كهن شيوههاي به وفاداري
فرم بيان سيطره
كهن شيوههاي به وفاداري
كارگرداني به "زريران يادگار مضحكه سوگ" نمايش به نگاهي
گودرزي شكرخدا
خدا شكر كارگرداني به "زريران يادگار مضحكه سوگ" نمايش
رفتهاست صحنه روي به تئاترشهر چهارسوي سالن در گودرزي
طي كه است كشور تئاتر جوان كارگردانهاي جمله از گودرزي
نمايشي شيوههاي و متون به خاصي توجه خود فعاليت سال چند
موقعيتهاي با را آن تا كرده سعي البته و داشته پارسي كهن
اجرايي شيوه كردن استليزه با و سازد منطبق كنوني اجتماع
با نيز بار اين وييابد دست صحنهاي و ناب تئاتري به آن
"زريران يادگار مضحكه سوگ" نمايش باستاني حسن از نوشتهاي
.است آورده صحنه بر را
كيد از همواره مينشيند تخت بر پدر جاي به "گشتاسب" وقتي
با كه زماني خاطر همين به است هراس در "زرير" برادرش
برميخيزد جنگ به بهي دين سر بر توران شاه "جاماسب"
با همراه كه ميفرستد نابرابر مبارزهاي به را برادرش
خورده شكست را خود كه گشتاسب.ميشود كشته چند سرداراني
تخت و تاج وعده با را رويينتن اسفنديار پسرش ، مييابد
.ميكند غلبه تورانيان بر و ميفرستد جنگ به
اثر نام و -نمايش خلاصه -سطر چند اين از كه همانطوري
را حماسي و تراژيك نمايش ديدن انتظار تماشاگر برميآيد ،
و فاخر آهنگين ، كلامي با غمبار و سنگين بسيار كه دارد
تمهيدات تمامي از راه اين در و ميرود پيش به شعرگونه
به ورود با بيننده اما ميجويد ، بهره نمايشي شكل اين
ميرود ، تصور كه آنچه با متفاوت "كاملا باچيزي سالن
به يا مضحكه سراغ به اثر اين موءلفين زيراميكند برخورد
آن از استفاده با و رفتهاند (Pastiche) "پستيشن" عبارتي
.كردهاند روايت را داستان
دهههاي عامهپسند و كارآمد نمايشي اشكال از يكي "مضحكه"
كمدي حضور خاطر به مدتي از پس كه است بوده ايران و 40 30
شيوه اينشد سپرده فراموشي باد به غربي درام تعاريف با
شكل يك از هزلگونهاي و تمسخرآميز تقليد اصل در تصويري
آثار برابر در بازتابي اصل در و است جدي نمايش يا ادبي
ديگر عبارت به.است زماني دوره يك آشناي و متداول نمايشي
براساس كهن حماسي قصههاي تعريف و بيان كه دورهاي در
گونهاي به و نقال حركت و كلام قدرت از استفاده با نقالي
طنز به قصد با "مضحكه" است ، ميگرفته صورت جدي "كاملا
يا لوتيها وسيله به حماسي نمايشي قراردادهاي كشيدن
خندهآور و سبك سبب به كه ميشده اجرا تقليدچي مطربهاي
.است بوده برخوردار نيز خاصي محبوبيت از مردم بين در بودن
شوخيهاي و كنايهها از گستردهاي استفاده "مضحكه" در
غيرمستقيم و مستقيم متلكپرانيهاي و لطيفه گفتن رايج ،
و كوچه مردم بيشتر هرچه جلب براي راه اين در و ميشد
تاثيرگذار و جدي شكل به موسيقي و آواز عنصر دو از بازار
پيش جايي تا گاه آوازها اين اثرگذاري كه ميجستند بهره
.ميشد مردم زبان ورد خاص دورهاي در كه ميرفت
آن بر نيز ،"زريران يادگار" و نويسنده عنوان به باستاني
بيان را حماسي داستاني شيوه ، همين از استفاده با تا بوده
دراين بهخصوص.ميرسد نظر به مناسب و بجا البته كه كند
كشور نمايش تجربه با هنرمندان از بسياري كه تئاتري دوره
در نمايش كهن شيوههاي به دوباره رجعت با تا دارند سعي
عمل اين متاسفانه.بردارند گام ملي تئاتر به دستيابي راه
و "كهنگي" به "قدمت" كه ميشود انجام تعصبي چنان با
دفع موجب جذب جاي به و ميشود تبديل گذشتگي تاريخ
اضافه با تا شده سعي زريران يادگار در ميشود ، تماشاگر
ضمن اصلي داستان به حواشي عنوان به اتفاقهايي كردن
و اصلي مبدعان اجرايي شكل به نمايش زمان كردن طولانيتر
نظر به كه نكتهاي اما بمانند وفادار نيز"مضحكه" اوليه
است ، مانده دور موءلفين نظر از زيادي حدود تا ميرسد
گذاشتن ميان در براي اثر در شده ارائه محتواي و مفاهيم
سالن به كه تماشاگري ديگر سخني بهاست تماشاگر با
است مطالبي وديدن ، شنيدن نيازمند سرگرمي از گذشته ميآيد
قالب در ونويسنده وكارگردان دارد جريان او زندگي در كه
كه بگذارند ميان در شان مخاطب با دارند سعي هنريشان اثر
ذهن در كه است مسخرگي تنها باشد كمرنگ مطالب اين اگر
دست توشهاي ، و نتيجه بيهيچ را او و ميماند تماشاگر
يادگار" درفرستاد خواهد تماشاخانه از بيرون به خالي
افكار به كه نيست قادر نمايش و ميشود چنين نيز "زريران
وهميشه شود نزديك آن به حتي و رسوخ تماشاگر انديشههاي و
.ميافكند اتفاقاتنظر به تنها صرف بينندهاي عنوان به
ارائه ظرفيت قصه و مضمون جهت به "زريران يادگار" "اصولا
در مطلب اين و ندارد را دقيقه يعني 90 نمايش زمان طي
پيشرونده و اصلي خط نمايش كه ميشود مشخص "كاملا جايي
.ميپردازد حواشي ذكر به و ميكند رها را
برخوردار يكپارچگي و اتحاد يك از را قصه نيز ميزانسن
يكديگر ، از بازيگران فاصله خروجها ، و ورود و نميسازد
را نمايش مفاهيم از نكتهاي هيچ..و صحنه روي بر حركت
ايفاگر خوبي به بازيگران اينكه با و نميكنند منتقل
نشان موفق بيانشان و بدن لحن ، تغيير در و هستند نقشها
را چشم صحنه گوشه هر نهالبه كشيدن سر اما ميدهند ،
.ميآزارد
بازيهاي در را نمايش اين موفقيت عوامل از يكي كلي بهطور
نمايشي "اساسا زيرا.كرد جستجو بايد نمايش خوب نسبت به
سنگين و آهنگين كلامي هم آن است ، استوار گفتار بر كه
استفاده و متن خوب فهم ضمن كه است نقشپردازاني نيازمند
و باشند داشته نيز را آن تصوير توانايي مناسب بياني از
نمايش اين در كه كنند برخوردار شايسته تحركي از را نمايش
اين از آثاري اجراي در رودساز و زارعي كاري سابقه "عملا
شناخت ضمن تا است شده باعث قبلي همكاريهاي همينطور و دست
و كردهاند پيدا متن از نقشپرداز دو اين كه خوبي بسيار
هستند آن ايفاگر كه متعددي شخصيتهاي با مناسب حركاتي
دست كارگردان خواستههاي از موءثري فهم به و كنند ارائه
.يابند
بهره نيز "صورتك با مضحكه" از نمايش اين در كارگردان
جلوهاي و ميآيد نمايش كار به جاهايي در البته كه گرفته
قرارگيري شكل اما.مينماياند را بازي مختلف اشخاص از
به صحنه آكسسوار همه "اصولا و صحنه در صورتكها اين
كه طوري به است رفته كار به ناشيانه "كاملا گونهاي
محل نه آمده تمرين سالن به ميكند تصور نداند اگر بيننده
!اجرا
از يكي پرسپكتيو و صحنه عمق از استفاده داشت توجه بايد
اگر كه است نمايش مهم بسيار حال عين در و ابتدايي اصول
خلل تماشاگر ذهني تصوير ساخت در نشود ، رعايت خوبي به
با قصه مكان و زمان و فضا دريافت در را او و ميكند وارد
پرده قرارگيري محل نمونه براي.ميسازد روبهرو مشكل
گرفتن قرار محل صحنه كنار صورتكهاي چيدن نوع و جا نقال ،
و حال دريافت به كمكي كه است گونهاي به...و شاه تختگاه
.نميكند قصه هواي
مختلف لحظات ساختن برجسته به است كمكي نمايش اين موسيقي
كه اثر دقايق با همراه و موءثر "كاملا است عنصري و نمايشي
خواهد نمايش زيباييهاي از موسيقي جداسازي حتم بهطور
صرف شنيدن سوي به را تماشاگر وجه هيچ به نواها اين.كاست
به ميرسد ، نظر به لازم كه زمانهايي در و نميكند رهنمون
.ميرساند اوج به را آن جاهايي در حتي و ميآيد نمايش كمك
كه جايي تا كردهاند سعي نمايش اين سازندگان آنكه با
بمانند وفادار مضحكه كهن و اصلي شيوههاي به دارد امكان
بايد مييابد ، راه تئاتر سالن به نمايش يك كه زماني اما
;است جمله آن از كه ببرد بهره خوبي به امكاناتش همه از
و خاموش نيز و موضعي رنگي ، نورهاي از استفاده نورپردازي ،
و تحرك اثر اين به ميتواند چراغها موقع به كردنهاي روشن
.ببخشد چندان دو زيبايي
نمايش اين ارائه شكل و شده استفاده تمهيدات كلي بهطور
موفق اثري را آن ميتوان زماني ولي.است تقدير خور در
شده ، ارائه مطالب و فرم در محتوايي جنبههاي به كه دانست
.شود بيشتري دقت
شيبانيفر مازيار
فرم بيان سيطره
مختار عباس نقاشيهاي آثار به نگاهي
نمايشگاه دو برپايي شاهد ماه مهر و 16 روزهاي 15 در
و امين گالري دو در مختار عباس از طراحي و نقاشي
.بوديم فرشته نقاشخانه
اخير سال سه طي نقاشاندر فعالترين جمله از مختار عباس
جمعي و انفرادي نمايشگاه ده به نزديك برگزاري با او.است
ديد معرض در را خود هنري سير است توانسته زمان اين در
طبيعت نمايشگاه با كه سيري.دهد قرار علاقهمندان
مختار.بود شده آغاز سيحون نگارخانه در او از (درختان)
كه نهاد بنيان آثارش در را حركتي مبدا نمايشگاه اين در
نگاه.بنشيند بار به تا ميرود هنري لحاظ از اينك هم
بياني نمايشگر درختان فرمهاي به او غيرمتداول و معنوي
انديشه همين بود ، طبيعي پديده يك از ذهني و معنايي "صرفا
معماريگونه مايههاي نقش و انساني پيكرههاي در اينك هم
در و آرماني كسوتي در را انسانها او.هويداست خوبي به او
تصوير به ذهنيشان محيط خودو با پيوند در سادگي كمال
بيان شرايطي ، چنين يك در كه باشد تعجب جاي شايد.ميكشد
هنوز مداري ، انسان آرمانگرايانه قالبهاي در عاطفي دنياي
.باشد معاصر نقاشي دلمشغولي هم
مادي تيرگيهاي و رنگها از دور به مختار آثار معنوي جهان
و ميپردازد معاصر انسان احساسي نقاط دورترين بيان به
از دور به جهاني خلق براي را او شده كمرنگ صميميت
و ناهموار مسيري اين.ميشود يادآور ديگر بار ضدارزشها ،
آن بيان در ويژهاش تمثيلگرايي طريق از او كه است صعب
...سطوح درخت ، ميوه ، پرنده ، .رسيده موفقيت به "كاملا
بيان ابزار آرماني ، لحني با و منقول معنياي در او براي
.ميگيرند قرار انديشهها و احساسات
زمستان 77 در آريا نگارخانه در او انفرادي نمايشگاه
پيكره نقاشي از نوين شكلي در را او انسانمدارانه تفسير
ظاهري با سترگ انسانهايگذارد نمايش به معاصر نگار
معاصر انسان به دريچهاي از او گويي.غيرمعمول و اساطيري
.است افكنده حجاب آن بر روزمره حيات مشغله كه مينگرد
سخت بياني اما هندسي ، شده كادربندي فضاي يك در خشن صورتي
شايد.خشن ظاهر به عنصر دو اين تركيب از ملايم و عاطفي
شعرگونه ، محدودهاي در آثارش تاثيرگذاري در نقاش حس
را مختار موضوعات عمده.باشد ديگري عنصر هر از موءثرتر
با وي ارتباط طريق از درونياش ، جهان و انسان به نگاه
ظاهري با مرداني.ميدهد تشكيل طبيعي عوامل و همنوعان
ظاهري با زناني كنار در اساطيري پديدههاي به نزديك
.مردانه
از منبعث تصاوير از نقاشي به او آثار ، از بسياري در
مناسب ادغامي در انساني دردمند چهره.ميپردازد خوابهايش
ميان جنسيت مقام رفع براي تلاش در نوعي به زن و مرد از
او آثار دهنده تشكيل اجزاء و عناصر به و است بشري آحاد
و توليد حيات ، زننشانه جايي در.ميبخشد سيال معناي
مكاني در و سرسختي و مبارزه سمبل ديگر ، جايي و است محبت
قالبي در زماني مرد ، .دشواريها به سير از نمادي
ديگر ، تابلويي در و عاطفي سخت نگاهي با اما حيوانگونه
تجسم به روزمره دشواريهاي با درگير و ملموس صورتي در
زمينههاي پس در سطوح از آينهگونه شكستهاي.است درآمده
تمثيلي كاركردي كه معمولي ، اشيائي حضور و مختار آثار
فرد به منحصر صورتي را نقاش سمبلگراي بيان يافتهاند ،
. است بخشيده
دارد همراهگونه و تغزلي نقشي تنها او آثار در رنگ عنصر
گرفته قرار شكلها و فرمها بيان سيطره در آثارش عمده و
كه ناميد فرمانديش نقاشي را مختار بتوان شايد.است
حيات و اميد عشق ، به او دارد ، انساني سخت مشغلهاي
مضامين اين بيان در سعي آثارش در و است معتقد بيتكلف
با موفقيت كسب در انساني فرد هر چون اما.دارد متعالي
از مستقيم غير بازتابي او آثار روبهروست ، بسيار موانع
بيان به نقاش اين عميق اما ساده نگاه درگيريهاست ، همين
در او طراحيهاي نمايشگاه در را معاصر انسان دردهاي
مناسب اجراهاي و ساده تكنيك.هستيم شاهد فرشته نقاشخانه
بيننده نگاه جذب براي هنري معاصر ترفندهاي از آثار اين
ابزاري و عاطفي بيان نوعي را نقاشي او زيرا عاديست ،
از پس ميداند ، انسانها با ساده ارتباطي براي مناسب
پناه رمز و راز پر اما ساده بيان به محيط كاذب هيجانات
.ميبرد
تجربه حاصل كه امين ، نگارخانه در طبيعت در او نقاشيهاي
طبيعت از نقاشي از گذشته سالهاي در هنرمند واقعگرايانه
اين متقدم آثار در نگرش همين نضج و استمرار بيانگر است ،
سوي به حركت اين هسته مختار طبيعتهاي در.است هنرمند
آرامشي رو همين از و است مستقر مدارانه انسان آرمانگرايي
به ناخودآگاه را بيننده كه است نهفته آنها در فرامادي
در اينك هم كه احساسي.ميكند رهنمون معنوي جهان
.است آشكار وضوح به او پيكرههاي
سرشت نوري حميدرضا
|