يكشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
اعدام صدام و نفاق تاريخي اعراب
009579.jpg
009576.jpg
دكتر علي صباغيان
در بين واكنش هايي كه پس از اعدام صدام در برخي كشورهاي عربي بروز كرد، واكنش نخبگان فرهنگي و مدعيان روشنفكري آنها از جهاتي داراي اهميت است.
واكنش اهل فرهنگ و نمايندگان افكار عمومي در برخي از كشورها ي عربي به اعدام صدام براي بسياري از جمله نگارنده اين پرسش را مطرح كرد كه نسبت اين نوع واكنش هاي ارتجاعي به اعدام صدام و آن ادعاهاي روشنفكري در دفاع از ارزش هايي همچون دمكراسي، آزاديخواهي، حقوق بشر چيست؟ قصد داشتم مطلبي در اين خصوص بنويسم كه چندي پيش ديدم يك نويسنده عرب در يادداشتي در بخش يادداشت هاي روزنامه فرا منطقه اي عرب زبان الشرق الاوسط كه در لندن چاپ مي شود و در بسياري از كشورهاي عربي توزيع مي گردد تا حدودي به اين نكته اشاره كرده است.
بنابراين با ديدن اين مقاله كه توسط يك عرب نوشته شده بود از نوشتن مطلب خود منصرف شدم و البته تصميم گرفتم اين مقاله عبد المنعم سعيد، نويسنده الشرق الاوسط را كه با نام جنازه صدام الحاره في القاهره(جنازه گرم صدام در قاهره!) منتشر شده و دسترسي به متن عربي آن هم در سايت الشرق الاوسط ممكن است را ترجمه كنم.البته علاوه بر خود مقاله كامنت هايي كه خوانندگان الشرق الاوسط بر اين مقاله گذاشته اند نيز جالب و تاييد كننده موضوع مطرح در آن است.
اما ترجمه مقاله عبدالمنعم سعيد به شرح زير است:
جنازه گرم صدام در قاهره!
هنگامي كه مورخين بخواهند در آينده اين مرحله از تاريخ امت عربي را بنويسند به شدت از موضعي كه اهل فرهنگ و نمايندگان افكار عمومي عرب در قبال اجراي حكم صدام اتخاذ كرده اند متعجب خواهند شد.
دست كم در طول دو دهه قبل از اعدام صدام، نخبگان عرب به طور عام بر موضوعات دمكراسي،آزادي و حقوق بشر تاكيد داشته اند و حتي برخي از آنها به خاطر ايجاد جمعيت عربي دفاع از حقوق بشر مواخذه شده اند.همچنين شعبه هاي اين انجمن در بسياري از كشورهاي عربي شكل گرفته است.
بعلاوه هنگام ظهور تلويزيون هاي ماهواره اي و شبكه اينترنت و نشريات مهاجر، سخن از نظام هاي ديكتاتوري عربي و عملكرد سركوبگرانه آنها گسترش يافته به طوري كه سخن از اين امور به نشريات مقيم و نشريات پنهان و آشكار كشيده شده است.اين بحث ها براي تشكيل شبكه گسترده اي از انجمن ها، ائتلاف ها و اتحاديه ها ي متخصص در امر جشنواره ها،كنفرانس ها و تجمع ها براي تمجيد و دفاع از حق تعيين سرنوشت، حق مشاركت سياسي و ايستادگي در برابر طاغوت ها به اشكال و الوان مختلف آن كافي بود.
طي سالهاي اخير قاهره به مركز مهمي براي اين انديشه انساني تبديل شد به طوري كه روزي نمي گذشت كه در آن بيانيه يا اعلاميه اي در دفاع از زنداني ناحق يا رثا بر كشته دفاع در راه عدالت صادر نمي شد و اتحاديه روزنامه نگاران مصر و اتحاديه وكلاي اين كشور پيشگام مدافعين آزادي و دمكراسي و حقوق بشر بودند.
همه اين ميراث ناگهان با اعدام صدام سقوط كرد. اتحاديه روزنامه نگاران مصر پس از اعدام صدام بيانيه اي منتشر كرد و به شيوه اي به تمجيد از او پرداخت كه تاكنون هيچ روزنامه نگاري تمجيد نكرده است.اتحاديه وكلاي مصر نيز براي او به عنوان فقيد امت مجلس عزاداري برپا كرد و در آن به ذكر مناقب او پرداخت.
اين اقدام، بيش از آنكه محكوميت زمان اعدام صدام وشيوه اجراي آن و مقدماتي كه به اين نتيجه انجاميد باشد، در واقع تطهير او از تاريخ آلوده به خون قربانيان و ملت ها و بلكه رهانيدن اواز مسئوليتش در قبال تمامي مشكلاتي بود كه از سوي او بر ملت عراق و كل جهان عرب وارد شده است.بنابراين،اين امر زمينه تعجب كامل مورخين در آينده را ايجاد خواهد كرد به طوري كه كل اهل فرهنگ را زير سئوال خواهد برد و دمكراسي طلبي آنها را مورد آزمون قرار خواهد داد.
و البته، قاهره تنها شهري نبود كه اين نفاق تاريخي در آن رخ داد.بلكه ساير پايتخت هاي عربي نيز در اين امرشريك بودند. من هنگامي كه نظرات خوانندگان خبر اعدام صدام در شبكه الجزيره والعربيه و روزنامه الشرق الاوسط و ساير روزنامه هاي عربي را ديدم به شدت نگران شدم چرا كه اكثر اين نظرات از كشور عربستان سعودي و تعدادي از كشورهاي عرب خليج فارس بود.
به علاوه اكثر اين نظرات نه تنها زمان و چگونگي اعدام صدام را محكوم نمي كرد بلكه به صورت ارتجاعي خواستار محاكمه صدام در يك دادگاه بين المللي شده بود و در ضمن صفات شجاعت،از خود گذشتگي و شهادت رابراي او ذكر كرده بود به طوري كه او را در بين قهرمانان يا شهدا و صديقين قرار مي داد.
اما ملت فلسطين، به رغم اشغال سرزمين ودرگيري بين فتح و حماس تظاهرات را برگزار كردند و از او چهره مردي شجاع براي امت عربي ترسيم كردند.
دقت كنيد كه در برابر صدام حسين رئيس جمهور سابق عراق قرار داريم كه ثروت هاي ملت عراق را در توطئه هاي زيانبار نابود كرد، جنگ عليه كويت به راه انداخت، دولت آن كشور را بركنار كرد و اموال و زنان آنها را غصب كرد. اي كاش اهل فرهنگ عرب فيلم مستندي كه در آن صدام شخصا به اعدام دوستانش از رهبران حزب بعث عراق اقدام مي كند را مي ديدند.
واقعيت اين است كه فرهنگيان عرب از قوانين سختي كه صدام به كارمندان عراق تحميل كرد خبر ندارند. آنها از اقدام صدام در قطع زبان و كشيدن ناخن و بريدن گوش و زنده به گور كردن، كشتن با سلاح شيميايي، تبعيد عراقي ها و دفن آنها در گورهاي جمعي در بيابان خبر ندارند.
در چهار دهه گذشته هيچ كنفرانس عربي از بيان حكايات ونوادر سركشي ها و طغيان هايي كه قهرمانان آن صدام،فرزندانش عدي و قصي و ساير اعضاي خانواده اوبودند يا از آنچه در ديدارهاي توهين آميز او با شعرا و ادباي عرب گذشته خالي نبوده است. و چقدر اهل فرهنگ عرب هنگام خواندن روايات صدام و نصيحت هاي غلو آميز او به امت عرب خنديده اند و چقدر جوك در باره مجسمه ها و قصر هاي او منتشر شده است.
در حقيقت هيچ فرهنگي - اعم از بعثي يا ملي گراي عرب- از ميرات صدام و جرائم او غافل نبودند و حتي برخي از آنها كه سرگشته دمكراسي بودند به آخرين انتخابات رياست جمهوري عراق كه در آن صدام با 100 درصد آرا به پيروزي رسيد اعتراض كردند.
اين مسائل از موضوعات آشكار و معلوم است و اطلاعات دستكاري شده كه از سوي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا(سيا) دست كاري شده نيست. حتي برخي از اين اطلاعات علني بوده و چه بسا به عمد از سوي خود مقامات عراقي براي تحكيم و تثبيت اركان جمهوري وحشت منتشر شده است.
ترجيحا اين واكنش ها به هيچوجه اعتراض به اشغالگري آمريكا و رغبت در نارضايتي از آن يا اشتياق در رهايي از آن، يا حتي تاييد مقاومت عراقي ها نيست. بلكه اين امر خيانت به مفهوم آزادي و دمكراسي و حقوق ملت هاي عرب در زيستن آزاد و با كرامت است. اگر در اين كشورها اعتقاد اصيلي به اين اصول و مبادي وجود داشت به جاي تمجيد صدام و رژيم او بايد ملت عراق به اين صفات توصيف مي شد و به جاي صدام بايد انسان عراقي مورد تمجيد قرار مي گرفت.
اما سئوال اين است كه چرا چنين شد؟ و چرا چنين بود؟ و چرا جارزنندگان آزادي و دمكراسي عرب در آزمون شكست خوردند؟و چرا اتحاديه روزنامه نگاران مصر به عزاداري براي شخصي برخاست كه نه تنها كمكي به آزادي مطبوعات نكرد بلكه روزنامه نگاران عراقي را تا آن سر دنيا فراري داد و آنان را تا نفس آخر شكنجه نمود؟ و چرا اتحاديه وكلاي مصر مجلس بزرگداشت براي مردي برگزار كرد كه نه تنها هرگز معيار عدالت و مقياس حق نبود بلكه كل تاريخ زندگي او خوار شمردن و توهين به شغل وكالت وقضاوت بود؟ و چرا شهروندان عرب كه هر صبح و شام از كمي آزادي و نبود دمكراسي و نقض حقوق بشر شكايت مي كنند به تمجيد از فردي پرداختند كه از هيچ فرصتي براي نقض و به تعبير بهتر خوار شمردن اين امور فرو گذار نكرده است؟
واقعيت اين است همه اين واكنش ها را نمي توان محكوميت و رد اشغالگري يا طايفه گري تلقي كرد. بلكه اين واكنش ها تمجيد و ديكتاتوري و استبداد به پاكيزه ترين شيوه آن است.
تفسير اين امر چندان سخت نيست.استبداد و ديكتاتوري بلند مدت ملتي را بوجود مي آورد كه معتقد است هر دوي اينها نشانه اي از نشانه هاي مبارزه و شجاعت و قدرت است.و وقتي اين امور بر پايه ايدئولوژي قومي بنا شود به شخص رهبر رسالت دائمي مي دهد كه او را در زمان حيات و مرگ بر جاي خدايگان مي نشاند و دفاع از او بعد از خوار شدنش براي ملت به نوعي دفاع از ذاتي تلقي مي شود كه مدت طولاني فرد با آن خوش و همگام بوده است.
همشهري آنلاين

صدام را چه مي توان ناميد
علي كدخدازاده
صدام حسين در سال 1978 برابر با ميانه هاي سال 1357 زمام امور عراق را در دست گرفت و سرانجام در روز يكشنبه دهم دي ماه به چوبه دار آويخته شد. طي اين دوران وي كارنامه اي از خود به  جاي گذاشت كه با توجه به آن مي توان او را توصيف كرد.
صدام خود را رهبر مردم عراق  مي ناميد. اما نقش رهبري او براي مردم عراق چه بود.وي در آغاز راه جنگي را عليه ايران راه انداخت كه براي مردم اين كشور جز مرگ و ويراني ساختار هاي اقتصادي چيزي به ارمغان نياورد ودرنهايت نيز ناگزير شد از همه ادعاهاي جاه طلبانه خود در خصوص ايران صرفنظر كرده و تسليم واقعيت شود.
صدام خود را رهبر مردم عراق مي ناميد. اما انبوه ناراضي هاي تبعيدي اين كشور به اقصي نقاط جهان و كشتاري كه از مردم اين كشور كرد باعث شد تا هيچ آزاده  اي اين ادعاي او را باور نكند. وي در حالي خود رافرزند مردم عراق مي ناميد كه به بهانه يك سوء قصد به جانش روستايي را با همه ساكنانش اعم از زن و كودك به كام نيستي فرستاد-و سرانجام براي همين جنايت به اعدام محكوم شد-وي در واقعه انفال گروه عظيمي از مردم كرد را از سرزمين خود آواره ساخت و در واقعه بمباران شيميايي كردستان عراق نام خود را به عنوان بزرگترين جنايت كاري كه مرگ و تباهي براي مردم اش به ارمغان آورد ثبت كرد.
جنايات صدام عليه مردم عراق افزون بر اين موارد است. پس از سرنگوني دولت بعثي خيابان هاي عراق محل فروش انواع فيلم هايي بود كه همگي از شكنجه و اعدام شهروندان عراقي به دست صدام يا مقابل چشمان او حكايت داشت.
صدام خود را رهبر امت عرب مي ناميد اما هرگز نگفت اين چگونه رهبري است كه برخلاف هر اصول بين المللي و اخلاقي به كويت حمله كرد و اين در حالي بود كه كويت از حاميان اصلي صدام در جنگ عليه ايران بود و حتي كويتي ها در مقاطعي نفت خود را به عنوان نفت عراق در بازار  ها به فروش رسانده وپول     آن را وارد خزانه عراق مي كردند.
صدام خود را مبارزي ضد امپرياليسم مي ناميد،اما در همان حال بيشترين مراودات را با آمريكا داشت و اسنادي كه پس از سرنگوني رژيم بعثي منتشر شد حكايت از همكاري او با سازمان سيا در دوران جواني تا رسيدن به رياست جمهوري عراق داشت.صدام مي گفت در آرزوي تحقق آرامش در منطقه خليج فارس است،اما تجاوز وي به ايران و حمله اش به كويت عملا بهانه  اي مناسب براي آمريكا بود كه رزمناو ها و سربازان اش را به اين منطقه گسيل كرده و كار را به جايي رساند كه بسياري از كشور  هاي عربي از ترس وي رسما از آمريكا خواهان حضور در اين منطقه شدند.
صدام در پايان راه براي جلب توجه مردم منطقه با قران وارد جلسات دادگاه مي شد،اما تكثير فليم هاي خصوصي از زندگي وي و رهبري يك حزب كاملا غير ديني(حزب بعث) نشان مي دهد كه اين ادعا فريبي بيش نبوده است.
صدام جاه طلبي بود كه باعث ويراني عراق،كشتار مردم بي گناه اين كشور،مشروعيت ظاهري براي حضور آمريكا در خليج فارس بود.
صدام نه عاشق عراق بود و نه يك ناسيوناليست عرب. صدام نه مسلمان بود و نه دشمن اسرائيل. صدام به واقع ديكتاتوري بود كه براي تحقق ميل استبدادي خود از هر ابزاري براي تحميق توده هاي عرب و كشورش استفاده مي كرد و سرانجام ويراني را براي مردم اين كشور به عاريت گذاشت.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
علم
شهرآرا
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |