دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۵
دوگفت وگو با اورهان پاموك، نويسنده  ترك
رنگها افسونم مي كردند
010713.jpg
ترجمه: سيد ايمان ضيابري
اورهان پاموك 52 ساله، مشهورترين نويسنده  تركيه و برنده  جايزه  نوبل ادبي 2006 است. او در 1952 و شهر استانبول ديده به جهان گشود. قبل از شروع به نويسندگي، معماري و روزنامه نگاري خواند. آثار او به بيش از 30 زبان زنده دنيا ترجمه شده اند.
پاموك در فوريه  گذشته با نشريه سوييسي تاگز آنتزايگر در مورد قتل عام ارامنه توسط نظاميان ترك گفت وگو كرد. بعد از آن بود كه او در كشورش مورد عداوت و دشمني فراواني قرار گرفت. كتاب هاي او در يك تظاهرات عمومي استان بيله سيك و در حضور اهالي رسانه  سراسر دنيا به آتش كشيده شدند، همين طور به دستور حاكمان و استانداران ايالات محلي، كتاب هاي او از كتابخانه هاي سراسر تركيه جمع آوري شدند. تصاوير و عكس هاي او نيز در يك مسابقه  اتومبيلراني در استان اسپارتا در مسير حركت ماشين ها قرار گرفتند تا از بين بروند.حريت، مشهورترين روزنامه  تركيه نيز پاموك را يك موجود پست و فرومايه خطاب كرد. بنياد بين المللي قلم، از دولت تركيه خواست اين حملات و ترورهاي شخصيتي را متوقف و محكوم كند. به دلايل امنيتي، او سفر چندروزه  خود به آلمان براي شركت در مراسم بازخواني آخرين رمانش با نام برف را منتفي كرد.
بعدها سردبير نشريه  دي زايت آلمان، پاموك را در نيويورك ملاقات كرد و از او خواست درخواست مصاحبه  اين نشريه را بپذيرد. جورگ لائو و پاموك در اين مصاحبه از وضعيت آزادي در تركيه، ضربه هايي كه از مردم كشورش خورده و كاهش يافتن تدريجي اشتياق مردم و دولت براي پيوستن به اتحاديه  اروپا صحبت كردند. اين گفت وگو، حدوداً هشت ماه قبل از اعطاي جايزه  نوبل ادبي به پاموك صورت گرفته است كه در ادامه مي خوانيد:
آقاي پاموك، رمان جديد شما يعني برف ، يك رمان سياسي است. در آن شما از انقلابي هاي مسلمان سخن گفتيد، از ناسيوناليست هاي ترك و كرد صحبت كرديد، به چپ گراهاي افراطي و دختراني كه به دليل منع شدن از حفظ حجاب اسلامي شان در تركيه خودكشي مي كند، پرداختيد. با اين وجود، در كتاب، هيچ سخني از اجحاف و تبعيضي كه در شرايط مختلف و در كنار فشارهاي سياسي قابل توجه بر شما رفته است گفته نشده. به نظر مي  رسد سبك زندگي شما در حال تقليد از سبك نوشتار شما به شكلي عجيب است!
من براي تبليغ كردن يك خط مشي يا نوع فكري آن هم به هر دليلي، رمان سياسي نمي نويسم. من تنها مي خواهم شرايط روحي زندگي مردم در يك شهر را تشريح كنم. نام شهر، كارس است كه يكي از دورافتاده ترين نقاط شمال شرقي تركيه محسوب مي شود اما به نظر مي رسد آيينه اي باشد در يك مقياس كوچك از وضعيت فعلي تمام كشور تركيه.
برف در ابتدا با استقبال خوبي مواجه شد. اما چرا در حال حاضر همه ناراحت و خشمگين هستند؟
ناشر من در ابتدا براي چاپ كردن كتاب آن هم به شكل حاضر و با شرايط فعلي كمي مردد و بيمناك بود. به ياد دارم كه در سال 2002، ما محدوديت هاي بسيار بيشتري از لحاظ وضعيت آزادي بيان نسبت به زماني كه رجب طيب اردوغان با نيم نگاهي به عضويت تركيه در اتحاديه  اروپا سعي به بهبود وضعيت آزادي هاي اجتماعي داشت را تحمل مي كرديم. در نتيجه براي شروع، متن ابتدايي كتاب را به يك وكيل دادگستري نشان داديم اما من به شخصه هيچ كدام از پيشنهادهاي او را مورد اعتنا قرار ندادم!چاپ نخست كتاب، 100 هزار نسخه تيراژ داشت كه براي ناشر هم يك ريسك اقتصادي بسيار بزرگ محسوب مي شد. من هم بسيار مغرور بودم از اينكه كتاب بدون هيچ محدوديت يا سانسوري به چاپ رسيده است. انتقادات و مباحثه هايي هم انجام شد اما دشمني و خصومتي كه به اين شكل امروز ديده مي شود اصلاً وجود نداشت.
عامل ايجاد مجادله و انتقادات چه بود؟
برخي از خوانندگان سكولار و ماترياليست كتاب از اين بابت عصباني بودند كه چرا من با دختر جواني كه به خواست خودش روسري بر سر مي گذارد، ابراز همدردي و يكدلي مي كنم. همينطور جزيياتي كه من در مورد يك كودتاي نظامي در تركيه افشا كرده بودم، برخي از ملي گراهاي افراطي را رنجانده بود. همين طور بسياري از خوانندگان، از همدردي من با كردهاي عراق و تركيه ناراضي بودند غافل از اينكه تمامي اينها، عناصر و المان هاي تاريخ پيچيده  ما را مي سازند.
چرا داستان شما در كارس سرد و فقيرنشين مي گذرد اما در خانه  اصلي شما يعني استانبول روايت نمي شود؟
در كارس شما مي توانيد به وضوح، افسردگي و ناراحتي مردم ناشي از متعلق بودن صوري و ظاهري سرزمين شان به اروپا در عين حال زندگي فقيرانه و امرار معاش به سخت ترين روش هاي غيراروپايي را احساس كنيد و ببينيد. رمان من به تضادهاي دروني تركيه  امروز مي پردازد. تضادهايي كه بين سنت و مدرنيسم ايجاد كرده اند. تضاد ناشي از تعلق داشتن به اروپا و همزمان ترس از اين تعلق.
در نتيجه اين رمان به طور كلي در مورد يك درگيري هميشگي و خاموش است؟
پاموك: خوب، از يك سو ترك ها اين حق قانوني و شرعي را دارند كه از اعتبار و عزت ملي و انساني خودشان دفاع كنند و اين محقق نمي شود مگر آنكه خود را بخشي از غرب و اروپا بدانند. اما در ادامه، ترس ديگري وجود دارد و آن هم از دست دادن هويت در اثناي فرآيند غربي-جهاني شدن است. مخالفان و منتقدان اين روند، همواره سعي كردند جهاني شدن را به عنوان يك تقليد كوركورانه  ضعيف تقبيح كنند. اما همزمان آنها قادرند آتش هرگونه تعلق سياسي، ملي گرايانه يا اسلام گرايانه را نيز به صورت آني در بين مردم مشتعل كنند و بيفروزند.
آيا شما باور داريد همه  اين جنبش هاي سياسي و اجتماعي، ريشه ها و پايه هاي خفيف احساسي هم دارند؟
مي توان ادعا كرد جنبش هاي اجتماعي تركيه، هسته هاي خود را بين اقشار پايين و متوسط تركيه و ريشه گرفته از واقعيت برخورد با فقر و احساس ناخوشايند فقير معرفي شدن مي سازد.عامل ديگري نيز كه معمولاً توسط غرب ناديده و دست كم گرفته مي شود اين است كه سقوط امپراتوري عثماني، در پس افسردگي ها و غم هاي تخريب كننده  اي كه البته مدت زمان زيادي نيز طول مي كشد تا درك آن حاصل گردد، پنهان شده است.
واكنش به غم از دست دادن اين گونه و ناگهاني امپراتوري و حكومت، به شكل عقب نشيني و فرورفتن در خود تعبير مي شود. در مبارزه  حاصل از رويارويي با تفكر غربي، مردم بيشتر سعي مي كنند مانند صوفي ها و عرفا به خودشان توجه داشته باشند و مناجات كنند: ما متفاوت هستيم، متفاوت خواهيم ماند و به متفاوت بودنمان افتخار مي كنيم.
احساس شكست پس از تبديل امپراتوري عثماني به تركيه  امروزي حداقل از ديد و نگاه ما آلماني ها به دور بوده است. ما احساس نمي كنيم ترك هاي قرن بيست و يكم، وارثان اندوهگين امپراتوري عظيم گذشته هستند!
درست است. شما اين مردم افسرده را به صورت رفتگرها يا زنان خدمتكار خانگي نمي بينيد. اين مسئله، واقعيتي كه در طول قرون شانزدهم تا نوزدهم، كل ثروت و اندوخته  فرهنگي و اقتصادي خاورميانه به سمت استانبول روان بود را ناديده مي گيرد. تركيه، سكولارهاي تحصيلكرده  فراواني دارد.
و خانواده  خود شما، يك خانواده  ثروتمند و شناخته شده از همين طبقه است!
من معمولاً خودم را درون دسته بندي ها جاي نمي دهم. من هنر را به جاي زندگي مرفه يك هنرمند مثبت انديش و معتقد به فلسفه  عقلاني كه مهندسي هم خوانده است و خواست خانواده ام نيز اين بوده برگزيدم. من مي خواستم ابتدا يك نقاش باشم رنگها افسونم مي كردند، بعد از آن به سراغ مهندسي عمران و آرشيتكت شدن بروم. در پايان هم كه خودم را در پس نويسنده شدن يافتم.
آيا موفقيت هاي شما، نظر اهالي خانواده تان را تغيير داد؟
من به آنها حق مي دادم كه در موردم نگران باشند. زماني كه حدوداً 17 سال داشتم، با تفكراتي كه در سر مي پروراندم، واقعاً پوچ و خنده دار بود اگر يك جوان تركيه اي بخواهد خود را به عنوان يك نويسنده مطرح كند.
امروز كتاب هاي من به 35 زبان زنده  دنيا ترجمه شده اند و به خوبي هم فروش رفته اند. هميشه به مزاح گفته ام سخت ترين بخش كار، چاپ كتاب به زبان مادري ام بوده است! سال هاي سختي بود.
من حدود هفت سال را به نوشتن پرداختم بدون اينكه حتي واژه  اي را به چاپ برسانم.

گفت وگوي نشريه  پاريس ريويو با اورهان پاموك، برنده   نوبل ادبيات
زبان مادري ام را نارسا صحبت مي كنم!
010722.jpg
ترجمه: سيد ايمان ضيابري
اين طبيعي است كه حتي نويسنده نه چندان بزرگ و سرشناسي چون اورهان پاموك ترك، پس از ربودن جايزه بزرگ و سرشناسي چون نوبل، ناگهان مورد توجه رسانه هاي همه كشورهاي بزرگ و كوچك قرار بگيرد. اما پاموك با ديدگاه هاي سياسي و اظهارنظرهاي جنجالي اش، خواهي نخواهي، مسئله توجه به خود و به ويژه شيوه و زاويه اين توجه را، به مسئله اي سياسي و بين المللي بدل ساخته است.
بنابراين مطالعه و مقايسه دو گفت وگوي دو نشريه مطرح از دو كشور قدرتمند، اما همواره رقيب اروپا، آلمان و فرانسه، مي تواند واجد نكات شايان توجهي باشد. اين دو گفت  وگو را كه پس از اعلام رأي آكادمي نوبل انجام شده است، مي خوانيد.
آنگل گوريا كويينتانا: در ابتدا اجازه بدهيد بپرسم معمولاً از انجام مصاحبه با خبرنگاران چه احساسي داريد؟
معمولاً در اين موارد، عصبي و دستپاچه مي شوم چرا كه خيلي از مواقع حتي به سؤالات بيهوده و بيجا هم پاسخ هاي احمقانه مي دهم. اين اتفاق به همان اندازه كه در زبان انگليسي، كه در تركي هم برايم پيش مي آيد. من يك ترك هستم، ولي زبان مادري ام را خيلي ضعيف و با جملات نارسا تكلم مي كنم! در كشور خودم هم بيشتر از بابت مصاحبه هايم مورد هجوم و حمله قرار مي گيرم تا از بابت كتابهايم. منتقدان و ستون نويسهاي سياسي نشريات، معمولاً براي خواندن رمانهاي طولاني من وقت نمي گذارند.
* كتابهاي شما معمولاً در اروپا و ايالات متحده، بازتاب خوبي دريافت مي كنند. در مورد برخورد انتقادآميز داخل كشور خودتان بگوييد؟
- سالهاي خوشي و موفقيت من در تركيه به پايان رسيدند. وقتي من نخستين كتابهايم را چاپ مي كردم، نسل قبلي نويسندگان در حال محو شدن از صحنه  ادبيات بودند و آثار من با استقبال مواجه شدند چون من يك نويسنده  تازه كار بودم!
* منظور شما از نسل قبلي نويسندگان چيست؟
- نويسندگاني كه يك مسئوليت اجتماعي روي دوش خود حس كردند. نويسندگاني كه حس كردند ادبيات بايد در خدمت انسانيت و سياست باشد. آنها رئاليستهاي بي چون و چرا بودند، نه رئاليستهاي تجربه گرا. همانند نويسندگان بسياري از كشورهاي فقير، آنها استعداد خود را در خدمت به كشورشان تلف كردند! من نمي خواستم مثل آنها باشم چون حتي در جواني ام نيز از كارهاي ويليام فاكنر، ويرجينيا وولف، مارسل پروست و... لذت مي بردم. در حالي كه هيچ وقت آرزو نداشتم يك رئاليست اجتماعي مانند ماكسيم گوركي و يا جان اشتاين بك باشم. ادبيات مورد توجه و آثار توليد شده در دهه هاي شصت و هفتاد، از مد و لعاب قبلي شان افتاده بودند در نتيجه من به عنوان نويسنده اي از يك نسل جديد، مورد استقبال واقع شدم.بعد از سالهاي مياني دهه  نود، وقتي كتابهاي من با بيشترين تيراژ ممكن كه ادبيات تركيه روياهايش را هم نمي توانست ببيند در حال فروش بودند، ماههاي خوش و مسالمت آميز من با رسانه ها و روشنفكران تركيه به پايان رسيد. البته به تعبير من، در ابتدا برخورد انتقادآميز و خصمانه  رسانه ها و روشنفكران با كتاب، بيش از اينكه نقد محتوايي كارهاي من باشد، برخورد با استقبال و ميزان فروش و محبوبيت كتاب بود.در حال حاضر هم متأسفانه به دليل عقايد و تفكرات سياسي خودم، بسيار بدنام شده ام كه بخش عمده  آنها از مصاحبه هاي بين المللي من استخراج شده اند و با بي شرمي تمام هم توسط برخي روزنامه نگاران ملي تركيه دستكاري و تحريف شدند تا من، بيش از آنچه كه هستم، از لحاظ سياسي راديكال، بنيادگرا و احمق نمايش داده شوم!
* در نتيجه مي توانيم ادعا كنيم نسبت به محبوبيت شما يك واكنش خصمانه و غيرمنطقي انجام شد؟
- من قوياً اعتقاد دارم كه اين اتفاقات، تنبيه من بابت ميزان رقم فروش بالاي كتابم و همينطور عقايد سياسي توسط مردم و رسانه ها بود. اما من تمايل ندارم گفتن اين موضوع را ادامه دهم چرا كه حالت تدافعي ايجاد مي كند. در نتيجه ممكن است كل تصوير را به اشتباه براي ديگران ترسيم كنم.
* هيچ گاه به نظريه پردازي اجتماعي از طريق نوشتن رمان فكر كرديد؟
- خير، اصلاً به همين دليل بود كه به نسل قديمي تر نويسندگان رمان نويس به ويژه در قرن هجدهم معترض بودم و واكنش نشان مي دادم. با تمام احترامي كه براي آنها قايلم، اما معتقدم اين كار آنها كوته فكرانه و كوته نظرانه است.
* بگذاريد كمي به عقب برگرديم. قبل از نوشتن كتاب سياه . چه چيزي الهام بخش شما در نوشتن قصر سفيد بود؟ اين كتاب، نخستين رمان شما بود كه در آن از قالبي استفاده كرديد و اين قالب در باقيمانده و ساير كارهاي شما نيز تكرار شد. جعل هويت و نقش ديگري را بازي كردن! به نظر شما چرا ايده  تبديل شدن به فرد ديگري، اغلب در رمانهاي شما خود را به ناگهان ظاهر مي كند؟
- يك دليل بسيار شخصي! من برادري بسيار سبقت جو و رقابت گرا دارم كه تنها 18 ماه از من بزرگتر است. او در واقع پدر فكري من در زمينه  نظريات فرويد بود. اين گونه بود كه او مصلح ضمير من بود و نوع ديگري از قدرت من را پديدار مي كرد. از سوي ديگر، ما يك رابطه  برادرانه و البته رقابتي هم داشتيم. يك رابطه  بسيار پيچيده. من به صورت مفصل به اين مورد در كتاب استانبول خودم پرداخته ام. من يك پسر ترك معمولي بودم. فوتبالم خوب بود و به همه نوع ورزش و مسابقه و بازي هم علاقه داشتم. و برادرم، بسيار بهتر از من در درس و مدرسه فعاليت مي كرد. من به او احساس غبطه و حسادت مي كردم و او نيز نسبت به من همين حس را داشت. فرد مسئوليت پذير و معقولي بود، حداقل آن طور كه بزرگترهايمان مي گفتند. موقعي كه من به بازيها توجه مي كردم، او به قوانين توجه مي كرد. به طور كلي ما هميشه در حال رقابت بوديم. من هم هميشه در خيال، خودم را جاي او مي گذاشتم تا شايد مثل او باشم. بايد با صداقت هم در مورد رشكي كه به او مي ورزيدم اعتراف كنم.
هميشه به اين فكر مي كنم و نگران هستم كه چه قدر قدرت و موفقيت هاي برادرم، مرا تحت تأثير قرار داده است و اين، يك بخش اصلي از روح و روان و انديشه هاي من را تشكيل مي دهد.
به اين مسئله هم آگاهم و سعي مي كنم هميشه بين خودم و چنين احساساتي، فاصله ايجاد كنم. خود نيز مي دانم چنين تفكراتي بد و غلط هستند و مثل يك شهروند متمدن همواره تصميم مبارزه با آنها را داشتم و دارم. البته معتقد هم نيستم كه يك قرباني حسادتم. اما اين كهكشاني از افكار و خيالات است كه سعي مي كنم تمام مدت با آنها كنار بيايم و بالطبع در پايان هم موضوع اصلي همه  داستانهايم خواهد شد!براي مثال در قصر سفيد ، احساسات و روابط ساد و مازوخيستي بين شخصيت هاي اصلي داستان، بر پايه  روابط خودم و برادرم بنا شده است.از سوي ديگر، اين قالب بحران هويت، در احساس سرگشتگي و شكنندگي روحي يك تركيه اي در مواجهه با فرهنگ غربي بروز مي كند. بعد از نوشتن قصر سفيد متوجه شدم كه اين حسادت يعني احساس تشويش و نگراني بابت تحت تأثير قرار گرفتن توسط فردي برتر و بالاتر، به وضعيت تركيه در برخورد با غرب مي ماند. اينها يعني آرزوي غربي شدن داشتن و آنگاه متهم شدن به نداشتن صداقت و درستي لازم. تلاش براي كسب شرايط و روحيات اروپايي و احساس گناه بابت روندي تقليدي كه در پيش گرفته ايد.

ادبيات
اجتماعي
انديشه
ايران
سينما
علم
موسيقي
|  ادبيات  |   اجتماعي  |  انديشه  |  ايران  |  سينما  |  علم  |  موسيقي  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |