است ملت دست به كشور و اسلام سرنوشت
يار زبان از
است ملت دست به كشور و اسلام سرنوشت
امور پيشبرد در مردم نقش به (ره)امام توجه :جستارگشايي
جستوجو بزرگوار آن سخنان لاي لابه در ميتوان را جامعه
انتخابات همانند مهم رويدادي كه هنگامي امر اين و ;كرد
و ميكند پيدا شايسته ظهوري و بروز ميشود حادث مجلس
را ايشان دردمندي و دغدغه بزرگوار آن سخنان از ميتوان
سخنراني زير متن.دريافت كشور درامور مردم دخالت به نسبت
شوراي مجلس انتخابات نخستين مناسبت به بزرگ مرد آن
.ميكنيم مرور هم با كه است سال 1358 در اسلامي
معارف گروه
دخالتي هيچ مردم شورايش ، هم و سنا هم شاهنشاهي ، مجلس در
نداشتند
با من كنيد ، شروع ميخواهيد را انتخابات كه موقع اين در
معذالك است ، شده پخش و نوشتهام را مطالب بعضي اينكه
مسئوليتي وقت يك كه ميدهم احتمال من و است مهم امر چون
عرض كلمه چند باز وظيفه اداي براي من و باشد متوجه من به
.ميكنم
خاطرات يك پهلوي ، محمدرضا و رضاشاه زمان مجلس از ما ملت
از بعضي دارم ياد هم رضاخان زمان از قبل من.دارد تلخي
انتخاباتي حوزههاي بعضي /حوزه/ و را انتخابات دورههاي
مجلس حالا ، تا است يادم من كه زماني آن از.بودم هم
ملي شوراي مجلس بيمحتوا ، كه است بوده لفظي يك ملي شوراي
و كنند تعيين خودشان را اشخاصي ملت كه است اين معنايش
تعيين را خودشان كشور مصالح و بنشينند شور به هم آنها
انتخابات امر احمدشاه ، زمان رضاخان ، آمدن از قبل.كنند
منطقه ، هر گردنكلفتهاي و بود مالكين و بود خانها با
داراي كه شاهزادههايي لكن نداشت را نفوذ دولت آنوقت
كه قلدرهايي و بودند قدرت داراي كه خانهايي و بودند ملك
مردم را ، خودشان رعيتهاي بودند ، آنها كشور اطراف در
آنها هرچه و صندوقها پاي ميآوردند زور با را خودشان
كه وقت آن رضاخان ، زمان در.ميكردند عمل اينها ميگفتند
كار ملت به باز مجلس محمدرضا زمان در و كرد پيدا قدرت
بگوييم بايد اول را ، اين.نبود ملي شوراي مجلس نداشت ،
سنايش ، هم شاهنشاهي ، مجلس بگوييم را اين و خانها مجلس
كه هم مردم و نداشتند دخالتي هيچ مردم شورايش ، هم
و مينشستند كنار نميآيد ، آنها از كاري كه ميديدند
اشخاصي يك مجلس ، در ميبرند كه را اشخاصي كه ميديدند
نيست ، كار تو مملكت مصلحت و ساختهاند آنها خود كه هست
هم ترقيات ، و ثناخواني و حرف هميشه بود ، هميشه البته حرف
تعيين او كه آنهايي زبان در هم و بود محمدرضا زبان در
بشود ، پيدا آنوقت مجلسهاي صورت الان اگر.بود كرده
كساني و محمدرضا مدح و ثنا به مجلس ته تا سر كه ميبينيد
ملت مسئوليت زمان آن در.ميگذشت بودند مربوط او به كه
آن در خانها سلطه تحت و نداشت قدرت اينكه براي نداشت
و دوره اين در محمدرضا رضاو نفر ، دو اين سلطه تحت و وقت
هم نفس نميتوانست ، و نميآمد او از كاري همهيچ ملت
پيش و خدا پيش مسئوليتي هر جهت اين از بكشد ، نميتوانست
خانها وكلاي بر و خانها بر.ميشد متوجه آينده نسلهاي
از منصوب وكلاي و محمدرضا و رضاخان بر و بود زمان آن در
.آنزمان مال اين.بود زمان اين در قبالاينها
است ملت دست به كشور و اسلام سرنوشت امروز
امثال و مجلس و انتخابات بيبندوباري و مطالب تلخي اين
كه كنند گمان بعضيها كه بشود اين اسباب وقت يك شايد ذلك
از مارگزيده آدم اصطلاح به و است آنوقت مثل هم حالا خوب
است ، مارگزيده ما ملت و ميترسد هم خالدار و خط ريسمان
رضاخان و محمدرضا و است گزيده خان است ، گزيده استعمار
ذهنشان در كه ميبينيد وقت يك جهت اين از است ، گزيده
بايد همه لكن مجلسها ، آن مثل مجلس هم اين خوب كه ميآيد
را وكيل يك بتواند كه نيست قدرتي هيچ امروز كه بدانند
شهرباني ، تا ارتش ، تا گرفته رئيسجمهور از كند ، تحميل
نمانده باقي آنها از چيزي ديگر كه هم خانها ژاندارمري ،
نداريم ، هم متنفذيني همينطور ، هم اعيان و اشراف و است
كه نيست ايران در مقامي هيچ ايران ، در الان كس هيچ
بنابراين.كند تحميل وكيل يك كه باشد داشته را قدرتاين
كنار چنانچه اگر ملت است ، ملت بهعهده مسئوليت امروز
اشخاصي و بنشينند كنار متعهد اشخاص موءمن ، اشخاص بنشيند ،
آنها راست ، و چپ از مملكت اين براي كشيدهاند نقشه كه
هر است ، ملت عهده به مسئوليت تمام مجلس ، در بشوند وارد
نوشته ملت اعمال نامه در بردارند ، اسلام ضد بر كه قدمي
.است ملت متوجه مسئوليتش بدهند انجام كه كاري هر ميشود ،
سرنوشت و ايران در مسلمين سرنوشت و اسلام سرنوشت امروز
امر ، اين در كنند مسامحه اگر و است ملت دست به ما كشور
خود متوجه مسئوليت ندهند ، راي و نروند كنند ، اهمال
و كنند مسامحه تشخيص در و بروند اگر و "عينا آنهاست
كشور اهالي براي و كشور براي كه كساني مسلم ، متعهد اشخاص
ما كشور امور زمام نميخواهند كه كساني هستند ، قائل ارج
اگر را اشخاص اين بيفتد ، راست دست به يا بيفتد چپ دست به
اگر و كردهاند عمل خودشان تكليف به كنند ، تعيين چنانچه
آنهايي ببرند ، پيش آنها و كنند امر اين در مسامحه چنانچه
را ما و بپيوندند راست و چپ زنجير به را ما ميخواهند كه
و ببرند پيش آنها اگر بزرگ ، قدرتهاي دست در كنند اسير
امروز.شماست متوجه مسئوليت تمام باشيد ، ساكت شما
قدرت كه مقداري اين من ماست ، همه بهعهده بزرگي مسئوليت
است ، نقاهت حال من حال كه حالي عين در گفتن ، براي دارم
به ملت اگر و ميكنم عرض ملت به و ميكنم وظيفه احساس
خداي پيشگاه در فردا دارم ، حجت من نكرد ، گوش حرف اين
در ميكنم عرض من شد ، خواهد سوءال من از تعالي و تبارك
به گفتم من گفتم ، را مفاسد و مصالح ملت ، به من كه آنجا
را شما ميخواهند كه آنهايي كنيد ، مسامحه شما اگر اينكه
با كه آنهايي مخالفند ، اسلام با كه آنهايي بكشند ، بند به
آنها كردهاند ، مخالفت حالا تا اول از اسلامي جمهوري
پيش آنها نخواسته خداي چنانچه اگر و برد پيش خواهند
به يا بود ، سابق كه حالي به بازگردد ما مملكت و ببرند
تمام بيفتد راستيها دست به يا بيفتد چپيها دست
مثل نيست ، سابق زمان مثل امروز.شماست عهده به مسئوليتش
قدرت نميتوانستيد ، شما سابق ، رژيمسابقنيست رژيم زمان
حيثيت كنيد حفظ اينكه براي داريد قدرت امروز نداشتيد ،
استقلال كنيد حفظ و را كشور مصالح كنيد حفظ و را اسلام
كنيد ، مسامحه اگر.را خودتان آزادي كنيد حفظ و را خودتان
راي و نرويد اگر تعالي ، و تبارك خداي پيش هستيد مسئول
مجلس در بشوند وارد اينكه به دارند جديت كه آنها و ندهيد
بروند ، نخواسته خداي آنها را ، ايران اوضاع بزنند هم به و
طبقات همه مسئوليت."مستقيما شماست بهعهده مسئوليتش
مسئولند ، جماعت ائمه مسئولند ، علما مسئولند ، مراجع دارند ،
مسئولند ، بازرگانان مسئولند ، كارگرها مسئولند ، خطبا
همه مسئولند ، دينيه علوم طلاب مسئولند ، دانشگاهيها
روزي امروز مسئولند ، امروز مملكت قشرهاي تمام مسئولند ،
اسلامي جمهوري با مخالف حالا تا اول از كه آنهايي كه است
مقاصد مخالف را اسلام بودند ، اسلام با مخالف بودند ،
دارند و افتادند پا و دست به آنها ميديدند ، خودشان
كه آنهايي بروند ، كنار موءمنين اگر.ميكنند تبليغات
قبضه و بيايند اينها و بروند كنار هستند اسلام به متعهد
متعهد كه اشخاصي كنار رفتند كه مشروطه صدر مثل كنند ،
اسلام به متعهد كه آنهايي را مشروطه كردند قبضه و بودند
در اگر.ديديد همه كه كشاندند بهآنجا را اسلام نبودند ،
بودند ، آمده موءمنين ميدان ، در بودند آمده علما مشروطه صدر
آمده متعهد مسلمانهاي و بودند آمده متعهد روشنفكرهاي
كه بودند نگذاشته و را مجلس بودند كرده قبضه و بودند
روزگار اين به ما بگيرند ، را مجلس بيايند ديگران
بين از عزتمان ما نميشد ، خراب مملكتمان ما نميرسيديم ،
اينها گوش بيخ بودند ، وقت آن در كه شياطيني لكن نميرفت
اين ، است سياست نشويد ، داخل سياست در شما كه خواندهاند
.خيرخواهند كه كردند باور آنها و چه سياست به را شما
بيايد پيش قشرهايي يك در است ممكن مسايل همين هم امروز
مال كارها اين كارها ، اين به داريم چكار ما بگويند كه
كه بدانند همه بايد.ميكنند خودشان كه است اشخاصي
خداي پيشگاه در فردا هستيد ، معاقب همه مسئوليد ، همهتان
كاسب نه و نكند عمل اگر دارد حجت ملا نه تعالي و تبارك
نكند عمل اگر دارد حجت زارع نه و نكند عمل اگر دارد حجت
كارگر دينيه ، علوم طلاب نه و دانشجو نه و دانشگاهي نه و
مسئول تعالي و تبارك خداي پيشگاه در همه كارفرما ، و
.هستيد مسئول همه آتيه نسلهاي و ملت پيشگاه در و هستيد
شما به چيز همه خير ، .دارد چكار ما به كه نكنيد گمان
قدرت ما بگوييد ، كه نيست سابق زمان مثل امروز.است مربوط
قدرت همه امروز ميتوانيد ، امروز.نميتوانستيم نداشتيم ،
رئيس /هر/ اركان رئيس رئيسجمهور ، امروز است ، ملت دست
او نه امر ، در هستيد ، من مثل بازاري آن با شما ، با ارتش ،
تحميل ميتوانيد شما نه و كند تحميل شما به ميتواند
.مسئوليم همه امروز.ميرويد بار زير شما نه و كنيد
هم با همه و برويم صندوقها پاي هم با بايد همه امروز
گرايش نه دارند ، چپ گرايش نه كه كساني مسلم ، متعهد اشخاص
ما نه بفروشند ، آنها به ميخواهند را ما نه دارند ، راست
تعيين را اشخاص اين بفروشند ، طرف آن به ميخواهند را
.باشد صحيح سرنوشت اسلام ، سرنوشت و شما سرنوشت تا كنيد
اين در است من عهده به كه وظيفهاي كردم ادا من !خدايا
من كه ميگيرم شاهد را تو و دارم نقاهت و ضعف كه حالي
براي انشاءالله و ميگويم را مسايل اين وظيفه اداي براي
ماندم زنده چنانچه اگر كه دارم مهمي مسايل سال اول روز
.بگويم را مسايل آن وقت آن تا
بركاته و رحمتالله و عليكم والسلام
يار زبان از
تاريخ از عبرت
بود ، مردم براي مصيبتي چه وقت آن نميدانيد شما حجاب كشف
زنها با و مردم كردندبا چه مامورها و كرد چه نميدانيد
شده زياد قدرت منتها بود ، مردم عموم نارضايتي اسباب كه
از قدرتهايي ، "مثلا يك با نميشدند هدايت هم مردم بود ،
.بود زياد عقدهها لكن بكنند كاري نميتوانستند جهت اين
را مركزي قدرت ميخواهد اينكه اسم به كرد شروع هم بعد
اشخاص يك عشاير در البته همهشان ، كه عشاير كند ، درست
ملت براي پشتوانهاي يك اينها لكن بود ، /هست /هم غيرباب
به آورد فشار آنطور و برد بين از را اينها تمام بودند ،
خارجي قدرت سه آن كه وقتي كه كرد ايجاد نارضايتي و مردم
و امريكا ايران ، به كردند حمله اينها عمومي ، جنگ در
جايي كردند ، در حمله هم با همه اينها روسيه ، و انگلستان
به كردند حمله بكنند ميخواستند آلمان با مخالفت كه
مردم و بود خطر در ايران چيز همه كه حالي عين در ايران ،
رضاخان كه گفتند وقتي لكن بودند ، نگران چيزشان همه براي
رفتاركرد ، اينطور.ميكردند شادي مردم بردند اينها را
وقت آن انگلستان خاطر براي كه رفتاري غيرعقلايي ، رفتار
به نوبت او از بعد كار ، روي آورد را اين انگلستان.بود
فريبنده صورت حسب به كه كرد كارهايي هم اين.رسيد پسرش
برخلاف كه ديدند رفت بالا پرده هرچه هي كمكم لكن بود
بيست/اين طول در منتها شد مخالف او با ملتاست ملت مسير
آمد ، هم روي عقدهها بود ، هي كه سالي چند و سي /و
هي و شد زياد نارضايتيها هي و آمد هم روي مردم عقدههاي
تا شد فاش هي ديگري از بعد يكي اجانب به هم او خدمتهاي
از بعضي در را اين مكرر شايد من كه آنجا به رسيد
شادي مردم همه بروي ، وقتي كه كاري نكن كه گفتم صحبتهايم
پدر كه وقتي كه را ، مطلب همين كه را كاري اين كنند ، نكن
بودند ، خطر در همه كه حالي عين در كردند شادي همه رفت تو
حكومت.كنند شادي همه رفتي وقتي كه را ، كار اين نكن تو
بكند ، پيدا وجود حكومتي يك ملت دست به باشد ملي حكومت اگر
ناراحت همه برود بين از وقتي يك اگر است ، خودشان از چون
لكن پشتيبانند ، همه برود ، بين از بخواهد اگر ميشوند ،
اين به نباشد ، ملت دوش بر قدرتش پايه چنانچه اگر حكومت
خيابانها رفت ، ميگويند كه روزي آن كه ميآيد در وضع
شاديها (ميكنند نقل لكن نبودم من) ديديد كه شد آنطور
نكن كه دادم تنبه او به من كه همان.ديديد كه شد آنطور
فرق بشود ، ماها براي تنبه مايه بايد اين.بشود اينطور كه
تحت مملكت همه و است راس در كه قدرتي يك نميكند ،
يك يا است ، استان يك در كه قدرتي يك با است ، سيطرهاش
عقل چنانچه اگر است ، قصبه يك يا است ، شهر يك در كه قدرتي
ببرند عبرت موجود تاريخ اين از بايد قدرتها باشند داشته
با ملت و نباشد ملت دوش به قدرتش پايه حكومتي وقتي كه
هم باشد قدرتمند هرچه نباشند ، موافق آن با قلبش
و بود چه خودش قدرت كه ديديد.كند پايداري نميتواند
عين در اما.بودند موافق او با قدرتها همه او بر علاوه
نبود ، ملت دوش روي نبود ، مردم قلوب بر قدرت پايه چون حال
قدرتهايشان و كه گذاشتند هم روي را دستشان قدرتها همه
!رفت نتوانستند ، و را او دارند نگه كه گذاشتند هم روي را
همه ما براي بايد و است موجود تاريخ يك اين /بايد اين/
.باشد عبرت
دارد ادامه
|