سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۵
گزارش نقد و بررسي كتاب فلسفه و تجدد ، اثر دكتر كريم مجتهدي
برو باغت را آباد كن
010269.jpg
ارغوان پرنيان
سومين نشست نقد و بررسي كتاب امير كبير به بحث در مورد كتاب فلسفه و تجدد اختصاص داشت. اين جلسه روز چهارشنبه 18 بهمن در سالن اجتماعات اين موسسه انتشاراتي قديمي ايران، با حضور دكتر كريم مجتهدي (مولف كتاب)، دكتر حسين كلباسي و دكتر محمد منصور هاشمي برگزار شد.
***
بررسي تاريخي روشنگري
در ابتدا هاشمي، نويسنده كتاب هويت انديشان و ميراث فكري احمد فرديد ، صحبت در مورد اين كتاب را از عنوان آن آغاز كرد و گفت: اين كتاب ناظر بر فلسفه و تجدد است. راجع به اين موضوع به 2 نحو مي توان بحث كرد، يكي اين كه گفته شود فلسفه چيست؟ تجدد چيست؟ و بحث را به صورت تحليلي و تا حدي انتزاعي پيش برد، و از سوي ديگر مي توان آن را به صورت تاريخي مطرح كرد
عنوان اين كه فلسفه در دوره هاي مختلف چه صورت هايي داشته و تجدد به لحاظ تاريخي چه سيري داشته و بعد به بررسي نسبت ميان فلسفه و تجدد پرداخت. دكتر مجتهدي در اين كتاب اين كار را كرده و در واقع موضوع را در يك زمينه تاريخي مطرح كرده و فلسفه و تجدد را به نحوي كه در دوره روشنگري بوده، بحث مي كند. در مورد اهميت اين كار بايد از همين جا شروع كرد كه به تصور من اين نگاه تاريخي چيزي است كه ما شديدا احتياج داريم. گاهي در جامعه راجع به دينداري و تجدد بحث مي شود كه كاملا جنبه صرف تحليل الفاظ را دارد و بعد تاريخي آن مسايل مغفول واقع مي شود. يكي از جنبه هاي كار آقاي مجتهدي چه در اين كتاب و چه در ديگر آثارشان، اهميتي است كه به نگاه و تحليل تاريخي مي دهند.
نويسنده كتاب صيرورت در فلسفه ملاصدرا و هگل در ادامه به متون بسيار مهمي كه در اين كتاب هست اشاره كرده و آنها را براي كساني كه به دوره روشنگري علاقه مندند مفيد و خواندني دانست. وي سپس به طرح 3 ملاحظه راجع به كتاب پرداخته و عنوان كرد: نكته اول راجع به جايگاه ولتر در اين كتاب است. مولف كتاب در دو مقاله بسيار خواندني و دقيق نشان مي دهد كه ولتر فيلسوف درجه اولي نيست؛ اما من فكر مي كنم شايد بشود از اين منظر هم به ولتر نگاه كرد كه او قرار هم نيست كه فيلسوف درجه اولي باشد. تجدد در واقع نمايندگان مختلف خودش را دارد كه بعضي از آنها فيلسوفند و برخي ديگر مانند سروانتس نويسنده هستند. ولتر به تصور من نماينده روشنفكري است و اصالت كارش در طرح ايده هاي فلسفي نيست بلكه در نحوه مواجهه با اين ايده هاست يعني اين كه ما فارغ از تعصبات با انديشه ها روبرو شويم.
تصور من اين است كه ولتر نماينده روشنگري است و روشنفكري يكي از مقولاتي است كه در تجدد شكل مي گيرد و چيزي متفاوت از فيلسوف بودن است. نكته ديگر اين است كه در كتاب، مفهوم تجدد به 2 معنا به كار مي رود يكي به معناي عام، يعني هر سنتي ممكن است در شرايط تاريخي نياز به بازسازي و باز آفريني داشته باشد و اين به تجدد منجر شود و معناي ديگرش اين است كه در دوره تاريخي خاص در اروپا به وجود آمده كه به آن دوره تجدد مي گويند. حال سؤالم در مواجهه با اين تقسيم بندي اين است كه آيا ايشان افقي غير از مشاركت در همين تجدد تاريخي براي كشورهاي پيرامون تجدد مي بينند و به تعبير هابرماس آيا نياز است كه ما در اين پروژه ناتمام مدرنيته مشاركت كنيم يا مدرنيته خودمان را داشته باشيم؟
فلسفه، مبين تجدد
حسين كلباسي، نويسنده كتاب مدخلي بر تبار شناسي كتاب مقدس با اشاره به نسبت استاد و شاگردي بيش از 2 دهه بين خود و دكتر مجتهدي نقد را سلب و ايجاب تو امان دانسته و در ارتباط با عنوان كتاب گفت: در مقدمه كتاب نسبت ميان فلسفه و تجدد توضيح داده شده و دغدغه مولف محترم اين كتاب مناسبت ميان فلسفه و تجدد است كه در بسياري از موارد مورد غفلت قرار گرفته است. آن چيزي كه من به عنوان دانشجو مي فهمم اين است كه هر نوع فهمي از تجدد بدون فلسفه ممتنع يا بسيار دشوار است. اما اشتباه بزرگي است اگر فكر كنيم فلسفه توجيه كننده تجدد است، بلكه فلسفه مبين تجدد است و اين انفصالي كه در عنوان كتاب وجود دارد در عين حال حكايت از نوعي التزام هم مي كند كه نبايد فراموش شود. وي ضمن اشاره به رابطه ميان سنت و تجدد گفت: موضوعي كه استاد هميشه به آن اشاره دارد اين است كه همان طور كه تجدد كاذب داريم، سنت كاذب هم داريم يعني اگر تجدد شرط لازم و غيرقابل اجتناب حركت دوام و بقاي يك فرهنگ و تمدن است، اين تجدد بايد از دل سنت بجوشد، نه اين كه جنبه اقتباسي و تقليدي صرف داشته باشد. البته اگر از اين سنت فهم غير پويا داشته باشيم هيچ وقت به تجدد منجر نمي شود، بنابراين در فهم سنت هم بايد توقف كرد.
نويسنده كتاب در دست انتشار هرمس و نوشته هاي هرمسي با انتقاد از جايگاه فلسفه در ميان افراد عادي جامعه عنوان كرد: متفكران، فلسفه را يك فن و يك تخصص صرف نمي دانند بلكه آن را نوعي محاوره مي دانند كه الزاما نه با غير، بلكه ممكن است مخاطب خود انسان باشد و در واقع نوعي حديث نفس است. البته اين ديالوگ و محاوره بايد واقعي باشد و آنچه استاد در آثارش اشاره كرده اين است كه امكان گفتگو و محاوره از دل فلسفه حاصل مي شود و ايشان اصل پيام فلسفي را اين طور مي بيند. به زعم من، مجتهدي وقتي به توصيف تحولات تاريخي مي پردازد اين توصيف تاريخي را براي گشايش امكان نوعي فرا روي از سطحي نگري مي بيند، اين چيزي است كه من از سراسر آثار ايشان استنباط كردم. كلباسي در ادامه به ارائه چند پيشنهاد براي چاپ بعدي در تكميل اثر پرداخت و گفت: در كتاب فلسفه و تجدد نوعي احصاي مولفه هاي روشنگري صورت گرفته و خوب بود كه به مولفه هاي ديگر هم پرداخته مي شد. به عنوان مثال مفهوم توسعه يافتگي امروزه در ادبيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي ما رسوخ كرده و قدر مسلم از ثمرات انديشه روشنگري و تجدد است. خوب است در يك فرصت مقتضي اگر چه به شكل شفاهي مسئله توسعه يافتگي و توسعه نيافتگي به منزله يكي از نتايج روشنگري مورد تاكيد قرار گيرد.
تجدد، عشق به تجسس
دكتر مجتهدي، استاد فلسفه دانشگاه تهران، با تشكر از موسسه امير كبير، برگزاري چنين جلساتي را حتي از انتشار دادن نظرات در روزنامه ها و كتاب ها مهم تر قلمداد كرد چرا كه در چنين نشست هايي فرد به طور ملموس نظرش را مطرح كرده و از افكار ديگران بهره مي گيرد. وي در ارتباط با كتابش گفت: اين كتاب ظاهرا مجموعه اي از تحقيقات متعدد است كه شايد رابطه خيلي منطقي نتوان بين آنها پيدا كرد و همان طور كه آقاي هاشمي اشاره كرد معلوم نيست كه اين بحث نامتناهي چه سنخيتي با بحث تجدد دارد ولي بايد عرض كنم ركن اصلي تجدد فهميدن نامتناهي است. وقتي فيزيك غرب فهميد كه عالم كائنات مسقف نيست و سقف فرو ريخت، مفهوم نامتناهي پديد آمد، اين دليل تجدد است. فيزيك بطلميوسي تبديل به فيزيك نيوتني كه مختصاتش نامتناهي است، شد. ولتر در نامه هاي خود نيوتن را تحليل مي كند و او را عين علم متجدد مي داند. در فرانسه دوست ولتر نيوتن را ترجمه كرد در واقع اينها مترجمان نيوتن و بيان كننده ديدگاه نامتناهي در اروپا هستند و به طور مستقيم يا غير مستقيم با بقيه مطالب سنخيت دارند. ايشان در ادامه روش خود در اين كتاب را با كار مكتشفان كه از طريق گمانه زني، فقط نقاط مهم زمين را مي كنند، قياس كرد و گفت: روش من روش گمانه زني بوده و كل چيزهايي را كه در قرن هجدهم رخ داده بيان نكردم. من به دنبال ترسيم يك نمونه اي از تجدد غربي با چند مشخصه قابل قبول در قرن 18 بودم. در عين حال وسوسه و دغدغه آموزشي هم داشتم، چرا كه در كلاس هايم ديدم كه گاهي راجع به كانت، هگل و دكارت يك علاقه مندي پيدا مي شد و كم كم به اين صورت در مي آمد كه متفكران ديگر اصلا موثر نيستند بنابراين در اين كتاب خواستم از كساني كه در كلاس ها مجال بحث درباره شان نمي شد صحبت كنم. به نظر من اين بسط دادن اطلاعات دانشجويان از وظايف اصلي ما معلمان است و من همواره عنوان مي كنم كه بلد بودن فايده اي ندارد و ياد گرفتن مهم است. اين را كه مي گويم نمي خواهم تجدد زده بشوم چرا كه مخالف اين نوع تجدد سطحي هستم و اين كتاب هم در همين راستا نوشته شده است. تجدد در واقع همان عشق به تجسس، عشق به پژوهش است و اصلا فلسفه يعني دعوت به پژوهش.
وي در ادامه با اشاره به اين كه تجدد نمايندگان زيادي دارد، گفت: اخيرا آنجلا مركل، صدر اعظم آلمان، در سخنراني اي صريحا گفت ما اروپاييان دنباله رو ولتر هستيم . حال، ولتر چه چيز دارد كه او را الگو قرار مي دهند مي توان گفت ولتر دعوت به تسامح، گذشت، رفع نواقص زندگي با تكيه بر علوم جديد، مبارزه با بيماري ها و آبادي جهان مي كند. عبارتي كه دائما در كتاب كانديد تكرار مي شود اين است برو، برو باغت را آباد كن يعني جهانت را آباد كن. اين سبك تفكر، يعني اين كه كاري بكنيم كه امور بهبود پيدا كند. ولتر جزو چنين افرادي است. البته اين سنت را ما خودمان هم داريم، عمراني كه مدنظر ابن خلدون است به همين معنا است.
وي در انتها راجع به جنبه بومي بودن تجدد عنوان كرد: تجدد وارداتي نيست. ما در كشور سنتي اي مثل ايران كه تجربه تاريخي اش خيلي بيشتر از غرب است، اگر چيزهايي را كه آنها به دست آوردند وارد كنيم، به تصور اين كه خودمان هويت و شخصيتي نداريم نتيجه اي نخواهيم گرفت. اما اگر آگاهانه و با شناختي كه از تاريخ و امكانات خودمان داريم و اين شناسايي را در مورد آنها نيز پيدا كنيم، آن وقت اصولي تر و احتمالا با موفقيت بيشتري حتي علوم جديد را اخذ خواهيم كرد، وگرنه علم و تفكر هم مانند صنايع مصرفي خواهد شد. بنده شخصا با آنچه در جوانانمان خصوصا در 2 دهه اخير مي بينم تصور مي كنم كه واقعا بايد اميد داشت كه در ايران فرهنگ ما شكوفايي واقعي را به دست بياورد و اميدوارم كه همين طور باشد.

نگاه
پايان تجدد؟
محمدرضا ارشاد
آنهايي كه امروزه به شيوه هاي گوناگون، از پايان تجدد يا بسته شدن افق آن سخن رانده اند، هيچگاه به گونه اي مستدل در مقام اثبات آن بر نيامده اند. نيز، هيچگاه روشن نكرده اند كه پايان تجدد يعني چه؟ يا اگر براي اين پاياني هست، آغاز آن ديگري كدام است؟ آيا ايده پايان تجدد مي  تواند بار سنگين مسئوليت هاي امروز بشر را بر دوش كشد؟ به بيان بهتر؛ آيا با دست آويختن به اين مفهوم (پايان تجدد) مي  توان معضلات ناشي از جهان معاصر را تبيين و حل كرد؟
البته، نگارنده معتقد به ناب گرايي در تجدد يا هر امر ديگري نيست تا از اين رهگذر به اسطوره سازي آنها دست يازد؛ بلكه اتفاقا بر اين نظر است كه اگر مدرنيته (تجدد) يك امكان يا راه است، همچون هر امكان يا راه ديگري، هميشگي و پايدار نخواهد ماند . براستي كدام امكان را در تاريخ انديشه سراغ مي  توان گرفت كه همواره بپايد؟ جهان سنت با آن همه ستبري و گستردگي تاريخي خود، جاي خود را به امر ديگري سپرد. اگر چه، هيچگاه نمي توان ادعا كرد كه امر نو (مدرنيته) امر پيشين(سنت) را به كنار زد و از در ستيز با آن برخاست؛ ستيزي كه بيش از آنكه مبين واقعيتي تاريخي باشد، بيشتر دستاويزي است سياسي.
به هر روي، سخن بر سر آن نيست كه از مدرنيته اسطوره اي ناب و دست نايافتني بسازيم؛ بلكه نكته آنجاست كه تجدد هم مانند هر امكان و راه ديگري روزي به پايان خود خواهد رسيد. اما پايان يافتن آن، مستلزم تغيير در هندسه معرفت شناختي و حيات اجتماعي- سياسي معاصر است. به بيان ديگر هنگامي مي  توان از پايان مدرنيته دم زد كه امكان پيدايي آدم و عالمي ديگر در افق شناسايي ما قرار گرفته باشد. اگر چه ليوتار، فوكو، دريدا، بودريار، لكان و... هر كدام به نوبه خود از ايده پايان حرف زده اند و حتي به پايان انسان نيز اشاره كرده اند؛ اما هيچكدام مدعي نشده اند كه مي  توان خارج از چارچوب تجدد بر معضلات كنوني فائق آمد.
بنابراين، اگر از پايان تجدد سخن مي  گوييم، بايد نشان دهيم كه كجاي اين بنا خلل  پذيرفته و چرا؟ و از همه مهمتر، آيا مطالبات انساني و بنيان هاي معرفتي و هستي شناختي بشر تغيير پذيرفته است؟ مثلا آيا مي  توان روزي را سراغ گرفت كه جوامع از رفاه اجتماعي- اقتصادي و خواسته هاي دمكراتيك روي برگردانند و به سمت ديگري ميل كنند؟ يا، آيا مي  توان از نياز جديد و روزافزون افراد بشر به معنويت و دين سخن نراند؟و در نهايت، عالم و آدم ديگري كه قرار است به جاي عالم و آدم مدرنيته بنشيند، چه نيازهاي هستي شناختي، معرفتي و اجتماعي- سياسي اي خواهد داشت؟

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
موسيقي
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |