سيماي يك محقق
محمد حسن رجبي (دواني)
|
|
در آستانه چهلمين روز درگذشت روحاني پژوهشگر آيت الله علي دواني قرار داريم كه عمري را به تحقيق و تأليف آثار ارزشمند سپري كرد.
اگرچه آثار ماندگار آيت الله دواني آئينه تمام نماي شخصيت علمي و فرهنگي ايشان است، اما بي مناسبت نديديم مقاله اي در تبيين ابعاد گوناگون شخصيت اين پژوهشگر روحاني را آن هم به قلم يكي از فرزندان ايشان كه علي القاعده در مقايسه با ديگران از معرفتي عميق تر نسبت به زواياي فكري و اخلاقي مرحوم برخوردار است، به خوانندگان ارجمند عرضه كنيم.
مشروح اين مقاله پيرامون سيماي علمي، اجتماعي، سياسي و اخلاقي مرحوم دواني در همشهري آنلاين در دسترس علاقمندان است و بخشي از اين مقاله در اين صفحه از نظرتان مي گذرد.
پيرامون شخصيت پدرم از ابعاد گوناگون مي توان سخن گفت، اما نكته مهم آن است كه رويكرد او در تحقيق و پژوهش، همان رويكرد وي در تعاملات سياسي، اجتماعي و خانوادگي بود. اين رويكرد مبتني بر آزادگي، حقيقت جويي و عدالت طلبي بود كه در تحقيق و پژوهش، موجب دريافت هاي جديد و نوآوري هاي متعدد در تاريخنگاري و تراجم نويسي (دو حوزه اصلي كار او) گرديد.
آنچه بدان آثار جلوه خاصي مي بخشيد - علاوه بر تدقيقات و باريك بيني هاي علمي- ذوق و قريحه سرشار ادبي و هنري وي بود كه ساختار آثارش را متفاوت و سبكش را متمايز با گذشتگان كرده و نثرش را سليس، پيراسته و بي تكلف، و كلامش را گرم، صميمانه و دلنشين ساخته بود. او در عين احترام و ارج نهادن به تلاش هاي علمي علماي گذشته، گاه به نتايجي دست مي يافت كه برخلاف قول و نظر آنان و باورهاي رايج هم كسوتان معاصرش بود، اما نه تنها از طرح آنها ابايي نداشت، بلكه با دلايل متقن علمي و عقلي به اثبات نظر خويش مي پرداخت. از اينرو بسياري از آثارش آكنده از تحقيقات، ابداعات و نكات جديد است.
روح حقيقت}جويي، عدالت خواهي و امانت داري او در تحقيق- يا همان اخلاق علمي - سبب شده بود تا حقايق تاريخي را فداي مصالح سياسي نكند و حق و سهم جريان ها و افراد مؤثر در تحولات سياسي معاصر را ناديده نينگارد. همين امر موجب طعن و سرزنش زيادي از سوي برخي از هم كسوتان انقلابي او در طول بيش از دو دهه (قبل و بعد از انقلاب) گرديد كه او را به محافظه كاري متهم مي كردند. اما وي انصاف و امانت داري در تحقيق و تاريخ}نگاري را فراتر از آن سرزنش ها و تلخكامي ها مي دانست و آنها را به جان مي خريد. اين خصلت، صداقت و صراحتي به وي بخشيده بود كه هر چند بسياري از آن كسان را رنجيده خاطر مي ساخت اما موجب احترام و دوستي عميق رجالي از روحاني و غيرروحاني گرديد كه همين شيوة مرضيه را در روش تحقيق و مشي سياسي خود در پيش گرفته بودند كه در رأس آنها شهداي والامقام استاد مطهري و شهيد بهشتي قرار داشتند.
بسياري از آثار علمي پدرم پاسخي به نيازهاي فرهنگي و سياسي زمانه بوده كه هر كدام در نوع خود كم نظير و بلكه بي نظير است. آن آثار در زماني چاپ و منتشر مي شد، كه ادبيات مذهبي با روش تحقيق و سبك نگارش نوين، آشنايي كافي نداشت و روحانيون معدودي در خارج از معارف رايج حوزه هاي علميه، قلمفرسايي مي كردند. از همين رو بخشي از آثار وي - كه اتفاقاً نخستين آثار اوست- تحسين و تمجيد بزرگاني از حوزه (همچون آيت الله بروجردي، علامه طباطبايي، شيخ آقا بزرگ تهراني، امام خميني و استاد مطهري) را برانگيخت. اين آثار عمدتاً مربوط به دوران 23 سالگي تا 40 سالگي اوست.
خوشبختانه او در دوران پربركت عمر خويش، اين توفيق را يافت كه در سال هاي پاياني حيات خود و در شرايطي كه مادرم به سكته مغزي دچار شده و در منزل بستري بود، خاطرات پر فراز و نشيب}اش را به مدد حافظه، از دوران كودكي تا زمان نگارش آن (نقد عمر، 1381 شمسي) با شرح و بسط و تفصيل تمام بنويسد كه نيازي به توضيحات ما ندارد و خوانندگان محترم مي توانند بدان مراجعه كنند.
ايشان در عين احترام كامل و پايبندي به اصول، ارزش ها، و آداب اصيل روحانيت شيعه، انديشه اي نوگرايانه داشت. مهمترين نشان آن، همين كتاب نقد عمر اوست؛ زيرا سفرنامه نويسي و خود شرح حال نگاري (اتوبيوگرافي)، در ميان علما و روحانيون حوزه هاي علميه معمول نبوده است، اما وي ضرورت آن را در مطالعات تاريخي و ادبيات مذهبي معاصر خاطرنشان مي كرد (مقدمه كتاب)
موقعيت شناسي و درك ضرورت}هاي زمان، از ديگر ويژگي هاي پدرم در امر تحقيق و پژوهش بود. برخي از آثار او، محصول موقعيت هاي خاص تاريخي است. به عنوان مثال، پس از رحلت آيت الله بروجردي (ره) كه حوزه هاي علميه و جهان تشيع غرق در ماتم، عزا و سوگواري بود، پدرم بلافاصله شرح زندگاني آيت الله بروجردي را با شرح خدمات و اقدامات فرهنگي- اجتماعي ايشان، به مناسبت چهلم آن مرحوم منتشر كرد. همچنين بعد از پايان غائله انجمن هاي ايالتي و ولايتي (آذر 41)، وي مجموع حوادث آن دو ماه حساس و بحراني را با تاريخچه اي از نهضت هاي اسلامي گذشته به رهبري علما - كه براي اولين بار به رشته تحرير در ميآمد تدوين و منتشر كرد (1341) كه از يورش ساواك در امان نماند و موجب بازداشت او گرديد. از سال 56 و در آغاز حركت هاي انقلابي كه به انقلاب اسلامي سال 1357 منتهي شد، پدرم با زحمت و مشقت زياد به گردآوري پيام ها، اعلاميه ها و سخنراني هاي مراجع و علما و ثبت و ضبط رويدادهاي سياسي كشور پرداخت و جلد اول نهضت روحانيون ايران را در مهر ماه 57 (پنج ماه پيش از پيروزي انقلاب) تدوين كرد. وي در پيشگفتاري كه بر اين كتاب نوشت هدف خود را از تأليف آن چنين شرح داد:
روحانيت ايران و تشيع در طول تاريخ، اين همه آثار و افتخار داشته است و نهضت هاي به موقع و پيگير نموده و مبدأ انقلابات و دگرگوني هاي بسيار شده است ولي هيچگاه از آنها بهره برداري لازم ديني را ننموده و حتي حاضر نشده است زحمت ثبت و ضبط آنها را به خود بدهد! به تعبير خود روحانيون: تكليف شرعي اقتضا كرد و اقدامي نموديم، ديگر بايد برگرديم به سركار خود . و با اين منطق گذاشتيم كه نااهلان و دشمنان اسلام از زحماتي كه ما كشيديم به نفع خويش و بيگانگان بهره برداري كنند و در حقيقت آن را به هدر دهند...
همچنين پس از آغاز درگيري هاي خونين در بوسني و هرزگوين در سال}هاي 71 و 72 كه به نسل كشي هولناك مسلمانان در آن سرزمين تازه استقلال يافته انجاميد و در حالي كه اغلب مردم كشور اطلاعات درستي از سابقه گسترش اسلام در آنجا نداشتند، پدرم با آنكه در بستر بيماري بود، با تحقيق در منابع در دسترس، شرح حال 26 نفر از رجال ديني، علمي و ادبي مسلمان بوسني و هرزگوين را به ضميمه مقدمه اي، با نام علما و مردان نامي بوسني و هرزگوين منتشر كرد و سال بعد، پس از دستيابي به كتاب الجوهر الاسني، نوشته محمد خانجي، از علماي بوسني (وفات: 1365 ق)، آن كتاب را نيز ترجمه و همراه با اضافاتي تحت نام شعرا، علما و مردان نامي بوسني و هرزگوين منتشر ساخت (قبله، 1373) كه جمعاً 228 تن از رجال مسلمان آن سرزمين را شامل ميشد.
او به همة آثار خود علاقه داشت، اما از آن ميان به تعدادي بيش از همه علاقه مي ورزيد. دوره ده جلدي نهضت روحانيون ايران را به دليل بي سابقه بودن و دست اول بودن بسياري از اطلاعات آن ، شرح حال محدث نامي حاج شيخ عباس قمي يا همان جلد يازدهم مفاخر اسلام (دو بخش) را به جهت فراهم آوردن اطلاعات فراوان پراكنده از خلال انبوه آثار چاپي و خطي او، و مصاحبه با فرزندان، بستگان و افراد معمري كه خاطراتي از او داشتند. همچنين كتاب بانوي بانوان جهان را كه در سال جاري انتشار يافت و به گفته خود، همة آن را با اشك و آه نوشته بود، علاقه فراوان داشت.
نكته قابل ذكر و شايان توجه در فعاليت هاي علمي پدرم آنست كه وي هيچگاه به سفارش كسي يا موسسه اي- در ازاي دريافت پول- كتابي ننوشت. در آخرين مصاحبه اي كه در مهر ماه سال جاري با نشريه افق حوزه انجام داد، به همين نكته تأكيد ورزيد و اظهار داشت: هرگز وجوهات قبول نكرده ام و از كسي هم براي كار و كتاب}هايم چيزي نخواسته و نگرفته ام، جز يك مورد از مقام بالا كه قصد استرداد آن را دارم.
رشتة اصلي تحقيقات پدرم، تاريخ و شرح حال نويسي بود، از اينرو با جزئيات زندگي و شخصيت علمي و سياسي بسياري از علماي گذشته و معاصر اسلام و ايران آشنايي داشت. او در دوران عمر خود مراجع بزرگي چون آيت الله اصفهاني، حاج آقا حسين قمي، آيت الله بروجردي، و مراجع پس از ايشان را از نزديك ديده و در درس برخي از آنها نيز شركت كرده بود و از شخصيت آنها تجليل ميكرد. وي بارها در محافل خانوادگي و عمومي تأكيد مي نمود كه: به عنوان كسي كه رشته اصلي وي تراجم (شرح حال نويسي) است، با جرأت و قاطعيت مي گويم كه پس از انبياي الهي و ائمه اطهار (ع) هيچ شخصيت بزرگ ديگري به عظمت امام خميني (ره)، در تاريخ اسلام ظهور نكرده است و دلايل فراواني براي آن برمي شمرد.
او نسبت به شخصيت هاي روحاني و غير روحاني برجسته كشور ابراز احترام مي كرد و نكات برجسته آنها را يادآور مي شد كه از جملة آنها شهداي والامقام: استاد مطهري و آيت الله بهشتي بودند. پدرم چه در زمان حيات آن دو بزرگوار و چه پس از شهادتشان، بارها و بارها مقام علمي و فضايل و خصايل نيكشان را مي ستود و بر فقدان آنها عميقاً افسوس مي خورد و با آنكه دوستان روحاني و غير روحاني زيادي داشت، مع الوصف خود را تنها و بدون همزبان مي پنداشت. وي در آخرين مصاحبه خود با نشريه افق حوزه، و نيز در كتاب نقد عمر به اين دوستيِ عميق، اشاره كرده است.
اينك به اختصار نظرات پدرم را دربارة بزرگان نظام- براساس گفته هايش در جمع خانوادگي- بيان مي كنم:
از ميان علما و مراجع فعلي (دامت بركاتهم)، با حضرات آيات: مكارم شيرازي و سبحاني، همكاري و دوستي ديرينه داشت و مقام علمي و كمالات ايشان را مي}ستود. بارها از صراحت كلام، صفاي باطن و وفاي آيت}الله سبحاني تمجيد مي}نمود و غالباً در سفر به قم، با ايشان تجديد ديدار مي}كرد.
وي، مقام رهبري (مدظله العالي) را جانشين شايسته اي براي امام خميني(ره) مي دانست و سوابق علمي و قلمي و بينش سياسي، فصاحت و بلاغت كلام، وقار و متانت ايشان را مي ستود و همة سخنراني ها و پيام هاي معظم له را كه از سيما پخش مي شد به دقت گوش مي داد و از قرائت نماز ايشان لذت مي برد و بارها براي سلامتي و طول عمرشان دعا مي كرد. همچنين سوابق انقلابي، هوش و ذكاوت سياسي، نكته سنجي، و اقدامات عمراني بزرگ آيت الله هاشمي رفسنجاني را تحسين مي كرد. از نجابت، حسن خلق، آراستگي، مردم}داري و سخنراني هاي عميق و تاريخي حجت الاسلام والمسلمين آقاي خاتمي در داخل و خارج از كشور تمجيد ميكرد. حجت الاسلام والمسلمين آقاي كروبي را از ياران انقلابي، با وفا و مخلص امام مي دانست و از حريت، شجاعت و اراده قوي او در قبول مناصب و انجام وظايف حساس تاريخي به ويژه در سمت رياست مجلس تجليل مي كرد. تلاش و سخت كوشي آقاي مهندس ميرحسين موسوي و هيات محترم دولت او را در ادارة كشور در سال هاي سخت جنگ مي ستود و متانت و تعهد انقلابي وي را در مصاحبه ها و سخنراني ها تحسين مي نمود.
دفاع صريح آقاي دكتر احمدي نژاد از اصول و آرمان هاي انقلاب و قاطعيت او بر سر منافع ملي و ارتباط نزديك وي با توده هاي مردم را بسيار ارزشمند مي دانست. متانت، اعتدال و مديريت آقاي دكتر حداد عادل را در اداره مجلس، با گرايش ها و سلايق گوناگون نمايندگان، كاري دشوار و تحسين برانگيز مي شمرد.
گذشته از اين كسان، از افراد خدوم بسياري ياد مي كرد كه در حوصله اين گفتار نيست. از ميان دوستان غيرروحاني، علاقه و ارادتي خاص به آقاي دكتر مهدي محقق داشت و ايشان را شخصيتي عميق و معقول و مسلط به زبان و ادب عرب و با طرز فكري خوب مي دانست و اغلب دعوت هاي انجمن آثار و مفاخر فرهنگي را- كه توسط ايشان صورت ميگرفت- به منظور استفاده از بيانات سخنرانان و تجديد ديدار با ايشان و ديگر دوستان قديم مي پذيرفت و در مراسم آنجا شركت مي كرد. آقاي دكتر ابوالقاسم گرجي را از شاگردان فاضل و خاص آيت}الله خويي ميدانست و مرتبه اجتهاد مسلم ايشان را تأييد مي}كرد و نيز مراتب علمي و سوابق درخشان حوزوي و دانشگاهي آقاي دكتر سيد جعفر شهيدي و احاطه ايشان را به تاريخ اسلام و زبان و ادبيات عرب مي}ستود.
گرچه از اينكه برخي از دوستان غيرروحاني در گذشته به دلايل و ملاحظات گوناگون، تغيير لباس داده و از حوزه خارج شده اند افسوس مي خورد، اما از آنرو كه در محافل دانشگاهي داخل و خارج از كشور، منشأ اثرات معنوي و ديني بوده و هستند خوشحال بود.
ايشان به همة علما، فقها و دانشمندان پيشين عالم تشيع ارج مي نهاد. از ميان آنها، شيخ طوسي را سرآمد فقها و دانشمندان شيعه مي دانست كه آرا و فتاواي او قرن ها در حوزه هاي علمية شيعه جاري بوده است. خواجه نصيرالدين طوسي را دانشمندي ذو فنون و با تدبير مي شمرد كه در عصر خود بزرگترين خدمات فرهنگي را نه تنها به تشيع بلكه به جهان اسلام نموده است. علامه مجلسي (دوم) را عالمي پركار و خدوم به فرهنگ شيعه مي شمرد و حزين لاهيجي را نابغه}اي بي}نظير و فقيه، شاعر، دانشمند و مجاهدي بزرگ مي دانست كه متأسفانه تا چند سال پيش فقط به عنوان شاعر شناخته ميشد. وحيد بهبهاني را نيز سرآمد فقهاي زمان خود و بنيانگذار مكتب اصولي لقب داده بود كه به تحجر اخباري}گري پايان داد و فقه شيعه را حياتي نو بخشيد و شاگردان مبرزي تربيت نمود و از اينكه دست تقدير، وي را داماد اين خاندان بزرگ علمي نموده بود، افتخار مي كرد. حاج شيخ عباس قمي را نه تنها محدثي گرانقدر بلكه دانشمندي بزرگ مي دانست كه در همة رشته ها و علوم و فنون مطلب نوشته است و بر اين نظر بود كه در در ميان انبوه علماي اسلامي از همة فرقه ها، من كسي را سراغ ندارم كه مانند محدث قمي اين همه مطالب متنوع و گوهرهاي گرانبها و درخشنده را در آثار خود آورده باشد .
پدرم با وجود آنكه در دوران عمر پربركت خود بيش از يكصد جلد كتاب تأليف، ترجمه و تصحيح نمود و صدها مقاله و سخنراني علمي به يادگار گذارد، باز خدمات خويش را در مقايسه با آن بزرگان و با فقد امكانات آن دوران، چيزي نمي شمرد و به توفيقات آنان غبطه مي خورد.
|
|
|
|
|