شنبه ۹ دي ۱۳۸۵
سايه روشن هنر
نمايشي ساده كه از نصيحت پرهيز مي كند
008445.jpg
گروه ادب و هنر-اكبر عبدي معتقد است نمايش اكبر آقا آكتور تئاتر تاريخ مصرف ندارد و از نصيحت هاي بي مورد هم پرهيز مي كند؛ به همين دليل مورد استقبال تماشاگران قرار گرفته است.
اكبر عبدي   درباره جذب مخاطب نمايش اكبر آقا آكتور تئاتر گفت: ما از ابتدا با اين هدف نمايش اكبر آقا آكتور تئاتر را آغاز كرديم كه تاريخ مصرف نداشته باشد و بتواند مخاطبان را به خوبي جذب كند. در همين راستا نيز تاكنون ميزبان گروه هاي سني مختلف بوده ايم و نمايش از نوجوانان تا سالمندان را جذب كرده؛ مهمتر اين كه توانسته مورد استقبال مردم با سطوح مختلف طبقاتي و تحصيلاتي قرار گيرد كه اين از نقاط قوت نمايش به حساب مي آيد.
وي در ادامه افزود: اين نمايش تاكنون حدود 93 اجرا را پشت سر گذاشته و با توجه به اين كه نمايش ساعت 30/21 آغاز مي شود و تا حدود يك بامداد نيز به طول مي انجامد، مورد استقبال زياد تماشاگران قرار گرفته است. البته من هر شب به خاطر مدت طولاني اين نمايش نسبت به ساير نمايش ها از مردم عذرخواهي مي كنم، ولي جاي خوشحالي است كه همگي آنان از تماشاي نمايش راضي هستند.
عبدي خاطر نشان كرد: اين نمايش تاريخ مصرف ندارد و از نصحيت هاي بي مورد هم پرهيز مي كند. همچنين شخصيت هاي نمايش بسيار ساده و روشن هستند و حتي در انتخاب بازيگران نيز سعي كرده ايم هر يك از بازيگران به لحاظ شخصيتي به كاراكترهاي نمايش نزديك باشند. به طور مثال اگر رضا در نمايش، هنرپيشه تئاتر لاله زار است، محسن افشار كه اين نقش را بازي مي كند، واقعاً بازيگر تئاتر است و سال ها فعاليت  مستمر در اين عرصه داشته.
كارگردان نمايش اكبر آقا آكتور تئاتر با اشاره به دقت نظر كارگردان در انتخاب عوامل نمايش افزود: 50 تا 60 درصد زحمت كارگردان مربوط به ابتداي كار است كه نويسنده، بازيگر، گريمور و عوامل حرفه اي و خوب را انتخاب مي كند و اگر اين انتخاب درست صورت گيرد، همه چيز به خوبي پيش خواهد رفت. من نيز در اين نمايش سعي كرده ام بهترين انتخاب ها را داشته باشم كه حتي شامل افرادي كه جلوي در ورودي سالن مي ايستند نيز مي شود. همچنين در بخش روابط عمومي از محمد بهرامي كه از پيشكسوتان روابط عمومي تئاتر است، استفاده كرده ام. به اين ترتيب همه چيز به خوبي پيش مي رود.
عبدي در پايان به اجراي اين نمايش در جشنواره بين المللي تئاتر فجر اشاره كرد و گفت: احتمال دارد نمايش با پايان جشنواره روزهاي پنج شنبه و جمعه به صورت دو اجرايي روي صحنه برود.
مكبث در تالار فردوسي
بهروز غريب پور از اجراي نمايش مكبث براساس موسيقي جوزپه وردي و به صورت اپرا پس از جشنواره بين المللي تئاتر فجر خبر داد.
بهروز غريب پور، كارگردان با سابقه تئاتر كه پيش از اين اپراي عروسكي رستم و سهراب را روي صحنه برده بود، با اعلام اين خبر در گفت وگو با سايت ايران تئاتر  گفت: پيش از اين با لوريس چكناواريان در مورد دو اپراي رستم و اسفنديار و سياوش صحبت كرده بودم، اما همگي مي دانيم اپرايي كه به صورت سفارشي نوشته شود، هزينه هاي زيادي را به همراه دارد؛ اعم از دستمزد نوازندگان، خوانندگان و ساير هزينه هاي جانبي. از سوي ديگر قصد داشتم اجراي اپراي عروسكي تداوم داشته باشد؛ به همين دليل نمايش مكبث را به همراه اثر موسيقي جوزپه وردي براي اپراي عروسكي انتخاب كردم.
وي در ادامه افزود: نمايشنامه مكبث نيز يكي از مشهورترين و زيباترين اپراهاي دنياست، ضمن اين كه تراژدي مكبث داراي ارزش هاي والاي هنري است كه بيانگر نگاه عميقي نسبت به انسان و قدرت طلبي اوست. اپراي عروسكي مكبث اثري است كه به آساني اجرا نمي شود و نيازمند طراحي ويژه و كارگرداني خاصي است كه اگر توفيق پيدا كند، براي تئاتر عروسكي كشورمان به عنوان امتيازي والا محسوب مي شود.
غريب پور در ادامه درباره زمان اجراي نمايش گفت: اين نمايش بهمن يا اسفند ماه سال جاري به مدت سه ماه در تالار فردوسي اجرا مي شود و با توجه به ظرفيت اندك اين تالار از شيوه پيش فروش بليت استفاده خواهيم كرد؛ چرا كه اين تالار پس از اجراي اپراي عروسكي مكبث ميزبان اپراي عروسكي رستم و سهراب مي شود.
غريب پور در پايان خاطر نشان كرد: طراحي و ساخت عروسك هاي اپراي عروسكي مكبث توسط علي پاكدست انجام مي شود و علي ابوالخيريان، كامليا نوري، همايون صلاحي، سلما محسني، مونا كياني فر، جليله هيبتان، رويا مقيسه و محسن ايمانخاني به عنوان سازنده عروسك حضور دارند. مريم اقبالي نيز سرپرست كارگاه عروسك سازي اپراي عروسكي مكبث است.

صحنه
چشم هايش مي خندد

گروه ادب و هنر- آخرين پري كوچك دريايي و چشم هايش مي خندد عنوان دو نمايشنامه از چيستا يثربي است كه اخيرا توسط نشر قطره منتشر شده است. آخرين پري كوچك دريايي در سال پيش برنده جايزه دوسالانه  ادبيات نمايشي ايران در خوزستان شد و در مسابقه ادبيات نمايشي خانه تئاتر نيز جزو نمايشنامه هاي برگزيده قرار گرفت. اين نمايشنامه مربوط به وقايع يك مدرسه دخترانه است كه زني روان نژند به نام حوا مدير آن است و سعي مي كند در ذهن دختران نفرتي نسبت به مردان و روابط عاشقانه ايجاد كند. حوا تنها يك مرد به نام استاد ميكائيل را به مدرسه راه مي دهد و با آمدن او بيماري پري زدگي در مدرسه شيوع پيدا مي كند.
آخرين پري كوچك دريايي كه در فضايي بي مكان مي گذرد، حكايت جامعه بسته اي است كه توسط فردي روان نژند اداره مي شود و از اين رو فضاي ترسناكي بر آن حاكم است. نگاه بدبينانه حوا به عشق- كه استاد ميكائيل آن را در ميان دختران مدرسه ترويج مي دهد- مورد بررسي روان شناسانه قرار گرفته و آسيب شناسي مي شود.
چشم هايش مي خندد نيز نمايشنامه اي ديگر از اين نويسنده است كه در جشنواره تئاتر فجر سال۸۲ توسط حسين پارسايي در تئاتر شهر كارگرداني شد ولي به خاطر مديرشدن پارسايي امكان اجراي عمومي نيافت. چشم هايش مي خندد قابليت دراماتيك برجسته اي دارد و داستان زني به نام يلدا است كه به همراه مادرش قدم خير صولت و دخترش كامليا در ويلايي در شمال تهران زندگي مي كند. كامليا دچار حمله عصبي است و فقط با جيغ زدن و اصوات، با ديگران ارتباط برقرارمي كند. با آمدن پزشكي جوان كه پيرمردي عليل را نيز سوار بر ويلچر- با خود همراه دارد، اتفاقات جديدي در داستان رخ مي دهد و راز سكوت و سردي فضاي زندگي آن سه نفر آشكار مي گردد.
چشم هايش مي خندد نمايش بحران ارتباطات و نويسنده علاوه بر آسيب شناسي جامعه سايكوتيك قصد ترميم و بهبود روابط ميان افراد اين جامعه را دارد.
مرگ دستفروش در قشقايي
008439.jpg
گروه ادب و هنر- نادر برهاني مرند نمايش مطرح آرتور ميلر را با خوانشي متفاوت و با حضور جمعي از بازيگران تئاتر از اين هفته تا 18 دي در تالار قشقايي اجرا مي كند.
در اين نمايش كه بازيگران آن را امير جعفري، پيام دهكردي، احمد مهران فر، هومن برق نورد، ريما رامين فر، افسانه ماهيان، هدايت هاشمي، سيامك صفري و فرزين محدث تشكيل مي دهند، نادر برهاني مرند با همكاري امير ياراحمدي، به عنوان داراماتورژ، مرگ دستفروش را در فضايي كاملاً مدرن، به لحاظ اجرايي و در قالب كمدي تراژدي، روايت مي كند.
اين نمايش فضايي نشاط آور خواهد داشت و منوچهر شعاع طراح صحنه، پريدخت عابدين نژاد طراح لباس، امير قرباني نيا موسيقي و آزاده انصاري، آرش پارساخو و هادي عامل دستياران كارگردان هستند. اين اثر برخلاف اجراهاي ديگر از اين اثر كه در مدت زمان 3 تا 4 ساعت اجرا شده است، با نگرش جديد و متفاوتي كه شده در زمان 90 دقيقه اجرا مي شود و به فراخور اين كاهش زمان از تعداد افراد و صحنه هاي نمايش نيز كاسته شده است.

گزارش سفر يونان (7)
ديرينكده هنر بيزانس
دكتر ميرجلال الدين كزازي
008436.jpg
در يكي از تالارهاي ديرينكده، نمايشگاهي از طنزنگاره هايي (=كاريكاتور) كه از سراسر جهان طنزنگاران چربدست و باريك انديش فرستاده بودند، برپاي داشته شده بود. پاره هايي از آن نگاره ها كه طنزي تلخ و گزاينده آنها را برجسته مي گردانيد، نگاه خيره مرا به خود دركشيد و مرا به درنگ و انديشه واداشت. نمونه را، طنزنگاري شيرينكار، با نگاهي باريك و كاونده و ژرفاپژوه بر بيراهگي ها و ناروايي هاي روزگار ما، شام بازپسين عيسي مسيح را نقش زده بود- كه درودهاي خداي بر او باد! پيمبر آرامي و آشتي، پژمان و دژم، آشفته و نااميد سر بر ميزي نهاده بود و ياران دوازده گانه او همگنان در سويي ديگر از ميز و نيك دور و جدا از وي، به شور و شرار از هر كنار سرفراز و فراهم آورده بودند و تلويزيوني را مي نگريستند.
پس از ديدار از ديرينكده هنر بيزانس، به ساختمان و تالار همايش بازگشتيم تا گوش به سخنراني هاي پسينگاهي بسپاريم و گاه نيز،  در ربوده آواي يكنواخت و بي فراز و فرود سخنرانان، سري در گريبان فرو بريم و چشمي برهم برنهيم. من در حالي چنان بودم كه دستي بر شانه ام سود و آوايي در گوشم گفت: اگر دنباله سخنراني ها را نمي خواهيد شنيد، برويم گشتي در شهر بزنيم . سربرگردانيدم و شوي بانوي سياهكلي را ديدم كه آرام و نرم، با من سخن مي گفت. شكفته و شادمان از اين پيشنهاد كه به نويدي مي مانست، از جاي برخاستم و روي به راه آوردم. بانوي او كه گويا دل استوار و بي گمان بود كه من آن پيشنهاد را پذيرا خواهم بود، در خودرو چشم به راهمان مي داشت. برنشستيم و روان شديم. آن دو چندي در اين باره كه به كدامين گردشگاه شهر برويم و به ديدار كدامين شگفتي آن، با يكديگر راي زدند. مرد، مانند بيشينه مردان ايراني كه دلبسته زنان خويشند و روا نمي دارند كه آنان را برنجانند و بيازارند، هم راي و هم داستان با جفت خود، پذيرفت كه به ليكاويتوس برويم، به كنام گرگان . كنام گرگان تپه اي است بلند كه در ميانه شهر آتن بالا برافراخته است و كليسايي كهن بر ستيغ آن جاي گرفته است. اين كليسا را كمابيش،  از هر جاي در شهر، مي توان در آن فرازنا ديد. راهي باريك و پيچاپيچ كه چنبروار بر گرد تپه مي گشت و هر بار تنگ تر و كم دامنه تر مي شد، سرانجام ما را به كليسا رسانيد كه قهوه خانه اي نيز در نزديكي آن ساخته شده بود تا پذيراي ديداريان فرازجوي باشد. بانو كه درد پاي او را مي آزرد، از ميانه راه به خودرو بازگشته بود. مرد، مهربان و مهمان نواز، مي كوشيد كه هر آنچه را شايسته ديدن مي دانست به من بنمايد.آتن ، در فرود در زير پايمان،در هر سوي گسترده بود. از آن فراز، مي ديدم كه تپه هايي ديگر نيز، كوتاه و بلند و بيشتر پوشيده از درخت، از ميانه ساختمان هاي شهر سر برآورده اند. هشت تپه را شمردم و فراياد رم باستاني آمدم كه آن نيز به تپه هاي هشتگانه اش آوازه يافته بود. والاترين و نامدارترين اين تپه ها تپه سپند و آييني كاپيتول شمرده مي شد كه چند دهه پيش مهرابه اي را در دل آن از زير خاك به در آوردند، با تنديسه اي زيبا از مهر ايراني كه سر گاوي نشسته بود و با دشنه اي برّان، اين دام نمادين و آييني را پي مي خواست كرد. اين ويژگي نيز شگفتي اي ديگر بود كه دو پايتخت باستاني را به يكديگر ماننده مي داشت. مرد همراه سكه اي در دوربيني كه بر كناره چگاد تپه بر پايه اي نهاده شده بود، افكند و مرا به ديدن شهر، به ويژه آكروپوليس فراخواند كه مايه نازش يونانيان و بيش از همه آنان آتنيان است. سپس پرسيد كه آيا مي خواهم فنجاني چاي يا قهوه بنوشم.
ادامه دارد

نگاهي به نمايش نواي اسرارآميز اثر اريك امانوئل اشميت به كارگرداني سهراب سليمي
تعليق هايي كه تأويل زا هستند
حسن پارسايي
عكس : رضا معطريان
008442.jpg
008448.jpg
عشق به نام خودش حرف مي زند ، اين جمله كه بر زبان يكي از دو پرسوناژ نمايش نواي اسرارآميز جاري مي شود، نمايه اي از محتواي نمايشنامه و ماهيت عشق به دست مي دهد و همزمان تأكيدي است بر اين كه چنين مقوله اي در حيطه اي فراتر از هرگونه قياس نظري شخصي جاي دارد و بايد آن را با همان شاخصه ها و ويژگي هاي خودش تعريف و تبيين نمود. اما همين انساني كه با چنين جمله اي عشق را تعريف مي كند خودش به شكل متناقضي و ظاهراً به علت اجتناب از روزمرگي و هراس از هم گونه شدن با آدم هاي معمولي، براي چنين عشقي به شيوه متبايني قاعده و قانون تعيين مي كند و نمايش نواي اسرارآميز به نويسندگي اريك امانوئل اشميت و كارگرداني سهراب سليمي ، به عارضه مندي هاي ثانويه چنين رويكردي مي پردازد.در اين نمايش يك زن به نوبت در زندگي دو مرد وارد مي شود و به يك پارادوكس شكل مي دهد: زندگي اول آكنده از عشق است بي آن كه ازدواجي در بين باشد و زندگي دوم با ازدواج رسمي آغاز مي گردد، اما عشقي در ميان نيست. در نهايت، هر دو او را از دست مي دهند، در گردابه عاطفي شان تنها و سرخورده به خود مي مانند و نوميدانه دل به خاطراتشان مي سپارند.
اريك امانوئل اشميت ، نويسنده نمايشنامه نواي اسرارآميز با حقيقت و مجاز بازي معناداري را آغاز مي كند. ما گاهي نمي دانيم كه چه چيزي حقيقت دارد، اما اشميت به تناوب و متناسب با روند حوادث نمايشنامه، تماشاگر را به غايت هاي معتنابهي مي رساند. اين اثر به جاي يك نقطه اوج، داراي سه نقطه اوج است: لحظه اي كه لارسن مي گويد با زن مورد علاقه زنوركو ازدواج كرده، موقعي كه خبر مرگ زن را مي دهد و آنجا كه صراحتاً اعلام مي كند نامه هايي كه طي دوازده سال گذشته به دست زنوركو رسيده، توسط خود او نوشته شده است.
در پايان اين اثر وقتي حقيقت و مجاز با هم به قياس درمي آيند، از درون آنها حقيقت ثانويه بسيار دردناكي سر برمي آورد كه متناقض بودن بيش از حد آن تا اندازه اي كميك مي نمايد، طوري كه تماشاگر به خود مي گويد: اين آدم ها در دنياي پوچ، تلخ، بلبشو و پر از سوءتفاهمي زندگي مي كنند! از آنجايي كه هركدام از دو پرسوناژ اين دئودرام نيمه اي از يك عشق مشترك را در خود دارند، نمي توانند بدون هم به زندگي ادامه دهند. از اين رو، ابل زنوركو در پايان نمايش با تهديد اسلحه اريك لارسن   را به صحنه برمي گرداند تا دو نيمه ناقص روان آسيب ديده شان كامل و ترميم گردد و زندگي براي هر دو ادامه يابد. اما همين هم باز تعليق زاست، چرا كه امكان دارد اين حضور مضاعف كه همزمان آكنده از تلخكامي و يأس است، هر آن شكل ديگري به خود بگيرد.
نمايش نواي اسرار آميز حين ارائه يك روايت خطي، بسيار پيچيده و تعليق دار است و موفق مي شود آناليز موضوع و رخدادها را از سطح به درون ببرد و ضمن طرح نمودن موقعيت ها و حوادث متناقض و غيرقابل انتظار، در رابطه با چيستي عشق و زندگي و حتي پيچيدگي هاي دروني انسان، بن مايه هاي نظري و تا حدي فلسفي ارائه دهد و نهايتاً به يك نتيجه گيري قابل اعتنا برسد و آن اين است كه هر دو نمايه پوچ و معنادار زندگي را توأماً و متناسب با موقعيت هاي گوناگون آشكار سازد، طوري كه عدم انتخاب گزينه مناسب در زندگي، به فرديت گرايي بيش از حد انسان و بايد هاي نامتعارف و خودخواسته او كه همزمان بسيار جبرگريز هم هستند، نسبت داده شود. زنوركو نمي خواهد در هيچ موردي شبيه ديگران باشد و اين را با صراحت بيان مي كند: زورگو هستم، هرچه مي خواهي هستم، اما معمولي نيستم!
در نمايش نواي اسرارآميز  اتفاق خاص و عجيب ديگري هم رخ مي دهد و آن اين است كه يكي از دو عاشق نقش معشوق را بازي مي كند و نامه هايي براي عاشق ديگر مي نويسد. اين جا اريك امانوئل اشميت ، نويسنده نمايشنامه، دقيقاً حادثه را متناسب با غموض دنياي تئاتر شكل مي  دهد تا تماشاگر آن را روي صحنه بپذيرد و باور كند و عدم انطباق آن با واقعيت هاي بيروني را ناشي از رويكردهاي دنياي نمايش بداند. اين ترفند هنرمندانه به پيرنگ(Plot) نمايشنامه، انسجام بيشتري بخشيده است، تا جايي كه تماشاگر براي رويارويي اين دو پرسوناژ نوعي نياز دروني قائل مي شود.
عنوان نمايش كه به نواي يك موسيقي خاص اشاره دارد، بنا به خصوصيت حس آميز و تأثيرگذار موسيقي، كاربري نمادين پيدا كرده و اين نواي اسرار آميز در اصل نماد و نشانه عشق است.
معمولاً براي اجراي چنين متن درون كاوانه اي كه نياز به توارد و تداخل بن مايه هاي موضوعي جنبي ندارد، بايد از طراحي صحنه ساده بهره گرفت، طوري كه هيچ شيء، رنگ يا الماني، آناليز متن و ادراك داده  هاي آن را به انحراف و تحريف نكشاند و درون پويي متن به طور كامل و بدون مزاحمت عناصر اضافي، تحقق يابد. خوشبختانه اين موضوع در طراحي صحنه رعايت شده و علي رفيعي توانسته تماشاگران را در همان لحظه اول از عام  انديشي درباره موضوع و پرسوناژها برحذر بدارد، زيرا نمايه دريا و صحنه افزارها، از جمله پيانو، گرامافون، شومينه و مخصوصاً كتاب ها، نوع مكان و حتي خصوصيات پرسوناژ را قبل از آن كه وارد صحنه شود، معين مي كند و همزمان نيز با موسيقي آغازين صحنه، تأثير آن مضاعف مي گردد.
نمايش دو پرسوناژ دارد، از اين رو، همه بازتاب كيفي آن عملاً به بازي بازيگران ارتباط پيدا كرده است و ما نتيجه نهايي را از بازي آنها مي گيريم؛ حميد مظفري و حافظ آهي بازي هاي حس آميز و گيرايي ارائه مي دهند و موقعيت هاي متناقض و حالات متعارض پرسوناژها را به خوبي نشان مي دهند.نور نيز از سادگي طراحي صحنه تبعيت نموده و اصراري بر جلوه افزايي بي مورد ندارد، ضمن آن كه در لحظات پاياني، هم ارز با محتواي صحنه، به شكل خاص هم به كار گرفته مي شود: در صحنه اي كه نور بر چهره زنوركو مي تابد.
كارگرداني نمايش با انتخاب متن آغاز شده است؛ يعني سهراب سليمي نمايشنامه را قبلاً از لحاظ درونمايه و دراماتورژي دقيقاً بررسي كرده و بنا به ظرفيت هاي اجرايي اش آن را برگزيده است. همين هوشمندي معمولاً درصدي از موفقيت نمايش را قبل از اجرا تضمين مي كند و البته سه ويژگي مهم هم در اجراي نمايش نواي اسرار آميز كاملاً مشهود است و به توانايي هاي كارگردان برمي گردد: اول اين كه متناسب با كنش مندي و تغييرات غيرقابل انتظار در نحوه شكل گيري و طرح موضوع نمايشنامه، تغيير در ميزانسن حركات زياد است، دوم آن كه ديالوگ هايي كه توسط پرسوناژها بيان مي شوند اغلب حس آميز، مهيج و بيانگر بي قراري و بي تابي پرسوناژها هستند، كه حركت زياد پرسوناژها را الزامي كرده و سهراب سليمي هم بر عنصر حركت تأكيد زياد داشته است، سوم آن كه كارگردان سعي كرده از ابتكارات خود هم استفاده كند. مثلاً در صحنه اي كه زنوركو بر نوازش هاي زودگذر كه نهايتاً به سردي، يكنواختي و مفارقت مي انجامد تأكيد مي ورزد، عملاً دوتا از سه صندلي موجود در صحنه را كه در طرفين قرار دارند با دست از صندلي وسط جدا مي كند و اين كار معناي ديالوگ هاي او را دراماتيزه و تشديد مي نمايد، ضمن آن كه صندلي سوم به گونه اي استعاري به جاي خالي فرد سوم، يعني زن مورد نظر نمايش اشاره دارد. همه اينها نه بر اساس خود موقعيت، بلكه بر مبناي دراماتيزه كردن مفاهيم كلي و دروني نمايشنامه انجام شده اند.نمايش نواي اسرارآميز اثر اريك امانوئل اشميت و به كارگرداني سهراب سليمي عمدتاً به دلايل انتخاب نمايشنامه مناسب، طراحي صحنه، بازيگران و كارگرداني، نمايشي ديدني و قابل تأمل است. اين نمايش تعمد و اصرار دارد تا به زبان تئاتر با تماشاگران سخن بگويد و آنها را به انديشيدن وادار كند.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |