چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۵
دين از ديدگاه جامعه شناسي
دين چه وظيفه اي دارد؟
010092.jpg
سيد حسين امامي
تاثير و تاثرهاي دين و جامعه، حيات و پويايي اجتماعي را مي سازد؛ همين ارتباط را در مورد نهادها و جهت گيري هاي اقتصادي و سياسي نيز مي توان گفت. لذا دين شناسان در كاوش همه جانبه خود براي شناخت دين در جامعيت آن هم به شيوه هاي جامعه شناسي وهم به دستاوردهاي مجموعه بزرگ علمي (اعم از جامعه شناسي عمومي، جامعه شناسي سياسي، جامعه شناسي اقتصادي، جامعه شناسي شناخت، جامعه شناسي هنر، جامعه شناسي زبان و...) نياز دارند. از اين رو يكي از رويكردهاي دين شناسي رويكرد جامعه شناسانه است. مقاله حاضر ما را با نظريه هاي چند تن از بزرگان جامعه شناسي در مورد دين و جايگاه آن در زندگي آشنا
مي سازد.
***
دوركيم
وظيفه جامعه شناسي دين مطالعه كنش متقابل دين و جامعه است.اميل دوركيم (1917- 1858) - جامعه شناس فرانسوي- دين را مظهر قدرت جامعه مي دانست. فرانسه بعد از انقلاب به واسطه كشمكش بين سلطنت طلبان و ضد  سلطنت طلبان، كاتوليك ها و مخالفان غير مذهبي آنها و تعارض بين سرمايه و كار، رنج فراواني را تحمل مي كرد. بازتاب اين بحران كه بر جامعه فرانسه سايه افكنده بود در موجي از آشوب، خشونت و نارضايتي ديده مي شد.
سهم نخستين دوركيم در جامعه شناسي دين، تحليل او بود از نقشي كه دين در پديد آوردن وجدان جمعي، وجدان اخلاقي جمعي و آگاهي اجتماعي دارد. او اين فرض عمومي زمان خود را قبول داشت كه هرچند نقش دين در زندگي امروزين مرتبا كم مي شود، ولي هيچ گاه محو نمي شود. آخرين كار اساسي واصلي دوركيم، كتاب صوربنيادين حيات ديني است كه يكي از اساسي ترين كارهاي انجام شده در قرن بيستم است. او در اين اثر با بسط دادن تحليلي كه از احساسات ارائه مي دهد و با نشان دادن اهميت نهادها و سمبل ها، به شرح خود از تعامل به عنوان منشأ همبستگي و يكپارچگي، عمق و غناي بيشتري بخشيد. دوركيم اين گونه مي پنداشت كه ماهيت اصلي دين را مي توان در ساده ترين صورت دين كه در ساده ترين جوامع يافت مي شود، مشاهده كرد. به گفته دوركيم دين را نمي توان برحسب ماوراي طبيعي بودن آن، يعني نظري كه بر مبناي آن دين آخرين تحول در فكر انساني است و يا برحسب مفاهيمي كه از خدايان و ارواح وجود دارد، تعريف كرد. چرا كه چنين عقايدي در برخي از اديان بزرگ مانند بودايي يا اساسا وجود ندارد و يا باوري ثانويه است. دوركيم دين را برحسب آنچه وي اساسي ترين عامل فرق گذاري كه انسان مي شناسد، يعني مقدس و نامقدس، تعريف مي كند.دوركيم، دين را به عنوان منشأ اصلي اصول اخلاقي و همبستگي اجتماعي شناسايي كرد. از اين رو جامعه شناسي دين بايد نيروهاي اجتماعي را كه بر شخص معتقد چيره است و شرايطي را كه احساسات ديني را بر مي انگيزاند مطالعه كند. به اعتقاد دوركيم، تكامل دين مترادف و متوازي با تكامل اخلاق است. از لحظه اي كه اخلاق در همه جاي تاريخ، چنين نشانه اي از ديانت تلقي شده است، ناممكن است كه بتواند يكسره از اين خصلت عاري شود، زيرا در اين صورت به حيات خويش پايان خواهد داد. او در كتاب صوربنيادين حيات ديني ادعاهاي چندي را مطرح كرد كه عبارتند از:
۱ - اعتقادات، اعمال شعائري و وجودهاي مقدس، مخلوق فكر جمعي اند و در دوره هاي جوشش جمعي ايجاد مي شوند.
۲ - دين راهي مخصوص است براي نمايش واقعيات اجتماعي، كه داراي دو صورت شناختي و بياني است. در صورت شناختي، دين راهي است براي درك واقعيت و در صورت بياني، دين راهي است براي نمادي كردن و نمايشي كردن روابط اجتماعي.
۳ - دين به طور مداوم جمع را مي سازد و بازسازي مي كند و اين كار را با محكم كردن پيوند هايي كه فرد را به جامعه متصل مي كند انجام مي دهد. دين شرايط ضروري حيات اجتماعي و به سبب آن حيات فردي را ابقا مي كند.به اين ترتيب دوركيم توانست كاركردهاي دين را به طور جامع، عمومي و ضروري بيان كند.
ماكس وبر
ماكس وبر (1920-1864) - جامعه شناس مشهور آلماني- معتقد است كه دين جهت دهنده به جامعه بوده و با تأكيد بر عينيت در تحقيقات علمي و تحليلش از اعمال انساني با استعانت از انگيزه ها، بر اين زمينه از مباحث جامعه شناسي اثر عميق نهاد. او از تفسير ماركسي رابطه اقتصاد و دين خشنود نبود. رابطه بين اجتماعاتي كه محل رشد سريع سرمايه داري بودند، با دين مردمشان را به دقت آزمود. برجسته ترين پرسش تحقيق 3 جلدي وبر درباره اديان جهان - چرا سرمايه داري وجود دارد؟ - هسته اصلي و كانون توجه، شاهكار وي يعني بررسي مقايسه اي بين دين و اقتصاد بود. او تزي را مطرح كرد كه پويايي شيوه توليد سرمايه داري را با ويژگي كار و خويشتن داري برگرفته از دين مرتبط ساخته و آنان را در يك حالت تبادلي با يكديگر قرار مي داد. او خويشتن داري را نوعي رياضت خواند و مدعي شد كه اين ويژگي به طور خاص، خصيصه اعضاي فرقه پروتستان است. با توجه به اين رابطه فرضي بين يك سيستم اقتصادي خاص و دين خاص، وبر ادعا كرد كه قرابتي گزينشي را كشف كرده كه به ما كمك مي كند تا يكي از دلايل پيدايش و موفقيت سرمايه داري مدرن را بشناسيم.او معتقد بود يكي از عوامل تسهيل كننده و پشتيبان اقتصادهاي پويا و بازار گرا، در جنبش كاتوليك پيرايي نهفته است. در اين نظام هاي اعتقادي، كار، پس انداز، سرمايه گذاري و موفقيت در كارفرمايي، تصديق و تاييد شده و به طور خلاصه آنكه ايجاد ثروت يك تكليف محسوب مي شود. مطالعات مقايسه اي وبر درباره اديان جهان - در چين، هند، يهوديت باستان، و مطالعات ناتمام او درباره اسلام - به اين منظور انجام شد تا نشان دهد كه چرا و چگونه شرايط لازم براي بروز و ظهور طبيعي سرمايه داري مدرن در محيط هايي متفاوت از محيط غرب وجود نداشته است.بناي جامعه شناسي دين وبر بر مفهوم الهيات است. وبر تشخيص داد كه دين ها رامي توان به دين هاي چند خداپرستي و يكتاپرستي تقسيم كرد. به زعم او از بين همه اديان فقط 2 دين به معناي كامل و دقيق كلمه يكتاپرستند: دين اسلام و دين يهود.جامعه شناسي ديني وبر مي خواهد اثبات كند كه در اديان، منطق ما بعدالطبيعي يا دين آدميان كه از فعاليت ذهني ايشان ناشي مي شود، قياسي است نيمه عقلاني و نيمه روان شناختي. آثار وبر القا كننده اين معنا هستند كه بشر دائما در كار طرح پرسش بنيادي از معناي هستي است، پرسشي كه داراي پاسخ منطقي و قاطع نيست، اما پاسخ هاي گوناگون داده شده به آن همه يكسان معتبرند.به نظر وبر 3 شرط اساسي براي جهت گيري ديني جامعه بايد موجود باشد تا تحول اقتصاد را به سوي سرمايه داري تسهيل كند. اولا: نجات نهايي انسان به نحوه عمل او در اين زندگي بستگي نداشته باشد، بلكه فقط به خواست خدا و تفضل او وابسته شود. ثانيا: مذهب جبري نبايد به اين منجر شود كه شخص، بيكارگي و بي تفاوتي پيشه كند. تعليم دين بايد كار و كوشش سخت و خستگي ناپذير باشد، در كار و كوشش با انضباط كامل عمل كند و اين را تكليف ديني خود بداند.
ثالثا: با توجه به روي گرداني كاتوليسيسم از دنيا، نعمات دنيا بايد هدف زندگي قرار بگيرد و تاكيد دين بايد بي اعتباري دنيا و بي اهميتي لذات آن نباشد.
وبر در جامعه شناسي ديني خود 3 نوع كنش ديني را از هم باز شناخته است: كنش ديني جادوگر، دين يار و دين آور. جادوگر مي خواهد با سحر و افسون ارواح شرير را تحت قدرت خود در آورد، درحالي كه يك دين يار در خدمت ديني به خصوص است و الهيات موردنظر خود را تكريم مي كند. دين آور، شخصي است كاريز ما كه رسالتي دارد و رسالتش به وي حكم مي كند كه دين يا آيين يا حكم خداوند را اعلام كند. به اين ترتيب تفاوتي وجود ندارد در اين كه او مجدد آييني منسوخ شده باشد، يا واضع آييني نو. او باور داشت كه روي سخن پيامبران، همه اديان است نه فقط اعضاي يك گروه ملي يا قومي خاص. وبر عميقا معتقد بود در اسلام عقلانيت لازم براي رسيدن به يك اقتصاد امروزين وجود دارد.
يواخيم واخ
يواخيم واخ (1955- 1898) - جامعه شناس آلماني- درك همدلانه دين در بطن جامعه را مطرح و به اين ترتيب او كرسي دانش دين را در دانشگاه شيكاگو تاسيس كرد. وي وظيفه جامعه شناسي دين را تحقيق در تاثيرات متقابل دين و جامعه مي دانست كه شامل تاثير دين بر صور و خصوصيات سازمان اجتماعي و تاثير جامعه بر روابط اجتماعي درون يك دين است. در انديشه اي كه واخ از دانش دين داشت، دين شامل جنبه نظري (فكري)، عملي (رفتاري) و نهادي (اجتماعي) مي شد؛ واخ مي كوشيد كه بگويد چگونه ارزش هاي ديني نهادهايي را كه بيانگر آنها هستند شكل مي دهند.
او در كتاب دانش دين به تشريح طرز عمل براي مطالعه اديان كه مستقل از الهيات و فلسفه باشد پرداخت و كوشيد ثابت كند كه مي توان كل تجربه ديني بشر را به طريق توصيفي بيان كرد. تعلق خاطر اصلي واخ، بعد جهاني دين بود، زيرا در جستجوي فهم اعمال و اعتقادات همه فرهنگ ها و اديان بود. او برآن بود كه اين طرح عملي و قابل اجراست، زيرا به طبيعت و ذهن مشترك انساني قائل بود، امري كه شامل دين همگاني ذاتي مي شود. وي بر طرز عمل شديدا عالمانه تاكيد مي كرد و در همان حال بر رويكردي كه شيوه تاويل را در مطالعات ديني بسط دهد پا فشاري داشت و معتقد بود كه محقق بايد از پيش در معرض امور ديني قرارگرفته و آن را حس و لمس كرده باشد. او مانند اسلاف خويش، تاكيد داشت كه دانشمند بايد در بعد ديني، خودش رشد يافته باشد.واخ در كتاب جامعه شناسي دين، شكل هاي بيان ديني را اين گونه معرفي مي كند:
اولا: بيان نظري كه اصول اعتقادي آن است. ثانيا: بيان عملي كه با شعائر و آداب هر دين تحقق مي پذيرد. ثالثا: بيان اجتماعي كه در پيوند مومنان با يكديگر و دين جمعي و گروهي جلوه گر مي شود.واخ، به چند نوع انسان ديني قائل است كه مهمترين آنها انسان ديني اصيل يا بنيانگذار است. انسان ديني بنيانگذار در جامعه اش بي همتاست، واسطه اي است براي انكشاف مثبت امر مقدس. انسان هاي ديني ديگر عبارتند از: پيروان، شهدا، مصلحان، دين ياران، علماي الهيات و...او صفت مشخصه انسان ديني را نه در كيفيت يا كنش دروني شخصيت، بلكه در اثر تاريخي و جامعه شناختي شخصيت او، يا در كاريز ماي رسمي او مي دانست.واخ هنگام بررسي رابطه دين و جامعه مي كوشد كه نوعي ارتباط بين آنچه خود گروه طبيعي و گروه ديني مي خواند برقراركند و در اين راه 6 گونه شعائر را مورد بررسي قرار مي دهد:شعائر خانوادگي، خويشاوندي، محلي، نژادي، ملي و سرانجام پيوستگي شعائري بر مبناي سن و جنسيت. واخ اين گروه بندي را اصلي تازه در گروه بندي هاي اجتماعي مي داند.
متن كامل را در همشهري آن لاين بخوانيد
www.hamshahrionline.ir

نگاه
انسان سالم
گروه انديشه- روبرت. اي. پارك ، جامعه شناس اروپايي مي گفت كه اساس سازمان اجتماعي، سنت ها و رسوم اند. آيا دين خود نوعي سنت عملي رفتاري است كه قادر بوده بستگي نيرومندي با يكايك وجوه فرهنگي، سياسي و اقتصادي جوامع برقرار كند، بر آنها تاثير گذاشته و از آنها تاثير بپذيرد؟ گردهمايي مردم در مراسم مذهبي، باعث تقويت باورهاي ديني و موجب به وجود آمدن احساسات پرشور، شديد و تقويت پيوند بين مردم مي شود. برخي از انديشمندان نقش عامليت براي دين قائل شده معتقدند اعتقادات و اعمال ديني به اخلاق جامعه، همساني مي بخشد.
همزمان با اديان، قواعد حقوق و اخلاق نيز عام و همه شمول شده و عملا حيات اخلاقي را انباشت از ديانت مي كنند. سن سيمون دين را در صورت امروزي شدن، براي حفظ حيات اجتماعي و معني دادن به آن اساسي و ضروري مي دانست. از اين منظر دين عامل پيوند است براي جامعه، و بياني است براي توضيح انسان اجتماعي. اما دين تنها به اين كاركرد بسنده نمي كند. دين با رويكرد به مباحث نوين، به طرز متقاعد كننده تري وارد زندگي آدميان مي شود. يكي از اين راه ها برداشتي است كه زيست شناسان از تعريف بيماري به عمل مي آورند. آنان بيماري را در چارچوب انحراف از وضعيت سالم تعريف مي كنند. بنابراين بايد سلامت هم به همين ترتيب تعريف شود. اين سخني است كه رابينگتن و واينبرگ آن را در آثارشان مورد تاييد قرار داده اند. اين تعريف شايد مورد تاييد نسبيت فرهنگي پست مدرن ها نباشد كه براساس آن ارزش هاي انساني را محلي دانسته و براي آن هويتي جهان شمول قايل نيستند. سلامت نظريه انديشمندان مورد اشاره ، وضعيت مطلوب و خوشايند است. از اين واقعيت نمي توان غفلت كرد كه سلامت اجتماعي نيز بدون افراد سالم بي معني است. اما چگونه مي توانيم به وجود جامعه اي بيمار پي ببريم؟ شايد فقر، عدم احساس امنيت، سرگرداني، بي هويتي و... هريك نمادي براي توضيح جامعه بيمار تلقي شود. جامعه اي كه با يك تلنگر به فروپاشي اجتماعي خود مي رسد. اگر سخن سن سيمون براي حفظ انسجام اجتماعي، يكي از مقاصدي باشد كه دين به آن نظر دارد ، آن گاه بايد اشارات رابينگتن و واينبرگ را به خاطر بياوريم كه براي جامعه اي سالم، نيازمند افراد سالم هستيم. افرادي با وجدان بيدار و معطوف به هسته مركزي آفرينش كه در آن معنايي بس بزرگ براي هرگونه رفتار كوچك خود مي يابند. اين معنا واجد زايش هنجارهايي است كه منجر به ايجاد چسب اجتماعي مي شود؛ آن جايي كه كولي فقدان هنجارهاي اجتماعي را در كاهش سطح توفيق افراد موثر دانسته و آن را موجب اضمحلال انگيزه هاي اوليه مي داند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |