حق دلبستهء
حلاج منصور بن حسين انديشههاي و زندگاني در سيري
، وي است چهارم سده عارفان بزرگترين از حلاج :جستارگشايي
عرفاني مراحل پيمايش به خويش زمان صوفيان و عارفان نزد
روي درون سير به خويش كوتاه زندگي راستاي در وي.پرداخت
باور بهميدانست تن جسد از فراتر را انسان و آورده
و حق راستين گوهر انساني ، جسم تاريكناي پس در حلاج
پرده آن از عرفاني مراحل طي با بايد كه است نهفته خداوند
به خداوند و انسان ذات و گوهر حلاج ديدگاه در.برداشت
خويش ذات از را انسان پروردگار كه چرا است يكي فرجام
.است بازيافتني گونه بدين "اناالحق" راز رو اين از آفريده
نيكلسون رينولد از است نوشتهاي ميآيد ، پي از كه مطلبي
به اديان دايرتالمعارف در كه انگليسي ايرانشناس
ترجمه ميرزايي فرزاد توسط و آمده هستينگز سرويراستاري
و فكري زندگاني شرح به نوشتار اين در نويسنده.است شده
حق به دلبسته عارف اين عرفاني و دروني تحول مراحل
جلب مطلب اين به را گرامي خوانندگان توجه.است پرداخته
.مينماييم
معارف گروه
نتايج جهت از - اسلام در وجودي وحدت مكتب تاريخ سراسر در
شدن بردار از مشهورتر و مهمتر واقعهاي -توابع و
منصور اشتباه به اغلب كه -حلاج منصور حسينبن ابوالمغيث
روز در بغداد در واقعه اين.ندارد وجود -شد ناميده حلاج
اتفاق قمري هجري نه و سيصد سال ذيالقعده چهارم و بيست
كه تعابير اين در كه بود الوهيت ادعاي وي اتهام.افتاد
.اناالحق:است يافته نمود تعابيراند ، صلبترين و شديدترين
داديم ، توضيح را وي خصال و حيات از بخشهايي اينكه از پس
حتي تاكنون.كرد خواهيم بيان نيز را عبادت اين معناي
است ، نبوده ممكن يقين و قطع بطور وي حيات كلي خطوط ترسيم
رسيد ، خواهد طبع به بزودي كه ماسينيون لويي پژوهشهاي اما
.است افكنده موضوع اين بر پرتوهايي
***
در بوده ، زردشتي وي بزرگ پدر ميشود گفته كه حلاج :حيات
آمد دنيا به ايران جنوب در واقع فارس بيضاء در 858م
.برد بسر عراق مهم شهرهاي از يكي واسط در را كودكي ودوران
و گزيد سكني خوزستان (شوشتر)تستر در سالگي شانزده سن در
عبدالله سهلبن مشهور صوفي شاگردان از يكي بهعنوان
به آنگاه.كرد آغاز را عرفاني و زاهدانه زندگي التستري
و شد المكي عثمان پيرو و مريد آنجا در و كرد مهاجرت بصره
.كرد ازدواج الاقطح ابويعقوب نام به ديگري صوفي دختر با
و كرد سفر بغداد به (م سال 877 در) بصره ترك از پس
بزرگترين [بغدادي] جنيد نزد را تصوف درباره خويش تحصيلات
بيست فعاليتهاي و وقايع درباره.كرد كامل دوره آن عارف
.است دست در اندكي اطلاعات حياتش بعدي سال
را سال يك آنجا در و رفت حج سفر به سال 895م در "تقريبا
صوفي استادان بعد اندكي كه واقعيت اين.گذراند خلوت در
بخاطر "احتمالا كردهاند ، قطع او با را ارتباطشان وي
دوره اين در وي كه بود وجوديي وحدت عقيده از بيزاري
"كشفالمحجوب" در هجويري اين وجود با.بود كرده ابراز
دين به وي هجوم بخاطر وي ، از افراد اين دوري":مينويسد
و مريدي حرمت نقض بخاطر بلكه است ، نبوده اعتقادات و
سال دو گذراندن از پس ".كردهاند چنين وي جانب از مرادي
فارس و خراسان به طولاني مدتي براي تستر در عزلت و خلوت
را تصوف باب در آثارش نخستين و پرداخت وعظ به و كرد سفر
و يافت (پنبهزن) حلاج لقب وي تاريخ اين در.نمود تاليف
.دارد شهرت نام همين به نيز تاكنون
سال يك رفت ، مكه زيارت به بار دومين براي اينكه از پس
هند به دريا راه از كه بود زمان همين در.ماند بغداد در
و پرداخت سفر و سير به تركستان نقاط اقصا در و كرد سفر
به "مجددا آنگاهبود مشغول نوشتن و وعظ به گذشته همانند
كرد ايراد خطابهاي عام ملاء در آنجا در و رفت مكه زيارت
و شد وي عليه اعتراضي فرياد شدن برانگيخته باعث كه
شوش در و گريخت زندان از وي اما گشت ، دستگيرياش منجربه
شد دستگير دوباره بعد سال سه.(م 910).شد پنهان خوزستان
المقتدر خليفه وزير عيسي ، نزد بغداد به محاكمه براي و
;زدند قرمطي تهمت وي به كه بود شرايط اين در.شد آورده
اما نبود ، دست در اتهام اين براي موجهي دليل هيچ چه اگر
.شد داشته نگاه توقيف در و بغداد در
و سخت بسيار كشيد ، طول سال هشت كه وي اسارت دوران
و ميرفت ديگر زنداني به زنداني از وي:نبود طاقتفرسا
و بپذيرد حضور به را مراجعان كه ميشد داده اجازه وي به
بدين و برد بهره آن از وي كه مزيتي -بپردازد وعظ به
دومين م سال 922 در "نهايتا -يافت بسياري هواداران وسيله
حامد و عيسي وزيران توسط محاكمه اين داد ، روي محاكمه
:شد طرحريزي وي عليه اساسي اتهام سه با و شد راهاندازي
غلوآميز عقايد (ب قرمطيها با وي پنهاني مكاتبه (الف
مبني وي خود عقيده (است ، ج خدا وي اينكه بر مبني پيروانش
ميخواست حامد(عينالجمع).خداوند با ذاتي اتحاد بر
قضات اما كند ، محدود مورد سه اين به را رسيدگي و تحقيق
اضافه مورد سه اين به را چهارمي مورد كه داشتند اصرار
(داشت اعتقاد آن به هم حلاج واقع در كه) عقيده اين:كنند
است ، نبوده عيني واجب مناسك آن از يكي مكه ، زيارت كه
اين پيوند با.است نسخپذير احكام دسته از بلكه
شده انتخاب ماهرانه كه فقهي و كلامي سياسي ، زمينههاي
بردار حلول در.شد محكوم مرگ به بند ، در حلاج بودند ،
نهايت حلاج پذيرفت ، انجام وحشيانه گونهاي به كه وي كردن
طعمه شدهاش مثله بدن.داد نشان را بردباري و شكيبايي
وي سر.شد ريخته دجله رودخانه به آن خاكسترهاي و شد حريق
نشان آنجا در پيروانش به تا شد فرستاده خراسان به نيز
معتقد ديگر ، جاهاي و آنجا در عدهاي حال هر درشود داده
با آنها.ميكشيدند را رجعتش انتظار و نبودند وي مرگ به
بودند معتقد (4 ، 156) مسيح به مربوط قرآني آيه به استناد
سر بر بد پادامراه آن و شده برده ملكوت به زنده حلاج كه
آورده در حلاج شبيه را وي خدا كه آمده دشمنانش از يكي
به كه بوده استر يا اسب يك آن روايات بعضي مطابق.بود
.است آمده گرفتار عاقبتي چنين
:تعليمات
لامذهبي به را حلاج محكوميت اسلامي پسين سنت چه اگر
نقش سياسي عوامل و انگيزهها اما ميدهد ، نسبت وي هولناك
قديميترين در وي.ميكنند بازي واقعه اين در را عمدهاي
و جاسوس عنوان به شده ، پرداخته وي به كه تاريخياي كتب
توصيف ميپرداخته ، قرمطي و تشيع آيين تبليغ به كه عاملي
و كيميا علم در كه منحرفي و بيپروا مبلغ:است شده
كه خارقالعادهاي اعمال انجام با و بوده سرآمد جادوگري
جلب را عوام نظر هستند ، باهوش جادوگر يك حقههاي "صرفا
قرمطي بر دليلي هيچ كه ميرسد نظر به اكنون.است ميكرده
بوده ، چنين وي اينكه ادعاي اما نداشته ، وجود وي بودن
.است آسان
گوناگون شاخههاي و صوفيه فوق اعتقادات از حلول عقيده
و معقول حدودي تا وي دانستن قرمطي و است بوده شيعه غلاه
و ناميده "ساطع نور" را خود او كه چرا است ، پذيرفتني
شهادت ما:كردهاند معرفي تعابيري چنين با را وي پيروانش
گونهاي به دوره هر در كه هستي هماني تو كه ميدهيم
بن حسين شكل در حاضر دوره در و كرد خواهد جلوه متفاوت
داناي اي طلبيم ، خيري و رحمت تو از ما":شد ظاهر حلاج
نخست نيمه در بعلاوه (الفرق ، 248 ، 12 بين الفرق) "!رازها
شده وحشت حكومت تاسيس به موفق "تقريبا قرمطيان دهم قرن
.بودند
براي كه محدوديتهايي بخاطر حامد كه است معتقد ماسينيون
;گرفت قرار انزجار و تنفر مورد بود ، گذاشته غله حمل كنترل
ادعا اين با اوبود عمومي مقبوليت بازيابي پي در لذا
ميخواست است ، قرمطيه مبلغان خطرناكترين از يكي حلاج كه
روشن ترتيب اين به ;برانگيزد را مردم تمجيد و ستايش
اين با.است بوده سياسي پيروزي يك وي محكوميت كه ميشود
متهورانهاي جدل آيا كه هست ترديد و شك نكته اين در حال
قيمت به كرده ، دنبال را كلامياش انديشههاي آن با كه
بطور كه وجودياي وحدت عقيده يا شده تمام زندگياش
افراطهايي قبال در اسلام.است كرده ابراز را آن گسترده
تساهل و تسامح هميشه بود ، عارفانه احساسات نتيجه كه
و اصرار مورد عبث به ندرت به جذبه حال عذر و است داشته
.است گرفته قرار استفاده
كه خداوند يعني "الحق" صوفيانه فلسفه نظريه مطابق
كه قراردارد پديداري جهان با تقابل در است ، صرفالوجود
.است "لاوجود" بر يا ماده ظلمت بر صرفالوجود انعكاس
اتحاد كه داشتند عقيده هم (Orthodox) متشرعتر عرفاي حتي
خود فناي در كه ميگويند آنها.است ممكن خداوند با
چنانچه ميشود ، يكي خدا با آدمي ظاهري ، -پديداري
خويش مبداء به كه است آزاد باشد ، وي سرشت در عنصرالوهي
.شود ملحق
اما نيست ، حلاج نظريه شد ، بيان ترتيب اين به كه نظريهاي
بخود مخصوص و نمادين گونهاي به را انديشهها همين حلاج
عقيده اين "عموما صوفيان حاليكه در (1).است كرده بيان
گردد ، آدمي وارد ميتواند روحالهي يا ذات كه را كفرآميز
آنها از بعضي سوي از آدمي حلول عقيده ميكنند ، انكار
از يكي فارس توسط عقيده اين چون و ;است شده پذيرفته
اين به بتوان است ممكن شده ، داده آموزش حلاج اصلي پيروان
جمع "اناالحق" مشهور اصل اين در ضمني بطور كه رسيد نتيجه
.باشد شده
;حلاج درباره ديگران ديدگاه
مسلك عارف متكلمان ميان در كه نيست نظري اين همه ، اين با
را حلاج افراد اين عمده بلكه.داشت رواج هجري و 5 قرن 4
چنان عرفاني جذبه يا شعف با كه ميدانستند راستيني حكيم
از ;است شده يكي خدا ذات با شده معتقد كه گرديده سرمست
نداشته گذرا و موقت بياحتياطي يك جز گناهي وي آنها ديد
ترديد كنند ، محكوم صراحت با را وي اينكه در ديگران.است
.كردهاند اتخاذ بيطرفانه نظري و داشتهاند روا
بعدها گرفت ، پيش در را رويكرد اين ابتدا در كه غزالي
توحيد مرتبه بالاترين به "اناالحق" عبارت كه كرد اعلام
ميدانند ، كافر و لامذهب فردي را وي كه ديگراندارد تعلق
كه ميكنند تعديل جمله اين با را وي كردن محكوم "معمولا
باطني حقيقت اما شكسته ، را شريعت و فقه حريم وي چه اگر
راز كه بود اين وي گناه ;است نكرده انكار را اسلام
.است مرگ مستحق وي تلقي اين با كرد ، برملا را ربوبيت
همانگونه درست است ، اسلامي و وجودي وحدت مكتب موءسس حلاج
.است اسلامي (Scholasticism) مدرسي مكتب موءسس اشعري كه
بلكه نميشود ، آغاز وي با (Pantheism) وجودي وحدت جنبش
تنها وي سخن و بود شده انباشته [جامعه] پوست زير مدتها
آنچه نوري ، پرتو مانند سخنان اين.بود آن انفجار نشانه
عده اما داشتند ، اعتقاد آن به خودآگاه بطور بسياري كه را
اينجا بالاخره.داد نشان داشتند ، را آن ابراز جرات كمي
هيچ كه بود شده ابراز سادگي به و صريح بطور آشكاري حقيقت
تاثير و بگيرد اشتباه يا كند فراموش را آن نميتوانست كس
ادعاي كه مردي تعذيب و شكنجه دراماتيك منظره با آن
.بود شده تشديد ميكرد ، الوهيت
زمين ، ايران مسلك عارف شعراي بويژه صوفيه بعدي نويسندگان
و قهرمان سيرت و صورت به را حلاج تاب و پرتب بازباني
تا شد باعث حق به وي دلبستگي كه كردهاند توصيف شهيدي
كامل اتحاد به دستيابي او هدف و سازد فدا را زندگياش
.ميگردد ممكن فرد خود فاني با كه بود
او بهنام كه نهاد بجا را فرقهاي خود سر پشت حلاج
در و نهادهاند بنيان را حلول عقيده و ميشدند خوانده
از اعظمي بخش نيز و درآمدند صوفيه بدعتگذاران شمار
اختصاص خود به را -نثر و شعر -عارفانه نوشتههاي
الفهرست صاحب توسط رساله هفت و پنجاه عناوين.دادهاند
مجموعه اين حال اين با (ص 192) است ، شده ثبت وي نام به
"تقريبا يا كامل طور به آنها از يكي تنها.نيست كامل
كه است "الطواسين كتاب" آن و مانده محفوظ كامل بطور
موخره ، ) لندن موزه در را آن عربي نسخه ماسينيون "اخيرا
بقلي روزبهان به متعلق فارسي تفسير يك با همراه (9692
.كرد كشف قسطنطنيه نسخه دو در موجود (م 1209)
نظريات مفصل بررسي مواد اثر اين قريب چاپ و تصحيح
وي خصايل فهم براي راهي و داد خواهد بدست را حلاج عرفاني
خواهد اسلامي وجود وحدت عقيده پسين تاريخ بر او تاثير و
ميشود استنباط چنين مذكور متن از مثال عنوان به.گشود
به خويش خاص احترام -شيطانپرستها اصطلاح به -يزيديه كه
،RHRدر ماسينيون) گرفتهاند وي مكتب و حلاج از را ابليس
نامهها ، سخنان ، -ديگر آثار قابلتوجهي تعداد (J1911une،
كه رسيدهاند ما به او بهنام -غيره و اشعار خطابهها ،
شعر مجموعه دو.موثقاند و معتبر شك بدون آنها از بعضي
و شدهاند منسوب وي به "اشتباها فارسي و عربي به
در سال 1894م در ديگر بار و سال 1886م در كه مجموعهاي
.است فاحش بسيار جعل يك كه رسيده طبع به فارسي به بمبئي
:پانوشت
از عاري موجودي را يافته الوهيت انسان حلاج گويا -1
نميدانسته الوهيت از متمايز غير و (Personality)تشخص
نگشته مستحيل "حق" در و نشده انكار "حق" با "من".است
در پارسي ، عارفان عقيده با وي عقيده اين به توجه بااست
لويي الطواسين ، كتاب مقدمه به كنيد نگاه) است ، متفاوت كل
(ص 20 ماسينيون ،
|