شنبه ۹ دي ۱۳۸۵
شرط خوشبختي در زندگي
هر يك از ما به تصور خودمان به طور خاصي عمل مي كنيم. وقتي نقش ويژه مان را مي يابيم و اين نقش را با عشق اجرا مي كنيم، خشنودي، رضايت خاطر و خوشبختي را تجربه مي نماييم. وقتي هدف خود را در زندگي گم مي كنيم و يا اين شجاعت را نداريم كه زندگي و عمر خويش را به طرز ويژه اي بگذرانيم، نارضايتي، ناخرسندي و گاهي افسردگي را تجربه مي كنيم.
در برخي شرايط ممكن است نياز باشد تا از بين موارد زير انتخاب هايي صورت دهيم.
الف) پول يا هدفمندي
ب) راحتي يا خلاقيت
ج) امنيت يا تكامل
د) موفقيت اجتماعي يا مسئوليت پذيري اجتماعي
ر) خوشبختي و سعادت سطحي يا خرسندي واقعي و دروني
ز) ارضا و خشنودي ديگران و يا توجه به صوت دروني يا عقل خودمان
حال بياييد آنچه را كه مي توانيم براي ايجاد ارتباط با هدف و مقصد زندگي انجام دهيم، بررسي كنيم.
۱ - آزادي در برنامه ريزي
بهتر است خودمان را از شرطي كردن در ارتباط با نوع كاري كه داراي ارزش و اعتبار است، رها سازيم و نسبت به انتخاب نوع كار و سبك زندگي كه مناسب ماست، رها و آزاد باشيم. اگر افرادي كه ما آنها را دوست داريم با نوع انتخاب ما مشكلي داشته باشند، بايد به خودمان اعتماد كافي داشته باشيم تا بتوانيم با ملاطفت به آنها كمك كنيم تا درك كنند كه ما به دنبال حق انتخابي هستيم كه بتواند خواسته هاي ما را تحقق بخشد و نيازهاي ما را برآورده سازد.
اغلب ساده ترين نقش ها مي تواند بزرگترين درس هاي معنوي را ارائه دهد. براي مثال نقش مادري يا پدري را اتخاذ كنيد. امروزه اهميت زيادي به اين نقش ها داده نمي شود زيرا بعضي ها احساس مي كنند كه كاركردن در يك اداره، اعتبار و شهرت بيشتري به آنها مي بخشد.
۲ - غلبه بر ترس
لازم است بر هر نوع ترسي كه مانع رسيدن ما به اهدافمان مي شود، غلبه كنيم. ترس هايي همچون شكست، ترس از تصور ديگران، مسائل مالي، ترس از اينكه كار بي عيب و كامل نباشد، ترس از اينكه اشتباهي را مرتكب شويم.
همه ما در مسير تكامل قرار داريم و اشتباه كردن امري طبيعي است. وقتي ما در حال يادگيري و يا خلق چيزي هستيم لازم است درك كنيم كه داراي ارزش هستيم گرچه وجود كامل و بي عيبي نباشيم و حتي با نتايج مثبت و كاملي هم روبه رو نشويم در هر حال داراي ارزش و احترام هستيم.
۳ - موفقيت الزامي نيست
بهتر است از تمركز بيش از حد بر موفقيت به عنوان معياري براي سنجش ارزش خود رها شويم. اگر انگيزه و محرك دروني ما تا حد امكان خالص باشد و ما نهايت سعي و تلاش خود را براي رسيدن به تكامل صورت دهيم، نتيجه نهايي مهم نيست. مسيح، سقراط، گاندي و... در زندگي خود هدف روشني داشتند و اما همه آنها در همان جوامعي كه زندگي مي كردند، كشته شدند.
۴ - ارتباط با اصوات دروني خودمان
همه ما بايد با اصوات دروني خود، از طريق دعا و سكوت ارتباط عميقي ايجاد كنيم. در نتيجه اصوات كوچك دروني خود را مي شنويم و آنها را مي شناسيم و با نقشي كه مي خواهيم اعمال كنيم و آن را به اجرا در آوريم، در درونمان آشنايي پيدا مي كنيم.
۵ - ابراز موسيقي خود را تنظيم كنيم
اگر مرتب بيمار، خسته، عصباني، نگران يا غمگين باشيم، حتي اگر نقشمان را بشناسيم، ممكن است قادر نباشيم آن را به طور مؤثر و كارآمد به اجرا درآوريم. بدن سالم و ذهن روشن و شفاف، مي تواند از طريق غذاهاي طبيعي سالم، ورزش، تكنيك ها و شيوه هاي تنفس، ريلكسيشن يا استراحت عميق و كامل و تفكر مثبت تأمين شود. با تمرين روزانه اين تكنيك ها بدن و ذهن ما قادر به ابراز زيبايي و خلاقيت دروني ما خواهد بود.
۶ - تسليم در برابر معنويت
يك ابزار موسيقي بايد كاملاً در كنترل نوازنده اش باشد. يافتن نقش در زندگي به اين معناست كه ما هر نقشي را كه در هر زمان و مكاني مناسب و سودمند باشد، ايفا كنيم.
۷ - دعا براي هدايت و ارشاد
ما مي توانيم براي تزكيه و تطهير نفس و هدايت به عنوان ابزاري معنوي بر اين كره خاكي، دعا كنيم. مي توانيم از طريق دعا و نيايش از انتقال دهندگان انرژي معنوي در جهان مادي باشيم. از طريق تفكر، مراقبه و مديتيشن روزانه مي توانيم انرژي معنوي را دريافت كنيم و سپس آن را با افراد پيرامون خود به شكل عشق، محبت و همدردي، ترحم، قوه ادراك، تفاهم و خدمت تقسيم كنيم.
۸ - خودمان را باور كنيم و به دنبال رضايت و خشنودي خود باشيم
بهتر است احساسات دروني خود و آنچه را كه براي ما سعادت و خوشبختي به همراه دارد، باور كنيم. خوشبختي و رضايت دروني نشانه هايي هستند كه ما خود را همتراز و موافق با مقصد زندگي قرار مي دهيم.
۹ - استفاده از استعدادهايمان
لازم است استعدادهاي فطري و ذاتي خود را بشناسيم و آنها را شكوفا سازيم. آنها ما را رهنمون مي سازند تا آنچه مي خواهيم انجام دهيم و به هدفي كه مي خواهيم دست پيدا كنيم.
ترجمه: لادن نصيري

شادي را به تأخير نيندازيد
رامين كريمي
008427.jpg
ميزان آرامش ذهن و كارآيي فردي ما براساس ميزان توانايي ما براي زيستن در لحظه حال مشخص مي شود. صرف نظر از آنچه ديروز رخ داده است و آنچه فردا ممكن است اتفاق بيفتد، حال جايي است كه شما در آن ايستاد ه ايد. از اين ديدگاه كليد شادي و خرسندي متمركز ساختن ذهن بر لحظه حال است. يكي از نكات جالب درباره كودكان همين است كه آنها خود را تماماً در حال، غرق مي كنند آنها كاملاً درگير فعاليت كنوني خود مي شوند كه اين فعاليت مي تواند تماشاي يك سوسك، نقاشي كشيدن، ساختن يك قصر ماسه اي و يا هر چيز ديگر باشد. اما وقتي بزرگ مي شويم فكر كردن و نگران بودن همزمان را فرا مي گيريم! به مشكلات گذشته و مسائل آينده اجازه تجمع در زمان حال را مي دهيم و بدين ترتيب حال را مي بازيم. ما همچنين ياد مي گيريم كه لذتها و شادي هاي خود را به تعويق بيندازيم و همواره به اميد آينده اي متفاوت بنشينيم. دانش آموز دبيرستاني با خود مي گويد: وقتي مدرسه را تمام كنم و ديگر مجبور نباشم تكليفي انجام دهم آن وقت زندگي ايده آل خواهد بود. مدرسه تمام مي شود و حالا او تشخيص مي دهد كه تا وقتي خانه مستقل نداشته باشد خوشبخت نخواهد شد، خانه را ترك مي كند وارد دانشگاه مي شود و با خود مي گويد: وقتي مدركم را بگيرم ديگر هيچ غمي نخواهم داشت. بالاخره مدركش را هم مي گيرد و آن وقت است كه مي بيند تا وقتي شغل مناسب نداشته باشد نمي تواند خوشبخت باشد كاري اختيار مي كند و... هنوز هم نمي تواند خوشبخت باشد با گذشت سالهاي پياپي او خوشبختي، شادي و آرامش ذهني خود را مرتباً تا نامزد شدن، ازدواج كردن، خريد خانه،  گرفتن كار بهتر، بردن بچه ها به مدرسه، تمام شدن مدرسه بچه ها، بازنشستگي و... به تعويق مي اندازد و قبل از آنكه به خود اجازه شادي سعادتمندانه دهد از دنيا مي رود. تمام لحظات حال او صرف نقشه كشيدن براي آينده متفاوتي مي شود كه هرگز از راه نمي رسد. آيا داستان زندگي شما هم از نوع اين داستان است؟ آيا شما هم كسي را مي شناسيد كه شاد زيستن خود را موكول به آينده اي دور دست و خيالي كرده باشد؟ براي شادزيستن بايد مشغول و درگير زمان حال شد. اما ما به جاي آنكه از لحظات امروز زندگي خود لذت ببريم نقشه شادي هاي سال آينده را مي كشيم چندي پيش پژوهشي در آمريكا انجام گرفت كه هدف از آن تعيين مقدار زمان مفيدي بود كه يك پدر طبقه متوسط با فرزندان خود مي گذراند. به پيراهن آزمايش شوندگان ميكروفوني نصب شده بود كه ميزان ارتباط پدر و فرزند را در هر روز اندازه گيري مي كرد اين پژوهش نشان داد كه ميانگين زمان مفيدي كه يك پدر طبقه متوسط صرف فرزندان خود مي كند سي و هفت ثانيه در روز است. البته ترديدي وجود ندارد كه بسياري از اين پدرها نقشه هاي بزرگي براي صرف اوقات در كنار فرزندان دلبندشان داشته اند: وقتي ساختمان خانه به آخر برسد ، وقتي فشار كار كم مي شود. ، وقتي پس انداز بيشتري در بانك داشتم و... نكته اينجاست كه براي هيچ يك از ما تضميني وجود ندارد كه فردا هم در اين دنيا باشيم. حال، تمام چيزيست كه داريم. زيستن در زمان حال همچنين بدين معناست كه ما از هر كاري كه در حال انجام آن هستيم به خاطر خود آن لذت ببريم و نه اينكه صرفاً به دنبال هدف نهايي آن باشيم.
بخشندگي
عفو كردن خود و ديگران، دادن يك رأي مثبت  به تز زيستن در زمان حال است. من هرگز مادرم را به خاطر آن كار نمي بخشم. ، من نمي توانم خودم را ببخشم آيا اين جمله ها براي شما آشنا نيستند؟ وقتي از بخشيدن ديگران امتناع مي كنيم در واقع مي گوييم: من ترجيح مي  دهم به جاي آنكه قدمي در جهت بهبود اوضاع بردارم در گذشته زندگي كنم و ديگران را به خاطر اين اوضاع و احوال سرزنش كنم(يا خودم را) وقتي خود را نمي بخشم در واقع ماندن در احساس گناه را برمي گزينيم و بدين ترتيب خود را در رنج روحي بيشتر قرار مي دهيم.
بخشش خود
اگر بخشيدن ديگران مشكل  است بخشيدن خود به مراتب دشوارتر است. بسياري از افراد در تمام طول زندگي به خاطر كوتاهي هايي كه به خود نسبت مي دهند به تنبيه رواني و جسماني خود مي پردازند. اين مجازات ها به اشكال گوناگون همچون پرخوري، كم خوري، ويران كردن نظامدار همه روابط،  و زندگي در فقر و بيماري ظاهر مي شوند ريشه تمام اين رنج ها در نظام باوري است كه مي گويد: اعمال خلاف بسياري از من سر زده است. يا من لياقت سلامتي و خوشحالي را ندارم ، علت بيماري بسياري از افراد آن است كه آنها خود را لايق تندرستي نمي دانند. تاكنون احساس گناهكاري مي كرده ايد؟ به عقيده من ديگر كافي ست چرا ادامه مي دهيد؟ با تداوم احساس گناه در سالهاي آينده باز هم مشكلي حل نخواهد شد اين احساس را از خود بيرون كنيد، گرچه بيرون كردن آن هميشه كار آساني نيست. نگهداشتن يك ذهن سالم مانند نگهداشتن يك جسم سالم احتياج به تلاش فراوان دارد اما به زحمتش مي ارزد.
شادي
آبراهام لينكلن گفته  است: اغلب مردم تقريباً به همان اندازه اي شاد هستند كه انتظارش را دارند. در واقع آنچه كه در زندگي براي ما رخ نمي دهد آنقدرها تعيين كننده شادي ما نيست بلكه بيشتر نوع واكنش ما نسبت به آن رخدادهاست كه نقش تعيين كننده دارد.
شايد در اينجا مسأله را كمي بيش از اندازه ساده فرض كرده باشيم اما به هر حال اين واقعيت به قوت خود باقي است كه ما خود تصميم مي  گيريم كه در زندگي چگونه تحت تأثير قرار بگيريم حتي اغلب كساني كه كنترل رواني خود را از دست مي دهند باز هم تصميم به اين امر مي گيرند. در واقع اين افراد به خود مي گويند: مثل اينكه زندگي كمي بيش از اندازه براي من دشوار شده است شايد بهتر باشد براي مدتي كنترل ذهنم را از دست بدهم. اما شاد بودن هميشه آسان نيست شاد بودن مي تواند يكي از بزرگترين  مبارزات ما در صحنه زندگي باشد و گاه مي تواند تمام پافشاري ها، انضباط فردي و تصميماتي را كه براي خود فراهم آورد ه ايم مخدوش كند. معناي بلوغ، قبول مسئوليت شادي خويش و تمركز بر داشته ها به جاي نداشته هاست. از آنجايي كه انسان افكار و انديشه هاي خود را برمي گزيند الزاماً تعيين كننده ميزان شادي هاي خويش است. براي شاد بودن بايد بر افكار شاد تمركز كنيم اما ما غالباً برعكس عمل مي كنيم. اغلب تعريف ها و تمجيدها را ناشنيده مي گيريم اما حرف هاي ناخوشايند را مدتها در ذهن نگه مي داريم. اگر اجازه بدهيد كه يك تجربه يا يك حرف ركيك ذهن شما را به خود مشغول كند خود شما از عواقب آن رنج خواهيد برد يادتان باشد كه شما زير سلطه ذهن خود هستيد.
كمال و شادي
شاد زيستن، يك تصميم است خيلي ها چنان زندگي مي كنند كه گويي يك روز در مسير عمر عاقبت به شادي خواهند رسيد، مثل كسي كه به ايستگاهي مي رسد: بالاخره به اينجا رسيدم... شادي. و از اين روست كه داستان زندگي آنها يكي از همان الگوهاي هميشگي ا ست: من وقتي خوشحال خواهم بود كه ... هر يك از ما براي شاد زيستن به يك تصميم نياز داريم مي توانيم هر روز براي خود خاطر نشان كنيم كه وقت محدودي در اختيار داريم تا از اين عمر كوتاه بيشترين بهره را ببريم و مي توانيم به دور از زمان حال، در اميد آينده بهتر باشيم؟ قطعه زير را يك پيرمرد هشتاد و پنج ساله در آستانه مرگ نوشته است كه دقيقاً با موضوع اين بحث ارتباط پيدا مي كند: اگر مي توانستم يك بار ديگر زندگي كنم آن وقت سعي مي كردم بيشتر ريسك كنم آنقدرها به دنبال زندگي بي عيب و نقص نباشيم در واقع خيلي چيزها بود كه من آنها را بيش از حد جدي گرفتم اگر يك بار ديگر به دنيا مي آمدم شانس خود را بيشتر امتحان مي كردم، بيشتر سفر مي كردم، قله هاي بيشتري را فتح مي كردم. رودخانه هاي بيشتري را شنا مي كردم به نقاط تازه تر مي رفتم و بستني هاي بيشتر مي خوردم با مشكلات حقيقي رودررو مي شدم و مشكلات خيالي را كنار مي گذاشتم مي دانيد، من از آن آدم هايي بودم كه لحظه به لحظه عمرم را محتاط و عاقلانه زيستم. اگر دوباره به دنيا مي آمدم تمام لحظات زندگي ام را از آن خود مي كردم بايد از زمان محدودي كه در اختيارمان قرار گرفته است حداكثر استفاده را ببريم. پيرمرد به خوبي فهميده بود كه براي شادتر بودن و براي بهره برداري بيشتر از زندگي نبايد دنيا را تغيير دهد، بلكه بايد خودش تغيير كند.
مقابله با افسردگي
همه اوقاتي را تجربه كرده ايم كه زندگي در نهايت دشواري خود بوده است تنها مانده ايم، قدرت بازپرداخت بدهي هاي خود را نداشته ايم، كار خود را از دست داده ايم يا يكي از عزيزانمان از دست رفته است در اين مواقع حتي فكر نمي كرديم كه بتوانيم تا هفته ديگر دوام بياوريم اما به هر ترتيبي بود دوام آورديم. معمولاً مواقعي پيش مي آيد كه دلتنگ و افسرده مي شويم و دنيا را تيره تر از واقعيتش ترسيم مي كنيم. آينده را كانون همه مشكلات مي پنداريم و با تعجب از خود مي پرسيم: چطور ممكن است يك انسان بتواند با مشكلات رودروي ما كنار بيايد؟
و اغلب اين حقيقت را كه مهمترين نيازهاي ما برآورده شده اند ناديده مي گيريم. حقيقت اين است كه ما اغلب مسائل را بيش از اندازه بزرگ مي كنيم بدترين اتفاقي كه ممكن است روي دهد احتمالاً بسيار ناراحت كننده است، اما پايان دنيا نيست. سؤال بعدي كه بايد از خود بپرسيد اين است كه آيا بيش از حد زندگي را به خود سخت نگرفته ايد؟ هيچ توجه كرده ايد كه تنها به خاطر مسأله اي ممكن است خواب يك هفته خود را خراب كنيد، اما دوست شما براي همان مسأله يك ثانيه هم فكر نكند؟ اين اغلب به خاطر آن است كه ما بيش از اندازه زندگي را به خود سخت  مي گيريم. تصور مي كنيم كه تمام دنيا ما را زير نظر دارند. اما اين طور نيست و تازه اگر هم باشد چه؟ مهم اين است كه بدون شك همه ما به بهترين نحوي كه مي دانيم زندگي مي كنيم ديگر اينكه با بازگشت به گذشته و بينش صحيح نسبت به مسائل عموماً مي توان از دوران نابساماني و سختي درس هايي ارزشمند گرفت. شادترين افراد مصائب و سختي ها را به منزله تجارب و ارزش يادگيري قلمداد مي كنند و مي دانند كه اين آزمايش هاي سخت از آنها انسان هايي آبديده خواهد ساخت ديگر چه مي توان كرد؟
شايد بهترين راه براي احساس بهتر داشتن، انجام كاري براي ديگران باشد نگراني و ترحم بيش از اندازه به حال خود، نتيجه اشتغال به خويشتن است. از همان لحظه اي كه شروع به شاد كردن ديگران مي كنيم مثلاً يك شاخه گل برايشان مي فرستيم، باغچه خانه شان را بيل مي زنيم يا قسمتي از وقت خود را به آنها اختصاص مي دهيم، درست از همان لحظه احساس بهتري خواهيم داشت.
خلاصه كلام
وقتي به مشكلات و سختي ها هجوم مي بريم درمي يابيم كه اين مصيبت ها آنقدرها هم مصيبت بار نيستند وقتي به ثمرات شيرين اين تجارب تلخ واقف شويم آسانتر مي توانيم با آنها كنار بياييم.

پنجره
خنده  در آماده باش
محمدرضا هادي لو
008424.jpg
مي گويند استرس، اضطراب، افسردگي و اختلالات رواني خاص كشورهاي توسعه يافته است و احتمالاً با پيش افتادن رقم ده درصدي از ميانگين جهاني (در ميزان وجود افراد مضطرب در جامعه) مي توانيم مدعي باشيم كه ده پله از كشورهاي توسعه يافته هم بالاتر ايستاده ايم. اما واقعيت اين است كه توسعه يافتگي و استرس لزوماً با هم ارتباطي ندارند بلكه تبعات توسعه يافتگي تك بعدي و عدم توجه به معنويات، اخلاق و روابط انساني است كه كشورهاي توسعه يافته را با پديده استرس روبه رو مي كند، يعني همان زندگي ماشيني خشك و بدون عاطفه اي كه بحث در موردش تكراري به نظر مي رسد. بر اساس جديدترين آمار منتشر شده در آلمان 4 ميليون نفر از مردم اين كشور به بيماري افسردگي مبتلا هستند و ناراحتي آنها در حدي است كه بايد تحت مراقبت شديد قرار گيرند.
اين بيماري در ميان گروه هاي سني 15 تا 24 سال ريشه دوانده و نيز بر اساس پژوهش هاي صورت گرفته زنان دو برابر مردان به افسردگي مبتلا هستند.
دكتر هنينگ شاوئن بورگ، استاد دانشگاه اعتقاد دارد كه روند پيشرفت اين بيماري در سال هاي اخير به شدت افزايش يافته و امكان توسعه مجدد هم در آن وجود دارد. بر اساس ارزيابي هاي مركز بهداشت جهاني نيز بيماري افسردگي در سال 2020 ميلادي بعد از بيماري هاي قلبي، بيشترين تعداد بيماران را در سراسر جهان به خود اختصاص خواهد داد.
دلايل استرس و افسردگي
دانشمندان با وجود تحقيقات فراوان در مورد علل اين بيماري هنوز دليل قطعي براي آن نيافته اند. اما آنچه مشخص است اين كه شكست در كار، زندگي و عشق، ابهام در آينده و نااميدي، بيكاري، اجحاف، عدم اعتماد به نفس، تبعيض، بي احترامي، موقعيت هاي دشوار تصميم گيري، حوادث غيرمنتظره ناخوشايند، مصرف داروهاي گوناگون، بيماري، تنش، دعوا و درگيري، نارضايتي از كار و زندگي و اختلال در سيستم مغز و اعصاب همه مي توانند در ايجاد استرس مؤثر باشند اما عوامل استرس زا منحصر به اينها نمي شوند و در جوامع امروز عوامل اجتماعي و فرهنگي بيش از بيماري هاي جسمي و فيزيكي به استرس ها دامن مي زنند.
پزشكان بر اين باورند افرادي كه بيش از دو هفته، علائمي چون بي علاقگي مفرط به انجام كار، بي اشتهايي، بي خوابي و تمايل به خودكشي را در خود احساس مي كنند، بايد به پزشك مراجعه كرده و تحت مداوا قرار گيرند، اين افراد هرچه ديرتر تصميم به مداواي خود بگيرند، حل مشكلات شان نيز سخت تر خواهد شد. چنانچه دكتر هنينگ شاوئن بورگ درمان به موقع را در مورد۷۰ تا 80 درصد مراجعه كنندگان موفقيت آميز مي داند.
پزشكان از جمله علايم ديگر افسردگي و استرس هاي مفرط را كار و فعاليت بيش از حد مي دانند. به عبارت ديگر اگرچه براي بسياري، چنين شكلي از فعاليت ها نشان از سلامت جسم و روح دارد، اما كارشناسان اين مشخصه ها را حاكي از تندرستي افراد تلقي نمي كنند. در اين اشخاص علايمي همچون تنهايي، رخوت، عدم علاقه به فعاليت و گريه كردن مكرر ديده مي شود. آنها ايده هاي بسيار دلفريبي دارند و گويي از تمركز بسيار بالايي برخوردار هستند. اين افراد ظاهراً هميشه در حال شوخي و خنده اند و به نظر مي رسد كه هيچ گاه بداخلاق نمي شوند.
دكتر گوئون فليش، روان پزشك و متخصص اعصاب و رئيس بخش افسردگي در يكي از بيمارستان هاي آلمان معتقد است:
در بيشتر موارد فعاليت و تحرك براي بدن بسيار مفيد است و من به عنوان يك متخصص اعصاب و روان هميشه خوشحال مي شوم وقتي مي بينم بيمارانم فعال تر شده اند و يا قصد فعاليت هاي بيشتري دارند. براي اين گونه مريض ها تحرك و به خصوص فعاليت هاي ورزشي و يا اقدامات فوق برنامه و تفريحي مي تواند مفيد باشد اما زماني كه فرد بيش از حد تحمل، كار كند و از كارش لذت نبرد دچار يكي از انواع افسردگي است.
خنده بر هر درد بي درمان دواست
روان شناسان ثابت كرده اند كودكان در روز تا 400 بار مي خندند، در مقابل بزرگسالان به طور متوسط 20 بار در روز خنده بر لب هايشان ظاهر مي شود. فهم اين نكته كه انسان بدون داشتن دليلي قانع كننده، نه تنها حق خنديدن را دارد، بلكه بايد براي بهتر زيستن بخنددچندان دشوار نيست.
دكتر كاتاريا استاد هنري دانشگاه شيوه خاصي براي شاد بودن و شاد كردن يافته. او مي گويد: به نظر من خنديدن حق مردم است و بر اساس همين اعتقاد روزي به يك پارك عمومي در شهر محل سكونتم يعني مومباي رفتم و سعي كردم با تعريف فكاهي، مردم را بخندانم، مردم هم خنديدند و رفتند. بعد از مدتي دوباره برگشتند تا باز بخندند. من پس از دو هفته ديدم كه ديگر فكاهي جديدي ندارم پس بايد يك فكر جديد ديگري پيدا مي كردم تا بتوانم مردم را بخندانم، تصميم گرفتم خنده را با يوگا ادغام كنم و به تدريج شيوه هاي ورزشي براي خنديدن پيدا كردم.
اكنون در آلمان باشگاه هايي به نام باشگاه خنده وجود دارد و هر روز بر تعداد افرادي كه به آن جا مي روند تا بخندند افزوده مي شود. آنها در اين باشگاه ها ثبت نام مي كنند تا به طور منظم به تمرين خنده بپردازند. گويا در كشور ما هم اكنون نياز جدي به اين مسأله وجود دارد؛ لطفاً هنرمندان، متخصصين و ورزشكاران مان آستين بالا بزنند.

جدول اعداد (سودوكو)252
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.
008460.jpg

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
شهرآرا
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |