به بهانه بيست و يكمين سالمرگ
بنان ؛چهار پرده زندگي
|
|
اين روزها كمتر ترانه اي به ذهن و زمزمه مردم راه پيدا مي كند. شما فكر مي كنيد چرا؟ كجاي كار مي لنگد؟ ذهن آدم هاي امروز، شلوغ تر شده يا خلاقيت هنرمندان امروز، كمتر؟ چرا بزرگ ترهايمان هنوز در خلوت شان الهه ناز و حالا چرا زمزمه مي كنند؟ خاطره آواز و موسيقي ايراني انگار با اسم و رسم عده معدودي گره خورده و غلامحسين بنان يكي از همان نوادر است.
هفته گذشته سالمرگ او بود؛ سالمرگ آقاي آواز ايران.
بنان، نه تنها در آواز قديمي و كلاسيك، بلكه در اجراي قطعات مدرن نيز مسلط نشان مي دهد: باز اي الهه ناز/ با غم من بساز/ كاين غم جانگداز/ برود ز برم دهان به دهان، صداي بنان مي گردد و بر دل ها مي نشيند
محمد كيا سالار
پرده اول: راديو تهران، سال۱۳۲۱
غلامحسين بنان، جوان ناشناسي است كه براي تست صدا به راديو مراجعه مي كند. روح الله خالقي، مسئول واحد موسيقي راديو است.
بنان به اتاق خالقي مي رسد. در مي زند و وارد مي شود. ابوالحسن صبا هم در اتاق نشسته است. اساتيد از بنان مي خواهند قطعه اي برايشان بخواند. صداي بنان با درآمد سه گاه، حجم اتاق را پر مي كند و صبا با ويولن شيرينش او را همراهي مي كند.
هنوز درآمد تمام نشده كه خالقي به صبا مي گويد: شما ويولن را قطع كنيد و از بنان مي خواهد كه گوشه حصار را بخواند. بنان بدون معطلي، درآمد حصار را مي خواند و استادانه به سه گاه فرود مي آيد.
خالقي، بي اختيار برمي خيزد و او را در آغوش مي گيرد و آينده درخشاني برايش پيش بيني مي كند: اين صدا بسيار لطيف، شيرين، زيبا و خوش آهنگ است. كوتاه مي خواند ولي در همين كوتاهي، ذهن و هنر بسياري نهفته است. تحريرهاي او مثل رشته مرواريد غلتاني به هم پيوسته است.
من از صداي او مسحور مي شوم و لذت بي پاياني مي برم كه فوق آن برايم قابل تصور نيست. فكر نمي كنم خواننده اي به ذوق و لطف و استعداد او در قديم داشته باشيم و يا به اين زودي ها شبيهش را پيدا كنيم. بنان در موسيقي ما از گوهر گرانبها هم گرانبهاتر است. همكاري بنان با راديو تهران آغاز مي شود و به دعوت داوود پيرنيا، پاي او به برنامه گلها هم باز مي شود و صدايش بيش از پيش در دلها نفوذ مي كند.
بنان، نه تنها در آواز قديمي و كلاسيك، بلكه در اجراي قطعات مدرن نيز مسلط نشان مي دهد: باز اي الهه ناز/ با غم من بساز/ كاين غم جانگداز/ برود ز برم دهان به دهان، صداي بنان مي گردد و بر دل ها مي نشيند.
پرده دوم: تهران، سال 1336
غلامحسين بنان يك چشم خود را در يك سانحه تصادف اتومبيل از دست مي دهد، اما به قول خودش: ديدن از نگاه كردن جداست. خيلي ها هستند كه همه جا را نگاه مي كنند اما نمي بينند. من با يك چشم هم مي توانم دنيا را همان طور كه هست، ببينم.
و لابد همين نگاه هنرمندانه او به دنياست كه تحملش مي دهد تا۲۰ سال پايان عمرش را به دور از عشقش، به دور از خواندن، سر كند.
بيماري ها و ناراحتي هاي جسمي به حدي خسته اش مي كند كه حنجره اش حتي توان ابراز نيازهاي دروني اش را هم ندارد و كاري از دست پزشكان و پرستاري هاي همسرش، پري بنان، نيز ساخته نيست.
پرده سوم: منزل بنان
فروردين 1363
آخرين بهار هاي زندگي بنان است. محمد موسوي، نوازنده ني، به منزلش مي رود و از او عيدي مي خواهد.
- من كه چيزي ندارم به تو بدهم.
موسوي پافشاري مي كند كه: چرا، داريد. من از شما مي خواهم پيامي به خوانندگان جوان بدهيد تا من به گوش آنها برسانم.
- خواننده در درجه اول بايد باسواد باشد. بايد ادبيات فارسي و عربي و عروض را خوب بداند و اگر شعري به دستش دادند كه درجا بخواند، قبول نكند و قبلاً روزها و هفته ها و ماه ها روي آن شعر كار كند و با زير و بم هاي آن كاملاً آشنا شود و بعد، آن را بخواند.
۳۵ سال فعاليت هنري، 450آواز و تصنيف زيبا، نوآنس ها و تحريرهاي منحصر به فرد و جادوي يك صداي ماندگار وقتي كه با صفات والاي اخلاقي و انساني در مي آميزد، دل ها را جادو مي كند و عجيب نيست اگر هنوز و هميشه به يادماندني است الهه ناز در مايه دشتي، حالا چرا در عشاق و بوسليك، امروز مها خويش ز بيگانه ندانيم در ابوعطا، مرا عاشقي شيدا در سه گاه، همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي در ماهور، كنون كه صاحب مژگان شوخ و چشم سياهي در شور، تنم در كوره تب سوزد امشب در افشاري، داد حسنت به تو تعليم خودآرايي در مايه دشتي، چنگ رودكي در مايه اصفهان و...
پرده آخر: بيمارستان ايرانمهر، 8 اسفند 1364
۸ اسفند 1364 در پنج شنبه ساعت 7 عصر، صداي آشنايي در گوش موسيقي اين سرزمين نجوا مي كند:
آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي كند
در شگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا
۸ اسفند 1364 در پنج شنبه ساعت 7 عصر، الهه ناز موسيقي ايران براي آن صداي آتشين، دلتنگي مي كند كه: آنكه او به غمت چون من دل بندد كيست؟
۸ اسفند 1364 در پنج شنبه ساعت 7 عصر، اي ايران اي مرز پرگهر دلش هوايي آن صداي مردانه اي است كه: در راه تو كي ارزشي دارد اين جان ما پاينده باد خاك ايران ما
... و آن صداي آشنا، و آن صداي آتشين، و آن صداي مردانه در پنج شنبه ساعت 7 عصر، در هشتمين روز از اسفند ماه 1364 در بيمارستان ايرانمهر براي هميشه خاموش مي شود.
|