ابزاري عقل و معياري عقل
فرهنگي دمكراسي تقويت هاي شيوه
ابزاري عقل و معياري عقل
جابري عابد محمد دكتر
بنيطرف عزيزي يوسف :ترجمه
-بيستم قرن -قرن اين در اروپايي انديشه كه شگفتيهايي از
و دانش مستمر پيشرفت ميان كه است تناقضي بود ، آن شاهد
از "عقل" "نفي" بلكه و فروكاهيدگي و سو يك از فنآوري
.است ديگر سوي
گذشته سده پاياني درسالهاي كه علمگرايانهاي گرايشهاي
به را تجربه و حس جايگاه همگي ، شد رايج سده اين آغاز و
متوجه نيچه كه بنياديني نقد.ميبرد بالا "عقل" زيان
"عقل كردن ويران" شامل كرد -عام طور به -متافيزيك و اخلاق
پوزيتيويسم سرانجام و ميشد نيز -لوكاچ ژرژ تعبير طبق -
از بتوان كه كرد مسايلي به محدود را معنا و شناخت منطقي ،
.يافت دست آنها به تجربي نظر
تناقضهايشان ، و اختلافها رغم به و گرايشها اين همه لذا
آن ، دادن قرار تنگنا در و گرفتن ناديده يا "عقل" حذف در
ميشود مطرح چيز هر از قبل كه پرسشيدارند نظر اتفاق
فكري گرايشهاي اغلب كه است ي"عقل" چه اين:كه است اين
و اختلافها رغم به و بيستم قرن در آمريكا و اروپا
متفقالقول آن گرفتن ناديده و حذف مورد در نزاعهايشان
شدند؟
اواخر اين تا كه مييابيم فلسفي مكتبي نزد را پاسخ اين
مكتب همان اين.نبود برخودار خور در اهتمامي از
فيلسوفاني توسط قرن اين چهل دهه در كه است فرانكفورت
.شد تاسيس آدرنو تئودور دوستش و هايمر هورك ماكس همانند
بود متمركز "انتقادي نظريه" يك تبلور بر مكتب اين كوشش
ماكس كه بود چيزي نقد بويژه و عقل نقد اساسياش محور كه
وسيله بدين تا بود ناميده "عقلابزاري" را آن هايمر هورك
زير عبارتهاي.كند حيثيت اعاده معياري يا "عيني عقل" از
كسوف" كتاب بر اتكا با را مكتب اين ديدگاه خلاصه طور به
.ميكند بيان هايمر هورك "عقل
ملكه كه را ابزاري عقل آلماني ، انتقادگراي فيلسوف اين
مشخص است انسان ويژه و استنتاج و استقراء و طبقهبندي
كاربرد با كه است تجريدي فعاليت همان اينها.ميكند
عقل" كه چه آن.مييابيم دست آن به انديشيدن فرآيند
كار شيوه يا روش به كه است آن ميكند متمايز را "ابزاري
و توجه -بررسي مورد موضوع محتواي به بيتوجه -خويش
وسيله يا ابزار يك تنها لذت.ميدهد نشان فراوان اهتمام
"ابزاري عقل" دليل همين به كه است موضوع شناخت به دستيابي
.شد ناميده
كه معنا اين به ;است ابزار يك تنها يا ابزاري عقل ، اين
كه ندارد هم اين به كاري و ندارد هدفها به توجهي
ميكند كوشش آنها براي ناآگاهانه يا آگاهانه كه هدفهايي
معقوليت عمومي معيارهاي طبق ميآورد دست به كه نتايجي يا
مقبولند و معقول است ، مشترك مردم همه ميان كه مقبوليتي و
از دهد خرج به اهتمامي نتايج و هدفها به نسبت اگر و
يا پژوهشگر خود به خدمت ديدگاه از يعني ;است خود زاويه
ميكند كار آن در كه گروهي مصلحت يا فرد "انسان" خود به
.ميشود ناشي جا اين از نيز "ذهني عقل" تسميه وجه كه
و خود به خدمت اساسياش مشغله زيرا است "ذهني" عقل اين
نتايج يا هدفها كه اين اما.است گروه و فرد از حفاظت
يعني باشند معقول خود خودي به عقل اين تلاشهاي نظر مورد
و هدفها اين در كه باشند مزيتي و فضيلت حاوي كه اين
دور خودي منفعت به مربوط مسايل از و شوند ديده نتايج
نشان توجهي آن به "ابزاري عقل" كه است امري باشند
در حتي امر اين.نميكند حسابهايش وارد را آن و نميدهد
مستقيم منفعت به مربوط مسايل از ابزاري عقل كه حالتهايي
و اجتماعي نظام درباره انديشيدن به و ميرود بالاتر فردي
.ميكند صدق نيز ميپردازد گروه زندگي
معناي.است مرتبط "ذهني" عقل از معنا دو با مساله لذا
است خودي فردي ملكه يك عقل اين كه اين يعني استيمولوژيك
و شخصي شناخت نيروي بر "اساسا شناخت به دستيابي جهت كه
نظر از عقل اين.دارد تكيه تجربه و احساس آنها مقدمه در
به خدمت اساسياش ، اهتمام يعني است "ذهني" نيز اخلاقي
.است گروه و فرد از محافظت و خود
خود ذات در است آن دنبال به كه نتايجي يا هدفها اگر اما
درون را آنها كه است فضيلتي و مزيت داراي يا باشد معقول
سودمندي به مربوط مسايل از دور به و نتايج و هدفها اين
نميپردازد آن به "ابزاري عقل" كه است امري بيابيم ، شخصي
.نميگنجاند خود حساب در و
مسايل از عقل اين كه ميآيد پيش حالتهايي در حتي اين
به و ميرود فراتر شخصي مستقيم منفعت به مربوط
.ميپردازد گروه زندگي و اجتماعي نظام در انديشهورزي
معناي:ميشود مربوط "ذهني" عقل به معنا دو از قضيه لذا
.است "ذهني" ملكه يك عقل اين كه اين يعني اپيستيمولوژيك
و ذهني شناخت توان بر "اساسا كه شناخت به دستيابي براي
به "ذهني" نيز و دارد قرار تجربه و احساس آن مقدمه در
نگوييم اگر -اساسي اهتمام كه اين يعني است اخلاقي معناي
.است شخصي منفعت -اهتمامش تنها
بيستم قرن در كه است هماني -ذهني يا -ابزاري عقل اين
فنآوري از پيشرفتي به را امريكا و اروپا و يافت چيرگي
سيطره و سلطه باعث نيز و رساند يافت ، دست آن به كه
اين.برد بالا را فرديت و فرد جايگاه و گرديد استعمار
ديگري نوع محل الخ ، ...پراگماتيك ذهني ابزاري ، عقل گونه
همانا آن و داشت چيرگي تاريخ طول در و پيشتر كه گرفت را
.است معياري يا "عيني عقل"
با كه داشت چيرگي عقل از تصوري گذشته ، دورانهاي در
آن به پيشتر و داشت كامل تناقض ابزاري ، عقل ويژگيهاي
در چه و قديم يونان عهد در چه -فيلسوفان تصورپرداختيم
نيمه تا اروپا (رنسانس) نوزايش دوران يا ميانه سدههاي
براي ذهني ملكه يك عنوان به تنها عقل از -نوزدهم سده
بلكه نبود ، است ، بشري موجود ويژگي كه شناخت به دستيابي
موجود روابط از نظامي يا منطق عنوان به عقل از آنان تصور
.بود جامعه مردم و طبيعت در چيزها ميان
شمار به مستقل نوعي به انسان شخص از كه "عيني" عقل اين
آن با اخلاقيت و معقوليت كه است عمومي معيار همان ميرود
ارسطو و افلاطون از فلسفي بزرگ نظامهاي.ميشد مقايسه
ايدهآليستي فلسفي نحلههاي و ميانه سدههاي فيلسوفان تا
ماركسيسم ، نظير ماترياليستي نحلههاي حتي و جديد عصر در
نظر ازگرفتهاند بنياد عقل عيني تصور براساس همگي
قانون طبق آن رويدادهاي استمرار و طبيعت نظام اينها ،
بشري عقل نظام با -دارد علتي چيزي هر ميگويد كه -عليت
از نمودي يا طبيعت از بخشي عقل اين گويي و دارد مطابقت
و محتوا تطابق و همخواني همانا معقوليت.است آن نمودهاي
.است طبيعت نظام و موضوع با انديشه نظام
در وجودش با اذهان در آن وجود كه است معقول وقتي چيزي هر
كه اخلاقي ارزشهاي است همچنين.باشد داشته تطابق اعيان
اين ديدگاه طبق تنها نه "خير".است مستقل فرد از نوعي به
و است چنين نيز مردم همه نظر از بلكه است خير شخص آن يا
كه اينجاست در.است انسان از مستقل موجودي "خير" كه گويي
معقوليت و رويدادها معقوليت:ميدهد نشان رخ معقوليت
رويدادها آن يا رفتار اين هماهنگي ميزان با بشري رفتار
با فقط نه و ميشود مقايسه عينياش ساختار و كل نظام با
تشخيص در عقل ، نظر ، اين از.هدفهايش و انسان شخصي تمايل
داور زشتي و زيبايي و صواب و خطا دروغگويي و صداقت ميان
در و ذهن در كه چيزي با حقيقت.ميرفت شمار به مرجع يا
به "لزوما عيني عقل به نگرش ايندارد مطابقت هست واقعيت
به آن به كه است مقتضي بلكه نيست ذهني عقل القاي معناي
معيارهاي كه -كلي معقوليت از محدود و جزيي بياني عنوان
نگريسته -ميگيرد سرچشمه آن از چيزها و كاينات همه ويژه
هدفها بر بيشتر بلكه -وسايل بر تنها نه -عيني عقل.شود
"ذهني عقل" برعكس اين و دارد تاكيد غايتها و مقاصد و
و ابزارهاست و وسايل به محدود غمش و هم تمامي كه است
.نيست قايل مشروعيتي معياري -عيني عقل براي
اين به (است1 موضوعي معنا دو به خود نوبه به عيني ، عقل
از است عبارت يا است هستي "عقل" از بخشي كه معنا
و نظام اساس و ميشود جاري و ساري هستي در كه معقوليتي
(است20 آن رويدادهاي و پديدهها استمرار و اجزاء انسجام
و هماهنگي ايجاد همانا عقل اين ماموريت كه معنا اين به و
.است معقوليت اين و انسان رفتار و انديشه ميان همخواني
رنج آن از عقل امروزه كه بحراني هايمر ، هورك نظر از
تا -عقل يا:ميشود خلاصه زيرين واقعيت در ميبرد
آن عيني عقل عينيت) نوع آن از عينيتي تصور از -اندازهاي
توهمات جز چيزي كه اين يا است ناتوان (داديم شرح كه گونه
گسترش قدري به ناتواني اين يا گرايش اين.نميبيند آن در
در را عقلي مفاهيم همه عيني محتواي تدريج به كه يافت
كه است نمانده باقي ويژهاي واقعيت هيچ نتيجه در.برگرفت
اساسي مفاهيم همه.نمايد جلوه معقول خود ذات در بتواند
بدل شكلي و صوري پوستههاي به و شده خالي خود محتواي از
شود غرق ذهنيت در كه ميزاني به عقل بدينسان و شدهاند
.ميشود بدل محض صوري قالبهاي به
-تحول اين عملي و نظري پيامدهاي هايمر ، هورك نظر از
دارد ، فراوان خطرهاي -محض صوري قالبهاي به عقل تبديل
به را ابزاري عقل فقط كه ذهني ديدگاه به اعتقاد زيرا
تشخيص از انديشه كه است اين معناي به ميشناسد رسميت
رو اين از.است ناتوان هدفها از هدفي فينفسه اهميت
اعمال آن با كه معيارهايي و والا ايدهآلهاي به پايبندي
اصول به تمسك نيز و ميسنجيم را اعتقادهايمان و
همه بلكه و سياسي عمل و اخلاقي ارزشهاي جهتدهنده
و عقل جز ديگري عوامل به محكوم كارهايمان ، و تصميمها
.بود خواهند آن تابع
و است آزمايش و تجربه گرو در منفعت و حقيقت اينجا در
-حسي ويژه كوششهاي همه گرو در -حالت اين در انديشه
.است تجربي
خواهد تبديل جامعه فعاليتهاي همه ابزار به انديشه اين
خواهد بيتوجه راهنما و الگو نمونههاي ايجاد به و شد
.بود
:است نگي-هـماهـ ملــكه تنها عــــقل ايــنجا در
(Max Horkheimer, Eclipse de laraison, paris payot,)
هايمر هورك نقدي نظريه بيشتر تشريح براي مجالي اينجا در
در همكارانش و آدورنو همراه -گفتيم كه چنان -وي.نيست
.بخشيدند تبلور را نظريه اين قرن ، اين چهل دهه
جهاني جنگ شرايط از انتقادي فيلسوفان اين ديدگاههاي اگر
مال-اع به واكنشي انحاء ، از نحوي به و گرفته تاثير دوم
در و "اخيرا.است بوده منفعتطلب فنآورانه "ابزاري عقل"
و ژرفتر مكتب اين به اهتمام بيستم قرن پايانهاي
تشكيل را يابندهاي رشد فكري گرايش تا است شده گستردهتر
عقل در ذهني ابزاري گرايش با همراه انحراف خطرهاي كه دهد
به دوباره زندگي بازگشت خواستار و سازد آشكار را مسلط
اخلاقيات و اخلاق از نتيجه در و گردد معياري عيني ، عقل
عرصه در علمي پيشرفت كه آن ويژه به.كند حيثيت اعاده
نويني "كاملا دادههاي ژنتيك ، مهندسي و پزشكي و بيولوژي
معرض در را اخلاقيات و معقوليت كه ميكند آشكار را
تاريخ كه ميدهد قرار عميق تنگناي و جديد چالشهاي
.است نديده قبل در را آن همانند
فرهنگي دمكراسي تقويت هاي شيوه
آخر بخش - فرهنگي سياست
مهمترين آن داشتن نگه سرزنده و اجتماع به بخشيدن روح
دمكراسي اهداف تصديق و شناسايي شده گرفته نظر در شيوه
روحبخش طرحهاي قالب در جوامع از بسياري در.است فرهنگي
از استفاده با سازمانبخش هنرمند يك تا است برآن سعي
تا كند كمك اجتماع اعضاي به سازماني و هنري مهارتهاي
توسعه بر و نمايند بيان و كشف را خود فرهنگي هويتهاي
امور دستاندركاران ساير.نمايند نيزنظارت خود فرهنگي
.ميكنند عمل فرهنگي زندگي روحبخشان همچون نيز فرهنگي
دوم جهاني جنگ از پس اروپا فرهنگي سياستگذاران همچنين
عمومي رسانههاي گسترش از كه مسايلي به زيادي توجه
به پاسخگويي دنبال به و كردند معطوف شده ناشي الكترونيك
:بودهاند زير پرسشهاي
و تشويق را دمكراتيك رسانههاي و مطبوعات بايد چگونه *
كرد؟ محافظت
كه ساخت قادر را مردم ميتوان مطبوعات توسعه با چگونه *
بهرهببرند خود ديدگاههاي آزادانه بيان براي مطبوعات از
بندها و قيد در ياور و بييار همچنان نباشند مجبور و
بمانند؟
رودرروي و مشاركتي زنده ، فعاليتهاي ميتوان چگونه *
روبهروست انبوه توليدات با كه جامعهاي در را فرهنگي
كرد؟ تقويت و تشويق
سياستهاي اجراي قصد كه تلاشهايي از بسياري اساسي هدف
مهمترين دهد نشان كه است اين دارد را فرهنگي دمكراسي
و توليد ابزارهاي و شيوهها تقويت فرهنگي توسعه در وظيفه
فرهنگي دمكراسي هدف.ميباشد آنها اهداف نه و فرهنگي نشر
تسهيلات ، ايجاد قبيل از فرهنگي مشاركت روشهاي به كمك
كه نوعي به است اشتغال آموزش ، ساختمانها ، تجهيزات ،
.باشند آن در مشاركت به قادر فرهنگي امور به علاقهمندان
عمومي كتابخانه يك نگهداري بين تفاوت واقع در امر اين
داشتن و (موجود فرهنگي نهادهاي دمكراتيكترين يعني)
تهيه براي كتابخواني به علاقهمندان آن در كه سيستمي
.است بپردازند پول شخصي كتابخانه در آنها نگهداري و كتاب
همگان دسترسي قابل عمومي كتابخانههاي وجود بدون يعني
.مييابد كاهش برابر تا 20 خودبهخود كتابخواني ميزان
فرهنگي دمكراسي شرايط
فرهنگي دمكراسي اهداف شدن عملي راه برسر زيادي موانع
فرهنگي دمكراسي طرفداران براي چيز مهمترين.دارد وجود
فوئنتس كارلوس نويسنده.است ذهن در بزرگ تصوير يك حفظ
عمده بازيگران عنوان به فرهنگها" عصر عنوان به را ما عصر
مينگريم كجا هر جهان ، درسراسر.است كرده تعريف "تاريخ
قدرتهاي يكسانساز فشار مقابل در فرهنگها مقاومت شاهد
اكنون كه بيستم قرن.هستيم امپرياليستي اقتصادي و سياسي
فزاينده ظهور شاهد ميكند سپري را خود روزهاي آخرين
در فرهنگي و قومي گروههاي روزافزون ظهور مستقل ، دولتهاي
و سالارانه فن ارزشهاي عليه جهاني شورش يك و دولتها درون
زنده براي.است بوده آن غربي نوع از توسعه انساني ضد
دهه آخرين در فرهنگي دمكراسي به افراد اميد نگهداشتن
و جهاني كلان تصوير يك داشتن بيستم ، قرن كننده دلتنگ
براي زيادي شواهد حال اين با.است ضروريات از تاريخي
و نژادپرستي كشي ، نسل قومي ، پاكسازي:دارد وجود نااميدي
كه است جهان فرهنگي ميراث جزو ميزان همان به نيز سركوب
گذاشتن احترام و يكديگر داشتن دوست براي انسان توانايي
كه است مطرح سئوال اين حال هر در.يكديگر تفاوتهاي به
نااميدي عوامل بردن بين از به قادر چقدر فرهنگي دمكراسي
آيا كه اين و ميباشند خود فرهنگ آينده به نسبت انسان
محلي و ملي فرهنگي ارزشهاي حفظ است قادر فرهنگي دمكراسي
خير؟ يا نمايد تضمين را
|