يكشنبه ۳ دي ۱۳۸۵
تفاوت هاي فلسفه در يونان و جهان معاصر
خروج مگس از بطري
008193.jpg
حسن احمدي زاده
در پاسخ به پرسش از چيستي فلسفه و پرسش از لزوم مطالعه  فلسفه، پاسخ هاي متفاوتي از سوي فيلسوفان يوناني ارائه شده است. تصورات گوناگوني كه فيلسوفان يونان باستان از سرشت و غايت فلسفه داشتند، همگي ناشي از علايق فطري آنها بود. آن  چه ما به دنبال آن هستيم اين است كه با بررسي و مطالعه  تصورات آنها، تصور خودمان را از مفاهيمي چون سرشت و غايت فلسفه، روشن سازيم. اما مي دانيم كه فلسفه آن گونه كه در يونان باستان مطرح بود، از جنبه هاي مختلفي با فلسفه اي كه امروزه مطرح است تفاوت دارد و از اين رو سرشت و غايت فلسفه در يونان باستان به نوبه  خود، با سرشت و غايت آن در جهان امروز متفاوت است. در اين مقاله به برخي از اين تفاوت ها مي پردازيم.
***
مي توان تفاوت هاي مهمي را بين فلسفه  باستان و فلسفه  جديد خصوصاً فلسفه  تحليلي معاصر برشمرد. در اين جا به سه تفاوت اصلي بين اين دو اشاره مي كنيم: اولاً فلسفه آن گونه كه در يونان باستان مطرح بود، به عنوان دانشي با استلزامات عملي براي اداره و هدايت زندگي لحاظ مي شد، در حالي كه امروزه در ميان فيلسوفان جديد اندك كساني هستند كه به دنبال تأثير گذاشتن بر زندگي شاگردان و پيروان خود باشند. ثانياً به نظر مي رسد فلسفه در يونان باستان نسبت به فلسفه  تحليلي معاصر، عرصه  بسيار گسترده تري از پژوهش را شكل مي داده است. ثالثاً در سازماندهي عملي فلسفه نيز تفاوت است: فيلسوفان در يونان باستان انديشه هايشان را در قالب مكاتب فكري رقيب بيان مي داشتند؛ مكاتبي كه هريك ادعا مي كردند حقيقت منحصراً نزد آنهاست؛ اما فيلسوفان جديد، كه غالباً مشغول كار در دانشگاه ها هستند، پژوهش  فلسفي را تلاشي مشترك و جمعي مي دانند.
سقراط و ويتگنشتاين در مورد ارتباط فلسفه با نحوه  اداره  زندگي ديدگاه متفاوتي داشتند. سقراط هدف از مطالعه  فلسفه را چيزي جز هدايت زندگي و چگونه  زيستن نمي دانست و زندگي ناآزموده را اساساً براي زيستن، بي ارزش مي دانست. اما به نظر ويتگنشتاين ما در صورتي زندگي بهتري خواهيم داشت كه هيچ گاه احساس نياز به تفلسف نكنيم. ويتگنشتاين در پژوهش هاي فلسفي هدف فلسفه را نشان دادن راه خروج از بطري به مگسي مي داند كه در آن گرفتار شده است. از نظر او فلسفه همه چيز را آن گونه كه هست رها مي كند و فلسفه اگر به ارتقاء و بهبود پرسش هاي مهم درباره  زندگي روزمره  آدمي ياري نرساند، هيچ فايده اي ندارد.
البته نه ويتگنشتاين نماينده  فلسفه  جديد است و نه سقراط نماينده  فلسفه  يونان باستان، اما فيلسوفان باستان عموماً در اين امر موافق بودند كه فلسفه ورزيدن مي تواند زندگيمان را دگرگون كند، در حالي كه فيلسوفان جديد چنين عقيده اي نداشتند. آيا دليل اين امر اين است كه فيلسوفان يونان باستان نسبت به فيلسوفان جديد، پرسش هاي متفاوت بيشتري مطرح مي كردند؟ يا از آن روست كه در وهله  اول، معرفت شناسي و سپس فلسفه  زبان، محور مباحث فلسفي شدند به گونه اي كه فلسفه پيوندش را با زندگي از دست داد؟ شايد در اين دلايل حقايقي چند نهفته باشد. در اين خصوص بايد بدانيم اين مهم است كه چه پرسش هايي را در فلسفه مطرح كنيم و چه پرسش هايي را محوري بدانيم. به عنوان مثال، در حوزه  اخلاق ممكن است پرسش هايي را مطرح كنيم كه در زندگي عملي مان مؤثر و مفيد و يا بي اثر باشند، مانند اين پرسش كه آيا بايد گوشت حيوانات را بخوريم؟ پاسخ به اين پرسش ممكن است درنحوه  زندگي عملي ما تأثيرگذار باشد. اما مثلاً اگر از معناي خير سؤال كنيم، شايد پاسخ و نتايجي كه از بررسي آن به دست مي آيد كمتر اثري در زندگي روزمره نداشته باشد.
همين طور اگر پرسش ها و پژوهش هايمان را روي معرفت شناسي و فلسفه  زبان متمركز كنيم، ممكن است تأثير چنداني در زندگي روزمره نداشته باشد. به عنوان نمونه به نظر مي رسد براي زندگي عادي و عملي آدمي، اين مسأله  مهمي نباشد كه شك گرايي در مورد وجود جهان خارج را رد يا تأييد كنيم. اين مسأله را مي توان به عنوان اختلاف بزرگي بين فلسفه  باستان و تفكر فلسفي جديد جلوه داد. البته همه  فيلسوفان باستان مانند سقراط به دنبال طرح پرسش از چگونگي زيستن آدمي نبودند. شايان توجه است كه ماهيت پرسش هاي فلسفي از زمان يونان باستان تا دوران جديد تفاوت چنداني نكرده است؛ چرا كه در هر دو دوره، پرسش از سرشت آدمي، زندگي او و نحوه  زيستنِ شايسته  او مطرح بوده است. آنچه اختلاف و گسست دوره  جديد از عصر باستان را مي نماياند، در پاسخ هايي است كه در اعصار مختلف به پرسش هاي يادشده داده شده است.
بورنت بر اين باور است كه در مورد شكاكيت فلسفي، نتايجي كه امروزه از پژوهش هاي فلسفي به دست مي آيد، به گونه اي هستند كه از زندگي روزمره   انسان ها دور نگه داشته مي شوند ،در حالي كه در يونان باستان چنين امري غيرقابل تصور بود و يا دست كم بدان فكر نمي شد. به نظر او دور نگاه داشتن شكاكيت فلسفي از زندگي روزمره زماني پديد آمد كه پاسخ هاي خاصي به شكاكيت دكارت داده شد.
به نظر مي رسد كه امروزه اين ويژگي اصلي فلسفه است كه ما در برابر پرسش هايي كه مطرح مي كنيم، پاسخ هاي دقيق و روشني نداريم. امروزه فيلسوفان قادر به اتمام وظايفي كه براي خود تعيين كرده اند نيستند و شايد اساساً اتمام و تكميل آنها غيرممكن باشد و شايد امروزه هيچ پيشرفتي در فلسفه صورت نگيرد. البته كساني مانند دامت هستند كه پيشرفت روشن و مستقيمي را در فلسفه ممكن مي دانند و كساني مانند نوزيك كه معتقدند ما در فلسفه به همان اندازه كه دنبال حقيقت هستيم به دنبال فهم نيز هستيم و في الواقع فهم ما پيشرفت كرده است.
اختلاف دوم فلسفه  يونان باستان و عصر جديد در قلمرو فلسفه بود. امروزه پوزيتيويسم منطقي با طرح تمايز تحليلي ـ تأليفي، اين ايده را پيش كشيده است كه هرگاه در حوزه هاي پژوهشي گوناگون پيشرفتي صورت گيرد، فيلسوفان، ديگر از تعامل با آن حوزه بازمي مانند و آن قلمرو تحت سيطره و تعامل متخصصان قرار مي گيرد. از نظر پوزيتيويست ها، مي توان در پرسش هاي از نوع تحليلي ـ تأليفي شاهد پيشرفت بود اما در تعامل با پرسش هاي سنتي متافيزيكي نمي توان پيشرفتي مشاهده كرد. اما اين ديدگاه مي تواند چالش هاي زيادي را برانگيزد. قلمرو فلسفه در عصر باستان رو به گسترش بوده است. ما آشكارا شاهد آن هستيم كه فلسفه در يونان باستان، از حوزه  گسترده تري نسبت به فلسفه در دوران جديد برخوردار بوده است و مي بينيم كه فلسفه تا حدودي با مشخص كردن مرزهايش از ساير دانش ها، خود را برجسته ساخته است.
اما تمايز سوم عبارت بود از سازمان دهي تخصصي فلسفه. هريك از فيلسوفان يونان باستان، به اين باور رسيده بودند كه آنها شخصاً همه  مسايل محوري فلسفه را حل كرده اند. از اين رو برخي از فيلسوفان يونان به تأسيس مكاتبي اقدام كردند و آراي خود را در ميان شاگردانشان اشاعه مي دادند. بعدها عمدتاً فيلسوفان متأخر يونان به مكاتب مورد علاقه  خود وفاداري نشان مي دادند و از آنها در مقابل مكاتب رقيب دفاع مي كردند و به تدريج فلسفه  اصيل در كسوت تفسير و تأويل نمايان گشت و سنت تفسير و حاشيه نويسي بر آثار فيلسوفان رواج يافت. در آن دوران هرگز تصور نمي شد كه وظايف فلسفه را بايد در گفتمان و تعامل مكاتب با يكديگر دنبال كرد. اما امروزه هيچ فيلسوفي از فيلسوفان معاصر به دنبال حل مسايل محوري فلسفه به تنهايي و يك تنه نيست. در يونان باستان هيچ دانشگاهي وجود نداشت و از اين رو هر فيلسوفي به دنبال سازماندهي مكتبي فلسفي بود تا شخصاً آن را هدايت كند. امروزه شايد نتوان به روشني وظيفه  فلسفه را تعريف كرد، اما دست كم در مورد فلسفه  تحليلي معاصر، اين ديدگاه مشترك وجود دارد كه فلسفه  تحليلي به دنبال تبيين تمايز بين ويژگي هاي مشترك و جمعي فلسفه  معاصر و مكاتب رقيب در يونان باستان است. امروزه اكثر فيلسوفان تحليلي فلسفه را تلاشي جمعي مي دانند؛ چرا كه آنها خود را متعلق به يك مكتب فلسفي مي دانند. به نظر دامت، امروزه همه   فيلسوفان ميراث دار فرگه و آثار او هستند. امروزه مي توان فلسفه   تحليلي را دنباله رو فرگه دانست؛ چرا كه فيلسوفان تحليلي به مانند او پذيرفته اند كه فلسفه  زبان، بنياد هرگونه تحليل انديشه و تفكر است:
اولاً غايت فلسفه عبارت  است از تحليل ساختار انديشه؛ ثانياً مطالعه و بررسي انديشه عميقاً با روند روانشناسانه  انديشيدن متفاوت است و سوم اين كه تنها شيوه  شايسته براي تحليل انديشه عبارت  است از تحليل زبان. (دامت 1978)
دامت اميدوار است كه روزي سرانجام فلسفه و تلاش فلسفي در مسير درستي قرار گيرد. به نظر او تنها زمان است كه به جا يا نابه جا بودن اين اميد را نشان خواهد داد و اين اميدي است كه بسياري به تحقق آن دل بسته اند. آنچه گفته شد در توضيح و تبيين گونه  خاصي از تلاش فلسفي بود كه ممكن است تصور آن براي برخي مطرح باشد. اما ويتگنشتاين و اتباع او در اين امر سهيم نيستند. اساساً ويتگنشتايني ها تباري جداي از فيلسوفان معاصر انگلوساكسون دارند.
البته ديدگاه دامت تنها ديدگاه مطرح در فلسفه  تحليلي نيست؛ چرا كه برخي ديگر از محققان فلسفه  تحليلي معاصر بر اين باورند كه هر دو حوزه  فلسفه تحليلي و فلسفه قاره اي، اساساً به دنبال تدوين جهان بيني يكساني هستند. اساس اين ديدگاه بر اين باور مبتني است كه درست است كه فيلسوفان گذشته تمام هم و غم و تلاش خود را مصروف تأمل عقلي در نظم الهي موجود در نظام هستي مي كردند، اما امروزه انسان ها خود را عوامل فعال و خلاقي مي دانند كه براي فهم و درك ماهيت خود، تنها اعمال و رفتار بشري و مصنوعات خود را لحاظ مي كنند و اساساً براي دريافتن چيستي خود از امور فوق بشري و متافيزيكي استفاده نمي كنند. مي توان به نوعي، اهميت كليدي نيچه را در تاريخ فلسفه، همين ديدگاهي دانست كه بدان اشاره شد. مي توان به اين نكته نيز اشاره كرد كه يكي از پرسش هايي كه فلسفه  يونان باستان آن را مطرح كرده است همين رابطه  بين عمل و تأمل نظري است. در اين ميان مي توان افلاطون و ارسطو را نام برد كه بيش از ديگر فيلسوفان يوناني به طرح اين پرسش و بررسي ابعاد مختلف آن پرداخته اند. اما پرسش اين است كه آيا واقعاً اين ديدگاه را مي توان كليد فهم تفكر فلسفي معاصر دانست؟ همچنين به نظر نمي رسد كه اين ديدگاه بتواند خطوط و بنيادهاي اصلي تفكر فلسفي اي را كه در بريتانيا و آمريكاي قرن معاصر گسترش يافته است تبيين كند. اما رويكرد ديگري نيز در خصوص ماهيت فلسفه  تحليلي معاصر از سوي كساني چون كوهن مطرح شده است. از نظر كوهن، فلسفه  تحليلي را بايد با توجه به مسائل و موضوعاتي كه با آن درگير است تعريف كرد. كوهن فلسفه  تحليلي را مطالعه  هنجاري استدلال  كردن مي داند. از نظر او مسائلي كه فلسفه  تحليلي بايد بدان بپردازد از هشت مسأله تجاوز نمي كند. اما اين ديدگاه كوهن نيز نمي تواند براي درك ماهيت فلسفه  تحليلي معاصر و يا اساساً فلسفه  معاصر، كافي و رضايت بخش باشد.
شايد نتوان به ديدگاه واحد و شفافي در خصوص ماهيت فلسفه  معاصر دست يافت. اين ديدگاهي است كه ديويدسون آن را مطرح كرده است. او بر اين باور است كه فلسفه  تحليلي نه يك متد است و نه يك آموزه، بلكه يك سنت و يك ديدگاه است. اما ديويدسون به اين پرسش پاسخ نمي دهد كه سهيم بودن در يك سنت و يا يك ديدگاه، به جاي سهيم بودن در مجموعه اي از عقايد يا جهان بيني به چه معني است. براي كامل كردن ديدگاهي كه ديويدسون مطرح كرده است بايد در نظر بگيريم كه چگونه غالب فيلسوفان با فلسفه  تحليلي آشنا شده اند- يعني از طريق نشان دادن نمونه هايي از فيلسوفان تحليلي- و اين كاري است كه استنلي كاول در مقاله اي بدان مي پردازد. او در مقاله اي با عنوان اگزيستانسياليسم و فلسفه  تحليلي ، ابتدا به بحث از نظريه  توصيفات راسل مي پردازد وسپس اصل قابليت رسيدگي پوزيتيويسم منطقي، دفاع مور از عرف عام و سرانجام آستين و ويتگنشتاين متأخر را مطرح مي كند. همچنين از نظر كاول، مي توان در فلسفه  تحليلي معاصر، دست كم شاهد سه تحول بود.

تازه هاي انديشه
008190.jpg

بينات جديد
گروه انديشه: جديدترين شماره فصلنامه بينات (پاييز 85) ويژه مقالات قرآني بانوان به بازار نشريات كشور درآمد. اين ويژه نامه كه به مناسبت چهارمين همايش بانوان قرآن پژوه به چاپ رسيده است، حاوي مقالات متنوع قرآني در حوزه هاي گوناگون قرآن پژوهي است.
لازم به ياد آوري است كه همايش بانوان قرآن پژوه، همه ساله در تجليل از چهره هاي شاخص قرآني بانوان بويژه پژوهشگران ،نويسندگان و مدرسان اين حوزه برگزار مي شود .مركزي نيز با همين نام، يعني مركز بانوان قرآن پژوه در كشور به فعاليت مشغول است.
اين ويژه نامه به بخشهاي مختلفي چون: تفسير و مفاهيم، تفاسير و مفسران، قرآن از نگاهي ديگر و معرفي تقسيم شده است. برخي از مقالات اين ويژه نامه از اين قرار است: لغات قرآن در تفسير طبري ، شخصيت جوان از ديدگاه قرآن و عترت، بازشناسي فرهنگ زمانه در تفسير الميزان، قرآن كريم و صدر المتألهين، عفا ف زن در متون مقدس، بانوان قرآن نويس و گنجينه نور مركز بزرگ پايان نامه هاي قرآني كشور.
008187.jpg
انديشه نو
گروه انديشه: نخستين پيش شماره انديشه نو ويژه پيامبر اعظم، به تازگي به بازار نشريات كشور درآمده است. اين نشريه كه به صاحب امتيازي مؤسسه فرهنگي قدس به چاپ مي رسد، در بخش يادداشت سردبير، هدف از اختصاص اين ويژه نامه را به موضوع پيامبر اكرم(ص) اين گونه برمي شمارد: ... در جامعه اي كه خصلت هاي غريزه محور و خرافه پرستي وجه غالب آن بود... پيامبري برگزيده شد كه هدف او پي ريزي جامعه اي متمدن و تكامل بينش، دانش و اخلاق مردم بود... نگاه و اهتمام پيامبر(ص) در تربيت عقلاني جامعه و انسان رشيد،... از مسايلي است كه بايد از سوي انديشمندان مورد بازكاوي قرار گيرد... ما نياز داريم تا به بازخواني جامعه مطلوب پيامبر(ص) بپردازيم، جامعه اي كه زيرساخت هاي فكري و معرفتي آن بر محوريت انديشه و رفتار پيامبر(ص) باشد... بازخواني جامعه مطلوب و مورد نظر پيامبر(ص) مي تواند ما را در وضعيتي شايسته و ممتاز قرار دهد و جامعه  را از بسياري آسيب ها، ناراستي ها و كژيها برهاند.
موضوعات اين ويژه نامه، تحت عناويني چون: حكمت نبوي، سيره تبليغي پيامبر اعظم(ص)، قرآن و پيامبر اعظم(ص)، معرفت نبوي، سياست نبوي، زيبايي شناسي سيره و رفتار پيامبر اعظم(ص) سامان يافته است. در اين ويژه نامه مطالبي از جعفر سبحاني، رسول جعفريان، عماد افروغ، حميد پارسانيا، غلامعلي افروز، حسن بلخاري و... به چشم مي خورد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |