(ص) پيامبر بر وحي نزول كيفيت
نبوي سيره در عدالت
اخلاقي فضيلت
(ع)علي بن حسن شهادت
(ع)حسن امام حضرت از گفتاري
عالمتاب خورشيد سه سوك اسلامدر جهان
(ص) پيامبر بر وحي نزول كيفيت
(ص) محمد حضرت قلب بر آمده وارد آيات نخستين درباره بحثي
محل حرا در اكرم پيامبر شدن مبعوث چگونگي :جستارگشايي
در گاه همه و است بوده اسلامي فضلاي و علما مناقشه
.است شده نقل متفاوتي روايات و احاديث و سخنان اينباره
را آن دواني علي شيخ والمسلمين حجتالاسلام كه زير نوشته
روايات اسناد ، از استفاده با نوشتهاند ، خويش خامه به
و حرا غار از نويسنده مشاهدات نيز و عقلي ، ادله و معتبر
اكرم پيامبر بعثت كه است نكته اين اثبات درصدد مكه اطراف
از بدور و ساده بسيار پيامبران ساير نبوت مقام سادگي به
داده رخ راويان بعضي گوييهاي مبالغه و تشريفات هرگونه
بعثت ويژهنامه در بود قرار ابتدا در زير نوشته.است
به تاخير با اندكي مطلب اما رسد چاپ به (ص)اكرم پيامبر
گفته به كه مطلب اين تازه ويژگيهاي اما و رسيد دستمان
شده مطرح ايشان شخص سوي از نخستينبار براي دواني استاد
.بنماييم گرامي خوانندگان شما تقديم را آن تا شد موجب است
معارف گروه
يادآور شيعيان ما جامعه در سال هر رجب ماه هفتم و بيست
به وآله عليه صليالله اكرم رسول مرتبت ، ختمي حضرت بعثت
مكه مقدس شهر بيرون در واقع حرا كوه در سالگي چهل سن
.است معظمه
عالم خداوند جانب از زماني در ما بزرگوار و بزرگ پيغمبر
سقوط سراشيبي در عرب ملت كه شد برانگيخته خلق هدايت براي
دو در مجيد قرآن تعبير به و بودند ، گرفته قرار اخلاقي
به خدا پيغمبر ".ميبردند سر به آشكاري گمراهي در" مورد
در و شد مبعوث جهانيان دهنده نجات و عالميان رحمت عنوان
در كه را آنها خود طاقتفرساي تحمل و صبر و كوشش سايه
انسانيت از نشاني و نام و بودند غوطهور جاهليت دنياي
فراموشي دست به را "جاهليت عصر" و داد نجات نداشتند ،
و عمل و علم و نور و انسانيت عصر آن جاي به و سپرد ،
"اسلام" مبين دين راه اين ازنهاد بنيان را يكتاپرستي
حياتبخش تعاليم عنوان به را "قرآنمجيد" و كرد تاسيس را
.نمود اعلام آن
در و باشد ، عادي فردي "عبدالله بن محمد" كه نبود اينطور
نائل پيغمبري و نبوت مقام به ناگهان سال آن رجب روز 27
لحظه حتي و خردسالي ايام همان از حضرت آن بلكه گردند ،
مكه سرشناس چهره هم جواني در.بود استثنائي موجودي ولادت
.ميشد شناخته "امين محمد" نام به جا همه در و
و پاك پدرانم صلب در هميشه من:است فرموده حضرت آن خود
با جاهليت دنياي (خيار بعد "خيارا ازل فلم) بودم پاكيزه
از و بپوشاند را او نور نتوانست تاريكيش و تيرگي همه آن
.كند جلوگيري وجودش اشعه تابش
از قبل حضرت آن كه گفتهاند كلام علم در ما دانشمندان
ولي است ، داشته خالق خداي با رابطهاي هم سالگي چهل
سن از خلق بين در خدا واسطه عنوان به او ماموريت و رسالت
.گرديد آغاز رجب ماه هفتم و بيست روز و سالگي چهل
شهر شهره قريش مردم ميان و مكه در كه "عبدالله بن محمد"
دودمان نجيبترين و محبوبترين "هاشم" اولاد اكمل خود و
چهل سن تا جاهليت دنياي در بود قريش يعني "مالك فهربن"
هيچ به را آنها.نكرد كرنش بت برابر در هرگز سالگي
.نمينمود آنها به اعتنائي و ميگرفت ،
شركت قريش اعيان زنان و مردان كه مكه شبانه محفل در
و مينوشيدند شراب و ميخنديدند و ميگفتند و داشتند ،
است سهل نشد ، ديده هرگز ميكردند پايكوبي و افشاني دست
كه آنها زشت باشگاه يعني "منكر نادي" آن از داشت سعي كه
آن از را مردم و بماند دور "كاملا ميكند ياد مجيد قرآن
.بكشاند آنها رخ به را آن زشتي و سازد بركنار ناهنجار وضع
وضع.داشت آلوده محيط آن از دوري و انزوا به ميل او
ميرفت كه جا هر به.ميآزرد را او روحلطيف قريش موجود
بيرون شهر از گاهي ناچار.ميگرديد مواجه وضع آن با
جدش مانند و ميزد ، خيمه حرا كوه دامنه در و ميآمد
نياز و راز و عبادت به و ميكرد اختيار تحنث عبدالمطلب
.ميپرداخت خدا با
بيرون مكه از كه بود كاروانها راه برسر محلي جا آن
افراد گاهي كه بسا چه.ميآمدند مكه به يا ميرفتند
با و كنند تناول غذا وي با كه ميكرد دعوت هم را كاروان
.ميكرد گفتگو آنها
است روز چند ميديد كه خديجه حضرت گراميش و وفا با همسر
مواد ميدهد ، ادامه اعتكافش به خانهبرنگشته ، به "محمد"
علي با و ميگذاشت سر به و مينهاد طبق در خوردني
سر به آنها خانه در كه ابوطالب بچه پسر عليهالسلام
.ميآورد حضرت آن براي ميبرد
در "شبير" كوه فقط است ، پيوسته بهم مكه اطراف كوههاي
آن در و مجزا كه بود حرا كوه خود و حرا ، كوه مقابل
بروند ، قله به كه نداشت راهي شبير كوه.ميكرد خودنمايي
و هيبت و باز آن اطراف هم و داشت راه هم حرا كوه ولي
بود ، كاروانيان عبور كنار در "مخصوصا و داشت ، خوبي جلوه
به چندان هم خلق از مكه ، محيط از دوري عين در حضرت آن و
.نبود دور
علي گاهي حرا كوه دامنه در اعتكاف و تحنث مدت در
ميداشت ، نگاه خود نزد سالگي تا 9 سن 5 به را عليهالسلام
آن عرفاني و روحاني و معنوي حالات شاهد و ناظر (ع)علي و
در كه قاصعه خطبه در سخنانش ضمن (ع)علي. بود مقدس وجود
و ميكند ياد روزها آن از افتخار با است نهجالبلاغه
پرورش خود دامن در كودكي در مرا پيغمبر":ميفرمايد
در و ميچسبانيد سينهاش به كه بودم نوزادي و ميداد ،
عرق بوي و داشتم جاي او آغوش در.ميخوابانيد بسترش
حضرت آن كنار در پيوسته...ميكردم استشمام را مباركش
و ميآموخت ، من به دانشي برجستهاش صفات از روز هر.بودم
مدتي ساله هر.كنم اقتدا وي به كارها در كه ميكرد سفارش
و ميديدم را او من مدت آن در.ميبرد سر به حرا در را
".نميديد را او كسي من جز
از اوقات گاهي حرا كوه دامنه در معتكف عبدالله بن محمد
بديع بس چشماندازي كه بلندي آن در و ميرفت بالا كوه
اين گويي.ميانديشيد خداوندي آفرينش آثار به داشت ،
:ميكرد زمزمه را مضمون
دلند خداوند تنبيه همه آفرينش
اقرار خداوند به ندارد كه ندارد دل
وجود ديوار و در بر عجب نقش همه اين
ديوار بر بود نقش نكند فكرت كه هر
غنودهاند ، غفلت خواب در عرب ملت چرا كه بود فكر اين در و
آلوده هستند ، بيخبر يكتا خداوند قدرت و خلقت راز از و
غمي نوش و عيش و شهوت ، و خشم و خوروخواب جز به و گناه به
.ندارند
كه نيز سايرين.كشيد خواهد كجا به مردم اين عاقبت و آتيه
و مكه مردم مانند و ميبرند سر به دنيا كنار و گوشه در
و دنيا زندگي مظاهر و ظواهر از غير عرب بخت نگون ملت
چه و هستند آدمهايي چه نميدانند ، چيزي محسوسات عالم
از و باشند ، چنين بايد تاكي دارند؟ انساني عالم از خبري
؟...برند سر به غفلت در خلقت عالم اسرار
بود هوا و حال اين در كه هم رجب ماه هفتم و بيست روز در
الهي وحي پيك ناگهان بود ، رفته فرو ژرف انديشهاي در و
كوه قله روي در جبرئيل پاهاي.شد ظاهر او بر امين جبرئيل
غرب و شرق نيز دستهايش ميرسيد ، آسمان به سرش و بود حرا
با و جالب منظره اين لحظهاي.بود گرفته فرا را عالم
از و داشت مشغول خود به را عبدالله محمدبن ديدگان هيبت
افق كه قيافه آن كه نكشيد طولي ولي بود ، حيرت در عظمت آن
به خطاب و درآمد ، انساني صورت به بود ، كرده پر را افق در
بسم اقرا -الرحيم الرحمن بسمالله":گفت عزيز وجود آن
الاكرم ، ربك و اقرا علق ، من الانسان خلق خلق ، الذي ربك
نام به":يعني "يعلم لم ما علمالانسان بالقلم ، علم الذي
آفريده را چيز همه كه خدايت نام -مهربان بخشنده خداوند
كم نطفه از را انسان كه خدايي با آور زبان به را است
پروردگاري كه آور زبان به را خدا نام آورد ، پديد ارزش
چيزهايي و آموخت ، دانش قلم وسيله به كه خدايي است ، بزرگ
".نميدانست كه داد ياد انسان به
چه آورم زبان به را خدا نام گفتي كه اين پرسيد پيغمبر
.كرد تكرار جبرئيل (استفهامه ياء) بگويم؟
:يعني خلق الذي ربك بسم اقراء بسماللهالرحمنالرحيم
براي هم پيغمبر ".الرحيم الرحمن بسمالله بگو"
بسمالله:گفت و آورد زبان به را خدا نام نخستينبار
.الرحيم الرحمن
مژده.خدا پيغمبر اي برتو سلام:گفت الهي وحي پيك گاه آن
و هستي ، خلق رهبر و خدا فرستاده تو لحظه اين از كه باد
نافرماني از و كني ، بيدار غفلت خواب از را آنها بايد
.دهي بيم خداوند
به و بدينگونه "عبدالله محمدبن" رسالت ابلاغ مراسم
با طور كوه در كه چنان گرفت ، انجام تشريفات بدون و سادگي
عيسي حضرت و رسيد نبوت مقام به موسي حضرت آسماني نداي يك
.("صبيا الحكم وآتيناه).شدند پيغمبر خردسالي در يحيي و
مردي "قبلا كه خدا رسول.شد ناپديد پيغمبر نظر از جبرئيل
مقام به و شده خدا رسول كه اينك بود ، اراده با و قدرتمند
كرده احراز را معنوي مقام بالاترين و رسيده رسالت عالي
ارادهاي و عزم و جزم با و قويدل و خوشحال است ،
زير به حرا كوه از شمرده و محكم گامهايي و خللناپذير
خانه در به تا شد مكه وارد كرد طي را دشت فاصله.آمد
.رسيد
.گشود را در (خديجه) قريش بانوي انديشمندش همسر زد ، در
است ، خوشبو هميشه بدنت و نوراني روز هر تو روي آقا:گفت
ملكوتي جلوهاي و ميبينم تو در ديگر نوري اكنون هم اما
كوه بلندي در باد ، مژده خديجه اي:فرمود پيغمبر !داري
برابرم در وصفناپذير عظمتي با الهي وحي پيك كه بودم حرا
خداوند جانب از را رسالتم و آورد را آيات اين و شد مجسم
خدا رسول و پيغمبر من امروز از كه بدان پس كرد ، ابلاغ
و دهم بيم خداوند نافرماني از را مردم كه مامورم و هستم ،
.كنم هدايت راست راه به
هم خيلي بودم ، روزي چنين منتظر كه بود سالها:گفت خديجه
چه نباشيد ، مردم اين رهبر و خدا پيغمبر شما اگر شده ، دير
!باشد كسي
وحي پيك بود ، خوابيده خانه در پيغمبر كه بعد روز دو يكي
آورد را مزمل و مدثر سوره آيات و شد نازل بار دومين براي
خدا نافرماني از را مردم و برخيز خفتهاي كه كسي اي" كه
باشي ، بيدار بايد تو پس اين از خوابند در ديگران بده ، بيم
و راز و عبادت مشغول و بيدار بايد اندكي جز هم شبها حتي
".باشي خدا با نياز
و رسول بعثت ماجراي از سطري و دورنمائي بود اين
با خلق رهبري و رسالت مقام به حضرت آن شدن برانگيخته
و عامه تواريخ و تفاسير همه در آنچه بنابراين ما ، تحقيق
را معني اين جز اگر است آمده مسلمين فرق تمام و خاصه
ميتوان را آنها.است ساقط اعتبار درجه از كند بازگو
:داد توضيح و كرد خلاصه بدينگونه
كوه پائين در حرا ، در اعتكاف و تحنث ايام در پيغمبر -1
كه نيست جائي جا ، آن در "اولا زيرا آن ، قله در نه بوده
غذا طبق خديجه "ثانيا نيست ، غار نام به چيزي و بيارامد
آن "ثالثا و برود ، بالا كوه از نميتوانسته داشته سر بر
نبايد پس ندارد ، حاجت رفع و روز شبانه اقامت با تناسب جا
در هم غار لفظ.است ميبرده سر به حرا غار در پيغمبر گفت
غارنشين تعبير (بحرا يتعبد كان) است ، آنچه نيست ، روايات
كرده حذف حضرت آن زندگاني و رسول بعثت قاموس از بايد را
.است تحقيق و واقع برخلاف كه
هم اول آيه آيه ، پنج نه آورد ، قرآن آيه شش جبرئيل -2
زبان بر و خواندن خواست خدا رسول از آنچه.بود بسمالله
پرسيد هم پيغمبر.بود خدا نام بسمالله ساختن جاري
"ماء" كه بخوانم نميتوانم نه بخوانم؟ چه يعني (مااقرء)
جبرئيل پس -است (ع) صادق امام از تفسير اين -باشد قافيه
چيز هر از قبل و كار آغاز در كه خواست پيغمبر از
كه خواست امت از پيغمبر بعدها كه همان بگويد ، بسمالله
از و بسماللهالرحمنالرحيم ، :بگويند كاري هر از قبل
.شناخت خوبي به را "بسمالله" جايگاه بايد جا اين
بگو:يعني "ربكالذيالخلق باسم اقرا" بنابراين
است ، زائد هم "بسم" در "باء" بسماللهالرحمنالرحيم ،
و ابتدائي نه.است آمده تفاسير از بعضي در كه همچنان
.است آمده تفاسير در كه غيره و استعانت
ياقبل بعد آيه جزء كه اين نه است ، مستقل آيه يك بسمالله
هركس:فرمود خلافتش زمان در (ع)اميرالموءمنين ولذا باشد
و ميزنم ، تازيانه با نخواند ، جهر نماز در را بسمالله
معني همين به نيز است حمد سوره نام كه هم ني سبعالمثا
آن از يكي بسمالله است ، آيه هفت كه حمد سوره چون است ،
:نگفت "اقرا":گفت كه جبرئيل پاسخ در پيغمبر !است آيات
(بقارء لست) نفرمود و نرفتهام ، مكتب بخوانم ، نميتوانم
!!"نيستم خواننده" نگفت:رازي ابوالفتوح قول به و
رها و نداد فشار بار سه و نگرفت را پيغمبر جبرئيل -3
ميداند كه خدا !بخواند توانست كه سوم بار تا كرد ،
كه نيست مالايطاق تكليف نخوانده درس و است امي پيغمبر
فقط بخواند ، رو از كه نبوده هم نوشتهاي !بخوان؟ بگويد
فشار با مگر و است آهسته صداي معني به وحي.ضعيف حديث يك
!ميشود؟ باسواد و فهم چيز كسي دادن ،
به و شده ، پيغمبر كه اين از و جبرئيل ديدن با پيغمبر -4
جائي تا نكرد ، غش و نلرزيد ، و نترسيد بود رسيده وحي او
اين كه بيندازد پائين حرا كوه از را خود ميخواست كه
گفتهاند و شده خارجيها از بعضي دستاويز مجعول روايات
!!گفتهاند آنچه
از بعضي در كه نياوردند پيغمبر براي هم تاج و تخت -5
برگزار سادگي به قبل پيغمبران نبوت.است مجعول روايات
اولي طريق به بايد خاتمانبياء خدا رسول براي و ميشده
.باشد تشريفات بدون و ساده
نگفت خديجه همسرش به آمد خانه به پيغمبر وقتي -6
و هستي ، خدا رسول تو گفت من به و آمد كه بود كي نميدانم
نابيناي عموي پسر يا عمو نزد پيغمبر با يا خود خديجه
چنين اگر بگويد او كه نكرد استفسار او از و نرفت نصرانيش
و موسي بر كه است ناموسي همان وگرنه بوده ، شيطان است ،
.است مجعول احاديث و خرافات همه اينها !شد نازل عيسي
آورده بعمل مفصل تحقيق باره اين در پيش سالها از نويسنده
مصاحبه چند در و داده ، توضيح باره اين در اثرم چند در و
.گفتهام هم تلويزيوني و راديو
تاكنون كه "حرا كوه فراز بر وحي شعاع" كتاب در جمله از
ضمن در "نص مقابل در اجتهاد" كتاب و است ، شده چاپ بارها
و پيغمبر ، بعثت بخش "اسلام تاريخ" كتاب و عايشه احاديث
كنگره در و شده ، چاپ "طبري يادنامه" در كه مفصلي مقاله
.كردم سخنراني هم طبري
و تاريخ در حديث ده را بعثت روايات "جمعا مقاله اين در
را همه و كردهام ، ترجمه را آن اصل.ديدهام طبري تفسير
اطهار ائمه ديد از بعثت واقعيت گاه آن كشيدهام نقد به
.ندارد چرا و چون و خدشه جاي كه آوردهام را عليهمالسلام
بوده گونه همان به پيغمبر بعثت كه اين كلام جمع و خلاصه
اين كه تحقيقاتي با ديگر سخنهاينوشتم آغاز در كه است
با تناسبي هيچ و است ساختگي و مجعول همگي نمودهام بنده
.ندارد پيغمبران خاتم هم آن خدا پيغمبر شامخ مقام
دادهام وعده آثارم آن در كه طور همان خداوند ياري به
به جا آن درميشود منتشر كتابي صورت به بعثت واقعيت
توضيح خواستاران.كرد خواهم بررسي را مهم مبحث اين تفصيل
مراجعه شده ياد كتابهاي به موقع آن تا بيشتر تفصيل و
باشيم رفته اشتباه به اگر كه ميشوم خوشوقت و فرمايند
.كنند باخبر را بنده
نبوي سيره در عدالت
(ص)اسلام بزرگ پيامبر رحلت انگيزه به
(ص)اسلام بزرگ پيامبر رسالت اهداف مهمترين از :جستارگشايي
مكارم لاتمم بعثت اني":است بوده انساني اخلاق تكميل
بنيانهاي از يكي بهعنوان عدالت اينرو از ،"الاخلاق
.ميگيرد قرار وي پيامبري سرلوحه در رسالت اين اصيل
به را انسانها همه خويش كردار و گفتار در (ص)پيامبر
نداي اين بهواقع و فراميخواند دادگري و برابري
مردمان دلهاي كه بود او جويانه قسط و عدالتخواهانه
به.ميساخت نگران اسلام سوي به را روزگار ستمديده
كه آمده فراهم مطلبي (ص)اسلام بزرگ پيامبر رحلت انگيزه
.ميگذرد گرامي خوانندگان شما ازنگاه
معارف گروه
- /632-ه.ق هـ 40 23) (ص)محمد حضرت اسلام ، گرامي پيامبر
اجراي و ابلاغ مامور وفات تا بعثت از سال طي 23 (م 570
فرهنگي ، فكري ، زمينههاي و ابعاد همه در و شدند اسلام
و عدالتگستر انقلابي به سياسي و اجتماعي اقتصادي ،
اسلام ، جامع و اصيل محتواي با كه زدند دست توحيدي
زمانها همه براي آسماني ، دين كاملترين و آخرين بهعنوان
افكار ، نفي با وي.داشت تناسب مردم همه و مكانها و
خوني قبيلهاي ، و قومي و جاهلي ظالمانه ارزشهاي و آئينها
درهمشكستن و بتپرستي و شرك و طبقاتي و مالي نژادي ، و
عادلانه ، نظمي اساس آنها ، مبتنيبر مناسبات و ساختارها
انقلاب يك كه او نهضت.پيريخت را انقلابي و نو
و ذهنيتها در اساسي و عميق تغييرات به بود تمامعيار
،(ص)نبياكرم بارز خصوصيات از.انجاميد حاكم عينيتهاي
در (ع)علي همچنانكه بود ايشان عدالتطلبي و اعتدال
:ميفرمودند اينباره
سخنش و تكامل و رشد سنتش و اعتدال و ميانهروي او سيره"
درستكاري و عدل به فرمانش و حكم و (باطل از حق) جداكننده
".است
عدالتخواهي حس داراي بعثت ، بعداز و قبل در اسلام پيامبر
جامعه ظالمانه تبعيضهاي نفي وي توحيدي هدف و بود عميقي
كه جامعهاي.بود عدل و قسط برقراري و آنروز جاهلي
و تلافي همانند سلبي گونه به فقط آن در عدالت رعايت
عدالت شكل از و ميگرفت صورت خونبها پرداخت و مجازات
.نبود خبري (توازن و ميانهروي انصاف ، ) مثبت
اجراي اخلاقي ، مكارم تتميم و تكميل هدف با (ص)اكرم رسول
برابري و مساوات و داد قرار خويش رسالت سرلوحه را عدالت
و نصيحت و اخلاقي جنبه به فقط اما ساخت محقق را اخوت و
و حسدها و كينهها موجبات بلكه نكرد ، بسنده ايماني دعوت
وحدت و برد بين از را حقوقي تبعيضات يعني انتقامجوييها ،
بهوجود متوازن جامعهاي در را اجتماعي يگانگي و الفت و
:ايشان بهفرموده آورد ،
ايشان بين كه متبادل عواطف و علايق لحاظ از موءمنين مثل"
اعضا ساير ميآيد درد به كه عضو يك است ، پيكر يك مثل هست
پيدا بيخوابي و تب و ميخوانند همدردي به را يكديگر
".ميشود
نيز آن متعاقب شرك ، نفي و توحيد به دعوت بعداز پيامبر
لذا "نگيرند ارباب غيرخدا را ديگر گروه گروهي" كه گفت
حجتالوداع در همچنانكه كرد پيشنهاد هم برابري و مساوات
:فرمود
و است يكي شما پروردگار بهدرستيكه مردم اي"
آدم فرزند شما همه است ، يكي شما همه پدر بهدرستيكه
از همه پس] است آمده بهوجود ازخاك نيز آدم و هستيد
برتري و ندارد برتري و فضل هيچ عرب برغير عرب ،[خاكيد
".است تقوا به فقط
يا بله ":گفتند همه "كردم؟ تبليغ آيا":فرمودند سپس
پس "الغائب الشاهد فليبلغ" فرمود آنگاه ;"رسولالله
و آينده نسلهاي به حاضر نسل برسانند ، غائبين به حاضرين
.برساند بعد نسل به نسلي هر
"قلوبكم استوواتستو":فرمود كه اكرم رسول از است حديثي
تبعيضها و ناهمواريها شما ميان در و باشيد همسطح و معتدل
در و بشود نزديك هم به شما دلهاي تا باشد ، نداشته وجود
مثل مردم" ميفرمايند همچنانكه.بگيريد قرار سطح يك
جز فضيلتي و برابرند هم با همه و "هستند شانه دندانههاي
پيامبر ديد از مساوات پس.نيست ترجيح و تقديم مايه تقوا
تقوا ، الهي ، آيات بنابه و نيست مطلق گونه به نيز اسلام
.است ديگران بر افراد يا فرد برتري مايه جهاد و علم
باعث ميتواند نيز الهي رحمت و خواست و مشيت ديگر ازطرف
همانطور باشد سايرين بر فردي يا فرادستيعدهاي و تقدم
:ميفرمايد قرآن كه
ماهستيم كردهاند؟ تقسيم ترا پروردگار رحمت آنها آيا"
مردم ميان در را گوناگون استعدادهاي و تعيش مايه كه
ميان در طبيعي اختلافات نتيجه ، در تا كردهايم تقسيم
بعضي كه ميشود باعث تفاوت و اختلاف وهمين شود پيدا آنها
بشر اجتماعي نظام و گيرند قرار ديگر بعضي مسخر افراد ،
".كند پيدا استقرار
"كاملا (ص)پيامبر سيره در مساواتطلبي و خواهي عدالت
به حلقه و گرد مجالس در كه داشت عنايت "مثلا". است مشهود
دستور ;باشد نداشته پايين و بالا مجلس بنشينند ، هم دور
هرجا ميشويد مجلس وارد وقت هر كه ميكرد تاكيد و ميداد
خودتان جاي را معين نقطه يك بنشينيد ، همانجا است خالي كه
كه نميآمد خوشش ميشد مجلسي وارد خودش اگر.نكنيد حساب
ميشد مانع ميشدند بلند اگر گاهي و شوند بلند پايش جلوي
وقتي نميشد حاضر بگيرند ، قرار كه ميكرد امر را مردم و
سوار را پياده آن كند ، حركت همراهش پيادهاي است سواره
بيا ، ما بعداز يا جلوتر تو ميگفت او به يا و ميكرد
به ;كند حركت ركابش در پياده آن نميشد حاضر بههرحال ،
.ميدوشيد شير بز از خودش دست با و مينشست خاك روي
را بندهاش كه ندارد خوش خداوند" ميفرمود كمااينكه
امتيازي خود براي يارانش ميان در او كه درحالي ببيند
بنده كدام" ميفرمود يا و ،"است شده قائل ديگران به نسبت
."است بندهتر من از
عملي و عيني جنبههاي پيامبر مساواتخواهي و عدالتطلبي
وغلامزادگان غلامان اسلام صدر در مثال بهعنوان.داشت
و سيادت به مسعود عبداللهبن ازقبيل متقي و دانشمند
مانند جاهليت عصر نالايق شخصيتهاي.رسيدند بزرگواري
ذلت بهخاك مغيرهها ليدبن ، و ابولهبها و ابوجهلها
.شدند سرنگون و نشستند
و نظم سابق ، جاهلي نظم ريختن بههم با اسلامي عدالت
لياقت ، نيروي به سابق فرودستهاي و ساخت برپا جديدي توازن
از يكي به پيامبر همچنانكه رسيدند فرادستي به تقوي و علم
:ميفرمايد جويبر بنام اصحابش
بهاي.داد تغيير را ارزشها اسلام سبب به خداوند !جويبر"
بهاي و برد بالا بود پايين سابق در كه را چيزها بسيار
بسياري.آورد پايين بود بالا گذشته در كه را چيزها بسيار
آنها اسلام و بودند محترم جاهليت غلط نظام در افراد از
جاهليت در بسياري و انداخت اعتبار از و كرد سرنگون را
.كرد بلند را آنها اسلام و بودند بيارزش و حقير
به اسلام.هستند كه ميشوند شناخته همانطور مردم امروز
و قريشي و سياه و سفيد كه ميكند نگاه همه به چشم آن
از هم آدم و آدماند فرزندان همه عجم و عرب و غيرقريشي
".شدهاند آفريده خاك
بعداز سنت ، و قرآن در كه نمود اذعان ميتوان صراحت با
اندازه به اخلاقي و ديني اصول از يك هيچ به توحيد ، مسئله
تاكيد (..و اعتدال انصاف ، راستي ، ) آن مترادفهاي و عدالت
بديهي (ص)پيامبر ديد از عدالت تعاريف مورد در.است نشده
به ناطق و قائل پيامبر خود اينكه به عنايت با كه است
ايشان به منسوب مفهوم ، اين از قرآني تعاريف بود ، قرآن
تعابير مفسر و مبين وي ، گفتاري و عملي سنت گرچه.هست نيز
احاديث از پارهاي اينجا در.ميباشد عدالت درباره قرآني
بيان را آن ثمرات و مفهوم اين جايگاه پيرامون نبوي
:مينمائيم
آن هركه است ، زمين در خداوند ترازوي و ميزان عدالت" -1
سازد رها را آن هركه و دهد سوق را او بهشت به دريابد را
".ميشود كشيده دوزخ به آن توسط
".است جاودان بهشتي و نگاهدارنده سپري عدل" -2
آن در كه هفتادسال عبادت از پيشهگي عدالت ساعتي -3
شود ، سپري روزهداري به روزهايش و نماز اداي به شبهايش
گناهان از خدا نزد در كردن حكم جور به ساعتي و است بهتر
".است قبيحتر و شديدتر سال شصت
با گفتار در و نكرده ظلم مردم با مراوده در كه كسي" -4
ميكند ، عمل مردم با وعدهاش به و نميگويد دروغ ايشان
.است گرديده ظاهر عدالتش و كامل او مروت كه است كسي
".است حرام غيبتش و واجب شخصي اينچنين با برادري
شمار مكروه ديگران براي ميشماري مكروه خود براي آنچه -5
تا بدار ، دوست ديگران براي ميداري دوست خود براي آنچه و
اهل در تا و پيشهكني قسط عدالتت در و باشي عادل حكمت در
ريشه زمين اهل سينههاي در مودتت در و باشي محبوب آسمان
".گستراند
براي خودپسندد براي آنچه كه است كسي مردمان عادلترين" -6
خود براي دارد ، مكروه آنها براي آنچه و ديگرانبپسندد
".شمارد مكروه نيز
آنان سخت عقاب برشمردن و خودكامه و جائر حكام ذم -
وعقاب ذم در نيز متواتري احاديث اسلام عظيمالشان پيامبر
را آنها شدت به و دارند غيرعادل و جائر حكومتهاي و امرا
:داشتهاند برحذر ظلم از
امير شود مي وارد جهنم آتش در كه كسي اولين" -1
از كه است ثرتمندي و نميورزد عدالت كه است استيلاگري
مباهات بسيار كه است فقيري و نميپردازد را آن حق مالش
".مينمايد
و باشد داشته برعهده را نفر ده تولي و ولايت كسي اگر -2
و دستها قيامت ، روز در نكند ، رفتار عدالت به آنها با
.خواهدبود چوبي يوغهاي دربند سرش و پاها
آخرين (ص)پيامبر":گفتند عباس عبداللهبن و ابوهريره -3
كه كرد ايراد ما براي وفاتش از قبل مدينه در را خطبهاش
خطبه اين از پس..شد ملحق خدايش به نيز آن از پس
:گفت و شد بلند عليهالسلام ابيطالب عليبن اميرالموءمنين
امير جايگاه رسولالله ، اي باد بفدايت مادرم و پدر"
اصلاح زيردستانش و رعيت به نسبت كرده عادت كه جائري
"چيست؟ نكند اقامه آنها در را امرالهي و نورزد
بين در كه است نفر چهار نفر چهارمين او":فرمود پيامبر
بود خواهند دارا قيامت روز در را عذاب شديدترين مردم همه
چهارمين و انسان نفس قاتل فرعون ، شيطان ، :عبارتنداز كه
".است ستمكار و جائر امير ايشان نفر
كاظمي اخوان بهرام دكتر :نوشته
اخلاقي فضيلت
عليهالسلام رضا امام از سخناني كوته
راجلوه معصوم ائمه و پيامبران كلام آنچه:جستارگشايي
به روحنوازي و بهجت آنها خواندن از آدميان و ميبخشد
يعني ديني تعاليم گوهر و روح بر تكيهشان ميآورند ، دست
نزد در جهت آن از اخلاقي منظر از دين به نگاه.است اخلاق
داشت دين شقوق ديگر از والاتر شاني و اهميت بزرگوار ائمه
و تعاليبخشي و است آن دنبال به آدمي فطرت كه ،
اين به توجه سايه در تنها فضيلتطلبي و فضيلتخواهي
آنها به عمل نيز و جان نهاد در آن كردن نهادينه سخنان ،
هشتم امام سخنان.است ميسر روزمره سيره و زندگي در
و رفتار در پاكيزگي و اخلاق نمونه اسوههاي از كه شيعيان
همچنانكه.است تامل قابل زاويه اين از هستند ، گفتار
آن كه است بابت آن از انساني هر نزد در محتشم آن محبوبيت
و صداقت و نبود كسي فريب دنبال به خود سيره در بزرگوار
دغدغه اسلام ، مبين دين تعاليم به عمل و تبليغ در جديت
گذشت در سالروز تسليت با.بود محتشم آن هميشگي ذهني
از نقل به را ايشان از كوتاه سخناني ثامنالائمه
پرويز استاد ترجمه با و حراني شعبه ابن تحفالعقول
.ميخوانيم جان چشم اتابكيبا
معارف گروه
آنكه مگر نيست موءمن موءمن ، :فرمود عليهالسلام رضا (امام)
از سنتي و پروردگارش از سنتي:باشد خصلت سه او در
.عليهالسلام امامش از سنتي عليهوآله ، صليالله پيامبرش
پيامبرش از سنت اما.است رازپوشي پروردگارش از سنت
امامش از سنت اما و مردم با سازگاري صلياللهعليهوآله
.است تنگدستي و سختي در شكيبايي عليهالسلام
به كه است واجب نعمت صاحب بر:عليهالسلام فرمود و
.رساند گشايش نانخورش
نمازگزاري و داشتن روزه عبادت ، :عليهالسلام فرمود و
امر در بسيار انديشيدن عبادت راستي ، به بلكه نيست ، بسيار
.است خداوند
.است پيامبران اخلاق از پاكيزگي:عليهالسلام فرمود و
اين بلكه نميكند خيانت تو به امين:عليهالسلام فرمود و
.سپردهاي امانت خائني به كه تويي
خواهد ، را كاري انجام خدا چون:عليهالسلام فرمود و
اجرا را خود امر و بربايد بندگانش از را (تدبير و)خرد
هر خرد شد انجام امرش چون پس بگذراند ، را ارادهاش و كند
با آدمي) كه است آنگه بازگرداند ، او به را ربودهاي خرد
شد؟ كجا از و بود چگونه اين:ميگويد (خود
.است حكمت بابهاي از بابي خاموشي:عليهالسلام فرمود و
.رهنماست خيري هر بر زيرا آرد ، محبت خموشي راستي به
زيادهكاريها (انواع) از چيز هيچ:عليهالسلام فرمود و
.باشد نيازش زيادهگويي به آنكه مگر نيست
.است پدر منزله به بزرگتر برادر:عليهالسلام فرمود و
:فرمود.پرسيدند اوباش (صفت) از را عليهالسلام حضرت آن -
.بازدارد خدايش از كه باشد چيزي را كه هر
:ميفرمود و ميافشاند نامهگرد به عليهالسلام (حضرت آن)
براي يادداشتي ميخواست هرگاه و.ندارد زياني
.بسماللهالرحمنالرحيم:مينوشت نويسد ، نيازمنديهايش
ميخواست هرچه سپس و.آورد خواهم ياد به انشاءالله
.ميكرد يادداشت
جهت از) بري نام را حاضري شخص چون:عليهالسلام فرمود و
و بگو را نامش باشد غايب اگر و بگو را او كنيه (احترام
كس هر دشمن و او خرد هركس دوست:عليهالسلام فرمود
.اوست ناداني
خرد از نيمي مردم با دوستي اظهار:عليهالسلام فرمود و
.است
ضايع و (پرحرفي و) مگو بگو خداوند ، :عليهالسلام فرمود و
.ميدارد دشمن را (سماجت) بسيار خواهش و مال كردن
مگر نيست كامل مسلمان مرد خرد:عليهالسلام فرمود و
(مردم) و رود اميد او از خير.باشد او در خصلت ده اينكه
و شمارد زياد كس ديگر از را اندك خير.باشند ايمن شرش از
از كه حاجتهايي از.انگارد اندك خود سوي از را بسيار خير
دانش طلب از عمرش طول در و نيايد ستوه به ميطلبد او
توانگري از خوشتر او نزد خدا راه در درويشينشود دلتنگ
او دشمن با همراه عزت از را خدا راه در خواري و باشد
نامداري از دلانگيزتر او براي گمنامي دارد ، دوستتر
چيست؟ دهمي و دهم ، :فرمود عليهالسلام (امام) سپس.باشد
را كسي:فرمود عليهالسلام (امام) چيست؟:كردند عرض
.است پرهيزگارتر و بهتر من از او:بگويد آنكه مگر ننگرد
از كه مردي:گونهاند دو (او به نسبت) مردم راستي ، به و
پستتر و بدتر او از كه مردي و است پرهيزگارتر و بهتر او
است بدتر و پستتر او از كه بيند را مردي اگر پس.است
باطني خوش اين كه او خوبي و باشد بهتر باطنش شايد:گويد
همين و است آشكار من خوبي اما است بهتر او براي است
نيك:سعدي گفته به).است بدتر من براي خوبي بودن آشكار
-دانند نيكت و بدباشي كه به / خلق دانند بدت و باشي
پرهيزگارتر و بهتر او از كه بيند را كسي اگر و.(مترجم
چون و برسد او (مقام) به تا كند فروتني او به نسبت باشد
نامش و شود پاكيزه خيرش و گيرد والايي شكوهش كرد ، چنين
.كند سيادت و سروري روزگارش مردم بر و گردد نيكو
ومن":كه پرسيد را خدا گفته اين تفسير حضرت آن از مردي
بس را او كند توكل خدا به كه هر -فهوحسبه عليالله يتوكل
:است درجههايي را توكل:فرمود عليهالسلام (امام)."است
اعتماد بدو كند تو با آنچه در كارت همه در كه اين يكي
خير از او كه بداني و باشي خشنود كند هرچه به و كني ،
اين در كه بداني و نفرمايد كوتاهي تو حال رعايت و خواهي
او ، به كارهايت همه واگذاري با پس راست ، او فرمان باره
به كه خدا غيبي امور به كه اين ديگر يكي.كني توكل وي به
به را نهان دانش و باشي داشته ايمان نگنجد ، در تو دانش
آنها جز و غيبي امور در و واگذاري آن ، بر او آگاهي و او
.كني اعتماد بدو
عمل كه پرسيد خودخواهياي درباره حضرت آن از نجم احمدبن
خودخواهي:فرمود عليهالسلام (امام).ميكند تباه را
نظرش در را بنده كرداري بد كه آن يكي:دارد درجاتي
خوشش آن از و ميانگارد نيك را آن كه چنان ميآرايد
كه آن ديگر واست كرده خوبي كار كه ميپندارد و ميآيد
با نهد منت خدا بر (ولي)آرد ايمان پروردگارش به بنده
.باشد منت او بر را خدا باره اين در آنكه
:گفتم عليهالسلام رضا ابيالحسن (امام) به:گويد فضل
.است اكتسابي شناخت ، كه است مدعي عبدالرحمن يونسبن
و شناخت) خدا نگفته ، درست نه ، :فرمود عليهالسلام (امام)
كه باشند كساني پس دهد ، خواهد كه هر به (را معرفت
در و فرموده جا بر پا آنها (وجدان) در (را شناخت خداوند)
و معرفت در) پابرجا ، اما نهاده ، امانت به ديگر پارهاي
و نربايد وي از را آن هرگز خداوند كه است كسي (شناخت
از سپس و ميدهد انسان به خداوند كه است آن عاريتي امانت
.ميگيرد او
:پرسيدم عليهالسلام رضا (امام) از:گفت صفوانبنيحيي
خود پيش از كوششي و كاري شناخت ، در را خدا بندگان آيا
(امام) دارند؟ مزدي آن (برابر) در گفتم ، نه ، :فرمود است؟
نعمت خود گشادهدستي به (خدا).آري:فرمود عليهالسلام
[پاداش] بدانها خود گشادهدستي به هم و داده بدانها شناخت
.دهد
:پرسيدم عليهالسلام رضا (امام) از:گفت يسار فضيلبن
(امام) ناآفريده؟ يا است آفريده خدا بندگان كارهاي آيا
-است آفريده همه كه سوگند خدا به:فرمود عليهالسلام
سپس -تكوين به آفرينش نه بود تقدير به آفرينش مرادش
برتر درجهاي ايمان راستي ، به:فرمود عليهالسلام حضرتش
به و ايمان ، از برتر درجهاي تقوا و است اسلام از
.است نشده عطا يقين از برتر چيزي آدميزاد
(امام) ؟(كيستند كه)شد پرسيده خدا بندگان بهترين درباره
و شوند شاد كنند نيكي چون كه كساني:فرمود عليهالسلام
دارند سپاس دهند چيزيشان اگر خواهند ، آمرزش كنند بد چون
كنند گذشت شوند خشمگين چون بشكيبندو شوند گرفتار چون و
.(شوند خود خشم مانع و)
(امام).پرسيدند را توكل تعريف (عليهالسلام) حضرتش از
نترسي خدا جز كه است اين:فرمود عليهالسلام
خدا ، بر توكل:است ركن چهار ايمان:عليهالسلام فرمود و
همه) واگذاري و خدا فرمان به تسليم خدا ، قضاي به خشنودي
...الله الي امري افوض و":گفت صالح بنده آن.خدا به (كار
واگذار خدا به را كارم -مكروا ما سيئات الله فوقاه
و (بيناست بندگانش احوال به خداوند كه چرا) ميكنم ،
در ميورزيدند ، كه نيرنگي سوء عواقب از را او خداوند
"داشت امان
به صلهرحم و) نگهدارد خويشي پيوند:السلام عليه فرمود و
كه وسيلهاي بهترين و باشد ، آب جرعهاي با گرچه (آر جاي
به رساندن آزار از خودداري كرد تواني رحم صله آن با
لاتبطلوا و":فرمايد قرآن در خداوند و است خويشاوندان
و نهادن منت با را خود صدقههاي -بالمنوالاذي صدقاتكم
".مسازيد باطل دادن آزار
دين ، فهم و (فقه) نشانههاي از:السلام عليه فرمود و
به است ، حكمت درهاي از دري خموشي و ;دانش و است بردباري
.است راهبر خيري هر به زيرا آرد محبت خموشي راستي ،
روزي جستجوي در كه كسي راستي به:عليهالسلام فرمود و
در مجاهد از مزدش رساند كفايت را نانخورش تا كوشد بيش
.باشد بزرگتر خدا راه
:فرمود عليهالسلام (امام) كردي؟ صبح چگونه:شد عرض وي به
حالي در ،(شده اعمال نامه) ثبت كرداري و كاسته عمري با
و ماست دنبال به دوزخ و (نهاده يوغي) ما گردن بر مرگ كه
كنند؟ چه ما با نميدانيم
او به نباشد كسي در چون چيز پنج:عليهالسلام فرمود و
خود وجود در محكم ريشهاي:نيست آخرت و دنيا از اميدي
و (نبيند) خود سرشت در كرمي و كند اعتماد بدان كه نشناسد
از ترسي و خود ذات در نجابتي و خويش خوي در استحكامي
:عليهالسلام فرمود و (.ندارد سراغ خود دل در) پروردگار
با آنكه مگر نشوند درگير يكديگر با هرگز گروه دو
.شد پيروز دو آن گذشتترين
تا بخورد مردم خوراك از سخاوتمند:عليهالسلام وفرمود
تا نخورد مردم خوراك از بخيل و بخورند خوراكش از مردم
.نخورند خوراكش
را خود پيمان كه هستيم خانداني ما:عليهالسلام فرمود و
ساخت واقع آله و عليه صليالله خدا پيامبر كه همچنان
.دانيم خود بر وامي
عافيت كه آيد در مردم بر روزگاري:عليهالسلام فرمود و
است مردم از كنارهگيري در آن جزء نهباشد جزء ده آن در
.خموشي در جزء يك و
(فرج و) امر گشايش در خدا:كرد عرض وي به خلاد بن معمر
گشايش اين معمر اي:فرمود عليهالسلام (امام).بشتابد تو
جز چيزي سوگند خدا به من ، براي اما باشد ، شما براي
مهرش و آنريخته در بيخته آرد مشتي كه نيست انباني
.نهادهاند
بهترين از ناتوان به تو ياري:عليهالسلام وفرمود
.باشد صدقهها
نيابد كمال به را ايمان حقيقت بنده:عليهالسلام فرمود و
دين ، در فهمي درست:باشد خصلت سه او در كه آن مگر
.بلاها بر شكيبايي و زندگاني در اندازهاي
جعفري قاسم بن داود هاشم ابي به عليهالسلام (امام)
خدا پيامبر سبب به شما بر را ما داود ، اي:فرمود
كس هر.حقي ما بر را شما و است حقي آله و عليه صليالله
را ما حق كه هر و آيد واجب حقش شناختن بشناسد را ما حق
.نباشد حقي را او نشناسد ،
و درآمد مامون مجلس به عليهالسلام حضرتش روزي
كه شد گفتگو روز و شب درباره و بود آنجا ذوالرياستين
از ذوالرياستين.است شده آفريده ديگري از پيش كداميك
(امام).پرسيد باره اين در عليهالسلام رضا (امام)
گويم پاسخت قرآن از داري دوست:فرمود او به عليهالسلام
روي از ميخواهم نخست:كرد عرض خودت؟ حساب (علم) از يا
شما آيا:فرمود عليهالسلام (امام).پاسخگويي حساب علم
كه حالي در است سرطان (برج)دنيا طالع كه نميگوييد
پس:فرمود.آري:گفت بودند؟ خود برجهاي در همه ستارگان
در زهره و جدي در مريخ و سرطان در مشتري و ميزان ، در زحل
و حمل ، برج در آسمان ميان در خورشيد و ثور در قمر و حوت
از (پاسخ) اينك خوب ، :كرد عرض.روز در مگر نميشود اين
كه خداست گفته:فرمود عليهالسلام (امام) چيست؟ قرآن
سابق لاالليل القمرو تدرك ان لها ينبغي لاالشمس":فرمايد
بر شب نه و رسد فرا ماه به كه شايد را خورشيد نه -النهار
.است شب از پيش روز يعني "گيرد پيشي روز
عليهالسلام)رضا ابيالحسن (امام) خدمت:گفت شعيب عليبن
است؟ بهتر كسي چه زندگاني علي ، اي:فرمود من به (رسيدم
(حضرتش).من تا آگاهتري بدان تو من سرور:كردم عرض
پرتو از ديگري كه كسي علي ، اي:فرمود عليهالسلام
.باشد داشته خوبي زندگي او زندگاني
بدان تو:كردم عرض است؟ بدتر كسي چه زندگاني علي ، اي
ديگري او زندگاني پرتو در كه كسي فرمودآگاهتري
.نكند زندگاني
از و گريزپايند كه باشيد برخورد خوش نعمتها با علي ، اي
.بازآيند نزدشان بار دگر كه نشوند دور قومي
و دارد دريغ ميهمانش از كه است كسي مردم بدترين علي ، اي
.زند تازيانه را بندهاش و بخورد تنها
من:كرد عرض عليهالسلام (حضرتش) به فطر عيد روز در مردي
افطار (السلام عليه سيدالشهدا) تربت و خرما با امروز
هم با را بركت و سنت:فرمود عليهالسلام (امام) كردم
.گردآوردي
اي:فرمود جعفري هاشم ابي به عليهالسلام (امام) و
(پذيري تربيت و) ادب و خدا از است بخششي خرد اباهاشم ،
دست آن بر بكشد را آموزي ادب دشواري كه هر.است دشواري
ناداني جز دهد خود به اندوزي عقل رنج كه هر ولي يابد
.نيفزايد
(ع)علي بن حسن شهادت
از "قريش انساب" كتاب در بكار ، زبيربن :جستارگشايي
عباس ابن از او و "امالي" كتاب از نقل به حبيب محمدبن
آمد وارد عرب قوم به كه ذلتي اولين:كه است كرده روايت
آمده نيز "الطالبين مقاتل" در و.بود (ع)حسن امام مرگ
وقت چه در مردم خواري و ذلت پرسيدند ابواسحاق از كه است
كرد ، رحلت دنيا از (ع)حسن كه وقت همان داد ، پاسخ وي بود؟
عدي حجربن و ناميده ابوسفيان نامشروع فرزند نام به زياد
...شد كشته نيز
فرزند شهادت فاجعه كه دانست ميتوان چشمانداز ، اين با
داشته پي در تبعاتي و عواقب چه (ع)ابيطالب عليبن ارشد
.است
ترجمه به امين ، سيدحسن استاد از منقول نوشتهاي زير ، در
زمينه و (ع)حسن امام شهادت كيفيت درباره وجداني حسين
.است رسيده ارجمند خوانندگان نظر به آن تاريخي
معارف گروه
معاويه با صلح قرارداد در (ع)حسن امام كه شرايطي از يكي
را كسي خود از پس خلافت براي كه بود اين كرد تعيين
خانوادهاش در وي از پس جانشيني موضوع و نكند ، انتخاب
.نماند باقي
براي گرفت ، تصميم معاويه كه هنگامي ميگويد ، ابوالفرج
خويش عهد ولايت به را او و بگيرد بيعت مردم از يزيد پسرش
حسن وجود داشت ، وجود راه اين در كه مانعي تنها برگزيند ،
سمي مخفيانه رو اين از.بود وقاص ابي سعدبن و (ع)بنعلي
اثر بر كه فرستاد ، دو آن براي خود مامورين وسيله به را
.كردند رحلت دنيا از نفر دو آن سم همين
داد ، پيام بود (ع)حسن امام همسر كه اشعث دختر به معاويه
يزيد پسرم عقد به را تو سازي مسموم را علي بن حسن چنانچه
صدهزار كه داد وعده وي به آن دنبال به و ;آورد خواهم در
براي او ازدواج درباره معاويه اما.بفرستد او براي درهم
وي به را درهم صدهزار همان تنها.نكرد وفا عهدش به يزيد
در خود همسري به را وي طلحه آل قبيله از مردي و بخشيد ،
.آورد دنيا به فرزنداني او از و آورد
خاندانهاي و اشعث دختر ميان وقت هر كه ميگذشت روزگاري
چنين را او فرزندان قريشيها ميگرفت در نزاعي ديگر
زني فرزندان اي) (الازواج مسمه بني يا) ميكردند سرزنش
دهمين در ماجرا اين ،(.است ساخته مسموم را خود شوهر كه
.افتاد اتفاق معاويه سلطنت سال
و قتاده:است آورده ،"استيعاب" كتاب ، در عبدالبر ابن
دختر كه او همسر را علي بن حسن گفتهاند ، حفص بن ابوبكر
عقيده براين نيز عدهاي.داد زهر بود كندي قيس بن اشعث
بخشش و بذل و معاويه فريب و نيرنگ به ماجرا اين كه بودند
.است بوده وي
:ميگويد مدائني
كه بنقيس اشعث دختر جعده وسيله به و نيرنگ با معاويه
:گفت وي به و كرد ، مسموم را امام بود ، (ع)علي حسنبن همسر
با همسري به را تو برساني قتل به را حسن امام چنانچه
خواهم تو براي درهم صدهزار و ميكنم انتخاب يزيد پسرم
بيمار روز چهل مدت به (ع)حسن امام سم اين اثر در.فرستاد
براي را درهم صدهزار معاويه برفت ، دنيا از كه همينشد
كرد ، خودداري يزيد پسرش براي وي ازدواج از اما.فرستاد او
فرزند با كه گونه همان به كه دارم بيم آن از گفت و
.شوي مرتكب نيز من فرزند درباره كردي رفتار (ص)رسولالله
سپري معاويه خلافت از سال ده كه همين:ميگويد مفيد شيخ
پس.بگيرد بيعت مردم از يزيد پسرش براي گرفت تصميم شد ،
حسن همسر كه بنقيس اشعث دختر جعده نزد را كسي پنهاني در
ساختن مسموم به وادار را او كه فرستاد بود (ع)علي بن
انجام را امر اين چنانچه كه گرفت عهده به و سازد امام
آن جعده.كند دريافت درهم صدهزار و ازدواج ، يزيد با دهد
دنيا بيماري روز چهل از پس امام و خورانيد ، زهر را حضرت
.كرد ترك را
دانشمندان از ،"الخواص تذكره" كتاب ، در جوزي ابن سبط
عبدالبر ابن نام آنها ميان در و كرده نقل تاريخ و سيره
جعده نامش كه (ع)حسن امام همسر:مينويسد كرده ، ذكر را
كه چنان و كرد مسموم را وي بود كندي بنقيس اشعث دختر
وي به و فرستاد جعده نزد را كسي معاويه:ميگويد شعبي
را امر اين چنانچه.كن مسموم را (ع)علي بن حسن:گفت
صدهزار و ميآورم در يزيد ازدواج به را تو دهي انجام
.بخشيد خواهم تو به درهم
را فوق مبلغ كرد ، رحلت دنيا از (ع)حسن امام كه همين پس
سرپيچي يزيد براي وي ازدواج از اما ;داشت ارسال او براي
به "الصفوه" كتاب در من جد كه چنان ميگويد ، شعبي.كرد
حسن:است آورده خود تاريخ كتاب در سفيان بن يعقوب از نقل
.گرديد مسموم جعده دست به علي بن
:ميگويد مورد اين در شاعري
سلوه من لك فكم تعز
الحزن غليل عنك تفرج
الوصي قتل و النبي بموت
الحسن سم و الحسين قتل و
(ع)اميرالموءمنين خون در اشعث:فرمود (ع)صادق جعفر امام
پسرش و كرد مسموم را (ع)حسن امام جعده دخترش.داشت شركت
.آلود (ع)حسين خون به دست محمد
(ع)حسن امام حضرت از گفتاري
صلواتالله علي حسنبن محمد ابي پرهيزگار ، سبط امام از
است رواياتي معاني اين توضيح در بركاته و رحمه و عليهما
اميرموءمنان كه پرسشهايي به او پاسخهاي صورت به كه
در پرسيده ، حضرت ازآن ديگري يا فرموده او از عليهالسلام
.است آمده گوناگون موضوعهاي
دلبستگي:گفت چيست؟ زهد:گفتند عليهالسلام حضرت آن به
.دنيا از برگرفتن دل و تقوا به
.خويشتنداري و خشم خوردن فرو:گفت چيست؟ حلم:گفتند
.خوبي با بدي كردن رد:گفت باشد؟ چه كاربجا:گفتند
تحمل و اقران و قبيله به احسان:گفت چيست؟ شرف:گفتند
.آنان گناه و جرم
حمايت:گفت باشد؟ چه (پايمردي و) دليرانه ياوري:گفتند
بگاه نهادن فرا (مددكاري) گام و نبردها در صبر و پناهنده
.سختي
دهي بايد آنچه بر اينكه:گفت چيست؟ بزرگواري:گفتند
.بگذري جرم از و درافزايي نيز عطايي
و نفس عزت حفظ و دين نگهداشت:گفت چيست؟ مردانگي:گفتند
محبت و حقوق پرداخت و احسان تعهد و (وتواضع) جانبي نرم
.دوستيابي قصد به مردم به
در اطعام و خواهش از پيش بخشش:گفت چيست؟ كرم:گفتند
.قحطي
از ورزي دريغ و خردهبيني:گفت باشد؟ چه فرومايگي:گفتند
.اندك
.ناهنجارگويي و بخشي اندك:گفت چيست؟ پستي:گفتند
.سختي در و خوشي در بخشيدن:گفت چيست؟ جوانمردي:گفتند
و) خودبيني دست در را آنچه:گفت باشد؟ چه بخل:گفتند
شده تلف كني انفاق را آنچه و پنداري شرف مايه (نگهداري
.شماري
و سختي در برادروار همراهي:گفت چيست؟ برادري:گفتند
.آسايش
.دشمن از گريز و دوست بر گستاخي:گفت باشد؟ چه ترس:گفتند
نصيب كه قسمتي به خرسندي:گفت چيست؟ توانگري:گفتند
.باشد كم چند هر افتاده ،
.چيز هر به نفس آزمندي:گفت چيست؟ نيازمندي:گفتند
.خود دسترنج بخشش:گفت باشد؟ چه (جود) بخشي نيك:گفتند
در پيمانداري و خويشتنداري:گفت چيست؟ كرم پس:گفتند
.خوشي و سختي
.قويدست زورمندان با هماوردي:گفت چيست؟ دليري:گفتند
با ستيزه و زورآوري شدت:گفت چيست؟ نيرومندي:گفتند
.مردمان نيرومندترين
ابراز و) راستي بگاه ترسيدن:گفت چيست؟ خواري:گفتند
(حقيقت
و خود فرمانده با تو مبارزه:گفت چيست؟ سادهلوحي:گفتند
.رساند زيان تو به ميتواند كه كس آن
.نازيبا ترك و زيبا آوردن بجا:گفت چيست؟ والايي:گفتند
نرمش و بردباري و وقار دوام:گفت چيست؟ دورانديشي:گفتند
.مردمان تمام از خويشتنداري و فرماندهان با
نگهداري و دوستان با همراهي:گفت چيست؟ شرف:گفتند
.همسايگان
به كه بهرهاي دادن دست از:گفت چيست؟ بينصيبي:گفتند
.است شده پيشنهاد تو
با همنشيني و دونان از پيروي:گفت چيست؟ مغزي تهي:گفتند
.گمراهان
و گرفتن بازي به ريش:گفت چيست؟ سخن در درماندگي:گفتند
.سخن هنگام كردن صاف سينه (دم به دم)
در پايداري و يلان با نبردي هم:گفت چيست؟ دلاوري:گفتند
.(مردان)پيكار
كه چيزي در تو گفتن سخن:گفت چيست؟ دردسرافزايي:گفتند
.نباشد مربوط تو به
خوار و مال (صرف) در نابخرد:گفت چيست؟ عقلي كم:گفتند
.(باشد عقل كم) خويش آبروي كننده
به مرد (پرداختن و)خوشگذراني:گفت چيست؟ فرومايگي:گفتند
.خود همسر به (بيتوجهي) و واهشتن و خويشتن
عليهالسلام حضرت آن حكمتبار سخنان از
او گفته و ورزد اخلاص خدا به كه هر راستي ، به مردم ، اي
راه باشد طريقه درستترين كه روشي به گيرد ، رهبري به را
.كند مدد نيكش سرانجام و دهد رهيابي توفيق خدايش و ميبرد
دشمنش و است محفوظ و آسوده خداوند جوار به پناهنده زيرا
و جوييد پناه خداوند به ذكر ، بسياري با پس زبون ، و ترسان
نزديك خدا به اطاعت به و كنيد پروا خدا از پرهيزگاري با
.پاسخگوست و نزديك (شما به) خود او كه شويد
فاني عني عبادي سئلك واذا":فرمود تعالي و تبارك خداي
وليومنوا لي فليستجيبوا دعان اذا الداع دعوه اجيب قريب
پرسند ، تو از (من درباره) بندگانم چون و -يرشدون لعلهم بي
كنم اجابت را او دعاي خواند مرا كه هر نزديكم ، من (بگو)
كه باشد آورند ، ايمان من به و نهند گردن من فرمان به پس
زيرا بگرويد او به و طلبيد اجابت خدا از پس."يابند راه
را خود (ديگر) دريافته را خدا بزرگي كه كسي نيست شايسته
اين دريافتند را خدا قدرت كه آنان بزرگي چه پندارد بزرگ
خدا حلال از كه آنان [بزرگواري] و كنند فروتني كه است
سلامت و كنند زبوني [او براي] كه است اين شدند بهرهمند
تسليم سر كه است اين در چيست ، خدا قدرت دانستند كه آنان
نكنند گم را خود ديگر شناخت حصول از پس و بسپارند او به
يقين علم به و.نگردند گمراه (دگرباره) رهيابي از پس و
وصف آنكه مگر فهميد نخواهيد را پرهيزگاري شما كه بدانيد
در چنگ نيك خدا پيمان به هرگز و دريابيد را هدايت
برداشتهاند دست آن از كه را كساني آنكه مگر زد نخواهيد
نخواهيد سزاست ، چنانكه درستي به را قرآن هرگز و بشناسيد
.بازدانيد كردهاند تحريفش كه را كساني آنكه مگر خواند
تشخيص را زورگويي و بدعت دانستيد ، را همه اين چون پس
در و ميبينيد را تحريف و خدا بر بستن دروغ و ميدهيد
هشيار و) درافتاد ، چگونه شد سرنگون آنكه مييابيد
به را شما نميدانند چيزي خود كه آنان (تا ميشويد
درخواهيد شايستگانش از را (دريافت) اين.نكشانند ناداني
گرفته پرتو ايشان از (فقط) كه هستند ويژهاي نور آنان كه
.كرد پيروي ايشان از بايد كه هستند پيشواياني و شود
آنانند هم و بدانهاست ناداني مرگ و دانش به بخشي زندگي
و ،(مخالفانشان) جهل بر را شما تحملشان و بردباري كه
نهانشان از آشكارشان و گوئيشان ، كم از منطقشان فرمان
با) آن در و نميورزند مخالفت حق با ميسازد ، آگاه
سنتي آنان براي خداوند از و ندارند اختلاف (يكديگر
راستي ، به و شده روان آنان حق در الاهي حكم و بازمانده
آن چون و يادآوران براي است هشداري و تذكار امر اين در
و شويد آن پايبند بستن ، بكار و عملي خردي با شنيديد را
بسيارند قرآن راويان كه نكنيد اكتفا آن بازگفتن به تنها
.است مددرسان خداوند و اندك ، كنندگانش رعايت و
عالمتاب خورشيد سه سوك اسلامدر جهان
و با 23 برابر صفر و 29 28) دوشنبه و يكشنبه :معارف گروه
بزرگ پيامبر جانسوز رحلت با است مصادف (خردادماه 24
و صلح پيامآور ،(ص) محمدمصطفي مرتبت ختمي حضرت اسلام
آسمان تابناك اختر دو جانگداز شهادت و بشريت براي آشتي
.(ع)رضا امام و (ع) مجتبي حسن امام حضرت امامت
با اسلامي جمهوري بويژه اسلام جهان انگيزه همين به
ماتم و اندوه در يكسره ويژه عزاداري آيينهاي برگزاري
.نشست خواهد
بيش و برداريم توشه آيينها اين از تا است فرصتي اكنون
بسپاريم آنان انديشه پاك زلال به را خويش خويشتن پيش از
.باد جاويدان و است جاويد تاريخ طول در كه
|