سالار مردم جامعه در زنان حقوق
برعدالت مبتني و
حقوقدان معظمي شهلا دكتر خانم با گفتوگو
نخعي آصف فروزان :گفتوگو
زن و اجتماع زيربناي خانواده شرقي ، نظامهاي در :اشاره
پرورش آينده زنان و مردان او دامن در است ، خانواده ركن
قالب در او توسط مكتوب "بعضا و شفاهي فرهنگ و مييابند
ميشود ، منتقل آينده نسل به...و داستانها ضربالمثلها ،
وي از كه باشد گونهاي به زنان به مربوط حقوق اگر حال
بيايد ، خانواده نظر در فقط مثل توليد دستگاه و دوم جنس
از عاري جامعهاي و شده تهي آزادگي و حريت محتواي از
در قوانين اين شناخت لذا آمد ، خواهد آزادگيپديد و عدالت
و است ضروري آباد آيندهاي ساختن براي حقوقي دستگاه هر
توجه است قضايي توسعه سوي به رفتن خواستار كه قضاييه قوه
.رسد مي نظر به ضروري آن كارشناسان براي مسايل اين به
انديشه گروه
با فرد بين مناسبات تنظيم در حقوقي قوانين نقش:همشهري *
چيست؟ جامعه با دولت و دولت با فرد جامعه ، با فرد فرد ،
تاثير تحت كه اجتماعي است موجودي انسان:معظمي دكتر
عوامل تاثير اما.مييابد پرورش خود تربيتي محيط عوامل
بعضي انجام به مجبور را او كه نيست شديد آنچنان مزبور
انسان ديگر عبارت به.نمايد ديگر بعضي ترك يا و اعمال
اما است ، آزادي داراي و خودمختار اعمال در "طبيعتا
از.كند استفاده غيرمحدود طور به خود آزادي از نميتواند
افراد براي تكاليفي قانون آزادي اين اعتبار به اينرو
حقوق به تا نموده محدود را افراد عمل آزادي و نموده معين
و گردد برقرار اجتماعي نظم و نيايد وارد لطمهاي ديگران
حدود از و نموده سوءاستفاده خود آزادي از كه را كساني
.است دانسته مجازات مستوجب نمايند تجاوز قانون
را عملي بتواند تا شناخته فرد براي قانون كه اختياري
آن اعمال عدم و اعمال در و نمايد ترك را آن يا و انجام
مانند حق وجود گرچه.است فردي حق هستند آزاد "كاملا
اما نميباشد ، موجود و نيست لمس قابل خارج در مادي اشياء
را آن جامعه نظم حفظ براي حاكمه قوه كه اعتباري است امري
ازموارد بسياري در البته.ميكند حمايت آن از و شناخته
و توجه عدم و فردي حق حقوقي موجوديت رفتن دست از صورت در
مورد اخلاقي قاعده عنوان به فردي حق حاكمه ، قوه حمايت
هم افراد كه صورتي در و خواهدآمد در جامعه افراد احترام
خارج نيز اخلاقي صورتقاعده از نگذارند احترام آن به
معرفي قانون صورت به بايد حقوق ديگر طرف از.ميگردد
خاص زماني در و كشور يك در امري است ممكن جهت بدين گردد
جرم ديگر كشور در و گردد حمايت آن از و شود شناخته حق
انسانها بردگي:مانند گردد مجازات آن مرتكب و شود شناخته
.است جرم اكنون و ميگرديد حمايت آن از زماني در كه
كه باشد دوطرف بايد كند پيدا موجوديت حقوق كه آن براي
از نيز مجريه قوه و گردد برقرار حقوقي رابطه بينآنها
.كند حمايت حق دارنده
ميآيد ، بوجود اجتماعي الزام براثر حقوق ديگر عبارت به
گروههاي و افراد بر عمومي اقتدار توسط حقوقي قواعد
توسط قواعد اين اجراي ضمانت و ميشوند تحميل اجتماعي
.ميشوند سازمانبندي عمومي قدرت
قدرت كه آنجا و هست هم قدرت باشد جامعه جا هر رو اين از
يك در حكومت برقراري براي.باشد هم حقوق بايد "لزوما است
و ميكند حقوقي را خود عملكردهاي خود به خود قدرت جامعه ،
نيز را حقوقي نظم طبع از ناشي محدوديتهاي ناگزير
يا و باشد فطري آنكه از اعم حقوق ترتيب بدين.ميپذيرد
سوي از و است قدرت حقانيسازي ابزار سو يك از موضوعه
.ميباشد آن يكهتازي برابر در سدي ديگر
از استفاده راههاي و است دولت بر حاكم حقوق عبارتي به
و نظم حفظ قانون وضع از اصلي هدف.ميكند معين را قدرت
اختلاف و نزاع از جلوگيري و اجتماع ميان در عدالت گسترش
قوانين رعايت جامعه ، در عدالت و نظم استقرار براي.است
نظم حقوقي قاعده اجراي تضمين با دولت.باشد اجباري بايد
.ميكند برقرار جامعه در را
نزاعي يا و ميآيد پيش اشخاص بين اختلافي كه مواردي در
اين به ميشوند ، متوسل حاكمه قدرت به اشخاص درميگيرد ،
بوجود تكليف و حق مفهوم دولت ، اراده و نظم سايه در ترتيب
جلوهگر اجتماع در تنها حق مفاهيم سادهترين.ميآيد
يا و زن نفقه پرداخت در شوهر الزام اين بنابر.ميشود
حقوقي جنبه فرزند نگاهداري به نسبت مادر و پدر تكليف
بر و است عدالت اجراي طالب حقوقي قواعد طرفي از.دارد
.ميداند برابر قانون برابر در را اشخاص مبنا همين
همه حقوق تامين ايران ، اسلامي جمهوري اساسي قانون طبق
عادلانه قضائي امنيت ايجاد و مرد و زن از افراد جانبه
كاركردهاي از قانون ، برابر در عموم تساوي و همه براي
واحد را خانواده اساسي قانون ديگر طرف از.است قانون
وظيفه واسطه به زن براي و است دانسته جامعه "بنيادين"
آينده زنان و مردان تربيت وظيفه كه مادري ارزشمند و خطير
.است گرديده قايل انساني كرامت دارد عهده بر را
مناسبات تنظيم در نقشها و قوانين اين:همشهري *
پيدا تبلور چگونه ما مدني قوانين در (مرد و زن)زوجين
است؟ ضعفي نقاط چه داراي "احيانا و كرده
اجتماعي نهاد مهمترين و كوچكترين خانواده:معظمي دكتر
به مربوط مسائل دربرگيرنده مدني قانون از بخشي.است
.است زناشويي دوره پايان تا نامزدي هنگام از ازدواج
رشد و بلوغ را ازدواج درستي شرايط از يكي مدني قانون
پانزده پسر در بلوغ سن" قانون اين طبقاست دانسته فكري
كودك امااست قمري تمام سال دختر 9 در و قمري تمام سال
ميتواند ولي اجازه با هم بلوغ سن به رسيدن از قبل
".كند ازدواج
بر "است شوهر خصايص از خانواده رياست زوجين روابط در"
تعيين.است شوهر از اطاعت و تمكين به مكلف زن اساس اين
نظر اظهار زن ، كار و شغل درباره اظهارنظر خانواده ، مسكن
ولايت زن ، آمد و رفت و معاشرت و فرزندان تربيت مورد در
تابعيت و خانوادگي نام به مربوط مسائل و فرزندان بر مرد
كه اين به توجه با.است خانواده بر شوهر رياست آثار از
روستايي و شهري از اعم زنان از بسياري دوران اين در
درآمد ميكنند ، كار زندگي چرخ گذران براي شوهران همپاي
مصرف خانواده رفاه تامين براي درآمدشان و ميكنند كسب
و همكاري از ناشي ميتوان را خانواده مديريت.ميگردد
ميتواند "رياست" كلمه.دانست مرد و زن مشترك تعاون
سوق سوءاستفاده و بيني خودبزرگ به را مردان از بسياري
.نمايد سلب را خانواده اعضاي آرامش و امنيت و بدهد
ولادت تاريخ از سال دو تا مادر طفل از نگاهداري براي
پدر با حضانت مدت اين انقضاي از پس.داشت خواهد اولويت
آنها حضانت هفتم سال تا كه اناث اطفال به نسبت مگر است
از دلسوزتر اينكههيچكس به توجه با.بود خواهد مادر با
بيشترين جداييها از بسياري در نيست فرزند به نسبت مادر
.ميشوند متحمل معصوم كودكان را آسيب
بخواهد كه وقت هر ميتواند مرد" طلاق بر ناظر قوانين در
سهولت به نيست قادر زن كه حالي در ".دهد طلاق را خود زن
را او دلايل و مدارك تمام بايد دادگاه زيرا بگيرد طلاق
و ميشود سرگردان سالها زن گاه و دهد قرار تحقيق مورد
.ميشود رد او خواسته موارد از بسياري در نهايت در
شوهري و زن مناسبات عمل ، در نظر مورد قوانين:همشهري *
از خانوادگي بحرانهاي هنگام در و ميزند رقم چگونه را
ميشوند؟ برخوردار كاركردي چه
آرام و گرم كانون ايجاد بر مدني قانون:معظمي دكتر
خانواده در پدر و شوهر رياست و سرپرستي اساس بر خانوادگي
نيست قادر حقوق eآمرانه و خشك قواعد عمل در.دارد تاكيد
انساني رفتاري به وادار را مرد و زن و كند نفوذ قلبها بر
مردي و زن كه صورتي در.كند يكديگر به نسبت عاطفي يا و
ادامه به قادر و كنند تحمل را يكديگر نتوانند دلايلي به
بدون كنند عمل منطقي و آگاهانه اگر نباشند ، مشترك زندگي
اين مشكل اما.جداميشوند هم از يكديگر توافق و جنجال
تاثير تحت هم هنوز ما زنان و بالايمردان اكثريت كه است
نيستند قادر مردسالاري سنتي تفكر و پدرسالاري تربيت
صورت به و گفتگو منطق با را خانوادگي زندگي مشكلات
حل يكديگر نظرات تحمل و گذشت و صبر با و مسالمتآميز
نياموختيم هرگز بالغ و عاقل انسانهاي ما از بسياري.كنند
كه را عقيدهاي و كنيم بحث بشنويم ، را يكديگر نظرات كه
و زن خانوادهها از بسياري در.بپذيريم است منطقيتر
مرافعه و جنجال بدون نيستند قادر فرزندانشان وحتي شوهرها
را زندگي عادي مسائل درباره روزمره گفتگوي يكديگر با
فرهنگي و تربيت واسطه به مردان "غالبا.باشند داشته هم
تنها نه زن براي دارد ، ما سرزمين در تاريخي ريشه كه
خانواده ، رئيس را خود بلكه نيستند قائل واعتباري ارزش
خود فرزندان و زن مالك و امتياز صاحب و كل عقل
حقوق از جزئي را زن به خشونت اعمال حتي و ميپندارند
.ميدانند خود بديهي طبيعي
خانواده بر حاكم استبدادي فرهنگ واسطه به هم ما زنان
طبيعي را زنان بر ستم بودهاند آن شاهد خود كه پدري
را خود نفس به اعتماد.ندارند طلبي حق وتوانايي ميدانند
از.پذيرفتهاند را خود وضعيت "غالبا و دادهاند دست از
در نقشي هيچگونه مادران سرزمين اين از مناطقي در اينرو
درخواست به دختران از بسياريندارند خود فرزندان سرنوشت
و نرسيده لازم عقلاني بلوغ به هنوز ميكنند ، ازدواج پدر
محبت و توجه به نياز خود كه نوجواني و بلوغ هنگام در
آنكه بدون و ميآورند بوجود فرزنداني دارد ، پدر و مادر
معاشرت حسن تكليف ، و حق زناشويي ، زندگي" از دركي و آموزش
"اولاد وتربيت خانواده مباني تحكيم در همكاري و معاضدت و
حتي و تحقيرها توهينها ، زورگوئيها ، باشند ، داشته
سنتي ، جوامع در هم هنوز.ميكنند تحمل را شوهر كتكهاي
اجتماعي ، ديرپاي سنتهاي و رسوم و آداب خانوادگي ، قيود
چون و است زنان دادخواهي از مانع شرايط بدترين در حتي
امكان و است زنان اجتماعي فعاليتهاي مانع سنتي نظام
بار زير زنان است ، نموده سلب آنان از را آموزش و تحصيل
ميشوند فرسوده مشقتبار زندگي و فرزندان نگهداري و فقر
همسر خانه واز ميپذيرند را محتوم سرنوشت يا و
ديگر مردي به زندگي براي مفري دنبال به يا و ميگريزند
صورت اين در كه ميكنند ، خيانت خود همسر به ميبندندو دل
قتل به را او (برادر و پدر) زن خانواده گاه و همسر
خود شوهر به نسبت زن كه مشابه درموقعيتهاي.ميرسانند
خود شرف از بخواهد و باشد شده بدگماني يا سوءظن دچار
شدت از زنان ايران از مناطقي در.تواند كند ، نمي دفاع
از وضع فجيعترين و بدترين به مردان جفاي و زندگي فشار
خودسوزي بخصوص و خودكشي به دست.ميگيرند انتقام خود
.ميزنند
قانون دامان به دست رهايي جستجوي در زنان كه مواردي در
شروع آنان گرفتاري اول تازه ميطلبند دادرسي و ميشوند
زن كه است گونهاي به ما قوانين از برخي زيرا.ميشود
بايد سالها گاه شوهر جور و ظلم و خود حقانيت اثبات براي
داشته مهريهاي يا و باشد داشته ثروتي اگر و شود سرگردان
جان بتواند تا كند گذشت خود مهريه و مال تمام از باشد
سالها از پس موارد از بسياري در و دهد نجات را خود
خانه همان به است ناگزير و ميشنود رد پاسخ سرگرداني
كه صورتي در.دهد ادامه خود پرملال زندگي به و بازگردد
وجهالمصالحه "غالبا باشد ، ميان در نيز فرزنداني پاي
"غالبا بحرانها اين از ناشي صدمات و ميگيرند قرار
.دارد مفصل حديث خود كه است جبرانناپذير
يك در ومرد زن خاص وبطور انسان و جامعه شرايط:همشهري *
است؟ چگونه عدالت بر مبتني سالارو مردم جامعه
اجتماعي و سياسي نظام جديد دمكراسي:معظمي دكتر *
آزادي ضامن كه قوي اجرايي پشتوانه با است قانونمندي
را شكنجه و قومي زباني ، نژادي ، جنسي ، تبعيض باشندو فكري
يك تحقق.كنند ممنوع بهانهاي هر به و عنوان هر زير
:است شرايطي مستلزم سالار مردم يا دمكراتيك جامعه
حكومت كارگزاران و نمايندگان انتخاب در بايد مردم همه -1
خود هم و كنند انتخاب هم يعني.باشند داشته مشاركت حق
.شوند انتخاب بتوانند
دارد ادامه
|