پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵
مهارت هاي روزنامه نگاري آنلاين
009678.jpg
ترجمه:سالومه ابطحي
همشهري آنلاين- معرفي برخي از مهارت هاي روزنامه نگاري آنلاين محور اصلي اين مقاله است.
يك آنلاين ژورناليست در يك سايت خبري كسي است كه تحقيق مي كند، مي نويسد، ويراستاري مي كند، مطالب را با عكس غني مي كند، با استفاده از منابع مكمل ايجاد ماٍِخذ مي كند و به مطالب لينك مي دهد تا در اينترنت منتشر شود.
با اين وجود با ازدياد روز افزون وبلاگ ها (وب سايت هايي كه بدون هيچگونه نياز به پشتوانه  فني يا مهارت خاصي به آساني به روز مي شوند) و جمعيت بزرگ دانشجويان جوان روزنامه نگاري، به نظر مي رسد اكنون تنها تعداد معدودي از افراد مستعد در پي تقويت و بالا بردن سطح مهارت هاي لازم باشند. اگر شما يك بلاگر هستيد ممكن است احساس كنيد كه اين يك اغراق خودبينانه است؛ اما اگر بلاگر نيستيد احتمالا با بعضي از پيشنهادهايي كه در اين مقاله خواهم كرد، موافقيد.
درست مثل بقيه فناوري ها، دسترسي ناگهاني به ابزار و امكانات نشر مستقيم در شبكه نتوانسته به طور خودكار لشكري از گزارشگران و خبرنويسان فوق العاده ايجاد كند. هرچند كه نشانه هاي زيادي دلالت بر تغيير تدريجي اما مثبت شرايط دارد.
درحالي كه نويسندگان ، گزارشگران و منتقدان بزرگ و بااستعداد، تنها از سهولت ايجاد شده توسط ابزار نشر شخصي جديد مثل بلاگ ها بهره جسته اند، اكثر تازه كارها خود را در ميان ابزارها و تجهيزات كاملاً جديد و متفاوت از آنچه قبلاً استفاده مي كردند ، يافته اند.
واقعيت اين است كه كشف، كاوش و آشنايي با يك فناوري جديد براي هر كسي زمانبر است . در مرحله ابتدايي استفاده از ابزارهاي جديد نشر، خيلي از افراد وقت بيشتري صرف كاوش، آزمايش، تجربه و درك ماهيت آن كردند تا پرسش در مورد قالب، سبك و رويكرد نوشتاري لازم براي تبديل يادداشت هاي شخصي به نشر حرفه اي.
اكنون كه هر رايانه متصل به اينترنت تبديل به يك نشريه فعال شده است، آيا ما بايد شروع به نوشتن كنيم يا بهتر است نگاهي به گذشته بيندازيم و بهترين راه براي آموختن درس هايي از گذشته با بهره گيري از اين ابزارهاي جديد فوق العاده را كه اكنون در دسترس ما قرار دارد؛ بيابيم؟ پس چطور به استقبال مرحله بعدي عصر فناوري نشر آنلاين برويم؟
من شخصا فكر مي كنم اولين قدم در اين مسير بايد قدمي باشد در جهت ارزش گزاري و ارزيابي دوباره عناصر روزنامه نگاري چاپي، تحقيق آكادميك و نشر رسانه اي در مفهوم عام كه با سرعت به سمت افق هاي جديد باز شده توسط آر.اس.اس، ويكي ها و بلاگ ها پيش مي روند و بعضي از ما آنها را به فراموشي سپرده ايم.
تركيب كردن رويكردهاي كليدي روزنامه نگاري، تحقيق و نشر رسانه اي با واقعيات روزنامه نگاري آنلاين كه با سرعت دنياي اينترنت را فرا گرفته است، مي تواند به افزايش ارزش و اعتبار اطلاعات ارائه شده توسط نويسندگان مشهور اما مستقل و وبلاگ نويساني كه مي خواهند در كوتاه ترين زمان ممكن به رهبران عقيدتي تبديل شوند، كمك كند.
پس براي تبديل شدن به سردبير يك سايت خبري آنلاين ، براي تبديل شدن به يك گزارشگر يا نويسنده اي كه مي تواند جايگاه خود را به عنوان يك وزنه حرفه اي تثبيت كند، در حالي كه احترام و توجه رسانه هاي سنتي را به خود جلب مي كند و به طور فزاينده اي مورد احترام شركت هاي تبليغاتي و روابط عمومي قرار مي  گيرد، چه بايد كرد ؟
اينجا به چند قاعده آسان و پايه اي اشاره مي كنم و پيشنهاد مي كنم آنها را به كار گيريد.
ثبات
در باره هرچه مي نويسيد يا گزارش مي دهيد، در مورد پوشش به موقع ، تحليل جزء به جزء، قالب و سبك؛ ثبات داشته باشيد . مدام تغيير نكنيد. آزمايش و خلاقيت؛ ويژگي هاي خوبي هستند اما بايد به عرصه هاي شناخته شده و فضاهاي مرتبط با آنها محدود شوند . در بيشتر نوشته هاي خود شخصيت، هويت، بصيرت و پيام ماموريت خود را به شيوه اي ثابت و داراي ارتباط منطقي به نمايش بگذاريد.
تحقيق
آيا در مورد موضوعي كه مي خواهيد بنويسيد، تحقيق مي كنيد؟ هيچگاه خبري را تنها با چك كردن وب سايت رسمي مربوطه يا با دوباره نويسي اخبار خبرگزاري ها تنظيم نكنيد. مقالاتي را كه ديگران در مورد مطلب مشابه نوشته اند، چك كنيد و به وبلاگها براي خواندن نقل قول ها و اظهار نظرها سر بزنيد. مي توانيد از ابزارهاي فوق العاده موجود در سايتهاي Technorati, Feedster, Pubsub, Blogpulse, Bloglines استفاده كنيد تا از اينكه ديگران درباره هم چه مي گويند و چه كساني قبل از شما در مورد مطلب مورد نظرتان نوشته اند ، مطلع شويد.
تعريف
تمامي اصطلاحات مربوط به مفاهيم جديدي را كه ارائه مي دهيد؛ تعريف كنيد و روشن سازيد و به تمايل مخاطب تان براي يادگيري و درك آنچه شما مدتها پيش آموخته بوديد، احترام بگذاريد. با استفاده از امكان Google "define" مي توانيد مفاهيم جديدتان را به يك منبع آنلاين كه توضيحات كاملي در باره اصطلاحات فني و لغات جديد دارد، لينك دهيد.
عنوان بندي
مسئله عنوان بندي يكي از ارزشمندترين امتيازاتي است كه يك سردبير آنلاين مي تواند براي خود ايجاد كند . همانطور كه بسياري از كاربران اينترنت هنگام كاوش و جستجو در مورد مطلب مورد نظرشان با استفاده از موتورهاي اصلي جستجو دريافته اند، ايجاد عنوان هايي كه مناسب با طبقه بندي ها و الگوهاي موتورهاي جستجو باشد يك نياز غير قابل اجتناب است. پس چطور بايد مطلوبترين عنوان را انتخاب كرد؟ من سه قانون ساده پيشنهاد مي كنم:
كوتاه بودن، مربوط به موضوع بودن، كاربر مدار بودن.
طبقه بندي
از آنجايي كه اينترنت به عنوان يك كتابخانه مجازي گسترده و بي پايان عمل مي كند، استفاده از تگ گذاري و طبقه بندي هرگونه مطلب منتشرشده  بر روي شبكه جهاني از ارزش بسيار زيادي برخوردار است و معمولا مرحله اي است كه ارزش آن كم شمرده مي شود. براي دست يابي به حداقل سطح طبقه بندي در سيستم نشر آنلاين يا بلاگتان، كلمات كليدي را در هر مقاله مشخص سازيد و اجازه دهيد كاربران هم مطلب شما را تگ كنند و برحسب علاقه مندي هايشان آن را
طبقه بندي كنند.
ارجاع دهي
ارجاع دهي، ارجاع دهي، ارجاع دهي. اگر مي خواهيد اعتبار خود را در دنياي نشر آنلاين افزايش دهيد بايد بدانيد اهميت ارائه ارجاع هاي مناسب و متعدد درست به اندازه اهميت نوشتن خود مقاله است. ارزش ايجاد و نمايش لينك هاي ديگر نويسندگان كه از مطلب شما حمايت مي كنند، آنرا مستند مي كنند و به آن نكاتي مي افزايند به اندازه طلاست، به ويژه اگر شما از جايگاه مطرحي در نشر آنلاين برخوردار نباشيد.
محتواي تكميلي
اين احتمال وجود دارد كه خوانندگاني كه به دنبال تحقيق درمورد موضوعي خاص هستند و يا به دنبال پاسخ هاي مشخصي براي سؤالاتشان مي گردند مطلب شما را بخوانند. با جفت كردن مقاله تان با منابع محتوايي مثل كتاب ها، گزارش ها و تبليغات مرتبط، مي توانيد ارزش و كيفيت تجربه اي كه به مخاطبانتان عرضه مي كنيد را به ميزان قابل توجهي بالا ببريد.
ساختار مقاله تان مشخص باشد
معرفي كنيد، شرح دهيد، براي حمايت از مطلبتان جزئيات بياوريد و نتيجه گيري كنيد. حتما خلاصه كوتاهي از شرح مقاله بدهيد. در شرايطي كه مردم بيش از پيش فيدهاي آر.اس.اس را جستجو مي كنند و موتورهاي جستجو بايد در كمترين زمان ممكن صفحه هاي نتايج را نمايش دهند ، مشخص كردن لحن، موضوع و نكات كليدي اي كه در مقاله تان مي آوريد ، پيش از شروع خود مقاله امري حياتي به نظر مي رسد.
صفحه اي واضح و خوانا داشته باشيد
هر چه لي اوت صفحه شما واضح تر و خواناتر باشد، صفحه بندي حرفه اي تري داشته باشد و ميزان آگهي ها و بقيه عواملي كه باعث ايجاد حواس پرتي مخاطبان كمتر باشد، بهتر است.
به جزئيات توجه كنيد
توجه به جزئيات، وجه تمايز حرفه  اي ها از آماتورهاست، حتي در دنياي رنگين وبلاگ ها . دامنه توجه به جزئيات از بهينه سازي آرايش و گردش در صفحات گرفته تا خوانايي مطالب و تعداد غلط هاي ديكته اي و يا حتي نوع تنظيم خبر كه تصوير شتاب در نوشتن اخبار را به خواننده ندهد، در بر مي گيرد. يكي از قواعد موثري كه توسط بعضي ها مورد استفاده قرار گرفته، بررسي مطلب پس از چاپ آن است. بازبيني محتوايي كه روي صفحه نمايش قرار گرفته ، ايده چندان جالبي نيست، علي الخصوص اگر مطلب نوشته خودتان باشد. از سوي ديگر خيلي از نويسنده هاي آنلاين مطالبشان را پس از نشر چك نمي كنند و اين امر باعث مي شود اشتباهات قابل پيشگيري و غيرقابل پيش بيني كه مثلا در صفحه آرايي به وجود مي آيد را متوجه نشوند. بنابراين قبل از نشر آنلاين مطلبتان حتما آن را دوباره چك كنيد.
كيفيت نوشتاري
به هر زباني كه مي نويسيد، مطلبتان بايد به نحوي شايسته نوشته شود، ديكته كلماتش چك شود و حتي المقدور توسط شخص ديگري باز خواني شود. اگر خوانندگان شما حين خواندن مطلبتان متوجه چندين اشتباه دستوري يا نحوي شوند به سرعت دلسرد مي شوند. گرچه من با شما موافقم كه اطلاع رساني با كيفيت و به موقع از اهميت بيشتري برخوردار است. همچنين فكر مي كنم كه با افزايش تعداد منابع خبري مستقل؛ ممكن است كيفيت نوشته ها وجه تمايز كساني باشد كه در خيل وسيع گزارشگران، توجه و احترام بيشتري كسب خواهند كرد.
كنترل ديكته لغات
براي همه نويسندگان چه آنهايي كه به زبان مادري و چه آنهايي كه به زبان ديگري مي نويسند، كنترل ديكته لغات براي هر مقاله اي يك بايد است. از آنجايي كه ابزارهاي تصحيح گر ديكته؛ فرق بين بسياري از كلمات را تشخيص نمي دهند ، كنترل مقالات توسط شخص ديگر پيش از نشر هميشه ضروري است. اين اقدام بسيار مثبت است چون معمولا مغز نويسنده توانايي بازبيني نوشته هاي خود را به طور كاملا بي غرضانه و منتقدانه ندارد. البته ايجاد مقبوليت به عنوان يك سردبير تلاشي فراتر از اجراي اين چند نكته مختصر را مي طلبد. پايبندي به نكات ذكر شده مي تواند رهنمودهايي ابتدايي براي كساني باشد كه تجربه كمتري در زمينه نوشتن براي عموم دارند و به آنها كمك مي كند تا مهارت هاي شخصي سردبيري و گزارشگري آنلاين خود را تقويت كنند.
حالا به نظر شما چه نكات ديگري را مي توانيم به اين مطلب اضافه كنيم؟

تأويل غزلي از قاسم رفيعا
درخت جاودان
009747.jpg
هفته پيش در ميان شعرهايي كه در اين صفحه چاپ شد و همگي در ساحت قدسي عاشورا سروده شده بودند، شعري از قاسم رفيعا خوانديم. اين هفته نوشته اي تقديم خوانندگان صفحه شعر مي شود در تأويل اين شعر و تأكيد خواهد شد بر اين كه اگر شعري شعر باشد حتي مذهبي ترين حرفها را در كلامي غيرصريح و مستتر در اشارات، بيان مي دارد، اگرچه اين هم هست كه شعر مذهبي ما به اقتضاي حال، صراحت مي طلبد و اين خود بحثي است جدا كه مقالي و مجالي ديگر مي طلبد.
از سمت درختان
تقديم به علمدار نينوا
رد شد شبحي بي خبر از سمت درختان
باقي است سكوت خطر از سمت درختان
مثل نفس روشن يك پنجره جاري است
آرامش ما بيشتر از سمت درختان
سرشار بهار است دل بيشه  ي روشن
با يك نفس مختصر از سمت درختان
هر چند كوير آمده تا اين طرف كوه
سبز است زمين با گذر از سمت درختان
فرياد زديم: آي گل خفته ببين رود
جاري شده بار دگر از سمت درختان
گفتيم در اين بيشه  يخ بسته نداريم
اميد بهاري مگر از سمت درختان
ناگاه ميان عطش و حسرت و لبخند
برخاست صداي تبر از سمت درختان

گروه ادب و هنر- شعرهايي كه در ستايش يا در تعزيت ائمه اطهار سروده مي شود و به طور كلي شعر مذهبي ما، صريح و تك معنايي است. اين امر علل متعددي دارد، از جمله اين كه كارويژه اين شعرها، اجراي موسيقايي يا حداقل دكلمه آنها در محافل مذهبي و به طور مشخص هيأت هاي مذهبي بوده است. سنت شعر شيعي، يك سنت تبليغي - سياسي است كه از دوره ائمه اطهار در ادبيات عرب توسط شاعران شيعي مثل دعبل خزاعي، كميت بن  زيد اسدي و... تأسيس شده است و در ادبيات فارسي نيز اگر چه رگه هايي از آن از همان اواخر دوره شعر ساماني يعني اولين نسل شاعران فارسي وجود داشته است (مثل كسايي مروزي) اما به شكل يك جريان از دوره صفوي ابراز وجود كرده است. طبيعي است كه با چنين پس زمينه هايي، اين شعر براي تأثيرگذاري بر مخاطب عام در هيأت هاي مذهبي يا براي اثرگذاري تبليغي كه همانا در درجه اول تهييج عواطف است، بايد شعري صريح و تك معنا باشد. اين مقدمه از آن بابت آورده شد كه بگويم شعر از سمت درختان برخلاف اين رويه معمول، با اين كه تقديم نامچه دارد، شعري قابل تأويل است. به عبارت ديگر اگر تقديم نامچه آن را برداريم، ممكن است علاوه بر تأويل شعر به ماجراي كربلا، برداشت هاي متنوع ديگري داشته باشيم و در شعر هيچ تصريحي و حتي اشاره روشني به اين كه شعر براي حضرت عباس سروده شده، وجود ندارد. امروزه در نقد ادبي، شعريت شعر و تفاوت زبان شعر با زبان نثر را در قابليت تأويل آن مي دانند. مثال بارز قابليت تأويل در شعر فارسي، حافظ است كه هر فارسي زباني با هر مرام و مسلكي، او را از خود مي داند و همزبان خود مي يابد. اصولاً رمز ماندگاري شاهكارها، يكي همين قابليت تأويل است.
در اين شعر از درخت به عنوان رمز حيات استفاده شده است. درخت در اين غزل، محور طبيعت است. در نگاه متعارف، اين درخت است كه وامدار آب و زمين است، اما در اين جا، شاعر با تغيير نگاه و دميدن جانمايه رمز به عناصر زبان شعر، همه چيز را برعكس كرده است و درخت را در مركز قرار داده است. در عرف متداول زبان، اين بهار است كه به سمت درختان مي رود و آنها را سبز مي كند، ولي در اين شعر، درختان هميشه درختند. و اينجا بهار از سمت درختان مي آيد:
گفتيم در اين بيشه يخ بسته نداريم
اميد بهاري مگر از سمت درختان
باز اگر در عرف زبان، آب است كه از زمين مي جوشد و درخت را مي روياند، در اين جا شاعر با زباني كاملاً رئال بدون اين كه ادعا كند: آب از درخت مي جوشد با قرينه سازي در بافت غزل دقيقاً چنين معنايي را با چنين بيتي متداعي كرده است:
فرياد زديم آي گل خفته ببين رود
جاري شده بار دگر از سمت درختان
تو گويي رود از ريشه درخت جوشيده است، حتي زمين كه مادر درخت است، در اين غزل به درخت پناه مي آورد تا سبز شود:
هر چند كوير آمده تا اين طرف كوه
سبز است زمين با گذر از سمت درختان
تو گويي درخت، همين درخت ظاهري كه ما او را سبز مي بينيم نيست، بلكه درخت بسي بيشتر از درخت است (1) و اين سبزي، تحفه اي است كه درخت به زمين نثار كرده است. در بازبيني اين ابيات درمي يابيم كه درختان اين غزل، هميشه زنده اند، شاعر مي گويد رود بار ديگر از سمت درختان جاري شده است يعني اين درختان در نبود رود نخشكيده اند. بيشه يخ بسته است اما درختان زنده اند و در كار نوزايي بهارند. كوير مانند هيولاي جانداري پيشروي كرده است و تا آستانه كوه آمده است اما درختان در مفصل كوه و كوير، ايستاده اند و زمين را پناه مي دهند تا سبز بماند. اين درختان هميشه زنده، علاوه بر اين كه با انگاره اساطيري درخت زندگي (2) منطبق هستند، رمزي از شهيدان محسوب مي شوند. درختان تشنه اي كه نه تنها نمي خشكند بلكه از تشنگي آنها رود جاري مي شود:
فرياد زديم آي گل خفته ببين رود
جاري شده بار دگر از سمت درختان
همان طور كه مولوي گفته است:
آب كم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
شاعر براي القاي مؤثر اين اشارت، تأكيدي جدي بر نمادهاي حيات دارد، مثل پنجره روشن كه علامت حضور زندگي در خانه  است و مثل كلمه كليدي نَفَس در تعابيري مثل نفس روشن پنجره يا نفس مختصر از سمت درختان يا كلمه جاري كه از خانواده حركت و از خانواده آب است كه در بيت دوم و نيز در بيت پنجم آمده است. در اين ميان علاوه بر حيات جاودان كه بار اسطوره اي درخت در بافت نمادين اين غزل مي باشد، شاعر با نشانه ها و نمادهايي كه القاكننده حس راحت و رهايي باشد نيز بافتي ديگر را در آن بافت اسطوره اي تنيده است. در ابتداي غزل سخن از شبحي رفته است كه بي خبر از سمت درختان رد مي شود، شبح ، يادآور تاريكي است و در مصراع بعد نيز سكوت خطر شنيده مي شود. بلافاصله بعد از اين بيت، يك پنجره روشن از سمت درختان بر روي شاعر باز مي شود تا شاعر نفسي از سر آرامش بكشد، نفس آرامي كه از سمت درختان به سويش جاري شده است؛ در بيت بعد نيز همين روال دنبال مي شود، چرا كه در بيت اول با شنيدن سكوت خطر و رد شدن شبح از سمت درختان، حس لازم ترس  به خواننده القا شده بود. وقتي آدم مي ترسد توي دلش خالي مي شود اما در بيت سوم در ادامه روند مرگ زدايي از غزل و ستايش درخت ، توي دل بيشه روشن نه تنها خالي نيست  بلكه سرشار بهار است به بركت نفسي مختصر از سمت درختان.
در اين جا پارادوكس بين شكوه اساطيري درخت و مختصر بودن نفس چيزي است اما از آن مهم تر اشارتي است كه بايد دريافت: نفس در اين جا دم هستي بخش است كه ما از آن به نفس گرم تعبير مي كنيم و بايد هم مختصر باشد چرا كه هستي بسيط است و ساحت آن اجمال و حافظ گفت:

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
و من مي گويم درختان همگي و هميشه تا زماني كه درخت باشند، الفند و الف مختصرترين حرف از حروف الفباست (بگذريم).
تا اين جا گفتيم كه درخت در اين غزل رمز است، رمزي كه از انگاره اي اسطوره اي ريشه مي گيرد و آن انگاره  درخت زندگي است. يك رمز اسطوره اي ديگر نيز در اين غزل داريم:
هر چند كوير آمده تا اين طرف كوه
سبز است زمين با گذر از سمت درختان
كوه در اساطير ايراني محل اتصال زمين با آسمان است. در اوستا پل چينود(3) كه رستگاران از آن مي گذرند و به مينو قدم مي گذارند از قله كوه البرز شروع مي شود. در شاهنامه نيز منجيان قوم ايراني از كوهند، در كوه بزرگ شده اند و از كوه برانگيخته شده اند. منجياني كه فره ايزدي و حتي نشان هاي پيغمبري دارند چنان كه رستم در خطاب با كيقباد، آن گاه كه او را در كوه البرز يافته است تا به پادشاهي قوم محصور و مغلوب ايران ببرد:
چنين گفت با شاه گنداوران(4)
نشان است خوابت زپيغمبران
فريدون كه سر سلسله پادشاهان كيان است، زال كه سر سلسله پهلوانان ايزدي است در همين دوره و نيز عقل منفصل رستم و آموزنده اسرار بدوست، كيقباد كه پس از ادواري هولناك از شكست و چشيدن پادافره پادشاهي نادادگرانه  نوذر، ايرانيان را نجات مي دهد و رسمي جديد از مهر و داد مي گسترد و كيخسرو كه يكي از جاودانان در شاهنامه است همه و همه در كوه بزرگ شده اند. حال به بيت غزل برمي گرديم:
هر چند كوير آمده تا اين طرف كوه
سبز است زمين با گذر از سمت درختان
كوير ضلع سوم بافت رمزي در اين بيت است و در شعر معاصر، رمز هبوط انسان قرار گرفته است. اين رمزپردازي كه از نظر كاركرد اسطوره اي است اما از نظر استناد واقعي است زيرا به قصص قرآن ارجاع دارد، با اثر استادانه دكتر علي شريعتي، هبوط در كوير شروع شد و در اشعار درخشاني از علي معلم و قيصر امين پور بازتاب يافت. قيصر در غزلي با مطلع:
خسته ام از اين كوير اين كوير كور و پير
اين سقوط ناگهان وين هبوط ناگزير(5)
و علي معلم در مثنوي اي كه با اين بيت شروع مي شود:
مرا به شور به شيوه به شرم بوسيدي
اداي حق نمك را چه گرم بوسيدي(6)
اگر به تأويل شيعيانه، شاهنامه را و اين غزل را بخوانيم، آيا نمي توان گفت كه درختان در اين بيت همان اولياي خدا هستند كه واسطه زمين و آسمان و گذرگاه آدميان از هبوط به عروج (= از كوير به كوه) هستند؟ و به تعبير صريح تر آيا درختان در اين همان بيت خاندان رسالت نيستند؟ آيا درخت كه در ظاهر فرزند آب و خاك است اما در اين غزل محور آب و خاك مي شود، همان اولياي خدا نيستند كه كالبد بشري و زميني دارند اما هستي زمين بر كانون آنهاست؟
بيشه اي كه يخ زده و رودي كه تاكنون خشكيده بود و حالا بار ديگر جاري شده است فضاسازي مناسبي است براي اين كه تأويل كوير به هبوط، انجام گيرد.
***
غزل با يك طرح و توطئه دراماتيك شروع مي شود، با يك فراموشي خود آگاهانه و تعويق، ما خط روايت ادامه پيدا مي كند و در اين تعويق، شاعر به خلق كاراكتر اسطوره اي درخت با لحني كاملاً رئال و پنهانكارانه دست مي زند علاوه براين كه لحنش لحني خراساني است و در ابراز عاطفه لهجه اي صريح دارد. بنابراين خواننده در فضاي بي زماني اين ابيات كه نشأت گرفته از درخت جاودانه است، به نوعي حس پناه يافتگي و آرامش دست مي يابد. حالا همه چيز آماده ضربه نهايي است، شبحي كه در بيت اول سخنش رفته بود، بالاخره كار خودش را مي كند و تبر را بر قامت درختي از درختان فرود مي آورد. حالا شاعر رو مي كند كه در اين طرف كوه، كه كوير پيش آمده است، درختان هم بي پناهند. در اين جا عنصر جاودانگي كه پيش از اين در واكاوي تبار اسطوره اي رمز درخت به آن رسيده بوديم، با پرداخت رئال بيت اول (كه با نهان روشي خاصي در ابيات بعد علي رغم اشارات رمزي حفظ شده بود) سرانجام تصادم پيدا مي كند. راوي - شاعر ناگهان دروسط ستايش هايش از درخت، ناگهان صداي تبر را مي شنود كه از سمت درختان برخاسته است و اين عطش و حسرت و لبخند كه ازآن ياد مي كند مقتضاي چنان حالي است، عطشي به معناي سيري ناپذير بودن روح انسان در ملاقات با جوهر جاودانگي، حسرتي از اين هبوط كه چگونه پس لرزه هايش دامن درخت را هم گرفته است و لبخند بر روي درخت، چرا كه درخت بسي بيشتر از درخت است ...
اشارات:
۱ - شعله شمع، گاستون باشلار، جلال ستاري، صفحه 80، نشر توس
2 - رمزهاي زنده جان، مونيك دوبوكور، جلال ستاري، صفحات 13 و 14، نشر مركز
۳ - اوستا، به گزارش دكتر جليل دوستخواه، جلد دوم، صفحه 971 و 972، نشر مرواريد
۴ - شاهنامه فردوسي، به تصحيح: قريب - بهبودي، جلد اول، صفحه 225، نشر توس
۵ - آينه هاي ناگهان، نشر افق
۶ - رجعت سرخ ستاره، انتشارات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول صفحه 113

گوشه
رباعي هاي يتيم
زهير توكلي
تقديم به حضرت
ابوالفضل العباس عليه السلام
(1)
ما را در آه خود مسافر مي ساز
پس با رخ ماه خود مجاور مي ساز
دست تو درست و دم شمشيرت گرم
نفس آورديم، آب حاضر مي ساز
(2)
محكوم به بيداري بي يار نشد
دل در بر دل خفت كه بيدار نشد
- هر بار كه مي رفتي، برمي گشتي...
- از بال و پرم بپرس، اين بار نشد
(3)
او نيست ولي هست تر از هستان است
چشمش جايي مراقب مستان است
دستان گدايي همه دور اندازيد
او ساقي ميخانه ي بي دستان است
(4)
لب هايت گرچه چاك چاكند هنوز
از تهمت آب پاك پاكند هنوز
تو رفتي تشنه و به هر جا آبي ست
پيشاني شرمناك خاكند هنوز
(5)
در كوچه قدم گذار، مهتاب ببين
در سايه ي پلك خود مرا خواب ببين
مهتاب به رنگ خون درآمد، بشتاب
دستان مرا فتاده بر آب ببين
(6)
تو آب شدي تو آبي ناب شدي
تو عين عطش چشمه مهتاب شدي
از آب ننوشيدي تا آن كه حسين
بالاي سرت آمد سيراب شدي
(7)
ما رأيت الا جميلا
تا شيره شود ني شكري مي برّند
طفلي از شير مادري مي برّند
از چشم تو مي بينم من اين همه را
گل مي چينند يا سري مي برّند؟
(8)
و ديگر زهير ابن قين بود كه فردا روزش
حسين بر ميسره گمارد؛
برخاست و گفت: اگرم هزار بار بكشند،
مرگ هزار و يكمين را باز منم...

با هر مرگي هزارها جان دارند
ابرند چو بشكنند با ران دارند
انگشتر خون به دست خاكسترهاست
با نام تو جشن مرگ سوزان دارند
(9)
وايضا زبان حال اوست
كه ابتداي حالش به جدا سري از قافله حسين مي گذشت
در سفر آن بيابان
زان روز كه با تو آشنا گشتم من
شستم به سكوت هر چه حرفم به دهن
اذنم بده و زودتر آزادم كن
سنگيني مي كند سرم برگردن
(10)
روزي كه من و تو را پدر مي آموخت
آن راز گذشت آن كه پر مي آموخت
سر مي آموخت زان كه بي سر مي رفت
اي واي از آن دم كه پسر مي آموخت

اميد مهدي نژاد
009741.jpg
اميد مهدي نژاد طنزپردازي است با دستي نازك در طنز سياسي-اجتماعي، اما در كنار آن و پيش از آن شاعر است. او دبير تحريريه فصلنامه شعر است. كتاب سوم ، مجموعه آگهي هاي طنز او در چند ماه به چاپ دوم رسيده است. مجموعه شعري با نام ناسور در دست چاپ دارد.

مي و ساغر
مي نمي دانم كجا ساغر نمي دانم كجاست
سر نمي دانم كجا پيكر نمي دانم كجاست
هر طرف يك تكه از آن ماه افتاده است آه
دست او اينجاست انگشتر نمي دانم كجاست
سيلي طوفان وحشي باغ را ويرانه كرد
برگ هاي غنچه پرپر نمي دانم كجاست
كوفيان از پيش رو از پشت سر سر مي رسند
حرّ نمي دانم كجا اكبر نمي دانم كجاست؟
آب مي خواهم ولي آتش به خوردم مي دهند
سوختم عباس آب آور نمي دانم كجاست
جامه و خود و زره ها را غنيمت برده اند
اين ميان قنداقه اصغر نمي دانم كجاست
سنگ مي گريد؛ بگو اين گر قيامت نيست چيست
پيش اين باد و بلا محشر نمي دانم كجاست
پيش چشم اشقيا اهل حرم بي چادرند
غيرت آل نبي- حيدر- نمي دانم كجاست
كربلا اي كربلا خون خدا را سر بكش
خم نمي دانم كجا ساغر نمي دانم كجاست

شمشيرم كجاست؟
در سرم پيچيده باري  هاي و هوي كربلا
مي روم وادي به وادي رو به سوي كربلا
مي روم افتان و خيزان از دل بن بست ها
جاده اي پيدا كنم تا جست وجوي كربلا
تشنگي مي بارد از ابر سترون مي روم
تا بنوشم جرعه آبي از سبوي كربلا
ترسم اين بيراهه  ها با خويش مشغولم كند
بر دلم ترسم بماند آرزوي كربلا
من نمي دانم كي ام يا از كجايم هرچه هست
آبرو مي آورم از خاك كوي كربلا
مانده در گوشم صداي پاي هل من ناصري
خواهم اكنون تا شوم لبيك گوي كربلا
بغض تاريخم نبايد در خودم ويران شوم
بايد آوازي بخوانم با گلوي كربلا
در سرم شوري دگر برپاست شمشيرم كجاست
بر مشامم مي رسد هر لحظه بوي كربلا

رضا جعفري
009744.jpg
رضا جعفري مدرس حوزه علميه است. مطالعات گسترده اي در فلسفه و عرفان اسلامي دارد اما برروي شعر آييني به مفهوم اخص آن يعني شعري كه در هيأت خوانده مي شود متمركز است. دو مجموعه شعر با عنوان صبح شبنم و خانم غزل بدون تو تعطيل مي شود از او منتشر شده است.
خيزرانه
ظرفي پر از تلاوت قرآن بود
چشمي از اين مشاهده حيران بود
شرحي كه خيزرانه رقم مي خورد
دندان نبود آيه قرآن بود
هر شانه اي كه گريه تكان مي داد
تفسير گيسوان پريشان بود
يك چشم خواهرانه خبر مي داد
از سينه اي كه شام غريبان بود
از ابتداي شام كه مي آمد
تا انتهاي صبح غزلخوان بود
نوري كه بين تشت طلا مي سوخت
از انعكاس خالق سبحان بود
حدسم درست بود از اين مجلس
راهي به يك خرابه ويران بود

جرأت واژه
چشم هايت روضه خواني مي كند
اشك ها را سارباني مي كند
آن نگاه زخمي ات تا صد افق
كربلا را دشت باني مي كند
بي وجودت اين زمين خاك است و گل
با وجودت آسماني مي كند
علقمه  بعد از تو چشم خويش را
روي نيزه سردواني مي كند
رفتي و در خيمه هاي تشنه لب
آب با آتش تباني مي كند
رفتي و در سرنوشت آبها
شرمساري حكمراني مي كند
جرأت اين واژ ه هايم را ببخش
عذر مي خواهد جواني مي كند

عباس محمدي
009738.jpg
عباس محمدي، متولد 1355 در خمين و كارشناس رشته مديريت است.
او از سال 1378 به طور حرفه اي كار سرودن را پي گرفته است.
كيستي؟
كيستي اي كه بسي داغ مكرر با توست
نفس فاطمه و بوي پيمبر با توست
سر بريدند تو را با همه هفتاد و دو بار
نيمه جان مي روي و قافله اي سر با توست
قافله تشنه لب و تشنه تر از قافله تو
گرچه دو رود به خون شسته شناور باتوست
داغ گل ديده و از باغ بهار آمده اي
دامني خون شده از غنچه پرپر باتوست
پر شده دشت ز بوي نفس سوخته ات
خسته اي سخت مگر غربت حيدر با توست؟
(1)
از كوفه و كربلا به شام آمده بود
ميراث غدير، تشنه كام آمده بود
رفتند به قصد غارت پيرهنش
بر نيزه فقط سر امام آمده بود
(2)
قطره قطره به مشك مي آويزند
قطره خون ها كه از سرت مي ريزند
يك روز به خونخواهي تو مي دانم
دستان بريده ي تو بر مي خيزند
(3)
برگشت ز چشمه آه خون جاري شد
برگشت ولي به راه خون جاري شد
سرچشمه ي آبها كه از اسب افتاد
از صورت خيس ماه، خون جاري شد
(4)
آن روز تمام چشمه ها زار زدند
لب تشنگي فرات را جار زدند
بستند گلوي چشمه ها را با آن
تيري كه به ديده ي علمدار زدند
(5)
دريا دريا سراب نازل مي شد
خون در دهن شراب نازل مي شد
همراه دو دست خسته كه افتادند
آيه آيه عذاب نازل مي شد

جليل صفربيگي
009735.jpg
جليل صفربيگي متولد 1353 و اهل ايلام است. او از نسل شاعراني است كه در ابتداي دهه هفتاد در اردوهاي دانش آموزي شعر، همديگر را يافتند و بعدها تأثيرگذارترين شاعران جوان دهه هفتاد از ميان آنها برخاستند. جليل غزل مي گفت اما در سال هاي اخير چند دفتر رباعي منتشر كرده است .

(1)
بنويس كه با شتاب بايد برسد
فوراً ببرش جواب بايد برسد
لبهاي رقيه از عطش خشك شده
اين نامه به دست آب بايد برسد
(2)
دستان بريده نعش بي سر دجله
تنها و غريب و بي برادر دجله
يك سوي حسين و سوي ديگر عباس
يك چشم فرات و چشم ديگر دجله
( 3)
شد در تب آب آب! آب آب عباس
در دست گرفت مشك بي آب عباس
تا آب رسيد و...نه!ننوشيد و گذاشت
يك داغ بزرگ بر دل آب عباس
(4)
افتاد تب هلاك توي سرتان
يك آتش دردناك توي سرتان
در ظهر عطش لبان مولا خشكيد
اي اين همه آب!خاك توي سرتان

هنر
اقتصاد
انديشه
جامعه
سخنگاه
سياست
|  اقتصاد  |  انديشه  |  جامعه  |  سخنگاه  |  سياست  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |