كه ديگران شكست خوردند؟ اغلب اين مسأله را نتيجه اتفاقات تاريخي و ايجاد شرايط مناسب مي دانند ، اما ممكن است اين امر به دليل تلاشهاي فعال ملت سازان يعني كساني كه ملت ها را مي سازند، باشد.
اسميت و شاگردانش اصطلاح ملت سازي را حفظ كردند اما آن را به گونه اي ديگر به كار بردند. طبق نظر آنها همه ملتهاي مدرن از گروههاي قومي قديم ايجاد شده اند و از همين روي اسميت و شاگردانش بر جنبه هاي فرهنگي، نمادين، و قومي ملت سازي تأكيد كردند: حتي براي دولتهايي كه به تازگي ايجاد شده اند، همساني قومي و اتحاد فرهنگي حايز اهميت است. حتي در جاهايي كه اجتماع اساسا پلورال بوده و تعهد ايدئولوژيكي به پلوراليسم و تساهل فرهنگي وجود دارد، نخبگان دولتهاي جديد خود را بر طبق اهداف و منطق وضعيت قومي مجبورند تا اسطوره ها و نمادهايي براي ملت خود بسازند.
همگني اجتماعي
در سنت ليبرالي قرن نوزدهم دو ديدگاه تا حدي متفاوت درباره همگني اجتماعي وجود دارد. براي يك ديدگاه، انحلال فرهنگي و زباني اقليت ها در درون فرهنگ بزرگ تر نه تنها به طور تاريخي اجتناب ناپذير است، بلكه بدون ترديد براي خود اقليت ها نيز مفيد است. اين فرايند معمولا استحاله ، تجميع يا ادغام ناميده مي شود نه همگوني. اما تمايز واضحي ميان اين مفاهيم وجود ندارد. نيازي به گفتن نيست كه با استحاله كامل افراد درون فرهنگ ملي آنها همچنين بايد با موفقيت با جامعه بزرگ تر همگون شوند.بيان كلاسيك ديدگاه طرفداران استحاله در كتاب ملاحظاتي درباره دولت نمايندگي نوشته جان استوارت ميل يافت مي شود.
لرد اكتون تا حدي ديدگاه متفاوتي دارد. او تمايل بسياري دارد تا تنوع فرهنگي را همچون موهبتي براي اعضاي جامعه و سد در برابر استبداد ببيند. حضور ملتهاي متفاوت تحت حاكميت واحد... از طريق متعادل ساختن منافع، وابستگي چند جانبه، و حمايت از عقايد تركيبي، مانع نوكرمآبي مي شود كه در سايه حاكميت واحد با فرهنگ يكسان ايجاد مي شود. اكتون مي گويد: نه اتحاد و يك شكل شدن، بلكه تنوع و هماهنگي بايد در جامعه حاكم شود. در هر حال او همه فرهنگ ها را داراي ارزش يكسان براي حفظ شدن مي داند. برعكس يكي از دلايل اصلي اين مسأله كه چرا افرادي از فرهنگهاي مختلف بايد تحت لواي يك دولت واحد قرار بگيرند، به اين دليل است كه نژادهاي پست به اين ترتيب مي تواند با يادگيري از ملتهاي پيشرفته، ترقي كنند. ملتهاي نابود شده و از بين رفته از طريق ارتباط با نيروهاي جوان تر دوباره زنده مي شوند. ملتهايي كه عناصر سازماني و ظرفيت حكومت خود را از دست داده اند . . . بارديگر آموزش داده شده و تبديل به نژادي با انتظام نيرومندتر مي شوند.
در واقع اكتون خود را آماده مي كرد تا از عبارتي مثل دولتي بزرگ استفاده كند كه در آن ادغامي اتفاق مي افتد كه قدرت، معرفت، توانايي يك بخش از نوع انسان با نوع ديگر در ارتباط است. به اين ترتيب، استدلال او براي دولت چند فرهنگي ما را به سمت نتيجه اي جالب هدايت مي كند: تحت هدايت مليت برتر، اعضاي فرهنگهاي كمتر توسعه يافته در دولت بسياري از خصايص متمايز خود را ترك كرده و تمدن درست را خواهد آموخت. اينكه با اين وجود چگونه هويت هاي خاص آنها حفظ خواهد شد، روشن نيست. در هر حال نگرش اكتون درباره همگني اجتماعي چندان از نگرش جان استورات ميل دور نيست
بسياري از مطالبي كه در دهه 1960 و 1970 درباره ملت سازي و همگني اجتماعي نوشته شد، تركيبي از سنت ميل و اكتون بود. براي كارل ديوچ و شاگردانش، ملت سازي و همگني ملي، دو روي يك سكه بود؛ در واقع دو راه براي توصيف فرايند يكسان. هدف اصلي ملت سازي پيوند دادن عناصر جمعيتي مجزا درون يك كل واحد از طريق ايجاد وفاداري و هويت هاي جديد در سطح ملي بود.
* اين مقاله با عنوان Nation-Building And Social Integration Theory از سايت http://folk.uio.no/palk/ch02 .htm گرفته شده است .

تازه هاي انديشه
كتاب عقل
005982.jpg
گروه انديشه - كتاب عقل به قلم امير مسعودجهان بين، بر اساس درس گفتارهاي دكتر سيد محمد بني هاشمي در سه جلد از سوي انتشارات نباء منتشر شد.
اگر كسي حقيقتا از پيامبر(ص) و اهل بيت آن حضرت پيروي كند، اولين موهبتي كه نصيب مي برد، وجدان عقل و آثار و لوازم آن است، سپس ساير پايه هاي دين نيز بر اين اصل و اساس بنا مي شود و شكل مي گيرد، "كتاب عقل" مجموعه اي سه جلدي در تبيين و تشريح مباحث فوق است . دفتر اول شناخت علم و عقل، دفتر دوم عقل و فكر و دين و دفتر سوم نيز نشانه ها و حجابهاي عقل را شامل مي شوند .
در نخستين دفتر كمال علم و عقل به دو معناي مختلف تعريف و شواهد وجداني و نقلي هر يك ارائه شده است . در دفتر دوم بحث بسيار مهم "حجيت ذاتيه عقل" مطرح شده و ارتباط عقل با دين و علم و فكر به صورت جداگانه شرح داده شده اند .
سومين دفتر نيز درباره علامات و آفات عقل است كه به بيان نشانه ها و حجابهاي عقل و نيز جنود عقل و جهل اختصاص دارد .
اعترافات يك جنايتكار اقتصادي
005979.jpg
جان پاركينز / ترجمه: ميرمحمد  نبوي، خليل شهبازي/چاپ اول 1385 / 4200 تومان
اين كتاب شرح اعترافات فردي است كه زير فشار طاقت فرساي وجدان معذب و محكمه انساني ذهن خويش، حقايق نظام موجود جهاني را برملا مي كند و به بيان ترفندهاي سرمايه داري لگام گسيخته براي اقتدار روزافزون و شكل گيري ابرشركت سالاري ( حاكميت شركت هاي بزرگ) و امپراتوري جهاني آمريكا مي پردازد؛ امپراتوري اي بدون امپراتور و تحت كنترل ابرشركت ها.
جان پركينز در اين كتاب با روايت هاي بسيار جذاب و رئاليستي خود از واقعيت جهان سرمايه داري، پرده از ماهيت امپرياليستي دولتي- ابرشركتي آمريكا در حوزه اقتصاد و چگونگي از ميان بردن اقتصاد و سرمايه كشورهاي جهان سوم برمي دارد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |