جمعه ۱۰ مهر ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره۳۵۱۲
index
بهمن قبادي
برگ برنده اي ديگر براي سينماي بين المللي ايران
006678.jpg
مي گويند تازه ترين فيلم بهمن قبادي حاصل موفقي داشته است و فيلمي خوش ساخت شده كه دقتش بر جزييات مستند، تصويري تكان دهنده از جنگ در عراق ارايه مي دهد. اين تعاريف البته هنگام نمايش فيلم هاي قبلي قبادي هم شنيده مي شد اما تصويري كه رسانه هاي داخلي و خارجي يعني همه آنها كه فيلم را ديده اند از آن ارايه مي دهند، به قدري ثابت است كه گويا بايد باور كرد «لاك پشت ها هم پرواز مي كنند» فيلم خوبي از كار درآمده است.
فيلم بهمن قبادي هفته گذشته وقتي در آخرين روزهاي جشنواره سن سباستين روي پرده رفت، خيلي از معادلات را به هم ريخت و سبب شد شامگاه روز شنبه بهمن قبادي روي سن مراسم اختتاميه در حالي جايزه اش را از ماريو بارگاس يوسا نويسنده نامدار پرويي بگيرد كه كمتر كسي ديگر به موفقيت سينماي بين المللي ايران در محافل جهاني باور داشت.
«لاك پشت ها هم پرواز مي كنند» جايزه «صدف طلايي» جشنواره بين المللي فيلم «سن سباستين» اسپانيا را در شرايطي گرفت كه قبادي در سال ۲۰۰۰ ميلادي با فيلم «زماني براي مستي اسب ها» جايزه دوربين طلايي فستيوال كن  فرانسه را از آن خود كرده بود و در سال ۲۰۰۲ ميلادي نيز موفق به دريافت جايزه كن و فستيوال شيكاگو براي دومين كار خود به نام «آوازهاي سرزمين مادري ام» شده بود.
پس از كسب اين جايزه خبرگزاري فرانسه در گزارشي از جشنواره بين المللي فيلم سن سباستين اسپانيا نوشت: «بهمن قبادي كارگردان مشهور ايراني فيلمي را به اين جشنواره ارايه كرد كه موضوع آن تاكنون به صورت فيلم درنيامده بود. ستارگان اين فيلم، كودكان كرد عراقي اي هستند كه در ارودگاه هاي آوارگان در شمال عراق زندگي ميكنند و تاكنون هرگز آنان را در برنامه هاي تلويزيوني و ماهواره اي نشان نداده اند.»
بهمن قبادي در كنفرانس مطبوعاتي پايان جشنواره هم گفت: «لاك پشت ها هم پرواز ميكنند، از سياست سخني به ميان نميآورد بلكه زندگي واقعي اين مردم را به نمايش ميگذارد. من سعي كردم صحنه هايي را در اين فيلم نشان دهم كه تاكنون هرگز در شبكه هاي تلويزيوني نمايش داده نشده اند. در اين مدت جورج بوش رئيس جمهوري آمريكا و صدام حسين رئيس جمهوري سابق عراق به ستاره هاي تلويزيون تبديل شدند، اما قهرمانان واقعي، اين كودكان هستند. از آن جا كه من نيز يك كرد هستم، بايد از سياست سخن بگويم. من از سرنگوني صدام حسين خوشحال هستم، اما حضور نيروهاي آمريكايي در منطقه مرا ناراحت كرده است. براي همين در فيلم من صدام حسين و بوش سياهيلشكر هستند و مردم و كودكان عراقي شخصيت هاي اصلي فيلم به شمار ميروند. اين فيلم توسط كودكاني بازي شده است كه تاكنون هرگز سينما را به چشم نديده اند.»
نكته جالب درمورد قبادي وقتي بود كه روي سن رفت تا جايزه اش را بگيرد. وقتي قبادي ديد همه او را فيلمسازي كرد مي نامند و ترجيح مي دهند نامي از ايران به ميان نيايد، پس از گرفتن جايزه اش گفت: «خوشحالم كه اين جايزه به سينماي ايران تعلق مي گيرد.» حرفي كه حتي خبرگزاري هاي خارجي هم كه از شيوه خود مراسم تبعيت و قبادي را فيلمسازي كرد كه در تهران زندگي مي كند ناميده بودند، مجبور به نقلش شدند. اين هوشمندي در ديگر حرف هاي قبادي در جشنواره سن سباستين هم ديده شد. او در گفت و گويي درباره شرايط ساخته شدن و روند توليد كار گفت: «صحنه هاي بسيار دردناكي در فيلم وجود دارد. من اميدوارم كه يك حكومت مردم سالار در عراق برقرار شود و كردستان بتواند صنعت سينماي خود را داشته باشد و كردها بتوانند در عرصه سينما خود را نشان دهند. در اين فيلم فقط سه ايراني در بين دست اندركاران فيلمبرداري بودند: خودم، دستيار و فيلمبردار. بقيه افراد عراقي بودند. من فيلم را با شوخي و نصب آنتن هاي ماهواره اي آغاز كردم و سپس به سمت صحنه هاي خشن همچون تجاوز ارتش صدام ، مرگ و قطع عضو رفتم. اين فيلم با ورود نيروهاي آمريكايي و قطع عضو «كاك ماهواره اي» كه براي نجات يك كودك نابينا خود را بر روي مين پرتاب ميكند، پايان مييابد. درحالي كه كاك فكر ميكند آمريكايي ها كشورش را به بهشت تبديل ميكنند، يكي از دوستانش به او ميگويد: آنقدر مين آمريكايي جمع كردي كه بالاخره جانت را در اين راه گذاشتي.»
006861.jpg
حرف هاي رسانه هاي خارجي باز هم جالب توجه است. حدود يكصدوپنجاه رسانه اسپانيايي زبان در اسپانيا و كشورهاي آمريكاي لاتين، با تمجيد از ويژگيهاي لاك پشت ها هم پرواز مي كنند، موفقيت روزافزون سينماي ملي ايران را ستوده اند.
«لا اونيورسال» چاپ ونزوئلا نوشته است كه برنده شدن فيلم قبادي كسي را متعجب نكرد، زيرا سينماي ايران در سال هاي اخير ثابت كرده است كه يك سينماي موفق است. سينماي ايران در جشنواره سن سباستين توانمندي خود را به نمايش گذاشت، همان گونه كه در ديگر فستيوال ها كارگردان هايي همچون عباس كيارستمي، مجيد مجيدي و جعفر پناهي از اعتبار آن دفاع كرده بودند. روزنامه «ال پاييس» چاپ اسپانيا هم به نقل از «ماريو وارگاس يوسا» نويسنده سرشناس آمريكاي لاتين و رئيس هيات داوران جشنواره سن سباستين نوشت كه فيلم قبادي، سرشار از انسانيت، شعر و احساس است. روزنامه لاوانگوارديا چاپ بارسلونا هم نوشت: لاك پشت ها هم پرواز مي كنند، يك فيلم تكان دهنده درباره كودكان عراقي است كه واقعيت را به صورتي عريان روايت ميكند. روزنامه «ال موندو» نيز به ويژگيهاي فيلم و تهيه آن در منطقه كردنشين مشترك ايران، عراق و تركيه اشاره كرد و نوشت : بدبختي، جنگ، شكنجه و اردوگاه پناهندگان، كليد واژه هاي اين فيلم قبادي است. نشريه اينترنتي «اوتروكامپو» در آمريكاي لاتين هم نوشت: قبادي در فيلم «لاك پشت ها» به موضوعاتي پرداخته است كه به سادگي ديده نميشوند، اما او به عنوان يك سينماگر موفق، نكته بين و بومي توانسته است شرايط ساكنان منطقه را به زيبايي براي بيننده توصيف كند.
به نوشته برخي مطبوعات، اگر فيلم لاك پشت ها مستند بود، بينندگان قادر به درك سختيهايي كه مردم آن منطقه دارند، نبودند: كودكان بازيگر در فيلم لاك پشت ها هم شادي و هم درد را نشان ميدهند... آنان واقعاً فوق العاده هستند. افراد بزرگي هستند در اندام هايي كودكانه.
كم بودن هزينه ساخت فيلم لاك پشت ها يكي ديگر از ويژگيهايي است كه موردتوجه روزنامه هاي اسپانيايي زبان قرار گرفته است. آنها نوشته اند كه قبادي موفق شده است براي ساخت فيلم خود، از امكانات موجود درمنطقه به درستي استفاده كند و با كمترين هزينه، پيام فيلم و واقعيت را نشان دهد.
حالا جايزه بهمن قبادي يك برگ برنده ديگر براي سينماي بين المللي ايران است. سينمايي كه حضور كمرنگش در ونيز سبب شده بود خيلي ها پايان عمرش را پيش بيني كنند اما قبادي پس از دريافت جايزه اش در سن سباستين، به شكل معناداري جايزه را علاوه بر اهدا به مردم مناطق كردنشين به سينماي ايران هم تقديم كرد. اين يعني سينماي جشنواره اي ايران هنوز نفس مي كشد. سينمايي كه مي تواند سينماي بين المللي ايران هم ناميده شود.
فيلم قبادي اين هفته در جشنواره بين المللي كودك و نوجوان اصفهان هم روي پرده خواهد رفت و اصلاً بعيد نيست جايزه اصلي بخش بين الملل اين جشنواره را هم از آن خود كند.

لانگ شات
لئوناردو دي كاپريو
دوست دارم مثل رابرت دنيرو باشم
هفت سال قبل، با ظهور پديده اي به نام «تايتانيك»، اوجگيري لئوناردو دي كاپريو مي رفت تا به سقوط بينجامد. تايتانيك سرمنشا علاقه رسانه ها به اين كالفرنيايي جوان شد؛ ستاره اي كه با حاشيه اش بيشتر شناخته مي شد تا كارهاي مقابل دوربينش. اما هنرپيشه ۲۸ ساله ما، با آن چهره كودكانه اش، از گرداب حوادث آن سال ها بزرگتر و داناتر درآمده است. طلسم دوري ظاهري او از پرده، با دو كار خوش نام و قابل توجه، سال قبل شكسته شد؛ درام تاريخي مارتين اسكورسيزي، «دار و دسته هاي نيويوركي» و فيلم  زندگينامه كلاهبردار كوچك، «اگه مي توني منو بگير» و حالا هم فيلمي چون هوانورد در نقش هوارد هيوز در راه است. كاري ديگر از مارتين اسكورسيزي.
لئوناردو دي كاپريو خود معترف است كه بازي در پرفروش ترين فيلم تاريخ سينما زندگي شخصي و حرفه اي او را به شكل نه چندان خوشايندي دگرگون كرده است، آن هم پس از دو نقش آفريني تحسين شده در «زندگي اين پسر» و «گيلبرت گريپ چه مي خورد». او مي گويد: «اتفاقات پس از تايتانيك خيلي غيرمنتظره و عجيب بود. بعد از آن فيلم من مشغول چيزهايي شده بودم كه هيچ ارتباطي به سينما نداشت.»
توجهي كه دي كاپريو به خود جلب كرده بود كنجكاوانه به همه دنياي خصوصي اش سرك مي كشيد: «ديدم در خانه نشسته ام و همه اش فكر مي كنم ديگر نمي توانم بدون اين كه مردم از سر و كله ام بالا بروند، حتي براي خريد به فروشگاه محل بروم.»
در حالي كه ستون شايعات نشريات با آن «هوادران لئو» معروف شان (كه شامل توبي مكواير ـ ستاره حال حاضر هاليوود ـ هم مي شد) آزاردهنده بودند، ارتباطات ديگرش همه چيز را تكميل كرد و به نظر رسيد دوران عقبگرد كاري او آغاز شده است. دي كاپريو در دو فيلم «ساحل» و «مردي با نقاب آهنين» ايفاي نقش كرد اما هر دو به سرعت از ميان پرفروش ها به زير آمدند. هرچند او بعدها از انتخاب هاي بعد از »تايتانيك« اظهار پشيماني نكرد، اما پس از آن، ديگر براي بازگشت به خط حرفه اي اش در سينما متمركز شد.
دي كاپريو مي گويد: «هميشه احساس كرده ام بايد شخصيت هاي مشخصي را بازي كنم و اين برايم در طول زمان به اعتقاد راسخي بدل شده. حتي درباره فيلم هاي نه چندان خوبي كه بازي كرده ام، مثل «ساحل» هم اطمينان دارم حتماً قصه هاي منحصر به فردي بوده اند كه مي خواستم روايتشان كنم.»
لئوناردو، پس از بازگشت به گردونه شهرت ـ كه با دو بازي آخرش محقق شد ـ بيشتر براي دومين همكاري با اسكورسيزي هيجان زده است. او در «دار و دسته هاي نيويوركي»، كه برداشتي از كتاب غيرروايي هربرت آزبري با همين نام بود، نقش مهاجر فقيري در نيويورك اواسط قرن ۱۹ را بازي مي كرد كه بايد با قاتل معروفي به نام «بيل» (دانيل دي لوييس) مواجه مي شد. دار و دسته هاي نيويوركي فيلمي حماسي بود كه ساختش در استوديوهاي معروف چينه چيتاي رم دو سال به طول انجاميد و بيش از ۱۰۰ ميليون دلار خرج برداشت. فيلم در طول اين مدت با مشكلات زيادي دست به گريبان بود؛ كمبود بودجه، تاخير در اكران و سرانجام ناسازگاري هاي بين دو غول سينمايي، كارگردان افسانه اي «راننده تاكسي»، مارتين اسكورسيزي و تهيه كننده قدرتمند ميراماكس، واين استاين. دار و دسته هاي نيويوركي تلفيقي قوي از فيلم وسترن و فيلم گنگستري بود كه داستانش در زمانه پرآشوب اوايل تاريخ نيويورك مي گذشت اما حالا اين فيلم تازه يعني هوانورد بسيار بهتر از آنچه كه بايد پيشرفته است. او اين جا نقش هوارد هيوز هوانورد معروف ابتداي سده را بازي مي كند كه شهرتش به هاليوود هم كشيده شد و بسياري از بازيگران مطرح آن دوره از دوستان صميمي اش به حساب آمدند.
اما در »اگه مي توني منو بگير«، دي كاپريو نقش كاملاً متفاوتي داشت. او نقش يك كلاهبردار واقعي به نام فرانك آبانيال را بازي مي كرد كه با جازدن خود به جاي يك پزشك جوان و يك خلبان توانست ميليون ها دلار كلاهبرداري كند. همكاري با اسپيلبرگ بزرگ براي دي كاپريو همچنان از خوشايند ترين اتفاقات آن چند سال است. اگه مي توني منو بگير با خرجي معادل ۶۵ ميليون دلار فيلم نسبتاً كم خرج و جمع و جورتري در مقايسه با دار و دسته هاي نيويوركي بود. دي كاپريو همان زمان نمايش فيلم در گفت و گويي گفته بود: اگه مي توني... مثل ساختن يكي از اين فيلم هاي مستقلي بود كه به سرعت ساخته مي شوند. هرچند روي پرده فيلم كاملاً متفاوتي در لحن بود.
به اعتقاد لئوناردو اين كه هر دو فيلمش با كمترين اختلاف زمان و تقريباً همزمان روي پرده رفتند، بيشتر يك تصادف بود تا از روي برنامه قبلي و حالا اين كم كاري هم همين گونه است: «سال قبل مردم دو چهره خيلي متفاوت از من روي پرده ديدند، از مني كه با دو كارگردان از بزرگترين ها كار كرده بودم. اسكورسيزي و اسپيلبرگ. خودم را خيلي خوش شانس مي دانم كه توانسته ام هر دوي اين نقش ها را بازي كنم. حالا هم اين يك اتفاق است. در اين مدت اتفاقاً مشغول تر از هميشه بودم اما آماده سازي فيلم ها بيشتر از آنچه كه بايد به طول انجاميد.»
هر دو فيلم نقطه مشتركي دارند؛ كشمكشي براي بزرگ شدن و در هر دو مرد جواني با پيش زمينه هاي تاريخي و ذهني اش مواجه مي شود. لئوناردو مي گويد پدرش، جورج دي كاپريو، نقش مهمي در زندگي او داشته ـ با وجود اين كه والدينش در كودكي او از هم جدا شده اند: «ما خيلي به هم نزديك بوديم. پدرم هميشه مي خواست ديد و نگاه متفاوتي از چيزها به من بدهد. حتي حالا هم او تاثير زيادي بر كار من دارد.»
دي كاپريو كه اين روزها هر نقشش ۲۰ ميليون دلار مي ارزد، مي خواهد به جاي اين كه در دام مطالبات ستاره سالاري هاي هاليوود بيفتد بر روي انتخاب نقش هاي بهتر تمركز كند. او مي گويد: «بازي در تايتانيك به من آموخت كه براي رسيدن به اهدافم بايد مصمم باشم و فرصت ها را از دست ندهم. فهميدم به هيچ وجه علاقه  ندارم وقتم را تلف كنم!»
نقش هاي تاريخي اين روزها در انتخاب هاي دي كاپريو زياد ديده مي شوند. او در »هوانورد«، ايفاي نقش غيرعادي هاوارد هيوز را بر عهده گرفته است. او همچنين به زودي قرار است در فيلم حماسي باز لورمان، »اسكندر كبير« كه در مراكش فيلمبرداري مي شود، نيز بازي كند.
لئوناردو دي كاپريو اميدوار است توجه ها ديگر به كارهاي سينمايي او باشد نه به زندگي خصوصي اش: مي خواهم يكي از آن بازيگراني باشم كه كسي از زندگي واقعي شان خبري ندارد، يكي مثل رابرت دونيرو. اينطوري شما يك لوح نانوشته روي پرده هستيد، بدون ذهنيت قبلي.

يادمان
فرانسوا ساگان
فخر ادبيات فرانسه
006858.jpg
حالا در طول اين يك هفته آنقدر درباره فرانسوا ساگان نوشته شده كه ديگر نيازي به معرفي اش نباشد. نويسنده معروف فرانسوي كه براي مرگش رئيس جمهور و نخست وزير فرانسه هم پيام تسليت فرستادند.
فرانسوا ساگان در سال ۱۹۳۵ در خانواده اي ثروتمند در جنوب غربي فرانسه متولد شد و خيلي زود همراه با خانواده به پاريس آمد. در نوجواني به دليل زيرپا گذاشتن مقررات مدرسه متعلق به راهبه هاي كاتوليك كه در آن درس مي خواند از مدرسه اخراج شد و در تابستان سال ۱۹۵۳ يعني چند ماه پس از اين مسئله طي هفت هفته كتاب سلام بر غم را نوشت كه يكي از اتفاقات ادبي فرانسه به شمار مي رود.
ساگان در اين سال ها نماد طغيان جوانان در پاريس بعد از جنگ ارزيابي شده و كتابهايش به همين لحاظ داراي ارزش تاريخي غيرقابل انكاري هستند.
سلام بر غم داستان يك دختر نوجوان از يك خانواده ثروتمند است كه براي پركردن خلاء زندگي خود به توطئه چيني براي قتل دوست پدرش روي مي آورد. انتشار كتاب و لحن خاص و تكان دهنده آن با موفقيت فوري در محافل ادبي فرانسه مواجه شد و به عنوان يكي از شاهكارهاي ادبي جهان، به ۲۲ زبان زنده دنيا ترجمه شده است. كتابي كه ارزيابي عمومي از آن بازتاب روحيه خود نويسنده در آنها بود.
فرانسوا ساگان در سال هاي واپسين عمر اما بيشتر به تكرار روي آورد و در موارد اجتماعي هم چندباري به دادگاه رفت تا اين كه پس از چند روز بستري شدن به دليل نارسايي قلبي و ريوي در بيمارستاني در شهر اونفلور، واقع در شمال غرب فرانسه، در ساعات اوليه بامداد شنبه در اثر شدت بيماري درگذشت. فرانسوا ساگان در سال  هاي اخير غالباً بيمار بود و در حالي كه پسر و يكي از دوستان نزديكش در كنارش بودند، جان سپرد.
با پخش خبر مرگ ساگان، ژاك شيراك، رئيس جمهوري، و ژان پير رافارن نخست وزير فرانسه، با انتشار بيانيه هايي نسبت به وي اداي احترام كردند.
آقاي شيراك گفت كه ساگان «نمادي برجسته از نسل خويش بود»  كه به ارتقاي موقعيت زنان در فرانسه كمك فراوان كرد. رئيس جمهوري گفت كه با درگذشت ساگان، فرانسه يكي از درخشان  ترين و حساس ترين نويسندگان خود را از دست داده است. نخست وزير فرانسه نيز در بيانيه خود ساگان را «لبخندي كه غمزده، پر رمز و راز، مهجور و در عين حال شادي آفرين بود» توصيف كرد.

چهره ها
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
پرونده
سينما
ديدار
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |  سينما  |
|  ديدار  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |