برين علم يا الطبيعه بعد ما
(بخش واپسين) مشاء فلسفه
بنيادگذارحكمت را ارسطو صاحبنظران و مورخين عموم *
شارحان توسط او آراي نيز مرگش از پس.دانستهاند مشاء
تفاسير با اسكندريه مكتب در سرانجام تا يافت بسط آثارش
در عربي ترجمههاي راه از و آميخت هم در افلاطوني نو
.گرفت قرار مسلمان متفكران اختيار
"برين علم" علائي ، نامه دانش الهيات مقدمه در ابنسينا *
علم از پاره آن" كه است برآن و خوانده علوم والاترين را
ربوبيت علم و خوانند الهي علم وراء نگرد توحيد اندر كه
"گويند
علائي ، نامه دانش الهيات مقدمه در ابنسينا ;الهي حكمت
آن" كه است برآن و خوانده علوم والاترين را "برين علم"
و خوانند الهي علم ورا نگرد توحيد اندر كه علم از پاره
اشارات و شفاء مانند كتابهايي در او."گويند ربوبيت علم
اولي فلسفه و الهي مباحث ارسطو ، از پيروي به تنبيهات و
را آن دليل و مينمايد مطرح رياضيات و طبيعيات از پس را
اين دانسته مسلم امور از بسياري كه ميداند نكته اين در
;باشند رسيده اثبات به طبيعي علم در بيشتر بايستي علم ،
شفاء ، الهيات)...و مكان تغيير ، فساد ، و كون مانند اموري
افلاك ، تربيت و نظام معرفت به وصول براي نيز و ;(7
و هندسه و حساب مدد به كه باشيم آگاه هيات علم از بايستي
است آن بر سينا ابن حال ، اين با.ميگردد ميسر آن وصول
بسيط آن موضوع چون و بوده علمها عامترين "الهيات" كه
"طبيعيات" بر مقدم كه است شايسته است ، موضوعها همه ترين
به را علم اين":او خود گفته به و باشد ديگر دانشهاي و
.(علائي ، 8 دانشنامه) "است اول حقيقت به چند هر آموزند آخر
در ذاتي ، تقدم اين به توجه با كه است دليل همين به و
.ميدارد مقدم علوم ساير بر را "الهيات" علائي ، دانشنامه
اين بودن خطا بر اشاره از پس الهيات" موضوع بيان در او
يا الهي صفات و ذات از است عبارت الهيات موضوع كه راي
الهيات مطالب جمله از را دو اين موجودات ، قصواي اسباب
موضوع الهي ، صفات و وجود از بحث او نظر به.برميشمارد
اسباب از بحث و بوده -"ربوبيت علم" يا -"خاص الهيات"
نظر درميدهد قرار عليت مبحث ذيل نيز را موجودات قصواي
الهيات واقعي موضوع مشائيان ، ديگر نهج بر ابنسينا ،
.(شفاء ، 13 الهيات) موجود هو ما به موجود:از است عبارت
مانند خصوصياتي داراي بودن ، موجود حيث از را موجود او
عرض و جوهريت قدم ، و حدوث معلوليت ، و عليت كثرت ، و وحدت
اوصاف و اعراض سلسله يك از كه آنجا از را آن و ميداند
در.ميدهد قرار الهي علم موضوع ميداند ، برخوردار ذاتي
است امري الهي ، علم موضوع عنوان به وجود ، سينا ، ابن نظر
ديگر به و ميشناسد را آن بيواسطه خرد كه بديهي "كاملا
اين ، از فراتر و ندارد رسم و حد به نيازي "وجود" سخن
قابل وجود كه است چنين او استدلال.نيست رسم و حد قابل
جنس اين بنابر و نبوده عامتر آن از چيزي چراكه نيست ، حد
است عبارت رسم كه چرا نيست ، رسم قابل نيز ;ندارد فصل و
و معروفتر وجود از چيزي كه آن حال چيزي ، به دادن نشان از
آن شناسايي موجب بخواهد كه نيست شدهتر شناخته
(.شفاء ، 34 الهيات)شود
الهي علم كه جا آن از مشائيان ، و ابنسينا نظر به
منزله به چه آن از نيز و ميكند بحث موجود احوال درباره
-انفعالات و فعل وكيفو كم و جوهر مانند -است موجود انواع
و دهگانه مقولات به موجودات تقسيمبندي با بنابراين ، ،
پس و است واقع جوهر ذيل كه ميرسد جسم به نزولي سيري در
به را آن خواص و احوال در تحقيق آن ، حقيقت كردن معلوم از
از پس نيز ، آن اقسام و كم مورد در.ميسپارد طبيعي عالم
رياضي عالم به را آن خواص و اوصاف بررسي درماهيتش ، تحقيق
تحقيق الهي علم كه درمييابيم ترتيب بدين.واميگذارد
خوبي به اين و ميگيرد برعهده را جزيي علوم مبادي درباره
الهي ، علم.است علوم ساير با علم اين رابطه دهنده نشان
از آن در كه عامه ، امور (دربرميگيرد1 را عمده مبحث سه
(2;ميشود بحث "موجود هو ما به موجود" خواص و اعراض
افعال و صفات و ذات درباره آن در كه اخص ، معني به الهيات
در كه اعم ، معني به الهيات (3;ميشود تحقيق تعالي باري
تربيت و موجودات مبادي و هستي به مربوط مسائل به راجع آن
.ميرود سخن موجودات غايات و آنها
مشائيان منظر از الهي حكمت در مطرح مسائل مهمترين
:از عبارتند
مانند نيز ابنسينا مشائيان ، از موجودات ، ترتيب (1
نخستين "غيرجسماني مفارق جوهر" كه است آن بر فارابي ،
و "صورت" آن از پس و يافت وجود استحقاق كه است موجودي
بودند "عرض" نهايت در و "هيولي" آن پي در و "جسم" آنگاه
;(النجاه ، 208) يافتند وجود كه
خود نه و مبداء نه مشائيان ، نظر به معلول ، و علت (2
اين و نبوده معلول -است الهي علم موضوع كه -مطلق موجود
با آنها.است معلولي موجود هر مبدا عليالاطلاق ، موجود ،
صوري ، علت مادي ، علت:يعني -ارسطويي چهارگانه علل پذيرفتن
علل شريفترين را غايي علت -غايي علت و فاعلي علت
محرك و اول فاعل غايت ، چيزي ، هر در كه چرا ;برشمردهاند
به تنها ابنسينا مانند نيز ، مشائيان از برخي.است اول
واجب" همان كه دارند باور "مطلقه واحده علت" يك وجود
;باشد "الوجود
به را موجودات مشائيان ،(موجودات انواع) ممكن و واجب (3
."الوجود ممكن" و "الوجود واجب":كردهاند تقسيم نوع دو
محال آن بودن ناموجود فرض كه است موجودي واجبالوجود ،
آن بودن فرضناموجود كه است موجودي ممكنالوجود ، و باشد
فرض كه موجودي واجبالوجود بدينترتيب ، .نباشد محال
بدينترتيب ، واجبالوجود.نباشد محال آن بودن ناموجود
ميتواند كه چرا نه ، ممكنالوجود اما است "الوجود ضروري"
:است قسم دو بر نيز الوجود واجب.يامعدوم باشد موجود
اول قسم ;"بالغير واجبالوجود" و "بالذات واجبالوجود"
قسم و محال او عدم وفرض است خود براي و خود از بالذاته
مانند ميكند ، اخذ ديگري چيز وجود به را خود وجوب دوم ،
فرض با بلكه نيست ، الوجود واجب خود ، ذات در كه چهار عدد
يا نيز الوجود ممكن.ميشود واجب دو عدد تا دو بودن
يا ،-نيست ضرورتي عدمش و وجود در كه -است "بالذات ممكن"
شامل اين كه است "بالغير واجب" اما "ممكن ممكنبالذات"
مشائيان ، نظر در بالذات ، واجب ميشود سويالله ما كائنات
.مييابد وجود او از موجودي هر كه است اول مبدا همان
واحد مانند ;است "بالعرض" تمامي به واجبالوجود صفات
در كه آنجا از و ;..و نبودن عدمي بودن ، بسيط بودن ،
است حقيقت معني تمام به نيست ، شريك شيء هيچ ماهيت
خود ، ذات در الوجود واجب (.التنبيهات ، 1/211 و الاشارت)
همچنين ، .اوست اراده عين او علم و است معقول و عاقل و عقل
;است ملتذذ و لذيذ و معشوق و عاشق بذاته او
الواحد) قاعده "عموما مشائيان ، واحد ، از كائنات صدور (4
را (نزايد واحد جز واحد از) (الواحد الا عنه لايصدر
در وجود تحقق براي كه برآنند فلوطين همچون و پذيرفتهاند
نحوه.كند تعقل را آن تعالي ، باري ذات كه است كافي چيزي ،
تعقل با:است چنين ايشان نظر در تعالي باري از عالم صدور
ميگردد پديدار"بالعدد واحد عقل" خود ، ذات از تعالي باري
اين توسط مبدا تعقل با و است "بالذات الوجود ممكن" كه
كه -خود "ذات" تعقل با و شود فايض آن از "كلي عقل" عقل ،
به و ميشود پديدار "اقصي فلك نفس" -است "الوجود واجب
ظهور با و آمده پديد آن از "فلك جرم" كه است ترتيب همين
عقلي ، نظامي به الهي نظام يك از انتقال امكان كثرت ، اولين
فيضان ادامه با روي ، هر به.مييابيم را فلكي نفسي ،
فلك و فعال عقل" كه ميرسيم عقل آخرين به كه است امور
به ورود در را فيض توقف كه است مرحله اين در و باشد "قمر
-مطلقه اشخاص و جزئيه نفوس عالم يا - "اسطقسات عالم"
ذات كه چرا است ، كونيه نفس "اسطقسات عالم" مديرشاهديم
به نه است عالم كليات به -آمد خواهد چنانكه - تعالي باري
بيش است ، شده صادر "فعال عقل" از كه كونيه نفس.جزئيات
رساله افلاطون اشاره مورد "عالم نفس" به چيز هر از
است نكته اين در مشائيان روي ، هر به.دارد شباهت تيمايوس
اشياء حقيقت چه.ميشوند افلاطوني و شده دور ارسطو از كه
"صورت" يا ،(تعقل ) "انديشه" يا "مثال" آنها ، نظر در
كه ميرسند اينجا به خود نتيجهگيريهاي در آنها.است
و "ماهيت" ميان سخن ، ديگر به يا - "وجود" و "جوهر" ميان
اعراض از است عرضي "وجود" و دارد وجود تفاوت -"انيت"
;است جواهر اعراض از "وحدت" همچنانكه ;جواهر
عالم قدم به عموم طور به مشائيان عالم ، قدم و حدوث (5
است ، قديم عالم:كه است چنين آنها استدلال نحوه معتقدند ،
ازل از خداوند -شده صادر تعالي باري ذات از ازل از زيرا
طبع و شرف به عالم اين و -پرداخته خود ذات تعقل به
تاخر خداوند كه نشايد و خداست از متاخر ذات ، و ومعلوليت
خداوند وجود ميان صورت ، اين در كه چرا باشد داشته زماني
از عدم اين و بود خواهد عدمي زماني عالم ، يافتن وجود و
را حدوث اين تعليل سوي ديگر از و حدوث زمان تعيين سويي
اثبات براي (مشائيان) آنها ترتيب بدين.ميسازد ناممكن
شيء بر شيء تقدم براي كه وجهي پنج از عالم ، قدم
شرف ، وضع ، و مرتبه زمان ، به تقدم يعني -بودهاند برشمرده
والتنبيهات ، الاشارات)ميگيرند بهره -معلوليت و طبع
;(1/229
نيست جايز كه برآنند مشائيان جزئيات ، به خدا علم (6
كند ، حاصل علم اشياء به اشياء از -واجبالوجود يا -خداوند
و كرده حاصل آنچه به شود متقدم ذاتش صورت اين در كه چرا
آنها حال ، درعين.بود نخواهد واجبالوجود صورت اين در
كه برآنند قرآن ، بيانات و ارسطو آراء وفاق براي
امور و درمييابد كلي صورت به را چيز همه واجبالوجود
متصف و كلي امور در آنها بودن مندرج راه نيز را جزئيه
;(النجاه ، 246) ميداند كلي صفت به بودن
شكل در را معاد مشائيان ، عموم معاد ، بودن روحاني (7
آن بودن روحاني اثبات وبه ميكنند نفي آن جسماني
ابنسينا را باره اين در بحثها مفصلترين كه ;ميپردازند
.است آورده اضحويه رساله در
تاريخ در مشاء حكمت
مشاء بنيادگذارحكمت را ارسطو صاحبنظران و مورخين عموم
آثارش شارحان توسط او آراي مرگشنيز از پسدانستهاند
نو تفاسير با اسكندريه مكتب در سرانجام تا يافت بسط
اختيار در عربي ترجمههاي راه از و آميخت هم در افلاطوني
در كه است دليل همين به.گرفت قرار مسلمان متفكران
مورد.شاهديم را او آراء از متفكران اين عدول مواردي
دشوار را آن آتني مكتب اساس بر ارسطو تفسير كه ديگري
در اما بوده ارسطو به فلوطين اثولوجياي دادن نسبت ساخت
ميان بايد را مشائي حكمت شارحان مهمترين اسلامي تمدن
فارابي ابونصر از بايد جمله آن از كه ;جست ايرانيان
سينا ابن حضور و ظهور با فارابي از پس.كرد ياد (م339ق)
گشت تدوين استوار و نظاممند قالبي در مشاء حكمت كه بود
نجات و شفاء كتابهاي ميبينيم كه است دليل همين به و
اسلامي تفكر تاريخ در مشائي متون مهمترين شيخالرئيس
شاگردانش توسط او از پس سينا ابن ميراث.ميآيند بهشمار
(م458ق) مرزبان بهمنياربن و جوزجاني جمله آن از و
(مب503ق) لوكري ابوالعباس توسط وي از پس و صاحبالتحصيل
بود بهمنيار شاگرد كه "الصدق بضمان الحق بيان" صاحب
محمدغزالي امام مخالفت با تا شد گسترده اسلام درجهان
بهتدريج مكتب اين او از عرب خلفاي حمايت و (م505ق)
"الفلاسفه تهافت" كتاب بر علاوه غزالي.رفت روبهزوال
مقاصد به آن از كه نگاشته مشائيان آراء شرح در نيز كتابي
به غزالي حملات از پس روي ، هر به.ميشود ياد الفلاسفه
عالم غرب در (م595ق) ابنرشد ظهور عليرغم مشائي ، حكمت
اين به آنچه و افتاد تكاپو از مشائي حكمت ،(اندلس) اسلام
ابن مشائيان بزرگ بر رازي فخرالدين حملات زد دامن مساله
خواجه تلاشهاي مرهون مشائي حكمت احياء واقع در.بود سينا
و (م675ق) كاتبي دبيران او شاگردان و (م672ق) توسي نصير
زبانهاي به مشائي آثار ترجمه.ميباشد (م726ق) حلي علامه
پديد اروپايي تفكر در ترجمهها اين كه تحولاتي و لاتين
حكمت ظهور با باري.ميطلبد را جداگانهاي بحث آوردند
حكمت بهتدريج اسلامي متفكران نزد آن اقبال و اشراقي
آخرين هجري يازدهم سده در كه آن تا رفت زوال روبه مشاء
از -(م1080ق) تبريزي ملارجبعلي توسط آن احياء براي تلاش
كه پذيرفت انجام صورت -شيرازي صدرالمتالهين شاگردان
آخرين نيز هجري چهاردهم سده در.نبرد جايي به راه البته
بود مازندراني حائري محمدصالح شيخ علامه مشائي حكمت شارح
.يازيد دست سينا بوعلي حكمت كتاب نگارش به كه
(جلد6 تشيع ، 448452 ، دائرتالمعارف)
مقاله متن در آنچه جز مشاء حكمت ديگر منابع جمله از
توسي نصيرالدين خواجه اشارات شرح:از است عبارت شد اشاره
رازي فخرالدين "اشارات شرح" و
حسيني آمنه سيده - كريمي محمد
|