سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۵
يك روز در سالن تشريح پزشكي قانوني
سكوت در محضر خاموشان
009336.jpg
عكس: گلناز بهشتي
009339.jpg
دكتر بشير ناز پرور رئيس سالن تشريح پزشكي قانوني

علي دلدار
ورود ممنوع! اين تابلويي است كه مانع ورودم به سالن تشريح مي شود، ورود به دنياي مردگان ممنوع. آن سوي در، دنياي مردگان و اين سو، دنياي پرهياهوي زنده هاست. آن سو، مردگان آن قدر آرام و راحت آرميده اند كه انگار دارند به زنده ها نيشخند مي زنند.
تابلوي ورود ممنوع را پشت سر مي گذارم، وارد راهرويي مي شوم كه انتهايش به سالن تشريح ختم مي شود؛ سالني بزرگ با ديوارهاي تا سقف كاشي  شده، تميز و تا دلتان بخواهد سكوت. قبل از ورود به سالن، سرك مي كشم تا از نظر روحي آمادگي حضور در آن جا را بيابم. سكوتي مطلق فضا را به تسخير خود درآورده، تخت هاي فلزي با فاصله هاي معين، اجساد را در آغوش گرفته اند. تصور مي كنم مرده ها داشتند با هم پچ پچ مي كردند و با آمدن من، ژست ساكت  بودن به خود گرفته و چشم هايشان را بسته اند.
ميان اجساد قدم مي زنم، پيرمردي با لباس منزل، انگار من را مي بيند، خودش را به خواب مي زند، به صورتش زل مي زنم ببينم پلك مي زند يا نه، اما با خوف اين كه نكند از جا بلند شود و يقه ام را بگيرد، از كنارش مي گذرم.
به گوشه اي از سالن مي روم تا همه را در يك نگاه ببينم، به آرامش شان حسودي ام مي شود، بدون غم آب و نان، آرام و راحت خوابيده اند. تمام قول  و قرارهاي خود را در دنيا فراموش كرده   و در آخرين ايستگاه زندگي در صف ورود به دنياي ديگر ايستاده اند. بعضي هايشان آه نداشتند كه با ناله سودا كنند و خانه  اجاره ايشان امروز و فردا بود كه بر سرشان خراب شود و برخي ديگر هم به فكر اضافه  كردن طبقات برجشان بودند، امضاء بعضي هايشان نيمي از شهر را جابه جا مي كرد و بعضي هايشان هم ارزش امضاء نداشتند، اما اينجا همه چيز به انتها رسيده، هر كه بودند، بودند و حالا به گرمي كنار هم خوابيده اند، براي اينها، اينجا آخر دنياست.
فاصله ميان مرده ها و زنده ها، آن قدر زياد به نظر مي آيد كه گويي سالهاست حضور در دنيا را فراموش كرده اند. دكتر بشير نازپرور رئيس تالار تشريح، فاصله اي بين مرگ و زندگي قائل نيست و مي گويد: هيچ فاصله اي بين مرگ و زندگي وجود ندارد. اين را وقتي درك مي كنيد كه جسد پيرمردي سالخورده را كنار نوزادي تازه  به دنيا آمده ببينيد. مرگ با آمدنش به هيچ چيز نگاه نمي كند و گاه آن قدر سريع مي آيد كه همه را غافلگير مي كند .
به جسد ديگري نزديك مي شوم، مردي حدود 30 ساله، انگار مي گويد: آه، اگه مرگ امان مي داد .
احساس مي كنم از چهره اجساد، مي توان به حالت روحي شان پي برد، اما دكتر نازپرور مخالف است و مي گويد: چهره افراد زنده، آينه تمام نماي درونشان است اما در مرده ها اين طور نيست، زيرا هيچ انقباضي در عضلات صورت شكل نمي گيرد و هيچ برداشتي نمي توان از چهره جسد داشت. من موردي داشتم كه پدري جسد فرزندش را تشخيص نداد و يا پسري كه مادر خود را نشناخته بود .
اكثر تخت هاي سالن پر هستند و جسدها به صورت افقي در صف منتظرند نوبتشان برسد. دقايقي بعد پزشكان قانوني مي آيند و هريك كار بر روي جسدي را آغاز مي كنند.
گروهي از مردم تشريح اجساد را برنمي تابند و احساس خوبي ندارند، اما تشريح، تنها راه روشن  شدن حقايق است. اين را دكتر نازپرور مي گويد و ادامه مي دهد: آمارها نشان مي دهد علت تشخيص مرگ هايي كه بدون كالبدشكافي انجام شود، 25 تا 30 درصد خطا دارند، بنابراين بايد با كالبدشكافي، علت مرگ را بيابيم و همه جاي دنيا هم به همين صورت انجام مي شود. هدف از كالبدشكافي، تعيين علت مرگ نسبت به تمام شبهات در مورد نحوه و علت آن است و بايد مشخص شود مرگ طبيعي بوده يا خودكشي و قتل، كه اين موارد بدون كالبدشكافي واقعاً ميسر نيست .
رئيس تالار تشريح مي افزايد: هر روز ميزبان 30 تا 35 جسد هستيم، تجربه پزشكان قانوني برخي اجساد را از كالبدشكافي معاف مي كند، چون از ظاهر آنها مي توانند علت مرگ را تشخيص دهند و در غير اين  صورت به كالبدشكافي متوسل مي شوند.
دست اندركاران اين شغل،  برخلاف ساير شغل ها، دوست ندارند سرشان شلوغ شود اما حوادثي مانند مسجد ارك و سانحه هواپيماي خبرنگاران، سرشان را شلوغ مي كند.
سراغ جسد ديگري مي روم انگار منتظر است به او هم سري بزنم، چنان پتو را روي خود كشيده كه انگار مي ترسد سرما بخورد. جلوتر مي روم و قسمتي از بدنش كه از پتو بيرون مانده را مي بينم،  با ديدن سوختگي شديد، از كنارش مي گذرم. به اين فكر مي كنم چه طور يك پزشك مي تواند ساعت ها بالاي سر اين جسد بايستد؟ بررسي همه اجساد سخت است، چون بايد علت مرگ مشخص شود و ساده  نگاه  كردن، باعث اشتباه جبران ناپذيري خواهد شد. اما جسدهايي كه به خاطر گذشت زمان، متعفن شده و يا جسدهاي سوخته، كار ما را سخت تر مي كنند و تشخيص نيز سخت تر مي شود. مواردي داشتيم كه جسد به خاطر گذشت زمان كرم گذاشته، اما ما به عنوان مرجع كارشناسي، آن را هم بررسي كرديم .
از تشريح اجساد مي پرسم: طبق نظر همه اديان، كالبدشكافي حرام است مگر اين كه حقي از كسي ضايع شود و ما هم تا حد امكان تلاش مي كنيم جسد باز نشود اما ممكن است باز نكردن جسد، علت مرگ را با ابهام روبه رو كند و خون مقتولي پايمال شده و يا سر بي گناهي، بالاي دار برود. طبق بخشنامه اي كه سال 82 از سوي وزارت بهداشت به بيمارستان ها ابلاغ شده، مي توانند براي بسياري از اجساد، گواهي فوت و جواز دفن صادر كنند اما شكايت ها از پزشكان و بيمارستان ها، آنها را مجبور كرده اجساد را به اينجا بفرستند .
مشغول ديدار با اجساد ديگر هستم كه ميهماني تازه وارد به جمع مان مي پيوندد؛ پسري چهارده ساله. روي تخت كه قرار مي گيرد به صورتش نگاه مي كنم، ابروهاي درهم  كشيده  و لبهاي جمع شده اش كه گويي به خاطر تحمل درد در آخرين لحظه  هاي حيات بوده، حالت خاصي به صورتش داده است. براي لحظاتي پلك هايم را روي هم مي گذارم و به ياد دخترم مي افتم كه شش سال پيش،  تنهايمان گذاشت و رفت. مليحه همين روزها تولد دوازده  سالگي اش را در دل مان جشن مي گيرد و شمع تولدش را خاموش مي كند.
جاي 14 ضربه چاقو در بدن پسرك ديده مي شود اما هيچ كدام علت تامه مرگ نيستند، كبودي جاي دست قاتل روي گردنش ديده مي شود. پزشك ابتدا از نظر فيزيكي تمام بدن را بررسي و با دقت تمام، شكم و قفسه سينه اش را باز مي كند تا همه قسمت هاي دروني بدن، نمايان  شود. خودم را جمع مي  كنم تا بتوانم اين صحنه ها را ببينم، دماي سالن هم آن قدر پايين هست كه بتوانم لرزش پاها و به هم  خوردن دندان هايم را تقصير سردي هوا بيندازم.با قطعاتي كه از بدن بيرون آورده مي شود، چه مي كنيد؟ براي دقت بيشتر در كار، آن قسمت توسط چرخ گوشت، چرخ مي شود تا سلول ها كاملاً با هم مخلوط شوند، بعد از فرآيندهاي پيچيده و دقيق آزمايشگاهي، عصاره آن گرفته شده و ميان سلول ها، دنبال علت مرگ مي گرديم .
با خود مي انديشم هرچند اين شغل شان است، اما كدام حقوق و انگيزه مادي مي تواند كسي را ترغيب به اين كار كند؟ نيم نگاهي به پزشك مي كنم كه چشمانش از فرط دقت، گرد شده و ابروهايش تا نزديك موهايش بالا رفته است. چشمان من هم دارد از حدقه بيرون مي زند و تمام تنم مي لرزد، يكي دوبار هم نزديك بود نقش زمين شوم. كار پزشك روي پسرك تمام مي شود، رويش را مي كشند و از سالن تشريح بيرون مي برند،  نبايد ديرش شود، عده اي بيرون منتظر و نگرانش هستند.
مي پرسم با ديدن اين همه جسد، قصي القلب نشده ايد؟ اتفاقاً خيلي هم رقيق القلب شده  و خيلي هم زود گريه مي كنم. نگاه ما به اجساد عاميانه نيست، ما به دنبال علت پايان زندگي هستيم، چون مي خواهيم اين علت ها را كمتر كنيم. ما هر روز با پايان زندگي چندين نفر سروكار داريم و تكرار اين مساله، باعث نازك دلي مان شده است .
پسرك با رفتن خود، هوش و حواس من را هم با خود مي برد، حال خوبي ندارم و همين باعث مي شود ناگهان احساس كنم يكي از جسدها سرش را برگرداند و تا من را ديد سر جايش خوابيد. مي پرسم ممكن است اينجا جسدي زنده شود؟ از سال 73 كه من اينجا هستم و نه  سالي كه رئيس تالار تشريح هستم، اتفاق نيفتاده ولي براي استاد ما مرحوم گودرزي چرا. جسدي كه از نظر فيزيكي متلاشي شده بود را آوردند و چون در پلاستيك پيچيده و شب را در سردخانه صبح كرده بود، جلوي دهانش عرق كرده و همين مساله از نگاه پزشكان دور نمانده بود. او را فوراً به بيمارستان منتقل كردند. مدتي بعد جواني با دسته گل نزد پزشكان آمد و گفت: من را نمي شناسيد؟ هماني هستم كه نزديك بود زنده  به گور شوم .
مي پرسم، ممكن است علت مرگ كسي را تشخيص ندهيد؟ كار ما امكان 5 تا 10درصد خطا دارد، نه به خاطر بي دقتي ما بلكه به دليل ضعف علم. گاهي شواهد پليس نشان مي دهد قتلي صورت گرفته ولي به خاطر تشخيص  ندادن علت مرگ، ما آن را طبيعي اعلام كنيم. در پزشكي قانوني مرگ از سه جنبه بررسي مي شود، مكانيزم مرگ، علت مرگ و نحوه مرگ و دغدغه اصلي ما، تعيين علت مرگ است و وقتي آن را تشخيص داديم، كارمان تمام مي شود. پرونده ها مانند پازل هستند كه ما به كمك پليس، قطعات آن را كنار هم مي گذاريم تا تصوير روشن و درستي از علت و نحوه مرگ پديدار شود .
ديگر طاقتم طاق شده، احساس مي كنم عنقريب است قالب تهي كنم. نگاهي به ساعت سالن مي كنم، هشت و نيم را نشان مي دهد. از فرط تعجب نزديك است شاخ دربياورم، فقط نيم ساعت گذشته؟ اما ساعت مچي ام، يازده و نيم را نشان مي دهد، انگار ساعت هم در سالن تشريح، به وقت آن دنيا مي گذرد، آرام و آهسته.
به اتاق دكتر نازپرور مي روم و مثل جسد روي صندلي مي افتم، چشمانم را مي بندم و سعي مي كنم آرامش از دست رفته ام را بيابم. از او مي خواهم خاطره تلخش را بازگو كند. سعي مي كنم خاطره  ها را در ذهن نگه ندارم چون نبايد به مسائل، احساسي نگاه كنم. ولي مرگ هاي دسته جمعي و تصادفاتي كه در آن همه اعضاء يك خانواده فوت مي كنند و آنها را كنار هم مي بينم تاثير بدي روي من مي گذارد. در قضيه مسجد ارك هم خاطره بسيار بدي دارم، مردي از يافتن همسرش در بين اجساد نااميد شده و از اين بابت خوشحال بود كه همسرش زنده است، اما وقتي اجساد ديگر را ديد، با جسد خواهرش مواجه شد و بعد از آن نيز جسد همسرش را يافت. آن صحنه مرا به شدت منقلب كرد .از تشخيص زمان مرگ مي پرسم: اصطلاحاً ما و جسد با هم صحبت مي كنيم، جسد با زبان خودش به ما مي گويد چه كسي هست، چند سال دارد و چه وقت و چرا مرده. اين پزشك قانوني است كه بايد گوش شنوا داشته باشد .
به صورت مهربان و صميمي دكتر نازپرور و موهاي گندمگونش خيره مي شوم و سؤالي در ذهنم نقش مي بندد كه دوست دارم جواب صادقانه اي بشنوم. با پرونده هاي سياسي و جنجال آفرين چه مي كنيد؟ ديد ما كاملاً تخصصي و كارشناسي است، بنابراين نگاه  سياسي، جايگاهي ندارد. ما آينده را نگاه مي كنيم. موارد جنجالي زيادي پيش مي آيد، اما حساسيت هاي پرونده را از خودمان دور مي كنيم، زيرا در غير اين صورت، نمي توانيم كارمان را انجام دهيم.
ميان صحبت ما كسي با صورتي اخم آلود و طلبكارانه وارد مي شود و منتظر امضاي نامه اش مي ماند. از نحوه برخورد خانواده ها مي پرسم، لبخند تلخي مي زند و مظلومانه مي گويد: خانواده ها وقتي سروكارشان به ما مي افتد، در وضعيت روحي مناسبي نيستند، به همين خاطر ناسزا هم شنيده ايم و حتي نزديك بوده كتك هم بخوريم ولي وقتي نتايج كالبدشكافي راز و رمز مرگ را روشن كرده، اينجا آمده اند و تشكر و معذرت خواهي كرده اند .
از ساختمان كه بيرون مي آيم، صف آمبولانس هايي را مي بينم كه مسافران خود را به مقصد رسانده اند و دستان زحمتكش كارگران ميانسال و گاه پيرمرد، آنها را به سالن تشريح منتقل مي كنند. پيرمرد ساده دل و مهرباني كه متوجه مي شود مشغول تهيه گزارش هستم، مي خواهد وضعيت معاش و دغدغه آب و نان و سختي و طاقت فرسا بودن كارشان را منعكس كنم. رسم امانت را رعايت مي كنم، هرچند كاركنان ساير قسمت ها هم حرف دلشان همين بود، از متخصصان آزمايشگاه گرفته تا نگهبان هاي ساختمان.
از كنار سالن انتظار كه عبور مي كنم، گريه و شيون مراجعه كنندگان، اغوايم مي كند. تازه به دنياي سكوت و آرامش مرده ها عادت كرده ام و كمتر تحمل شلوغي را دارم.

پنجره
پزشكي قانوني در يك نگاه
گروه اجتماعي -بروشورها و بولتن هاي سازمان پزشكي قانوني نشان مي دهد، سالانه 000/850/1 پرونده به اين سازمان ارجاع مي شود كه فقط 5/3 درصد آن به سالن تشريح مربوط مي شود و 5/81 درصد اين پرونده ها مربوط به معاينات باليني و 15 درصد هم خدمات آزمايشگاهي را شامل مي شوند.
مدير روابط عمومي پزشكي قانوني مي گويد: آزمايشگاه پزشكي قانوني بسيار پيشرفته است، اما فقط در اختيار سالن تشريح نيست بلكه فعاليت هاي بسياري در آن انجام مي شود، مانند: آزمايش اعتياد به الكل و مواد مخدر، تعيين گروه هاي اصلي و فرعي خون، تعيين گروه خون از روي نمونه هاي لكه و مو، تعيين رابطه خويشاوندي از روي DNA، بررسي موارد تجاوزهاي جنسي، تعيين بنيان لكه هاي مشكوك، آزمايش بارداري، بررسي نمونه هاي زيستي و غيرزيستي از نظر سموم و داروها، بررسي نمونه هاي زيستي از نظر آسيب شناسي و ده ها فعاليت  ديگر كه با زندگي روزمره مردم سروكار دارد . دكتر ميرهادي مي افزايد: فعاليت هاي تحقيقاتي وسيعي هم در اين سازمان انجام مي شود مانند تعيين ابوت كودك، معاينه اختصاصي زنان، بررسي نازايي زنان، از كارافتادگي، رشد جسماني و عقلاني، تعيين نقص عضو، معاينه اختصاصي مردان، بررسي و صدور مجوز سقط جنين، تعيين سن، صحت مزاج براي استخدام، تطبيق آلت جرم با نوع صدمه و ده ها موردي كه همه و همه جزو فعاليت هاي ساير معاونت هاي اين سازمان محسوب مي شوند .
آمار تولد و وفات
اين در شرايطي است كه براساس آخرين اطلاعات موجود ، طي سال هاي 70 تا 84 نسبت آمار ازدواج به طلاق در استان تهران به طور ميانگين 5/6 بوده كه بيشترين نسبت اختلاف ميان اين دو مؤلفه مربوط به سال 72 با 39/9 و كمترين نسبت با 4/1 مربوط به سال 79 گزارش شده است.
بر اساس آمار اداره كل ثبت احوال استان تهران، به طور كلي در مدت زمان مذكور 2 ميليون و 616 هزار و 559 مورد تولد ، تعداد 783 هزار و 218 مورد وفات ، يك ميليون و 384 هزار و 277 مورد ازدواج و تعداد 216 هزار و 245 مورد طلاق در اين ادارات به ثبت رسيده است.
همچنين طي 15 سال گذشته ، بيشترين ولادت مربوط به سال 70 با 209 هزار و 805 مورد و كمترين آن مربوط به سال 75 با 161 هزار و 947 مورد بوده است.در همين مدت ، بيشترين وفات در سال 75 با 80 هزار و 32 مورد و كمترين وفات در سال 72 با 36 هزار و 490 مورد ثبت شده است.
همچنين براساس آمار ثبت وقايع حياتي استان تهران در 15 سال اخير ، بيشترين طلاق هاي ثبت شده مربوط به سال 84 با 22 هزار و 492 مورد و در همين مدت كمترين طلاق در سال 72 با 8 هزار و 620 مورد به ثبت رسيده كه نشان دهنده كاهش اختلاف ميان ازدواج و طلاق و به همين نسبت افزايش طلاق در اين استان بوده است.
براساس اين گزارش ، طي اين مدت ، بيشترين ازدواج ها در سال 84 با 118 هزار و 552 و كمترين ازدواج در سال 71 با 75 هزار و 51 مورد به ثبت رسيده است.
علاوه بر اين آمارها نشان مي دهد طي سال هاي 71 تا 73 ميزان طلاق ها در مقايسه با سال 70 كاهش چشمگيري داشته و كمتر از 10 هزار مورد در سال بوده است، اما از سال 74 تا 84 اين ميزان همواره افزايش داشته است.

جدول اعداد (سودوكو) 271
009375.jpg
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار نوشته شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
شهرآرا
موسيقي
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |