تهران سينماهاي پرده بر
مثنوي قصههاي شكلشناسي
تهران سينماهاي پرده بر
خدا رنگ
محسن محجوب ، حسين :بازيگران مجيدي ، مجيد :كارگردان
جديد2 ، عصر جديد1 ، عصر:دهنده نمايش سينماهاي رمضاني ،
بهمن ، فرهنگسراي و ميلاد بهاران ، شاهد ، سپيده ، عصرجديد 3 ،
.گلستان و خاوران
نيست كافي عشق
پورعرب ، ابوالفضل :بازيگران صباغزاده ، مهدي :كارگردان
مركزي ، قدس ، جمهوري ، :نمايشدهنده سينماهاي فراهاني ، شقايق
حافظ ، فردوسي ، تيسفون ، ملت ، مراد ، سايه ، المپيا ، پيروزي ،
.توسكا و قيام
فرياد
فروتن ، محمدرضا :بازيگران كيميايي ، مسعود :كارگردان
افريقا ، تماشا ، شهر:دهنده نمايش سينماهاي حجار ، ميترا
.ناهيد و كارون كانون ، فرهنگ
مرز بدون عشق
ايزابل كوئين ، دني :بازيگران درخشنده ، پوران :كارگردان
آستارا ، استقلال ، بهمن ، :دهنده نمايش سينماهاي دهلين ،
چمران ، شهيد سعدي ، انقلاب ، پيام ماندانا ، شباهنگ ، البرز ،
.صحرا و جامجم اروپا ، بلوار ، تهران ، شيرين ، فرخ ،
بابلنيا بخير صبح
نمايش سينماي ايتاليا ، محصول تاوياني ، برادران :كارگردان
كريستال :دهنده
مثنوي قصههاي شكلشناسي
خيرآبادي عباس دكتر با وگو گفت در
از حضرتمولانا بيبديل و گرانسنگ اثر "معنوي مثنوي"
.پرداختند آن در غور به بسياري محققين كه است آثاري جمله
پژوهشگران و محققين توجه مثنوي ومحتوايي دروني ارزشهاي
داشته معطوف خود به متمادي سدههاي براي را عرفان و ادب
است ، شده پهنه اين در نوشتاري اثر صدها پديداري وموجب است
صاحبنظري كمتر آن بيروني لايههاي و ساختار باب در اما
.است پرداخته موشكافي و تتبع به
حضرت وفات سالروز با مقارن ماه آذر ششم و بيست روايتي به
عباس دكتر با را وگويي گفت مناسبت همين به مولاناست ،
انجام "مثنوي قصههاي شكلشناسي" مورد در خيرآبادي
.ميگردد گرامي خوانندگان تقديم كه دادهايم
مشهد در همشهري خبرنگار عليزاده مهدي : از گفتوگو
به ادبي آثار بررسي و شكلشناسي پيشينه به اشارهاي *
.ميباشد گفتوگو اين براي مناسبي آغاز آن وسيله
واژه ايناست "Morphalogy" واژه برگردان شكلشناسي *
طبقهبندي براي جمله ، از دارد ، متعددي معاني خود درشكل
درشناخت اما ميشود ، كاربرده به وكانيها گياهان
به نيز سازندهاش انواع به قصه تجزيه و داستاني گونههاي
ودر است دانشتازهاي جهان ، در كلي بهطوراست رفته كار
دو.است نگرفته صورت فن اين در زيادي كار هم ما ادبيات
براي ترجمه ، طريق از شكلشناسي فن در ايراني غير نويسنده
شيوهاي علم اين در كدام هر كه شدهاند شناخته ايرانيان
طبقهبندي كتاب كه است "مارزلف اولريش" يكي.دارند مخصوص
است "پراپ ولاديمير " ديگري و نوشته را ايراني قصههاي
اما.است شده ترجمه او از پريان قصههاي ريختشناسي كه
يك جا همه در نميتوان كه است گونهاي به شكلشناسي دانش
ادبيات در موجود داستانهاي كه چرا.كاربرد به را شيوه
خود مكان و زمان گوناگون شرايط تاثير تحت يك هر جهان
فراگيرتر جاي من نظر به دانش اين حال هر به.ميباشند
.دارد را شدن
و محققين توجه مثنوي ومحتوايي دروني ارزشهاي *
.است داشته معطوف خود به دنيا در را زيادي پژوهشگران
تحقيقات زمره در كه مثنوي قصههاي شكلشناسي در ژرفكاوي
توضيح خصوص اين در بديع ، است كاري ميگيرد جاي ساختاري
.دهيد
از يكي همواره گذشته سال هفتصد طي در معنوي مثنوي *
وجهان ايران عرفاني ادبيات عرصه در كتابها مطرحترين
آمده پديد آن پيرامون اثر صدها لحاظ همين به.است بوده
قرار توجه مورد را محتوايي نوشتههاي اين بيشتر كه
نيز غرب در كتاب اين اخير قرن دو يكي در بويژه دادهاند ،
ترجمه كه طوري به گرفته ، قرار بسياري توجه مورد
پرفروشترين از انگليسي زبان به مولانا سرودههاي
ترتيب اين به.است بوده امريكا اخير سالهاي كتابهاي
كه نميكنم گمان و است گشوده همچنان مثنوي در تحقيق دفتر
كه بود لازم خاص اهميت همين علت به.شود بسته گاه هيچ
مرا مساله اين و شود تحقيقي قصهها محتواي ظرف به راجع
.نمايم اقدام قصهها ساختار شناخت در تا داشت آن بر
و جذاب قصه يك نمونه كنيزك و شاه قصه:نمونه بهطور
اصول غالب آن در كه است فارسي ادبيات در خواندني
و شخصيتپردازي با مولانا و شده رعايت قصهپردازي
شخصيتها روانشناسي و مناسب ديالوگهاي از استفاده
حتي خواننده كه چنان است ، داده ارائه را جذابي داستان
با هم باز بخواند را داستان اين شعر خواندن قصد به اگر
.است روبهرو خواندني قصه يك
عرصه در جديد مفاهيم جمله از ادبي آثار شناسي شكل *
با معنوي مثنوي كه اين به توجه با است ، داستاني ادبيات
كه يافتيد آن در خصيصهاي چه ميشود تعريف محتوا و معنا
پرداختيد؟ آن شكلشناسي به و گذاشتيد آن بر قصه نام
:ميفرمايد مولانا حضرت *
دام و است دانه اين قصه سر گرچه
تمام اكنون شنو قصه صورت
شدي كافي معنوي بيان گر
بدي باطل و عاطل عالم خلق
انديشههاي براي مولانا.است لازم ظرفي مظروفي هر براي
حكايت ، گاهي البته كه كرده انتخاب را قصه ظرف خويش بلند
قصه واژه اما ميكند ، اطلاق آن به هم داستان و روايت
نظر به مناسبتر آمده مثنوي در آنچه براي و است عموميتر
مجازي دو هر اشخاص و ماجرا "غالبا قصه در كه چرا.ميرسد
.است چنين بيشتر نيز مثنوي قصههاي مورد در و هستند
و تاريخي منشاء كه رواياتي و حكايات حتي كه بهطوري
وحوادث ميكنند عوض شكل مولانا كلام در نيز دارند حقيقي
قهرمانان و ميخواهد مولانا كه است گونه همان قصهها
.مولاناست مراد كه ميگويند همان و ميكنند همان
است ، مطرح جديد ادبيات در كه مباحثي جمله از *
اين به پرداخت بالطبع و است فرماليسم و ساختارگرايي
ميشود ، مربوط مثنوي قصههاي بيروني لايههاي به تكنيك
.دهيد توضيح خصوص اين در
داستانها صورت و ساختارگرايي به جديد ادبيات در بله ، *
در كه بوده هم لحاظ همين به شايد و ميشود بيشتري توجه
.است پرداخته داستان بيروني لايههاي به كسي كمتر ، گذشته
شود پرداخته كار اين به كه رسيده آن وقت ديگر امروز اما
وتحليل تجزيه مورد آن متشكله اعضاي و داستان ظاهري شكل و
كهن ادبيات داستاني ادبيات نيز منظر اين از و گيرد قرار
ادبيات در البتهاست بررسي و تامل قابل بسيار فارسي
خوانندگان ذهن بر وحكايت قصه تاثير متوجه نويسندگان قديم
كتابهايي نيز مولانا از پيش لحاظ همين به و بودهاند
شاهنامه حتي و "سنايي حديقه" ،"الحكايات جوامع" مثل
اما برگزيدند خود مطالب بيان براي را داستان ظرف فردوسي
قصهها ساختار در بحث به تاريخ طول در منتقدي كمتر
اما داشتهاند مدنظر را قصه محتواي بيشتر و است پرداخته
ارزشيابي نيز ساختاري لحاظ از مانده جا به آثار امروزه
.ميشوند
ميداند "بخش زندگي شهد" را مثنوي كه دارد وجود نظري *
.كرد بررسي شكلشناسي منظر از را نظر اين ميتوان آيا
در رايگان به كه است حياتي آب مثنوي هم من نظر به بله ، *
مولانا تعاليم با ميتوان و گرفته قرار انسانها اختيار
است ، كريم قرآن تعاليم از برگرفته تمامي به كه مثنوي در
در.ساخت جاري انساني حيات شريانهاي در را زندگي شهد
شكل و قصه بافت در كه محققي البته مثنوي قصههاي بررسي
غافل محتوايي ارزشهاي از نميتواند ميكند كار آن ظاهري
نيست ساختاري تحقيق كار ارزشها اين نمودن اما باشد ،
.است ساختاري تحقيق علت بلكه
كار به داستاني آثار شكلشناسي براي كه مواردي جمله از *
داستانهاي ماخذ خصوص در آنهاست ، ماخذ با آشنايي ميآيد
.دهيد توضيح مثنوي
است داشته ماخذي مثنوي قصههاي همه در "تقريبا مولانا *
كه است شده شناخته تاكنون آنها سوم دو به قريب ماخذ كه
و نوشتهاند باب اين در ارزنده كتابي مرحومفروزانفر
در شفاهي طور به مولانا عهد در "احتمالا نيز قصهها بقيه
همان را قصهها مولانا اما.است بوده مشهور مردم ميان
نميدهد تحويل خود خواننده به گرفته ماخذ از كه گونه
آنها ساختن بارورتر براي آن در عمدهاي تغييرات بلكه
.است داده
هيچ مثنوي قصه چهل و سيصد حدود از كه ميگويم جرات به
ماخذ و پيشينيان از بهتر را آن مولانا كه نيست قصهاي
را مثنوي قصه چندين لحاظ همين به.باشد نگفته قصه اصلي
قصههاي تمامآنها در كه كردهام مقايسه قصه اصل با
جالبتر و دلپسندتر خود ماخذ از چشمگيري طور به مولانا
فعال ذهن نيز قصه ساخت در مولانا كه ميرساند اين و است
از يكي نيز داستان صورتسازي در و است داشته نوگرايي و
قابل نكته.است جهان ادبيات داستانپردازان موفقترين
كه است اين كنم اشاره آن به ميدانم لازم كه ديگري ذكر
براي غني بسيار ماخذ از يكي عنوان به نيز مثنوي خود
"پائولوكوئيلو" مثال عنوان به.است رفته كار به ديگران
"كيمياگر" رمان نويسنده كه لاتين امريكاي برجسته نويسنده
شده مواجه خاصي اقبال با ايرانيان بين كتابدر اين و است
بينوايي" كه مثنوي ششم دفتر از را داستانش اصلي ماخذ است
گرفته "ميرود بغداد به گنج ، طلب در ديدن ، خواب اثر بر
.است
كه چنان مينگرد مسايل به فراانساني منظري از مولوي *
:ميفرمايد
كلام اندر است واسطه چون مثل اين
عام فهم بهر است شرط واسطه
آيا ميپردازد واسطهها اين بررسي به شكلشناسي حقيقت در
نهان اسرار به پي ميتوان ادبي معمول ادوات و ابزار با
برد؟ مولانا فكر
:ميفرمايد خود مولانا *
شدم نالان جمعيتي هر به من
شدم حالان خوش و حالان بد جفت
من يار شد خود ظن از كسي هر
من اسرار نجست من درون وز
دورنيست من ناله از من سر
نيست نور آن را گوش و چشم ليك
ادب حيطه از و دشوار بسيار مولانا نهان آراي به بردن پي
درمثنوي تحقيق به كه محققي هر است مسلم و است خارج مادي
آن نهان اسرار به پي كه كند ادعا نميتواند ميپردازد
آب اين نوشندگان كه است اين محققي هر تلاش بلكه است برده
از آكنده ظرف اين ظواهر وچگونگي آن چشمهسار با را حيات
.كند آشناتر شهد
جمله از مولانا مريدان نقش از نميتوان است مسلم آنچه *
نقش كرد ، چشمپوشي مثنوي شكلگيري در حسامالدينچلبي
ساختار در تاثيري چه مثنوي استماع مجلس در اينان حضور
.است داشته مثنوي قصههاي
و خواهش به را مثنوي مولانا است مشهور كه طوري به *
بسا چه نبود او پشتكار اگر و سرود چلبي حسامالدين اصرار
به پس.نداشتيم ادبياتمان عرصه در را كتابي چنين ما كه
كوششهاي مرهون را اثر اين داشتن نعمت ما يقين
در بارها نيز خود مولانا.هستيم مولانا مريد حسامالدين
حسامالدين به خطاب و است كرده اشاره نكته اين به مثنوي
:ميگويد
بستهاي را مثنوي اين گردن
دانستهاي كه سوي آن ميكشي
بودهاي مبداء تو چون را مثنوي (..)
افزودهاي تواش فزونگردد گر
است انجم نور كه حسامالدين شه (...)
است پنجم سفر آغاز طالب
بوده قدري به مثنوي كتاب آفرينش در حسامالدين تاثير و
مثنوي ، سرايش از را خود مقصود "اصلا مولانا ، كه است
:ميداند "حسامالدين"
مثنوي در من مقصود همچنان
تويي حسامالدين الحق ضياء اي
اصول در و فروع اندر مثنوي
قبول دستي گر تست ، آن جمله
تواست راز او ازالفاظ قصدم (...)
تواست آواز انشايش از قصدم
مثنوي ، سرودن محافل در نيز مولانا مريدان ديگر از بعضي
را حسامالدين مرتبه كدام هيچ البته كه داشتهاند حضور
مجلس بر را بشري اميال گهگاه و نداشتهاند معارف درك در
مولانا عتاب مورد گاهي كه چنان.ميدادهاند ترجيح مثنوي
در گويا پيرچنگي داستان در "مثلا.ميگرفتهاند قرار نيز
به توجه و ميآورند غذا مريدان براي مثنوي انشاي حين
.ميكند منحرف سخنانش و مولانا از را آنان حواس لقمه ،
ياران از ظريف گلايهاي آن به اشارتي در بعد شب مولانا
:ميكند
دست ميداد اين لون ديگر دوش
ببست ره درآمد ، چندي لقمه
گرو لقماني گشته لقمه بهر
برو لقمه اي است ، لقمان وقت
برده خوابشان مثنوي مجلس در حتي كه مستمعان اين از زماني
:ميكند گله است ،
خطاب كن كوته است ، خفته مستمع
آب توبر كن كم نقش اين خطيب اي
دارد ادامه
|