آزيتا فيروزي
داستان پرشور مباهله كه با وجود نزول آيه اي در اين باره، قطعيتي تاريخي نيز يافته است، علاوه بر اين كه حقانيت دعوت پيامبر اسلام(ص) را باز مي نماياند، به نسبت عاطفي و معنوي اين خاندان نيز اشاره اي بليغ دارد. يكي از دستمايه هاي متكلمان گرانقدر شيعي براي اثبات خلافت و برتري علي(ع) همين ماجراي مباهله است. در نوشته حاضر، پس از بيان تاريخ اين ماجرا، به سخنان برخي از انديشمندان شيعي و سني در اين باره اشاره شده است.
***
بيست وچهارم ذيحجه سال دهم هجري قمري، سرمنشأ تاريخي مباهله است.
گروهي از مسيحيان نجران به سرپرستي سه تن از چهره هاي سرشناس آنان(عاقب، محسن و اسقف) به مدينه و به حضور پيامبر اسلام(ص) شرفياب شدند و پس از گفتگو با آن حضرت، به سوي مكه رفتند و در آن سفر، با يهود به گفتگو نشستند و مقرر شد كه گروهي از يهود و نصارا تشكيل شود تا به هر صورتي كه مي توانند، پيامبر را بيازمايند و روشن سازند كه او در دعوتش راستگو است يا فرستاده پروردگار نيست.
پيامبر پس از هر نماز بامدادي، آمادگي خويش را براي پاسخگويي به پرسش هاي مردم اعلان مي فرمود و آنگاه آياتي از قرآن شريف را كه به تدريج بر قلب مصفاي او فرود مي آمد، تلاوت مي كرد.
يك روز پس از نماز بامدادي بود كه هيأت مشترك يهوديان و مسيحيان وارد مسجد پيامبر شدند و پس از آن كه روبه روي آن پيشواي دانش و بينش نشستند، بحث و گفتگو آغاز شد. يكي از چهره هاي سرشناس آنان، به نام اسقف گفت:
- هان اي اباالقاسم! پدر موسي كه بود؟
پيامبر پاسخ داد: عمران.
ـ پدر يوسف چه كسي بود؟
ـ يعقوب.
ـ پدر و مادرم به قربانت! پدر شما كيست؟
ـ عبدالله...
ـ پدر عيسي كه بود؟
پيامبر ساكت شد...
درست در اين لحظه حساس بود كه فرشته وحي فرود آمد و پيام آورد كه اي پيامبر! بگو عيسي، پرتوي از روح خدا و آفريده اوست.
ـ آيا روحي بدون كالبد ممكن است؟
پيامبر باز هم ساكت ماند و دگر بار فرشته وحي فرود آمد كه: انّ مثل عيسي عندالله كمثل آدم خلقه من تراب... .
اسقف از جاي خويش برخاست و فرياد برآورد كه عيسي برتر و بالاتر از اين است كه از مشتي خاك آفريده شده باشد. و افزود:
ـ اي پيامبر! اين گفتار شما نه در تورات موسي آمده است و نه در انجيل عيسي و نه در زبور داوود.
اينجا بود كه فرشته وحي فرود آمد و در برابر حق ناپذيري آنان، آيات مباهله را آورد و پيامبر رو به آنان كرد و چنين خواند: الحقّ من ربك فلا تكن من الممترين. فمن حاجّك فيه من بعد ماجائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا وابنائكم ونسائنا ونسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علي الكاذبين (سوره آل عمران، آيه هاي 60 و 61)، حق از جانب پروردگار توست، پس از ترديد كنندگان مباش! پس هر كه در اين مورد پس از دانشي كه تو را حاصل آمده است، با تو ستيز كند بگو: بياييد پسران مان و پسران تان و زنان مان و زنان تان و ما خويشان نزديك و شما هم خويشان نزديك خود را فراخوانيم؛ آن گاه مباهله كنيم و لعنت و عذاب خدا را بر دروغگويان قرار دهيم . آنان پيشنهاد مباهله را براي روشن شدن حق پذيرفتند و گفتند: هان اي محمد! راستي كه مرد عدالت و انصاف هستي و بهترين راه حل را پيشنهاد كردي. ما آماده ايم؛ پس ميعادگاه و هنگامه آن را مقرر فرما.پيامبر فرمود: بامداد فردا به خواست خدا در بيرون مدينه وعده ما خواهد بود .
آن شب به سپيده دم رسيد و پيامبر پس از نماز بامدادي بود كه به در خانه علي(ع) رفت. آن حضرت را ندا داد و به همراه فاطمه و حسن و حسين(ع) خانه را به سوي ميعادگاه انجام مراسم مباهله ترك كردند.
اين پنج نور مقدس به وعدگاه رسيدند. هيأت مسيحيان نجران با ديدن چهره هاي پرفروغ پيامبر و علي و تماشاي حسن و حسين و معنويت و شكوه آنان، خواستند كه فرصت مشاوره اي ديگر به آنان داده شود.
پس از مشاوره و گفتگوي بسيار به اين نتيجه رسيدند كه آن حضرت، پيامبر خداست و در دعوتش راستگو و امانت دار و خيرخواه است؛ از اين رو اگر دست به بارگاه خدا بردارد و عزيزترين كسان او نيز كه به همراه آورده است، خدا را بخوانند، بي هيچ ترديدي دعاي آنان به هدف رسيده و مخالفان آنان نابود خواهند شد. درست در اين شرايط بود كه مسيحيان از مباهله پشيمان شدند و تصميم گرفتند تا از آن حضرت تقاضا كنند كه از مباهله بگذرد. از اين رو نزد پيامبر آمدند و گفتند:
- هان اي محمد! ما را معاف دار و از مباهله بگذر.
پيامبر فرمود:
- اما بدانيد كه اگر وارد مباهله مي شديد، به خداي سوگند كه كسي از شما زنده نمي ماند.
شيخ مفيد در كتاب الفصول در اين مورد آورده است: روزي مأمون به هشتمين امام نور گفت: سرورم! از ديدگاه شما پرشكوه ترين فضيلت و برتري علي(ع) در قرآن شريف، در كدامين آيه و داستان آمده است؟
آن حضرت فرمود: در آيات مباهله...
آن گاه فرمود: با فرود آيات مباهله بر پيامبر، آن حضرت حسن و حسين را كه دو فرزند و نور ديده اش بودند فراخواند و از پي آن، دخت ارجمندش فاطمه را كه برترين زن آفرينش است، سپس امير مؤمنان را كه به منزله جان گرامي پيامبر است و با آنان به سوي ميعادگاه شتافت.
از آنجا كه در ميان انسان ها، كسي برتر از پيامبر خدا نيست، از اين داستان روشن مي شود كه علي پس از پيشواي بزرگ اسلام، برترين انسان است.
مأمون گفت: سرورم! مگر در اين آيات، خدا واژه ابنائنا ونيز نسائنا را با اين كه در مورد دو تن و يك تن به كار رفته، آنها را به صورت جمع نياورده است؟ پس مي توان گفت منظور از واژه انفسنا نيز به خود پيامبر دلالت دارد و آن حضرت، خودش را به مباهله فراخواند، نه علي(ع) را؛ با اين بيان براي امير مؤمنان فضيلت و امتيازي نمي ماند؛ اين گونه نيست؟حضرت فرمود: اين پندار درست نيست، چراكه آيه شريفه مي فرمايد: پيامبر خدا، بايد فرزندان و نزديك ترين زن خاندان خويش و جان گرامي خود را به مباهله دعوت كند. ما مي دانيم كه انسان نمي تواند خويشتن را دعوت كند؛ درست همان گونه كه نمي تواند خود را به كاري فرمان دهد يا از كاري بازدارد و نهي كند. با اين بيان، روشن مي شود كه واژه انفسنا به كسي دلالت دارد كه پيامبر در داستان مباهله در برابر واژه هاي ابنائنا ، نسائنا و انفسنا ، كسي جز حسن و حسين و فاطمه و امير مؤمنان را براي مباهله دعوت نكرد.
مرحوم طبرسي در اين باره مي گويد: مفسران، همگي بر اين باور هستند كه منظور از واژه ابنائنا ، حسن و حسين هستند. رازي مي گويد: داستان مباهله و آيات آن، نشانگر اين حقيقت است كه حسن و حسين(ع) فرزندان پيامبرند و فرزندان دختر نيز فرزندان انسان به شمار مي روند.
چرا پيامبر از ميان همه نزديكان و بستگان خويش اين چهار انسان را برگزيد؟ و چرا چهره هايي چون عباس، عقيل، جعفر و ديگران را براي مباهله دعوت نكرد؟ به باور دانشمندان، ممكن است اين كار به يكي از دو جهت انجام گرفته باشد:
۱ - يا بدان دليل كه اينان پس از خود پيامبر نزديك ترين انسان ها به بارگاه خدا بودند و آن حضرت بدين وسيله مي خواست با معنويت پرشكوه آنان بر دشمن حق ناپذير پيروز شود.
۲ - يا بدان جهت كه اينان در روي زمين، عزيزترين بستگانش بودند و بر اين انديشه بود كه با آوردن آنان به مباهله، حقانيت خويش و ايمان و اعتمادش به پيروزي را به همگان نشان دهد.
روشن است كه خواست پيامبر و دوستي او، هرگز بسان انسان هاي عادي از روي هواي دل و انگيزه هاي مادي نيست، بلكه او كسي را دوست مي دارد كه خدا دوست بدارد و كساني را براي اين كار بزرگ برمي گزيند كه او اراده كرده باشد.آري، معيار دوستي و مهر پيامبر، پروا و ايمان و آراستگي به ارزش هاي انساني و والاي اخلاقي است، نه انگيزه ها و هدف هاي مادي و دنيوي؛ به همين دليل گزينش اين چهره هاي پر فروغ و پر معنويت از سوي آن حضرت، نشانگر آن است كه آنان پرواپيشه ترين، شايسته ترين، والاترين و آراسته ترين انسان ها به ارزش ها و پيراسته ترين انسان ها از نقاط منفي بودند.
علامه مجلسي در اين مورد مي نويسد: هنگامي كه روشن شد اين برگزيدگان بارگاه خدا، محبوب ترين و نزديك ترين انسان ها در پيشگاه او بودند و به همين دليل از همگان برتر و بالاتر، در آن صورت خرد و انصاف، پيش انداختن ديگران را بر آنان، زشت و ناپسند اعلام مي كند و مي افزايد: از آنجا كه ثابت شد منظور از انفسنا در آيه شريفه نه نفس حقيقي آن حضرت، بلكه نزديك ترين كس در صفات و ويژگي ها به آن بزرگوار است، در آن صورت روشن مي شود كه جز مقام وحي و رسالت كه با دليل خارج مي شود، ديگر صفات و برتري ها و مقامات آن حضرت، بر امير مؤمنان ثابت مي شود.
فخر رازي در اين مورد مي گويد: پيروان خاندان وحي و رسالت با چند دليل بر اين باورند كه علي(ع) از همه ياران پيامبر، برتر و بالاتر است. نخستين دليل آنان در اين مورد، استدلال به آيه مباهله و داستان آن است، چراكه در پرتو روايات بسياري ثابت شده است كه منظور از واژه انفسنا در آيه شريفه، علي(ع) است. بر اين اصل، ناگزيريم بگوييم كه آن دو با هم برابرند و اين برابري نشان مي دهد هر آن چه كه از فضيلت و برتري و معنويت و والايي بر پيامبر خدا ثابت است، جز وحي و رسالت، همه آنها بر امير مؤمنان ثابت باشد. با اين بيان، آن دو انسان والا و پر معنويت در همه ارزش ها و آراستگي هاي انساني و اخلاقي، با هم برابرند. هنگامي كه پيامبر گرامي در خلق و خويشان قرآن و راه و رسم اش، سراسر خدا پسندانه و در آراستگي، به صفات نيك و ويژگي هاي انساني برتر از همگان باشد، روشن است كه نفس نفيس او، علي(ع) نيز بسان او و از همگان برتر و بالاتر است.