پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۹۶ - Feb 1, 2007
به بهانه بزرگداشت يداله صمدي در جشنواره فيلم فجر
دلبسته سينماي ملي هستم
الهام اناري
عكس: مهدي بيات
012516.jpg
يداله صمدي از كارگردان هاي صاحب سبك سينماي ايران است كه در آثارش مولفه هاي ارزشمندي چون توجه به فرهنگ منطقه اي، همسويي با نگاه ملي، توجه به فرهنگ بومي و آداب و رسوم اقوام به چشم مي خورد. يداله صمدي متولد سال 1321مراغه است و فعاليت سينمايي اش را به عنوان دستيار كارگردان در سال 1350آغاز كرد و نخستين فيلم بلند سينمايي اش را با نام مردي كه زياد مي دانست در سال 1362 ساخت.اين كارگردان تاكنون فيلم هايي چون اتوبوس ، ساوالان ، دونفر و نصفي ، معجزه خنده ، دمرل ، ساراي و شهر آشوب را ساخته است.
صمدي سال ها به عنوان رييس كانون كارگردانان سينماي ايران و مدير عامل خانه سينما فعاليت كرده است.امسال در بيست و پنجمين جشنواره فيلم فجر نكوداشت اين كارگردان برگزار مي شود.
***
* شما فعاليت در سينما را از ابتداي جواني و به عنوان دستيار كارگردان آغاز كرديد. اين علاقه به سينما از چه زماني شروع شد؟ از دوران كودكي در مراغه يا سالهاي بعد؟
- قصه اي از دوران نوجواني ام نوشته بودم به نصرت كريمي دادم، به قول خود ايشان مايه اش را داشتم و تصوير را مي شناختم. لذا لطف كردند و مرا به عنوان يكي از دستيارانشان پذيرفتند و از آن پس دستيار ثابت ايشان بودم و هم زمان يك فيلم كوتاه 8ميلي متري ساختم با كارگرداناني چون مرتضي علوي، نادر ابراهيمي، محمد عقيلي، حسين زندباف، حبيب كاوش و حسن هدايت كاركردم و سرانجام در سال 1363يعني بعد از 13سال دستياري اولين فيلم سينمايي ام مردي كه زياد مي دانست را ساختم و در سومين جشنواره فيلم فجر جايزه بهترين كارگرداني را براي همين فيلم دريافت كردم.
* با توجه به اين كه اولين تجربه هاي تان در فضاي سينماي دهه پنجاه گذشت، سينماي فارسي آن دوران چه آموزه هايي براي يك جوان علاقمند داشت و از بين كارگردان هايي كه با آنها كار كرديد از كدامشان بيشتر آموختيد؟
- من همه گونه فيلم مي ديدم اما مشتري دائمي و پرو پا قرص فيلم هاي فاخر آن دوران بودم. از جمله فيلم هاي مهرجويي و كيميائي. متاسفانه فيلم هاي رايج آن زمان و به قول معروف فيلمفارسي تاثيرات مخربي بر رفتار جوان ها داشت.
* اولين ساخته بلند سينمايي شما مصادف است با آغاز مديريت گروه انوار بهشتي در سينما؛ تيمي كه معتقد بود براي پي ريزي سينماي نوين ايران بايد نسل تازه اي از فيلم سازان را به ميدان آورد. يكي از اين فيلم سازان شما بوديد با فيلم "مردي كه زياد مي دانست" كه در سومين جشنواره فجر براي شما جايزه بهترين كارگرداني را هم به همراه داشت. چه شد كه اين فيلم را ساختيد؟
- من بدون اغراق دستيار خيلي خوبي بودم. در سالهاي اخير دستياري ام، دوستانم اعتقاد داشتند كه مي توانم فيلم بسازم تا اينكه در آخرين فيلمي كه به عنوان دستيار انجام وظيفه مي كردم (آتش در زمستان)، حسن هدايت فيلم نامه اي را به من پيشنهاد داد كه با كمك مرحوم بهرام ري پور و آقاي جمال اميد نوشته بودند به نام مردي كه زياد مي دانست . قبل از اين فيلم نامه، طرح ها و فيلم نامه هاي زيادي مطالعه كرده بودم اما اين يكي خيلي خاص بود و ديدم دوستش دارم و با كمك تعاوني فيلم سازي همراه فيلم را توليد كرديم.
* اقتباس از فيلم رنه كلر و انطباق آن با شرايط روز اجتماعي، ويژگي بارز مردي كه زياد مي دانست است، در نگارش فيلم نامه آن كه حاصل كار گروهي شما با آقايان اميد، ري پور و هدايت بود، بگوييد.
- باور كنيد بعد از اكران فيلم در نقدها خواندم رنه كلر نيز فيلمي با اين مضمون ساخته است و در آن شخصيت اصلي يك خبرنگار است و از اين بابت از آقاي هدايت گله كردم و ايشان گفت تشابه چنداني به آن فيلم ندارد. هنوز هم فيلم رنه كلر را نديده ام.
* اتوبوس را مي توان يكي از اولين نمونه هاي موفق سينماي مبتني بر فرهنگ بومي دانست. جداي از ارزش هاي غير قابل انكار فيلم كه جايزه ويژه هيات داوران چهارمين جشنواره فجر را هم به همراه داشت، بالاخره فيلم نامه اتوبوس را چه كسي نوشت؟محمود دولت آبادي، بهرام بيضايي يا داريوش فرهنگ؟ چون همه مدعي نوشتن اتوبوس بودند.
- بنياد مستضعفان اروميه، فيلم نامه  داريوش فرهنگ را از آقاي هوشنگ نوراللهي خريده بود و بعد از اتمام فيلم برداري پيغامي از سوي استاد بيضايي به من رسيد مبني بر اين كه كتاب پرونده قديمي پيرآباد را بخوانم. بلافاصله كتاب را تهيه كردم و خواندم و به استاد بيضايي پيغام دادم كه دير آمدي اي نگار سرمست و اي كاش قبل از شروع كار خوانده بودم. البته تمام قصه ايشان و داريوش فرهنگ در كوير مي گذشت و من فيلم را در آذربايجان ساختم و با كلي تغييرات و در تيتراژ هم ذكر كردم براساس فيلم نامه اي از داريوش فرهنگ . بعد ها پيغامي هم از استاد محمود دولت آبادي دريافت كردم اما همه اينها دير هنگام بودند و فيلم ساخته شده بود و پس از تحقيقات ديگر كشف كردم كه عزيز نسين نويسنده ترك نيز قصه اي دارد به نام اتول دعوا !
* اوج پيشرفت تكنيكي شما در مقام كارگردان را مي توان فيلم ايستگاه دانست. با توجه به توفيق شما در خلق تعليق و سوسپانس چرا سينماي ايستگاه را ادامه نداديد؟
- آقاي فخرالدين انوار معاونت وزير وقت در روز روشن به من و به ايستگاه ظلم كردند. چرا كه انتظار داشتند من سينماي كمدي را ادامه بدهم. به ايستگاه درجه كيفي ب دادند و در يكي از سخنراني هايشان نيز با شهامت اعلام كردند ايستگاه الف بود، ب دادم. چرا كه فيلم شيكي شده و فرنگي است! فيلم را مطرح نكردند و به هيچ جشنواره داخلي و خارجي نفرستادند و به اين صورت تنبيهم كردند اما در عوض مورد توجه منتقدين و مطبوعات قرار گرفت و اين تشويق مرا بس!
* در ساوالان به ريشه هاي خود بازگشتيد. به فرهنگ و فولكلور آذري كه البته متاثر ازكوروساوا هم بوديد.از اين تجربه تان بگوييد.
- حسن هدايت، جمال اميد و مرحوم بهرام ري پور يك شوخي با كوروساوا كردند و هفت سامورايي و حاصلش شد ماجراهاي قريه دانا باش كه من تغييرش دادم به ساوالان و خودم نوشتم و اين شد كه تفنگچي ها، دزدان و مهاجمان را از روستا بيرون كنند اما خودشان سوار زندگي روستاييان بشوند و... شد ساوالان.
* رويكرد به كمدي شهري بعد از فيلم ساوالان به چه دليل رخ داد؟ آيا آپارتمان شماره 13 به علت شكست تجاري ساوالان مقابل دوربين رفت؟
- ساوالان يك تهيه كننده خصوصي داشت، صاحب كوره آجرپزي و بنگاه خريد و فروش كاميون و تريلي! هيچ سنخيت و ارتباط فرهنگي نداشتيم و حتي يك روز هم گفت: كارگردان ارزان تر هم بود اما من سراغ تو آمدم! تصميم گرفتم فيلم بعدي را به هر زحمتي شده با وام و قرض و ...خودم با كمك گروه فيلم سازي همراه تهيه كنم و... شد آپارتمان شماره 13. ضمن اينكه ساوالان پول زيادي را به جيب تهيه كننده اش سرازير كرد.
* آپارتمان شماره 13 جايزه بهترين فيلم نامه و فيلم را از جشنواره نهم فجر گرفت كه با توجه به فيلم هاي حاضر در آن جشنواره اتفاق جالب توجهي بود. بعد از اين فيلم ديگر شاهد توفيق آثار شما در جشنواره نبوديم. خودتان دليل اين امر را چه مي دانيد؟
- به نظرم گردانندگان جشنواره خسته شدند! يا جريان فيلم سازي شكل تازه اي گرفت و شايد در جشنواره هاي بعدي فيلم هاي بهتري براي ارائه به خارج از ايران بودند كه فيلم هاي من و تعدادي از فيلم سازان ديگر در حاشيه ماندند. روزي خواهد رسيد كه فيلم هاي من جزو بدنه سينماي ملي ياد خواهند شد!
* دو نفر و نصفي و معجزه خنده در تداوم گرايشتان به سينماي كمدي ساخته شدند كه دومي البته به نوعي، كمدي سياه بود. اين رويكرد طنز در آثارتان ريشه در روحيات شما دارد؟
- دو نفر و نصفي را كه مي دانم چون فيلم مفرحي بود تحويل نگرفتند در حالي كه مردم خيلي دوستش داشتند و فروش خوبي هم داشت- اما معجزه خنده گمان مي كنم (البته اميدوارم اشتباه كرده باشم) چون محصول حوزه هنري بود و معمولا اين سازمان ها و ارگان ها با هم اختلاف سليقه و مساله دارند و كارهاي همديگر را رد مي كنند، فداي اين اختلافات شد و ما هم اين وسط تماشاگر مغبون! حوزه هنري سينماها ي معجزه خنده را تقديم كرد به نمايش فيلم آدم برفي . آقاي ميرباقري هم عشق آباد را از روي معجزه خنده نوشت و قبل از آن به روي صحنه برد.
* چرا در سال ها يي كه كمدي سازي جريان اصلي سينماي ايران شد، فيلم كمدي نساختيد؟
- لطفا شما يك فيلم كمدي ارزشمند آن سالها را نام ببريد تا من مغبون شوم ضمن اينكه بعد از معجزه خنده به دلايلي كه ذكر كردم مايوس شدم.
* دمرل و ساراي در راستاي ساوالان از علاقه شما به پرداختن به سينماي بومي خبر مي دهد. منتها اين فيلم ها زياد مورد توجه منتقدان قرار نگرفت. به نظرتان اين كه اين فيلم ها توفيق لازم را كسب نكردند چه دلايلي داشت؟
- لطفا چند منتقد را نام ببريد كه علاقمند سينماي فولكلوريك و بومي باشند. اغلب منتقدان با سينماي قومي و بومي بيگانه اند. چرا كه بسياري از ايشان، آذري، كرد، لر، بلوچ و يا ... نيستند. چنانكه تماشاگران اين گونه فيلم ها نيز اندك هستند.
* مدتي ترجيح داديد به جاي فيلم سازي به فعاليت هاي صنفي بپردازيد. از دوره مديريت شما بر خانه سينما به عنوان دوره اي موفق ياد مي شود. ولي حالا كه به گذشته نگاه مي كنيد، احساس نمي كنيد كه بهتر بود در آن سالها فيلم مي ساختيد و از سينما دور نمي مانديد؟
- من گول تعريف و تمجيدهاي عده اي از همكاران را خوردم و هيچ گاه آنها را نمي بخشم. آنها بودند كه با تردستي مرا به گرداب مسئوليت فرستادند و خود به تماشا ايستادند. در دوره مديريتم تلاش كردم كه دوست و مدير خوبي براي پرسنل و اعضاي خانه سينما باشم و به دور از سياسي كاري فعاليت صنفي كنم اما گويي ديگران سياستمدار مي خواستند و نه دوست همراه. بله. به قول شما مي توانستم فيلم هم بسازم اما متاسفانه از سينما دور ماندم.
* بانوي من را برخي منتقدين كوشش يداله صمدي براي تطبيق با شرايط روز سينماي ايران تعبير كردند. با اين تعريف موافقيد و اصلا بانوي من را فيلم موفقي مي دانيد؟
- بانوي من را دوست ندارم و اين فيلم بد، حاصل حضور مهرداد فخيمي به عنوان مدير فيلمبرداري و همسرشان شهرزاد مهدوي به عنوان مدير توليد است كه در كنار هم، ويرانگر اين محصول هستند. از بابت معرفي و پيشنهادشان به تهيه كننده، از ناصر شفق معذرت مي خواهم. قراربود اين فيلم يك كار آبرومند باشد، نه همسو با جريان روز سينما.
* فيلمي بوده كه آرزوي ساختنش را داشته باشيد و تا الان امكانش پيش نيامده باشد؟
- فيلم مجموعه كوراوغلي ، پسران حماسه اي آذربايجان، زندگي نامه استاد شهريار كه به دست آقاي كمال تبريزي سپرده شد.

نگاه
راوي داستان هاي شرقي
گروه ادب وهنر- در ميان فيلمسازاني كه در سال هاي پس از انقلاب به سينما آمدند يدالله صمدي چند ويژگي را در آثارش لحاظ كرد كه او را از هم نسلانش متمايز مي نمود.
مهم ترين ويژگي آثار صمدي، پرداختن او به داستان هاي اصيل بومي بود. او به عنوان كارگرداني آذري زبان، كوشيد تا به روايت داستان هايي بپردازد كه در فرهنگ و سنن آذربايجان جايگاه ويژه اي داشت. او در فيلم هايي چون ساوالان و ساراي به عنوان فيلمسازي علاقه مند به فرهنگ آذربايجان، آثاري متفاوت با جريان روز سينما ساخت. اين در حالي است كه صمدي در ديگر ساخته هايش نشان داد كه در ژانرهاي ديگر سينما هم متبحر است. كمدي هاي شهري چون آپارتمان شماره 13 و دو نفر و نصفي   صمدي را در مقام يكي از سينماگران موفق ژانر كمدي مطرح كرد. ضمن اين كه او با فيلم ايستگاه نشان داد به عنوان تكنسين، مهارت فني قابل توجهي در روايت داستان هاي پر تعليق دارد؛ فيلمي كه به لحاظ ساختار سينمايي مي توان آن را بهترين كار صمدي تاكنون دانست.
او فعاليت سينمايي خود را از دهه پنجاه به عنوان دستيار كارگردان آغاز كرد.
با پيروزي انقلاب اسلامي، صمدي به فعاليت خود به عنوان دستيار كارگردان ادامه داد. وي سال 60 با حسين زندباف براي ساخت فيلم دست شيطان همكاري كرد. اين اثر بر اساس فيلمنامه اي از نادر ابراهيمي ساخته شده بود و مضموني اجتماعي و سمبليك داشت. همكاري با حبيب الله كاوش براي ساخت فيلم دادشاه در سال 62 حضور بعدي وي را تشكيل مي دهد. اين فيلم بر اساس نوشته اي مشترك از ابراهيم معتمدي نژاد و هادي سيف ساخته شد و فيلمي در ژانر تاريخي حادثه اي بود.
صمدي را مي توان از فيلمسازان بومي ساز و در عين حال موفق در عرصه جشنواره هاي داخلي معرفي كرد. چون تقريباً تمام يازده فيلم وي در جشنواره فيلم فجر حضور داشته اند و بيشتر آنها با چند جايزه يا حداقل چند عنوان نامزدي دريافت جايزه جشنواره هاي داخلي را به پايان برده اند. اين كارگردان نخستين ساخته سينمايي خود را سال 63 با توليد فيلم مردي كه زياد مي دانست ارائه كرد.
اين فيلم كه بر اساس متني از حسن هدايت و جمال اميد ساخته شده بود، داستان يك كارمند جوان به نام صمدي را بيان مي كند كه از زندگي سخت خود ناراضي است. او با پيرمرد سياهپوشي ملاقات مي كند و اين مرد با شرط گام برداشتن در راه صواب، قول موفقيت مالي را به صمدي مي دهد. پيرمرد روزنامه روزهاي آينده را در اختيار اين كارمند جوان مي گذارد. اين اثر جايزه بهترين كارگرداني سومين جشنواره فيلم فجر را براي صمدي به همراه آورد.
صمدي سال 1364 فيلم سينمايي اتوبوس را بر اساس فيلمنامه اي از داريوش فرهنگ جلو دوربين برد. اين فيلم از فانتزي خاصي برخوردار بود و نزاع دو گروه از روستاييان در خريد و بكارگيري اتوبوس را به تصوير مي كشيد. اين اثر با حضور بازيگران شناخته شده آن دوره سينماي ايران به تصوير درآمد و فروش خوبي داشت. اين فيلم از چهارمين دوره برگزاري جشنواره فيلم فجر جوايز بهترين بازيگر نقش اول مرد (هادي اسلامي) و تدوين را به دست آورد و به عنوان انتخاب ويژه هيأت داوران معرفي شد.
اين فيلمساز دو سال بعد، يعني سال 66 اثر سينمايي ايستگاه را بر اساس متني از شاهين يزداني و محمد نگهداري به تصوير كشيد. اين فيلم نامزد تدوين فيلمبرداري و طراحي صحنه از ششمين جشنواره فيلم فجر شد. وي سال 68 فيلم ساوالان را ساخت كه بر اساس متني از خودش به تصوير درآمد. صمدي سال 69 با ساخت فيلم سينمايي آپارتمان شماره 13 فعاليت در ژانر كمدي را تجربه مي كند. اين فيلم بر اساس متني از حسن قلي زاده و عليرضا خمسه ساخته شد و تهيه كنندگي فيلم نيز به عهده كارگردان بود. داستان فيلم درباره ماشاالله ايرانمنش است كه از كرمان راهي تهران مي شود تا ارث پدري اش كه يك آپارتمان است را به منظور سامان دادن به زندگي اش بفروشد. اين اثر در نهمين جشنواره فيلم فجر جايزه بهترين فيلمنامه و فيلم را به دست مي آورد و نامزد دريافت جوايز نقش دوم مرد، صدابرداري، تدوين، كارگرداني، موسيقي متن، فيلمبرداري و صحنه آرايي مي شود.فيلم سينمايي دو نفر و نصفي سال 70 و بر اساس متني از كارگردان ساخته مي شود و عنوان نامزد دريافت جايزه نقش دوم مرد از جشنواره دهم فيلم فجر را به دست مي آورد. فيلم دمرل سال 72 كه جوايز بهترين صداگذاري و چهره پردازي را از دوازدهمين جشنواره فيلم فجر به دست آورد، ساخته هاي بعدي صمدي را تشكيل مي دهد.اين فيلمساز سال 75 فيلم سينمايي معجزه خنده را تهيه و كارگرداني مي كند كه بر اساس متن اوليه فريدون حسن پور و عليرضا خمسه ساخته شد. داستان فيلم درباره دكتر اشكوري روانشناس با تخصص خنده درماني است. او يك گروه نمايشي را براي اجراي اثري خنده دار به بيمارستان دعوت مي كند.
صمدي به شيوه فيلمسازي خود در سال هاي بعد نيز ادامه مي دهد. توليد فيلم ساراي در سال 76 كه بر اساس متني از صمدي و محمدباقر جعفري زاد ساخته شد، يك داستان قديمي و محلي منطقه آذربايجان را روايت مي كند. اين فيلم نامزد دريافت جايزه بهترين چهره پردازي از دومين جشن خانه سينما مي شود. فيلم بانوي من در سال 81 ديگر ساخته صمدي است. اين فيلم جايزه نقش دوم مرد از هفتمين جشن خانه سينما را به دست مي آورد.
صمدي در آخرين فعاليت كارگرداني خود فيلم سينمايي شهرآشوب را مي سازد. اين فيلم كه مضموني تاريخي دارد، روايت زندگي پرفراز و نشيب غياث الدين جمشيد كاشاني، رياضيدان و منجم مشهور ايراني و معين الدين كاشاني، يار و همكار ديرينه اوست.
يدالله صمدي سال ها به عنوان رئيس كانون كارگردانان و مديرعامل خانه سينما فعاليت كرده است. وي در حال حاضر عضو هيأت انتخاب بخش مسابقه فيلم هاي ايراني جشنواره فجر است. وي مدتي قبل پروانه ساخت فيلم سينمايي پدر آن ديگري را دريافت كرد كه فيلمنامه آن اقتباسي از كتابي به همين نام، نوشته پرينوش صنيعي است.
صاحبنظران يدالله صمدي را از كارگردان هاي صاحب سبك سينماي ايران مي دانند كه در آثارش مولفه هاي ارزشمندي همچون توجه به فرهنگ منطقه اي، همسويي با نگاه ملي، توجه به فرهنگ بومي و آداب و رسوم اقوام در كنار مهارت تكنيكي ديده مي شود.

نگاهي به فيلم طبيعت بيجان به بهانه پخش از شبكه چهار
نمايش هنرمندانه ملال
012519.jpg
گروه ادب و هنر- طبيعت بيجان بعد از موفقيت فيلم يك اتفاق ساده مقابل دوربين رفت. سهراب شهيدثالث كه حالا از او به عنوان پايه گذار سينماي واقع نماي ايران ياد مي شود، يك اتفاق ساده را با دشواري هاي بسيار كارگرداني كرد. او از جمله فيلمسازاني بود كه تحصيلكرده اروپا در رشته سينما بود و كارش را با ساخت آثار مستند آغاز كرد. يك اتفاق ساده هم در واقع با بودجه يك فيلم مستند مقابل دوربين رفت و شهيد ثالث به علت كمبود نگاتيو مجبور بود هر صحنه را صرفاً با يك برداشت ضبط كند. رويكرد متفاوت شهيد ثالث به سينما، در ابتدا با واكنش هاي منفي مواجه شد ولي موفقيت يك اتفاق ساده در جشنواره هاي جهاني مسير او را براي ساخت فيلم هاي بعدي هموار كرد.
شهيدثالث در سال 1353، طبيعت بيجان را با شرايطي بسيار مطلوب تر از يك اتفاق ساده مقابل دوربين برد. هر چند اين بار هم او فيلم را در فضاي واقعي و با حضور نابازيگران كارگرداني كرد. اين نشان مي داد كه نوع رويكرد شهيد ثالث به سينمايي كه از جنس زندگي باشد، نه به دلايل اقتصادي مثل كمبود بودجه كه به واسطه نوع نگاه فيلمساز به سينما و زندگي انتخاب شده است.
ريتم كندي كه ويژگي بارز آثار شهيد ثالث است، كاملاً با حال و هوا و فضاي حاكم به آثار اين كارگردان همخواني دارد. در طبيعت بيجان هدف نهايي شهيدثالث، نمايش ملال زندگي است كه اين كار با پرداختي هنرمندانه صورت گرفته است.
روايت زندگي يك زوج سالخورده در منطقه اي دور افتاده، همخوان با ريتم زندگي بدون اتفاق و حادثه آنها، كند است. مهم ترين اتفاق فيلم، اعلام حكم بازنشستگي سوزنبان پير و جايگزيني يك جوان به جاي اوست. به جز اين، بايد به فصل به يادماندني سوزن نخ كردن پيرزن اشاره كرد كه به واقع جانمايه اي از كليت فيلم را نيز مي توان در آن مشاهده نمود. جايي كه پيرزن چند بار مي كوشد سوزن را نخ كند ولي موفق به اين كار نمي شود. شهيدثالث در اين جا زمان سينمايي را با زمان واقعي منطبق مي كند. مي گويند در زمان اكران عمومي فيلم، تماشاگران در لحظه اي كه پيرزن سرانجام موفق به نخ كردن سوزن مي شود، دست مي زدند!
در طبيعت بيجان همه چيز بي روح و ساكن است. اما تنوع بصري عجيبي كه شهيدثالث با انتخاب نماهاي متعدد از زواياي مختلف، بازي هاي بسيار خوب و رنگ غالب صحنه و لباس بازيگران در فيلم به وجود مي آورد، ذهن بيننده را اغنا مي كند. در اين بين استفاده از سكوت مرموزي كه در فيلم وجود دارد، بيش از هر آهنگ و نواي ديگر با ساختار اثر هماهنگ مي شود. تنها صدايي كه سكوت را به هم مي زند، حركت قطار از روي ريل است كه با هياهوي بسيار رد مي شود و سوزنبان را ناديده مي گيرد.
در اين فيلم شخصيت ها به گونه اي طراحي مي شوند كه بيننده نسبت به اين افراد احساس نوعي همدردي دارد و اين مسئله باعث مي شود شخصيت هاي داستان با آنكه از فضاي شهري و روز جامعه بسيار دور هستند، در اطراف ما و آشنا به نظر برسند. اين نكته در داستان نوعي حركت و علاقه مندي به تماشا را به وجود مي آورد. نكته ديگر ارايه سير داستان ساده به گونه اي است كه بيننده براي فهميدن سرنوشت اين شخصيت ها حاضر به تماشاي كل فيلم مي شود. ديگر اينكه هر چند ريتم قصه به طور كلي بسيار كند است، اما يكدستي و رواني خاصي دارد و به هيچ وجه ذهن را آزار نمي دهد.
اين فيلم يك ويژگي ديگر هم دارد كه چندان قابل تعريف نيست. صميميت واژه اي است كه معمولاً براي نزديكي و به دل نشستن پديده يا فردي استفاده مي شود و بازتاب خوشايندي دارد. اما اين فيلم با آنكه تلخ و آزارنده است، اما صميميت عجيبي در آن موج مي زند كه بيننده را مسحور مي كند و امكان قطع تماشاي فيلم را از او مي گيرد. مهمتر اين كه، فيلم پس از اتمام، مخاطب را رها نمي كند و بيننده را به سمت شناخت چنين افراد فراموش شده اي سوق مي دهد و به نوعي حس نوعدوستي آنها را تحريك مي كند.

شهر تماشا
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
دانش فناوري
بـورس
زادبوم
حوادث
بين الملل
فرهنگ و آموزش
سياسي
سلامت
داخلي
شهري
صفحه آخر
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   دانش فناوري   |   بـورس   |   زادبوم   |   حوادث   |   بين الملل   |  
|  فرهنگ و آموزش   |   سياسي   |   شهر تماشا   |   سلامت   |   داخلي   |   شهري   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |