اخلاص و عشق طريقه
خشونت عدم انديشه
اخلاص و عشق طريقه
بخش واپسين - هندي الهيات افتخار تاج گيتا ،
سليماني مرضيه
فصل در شده ، بيان گيتا در وضوح به وجود وحدت به عقيده
:ميخوانيم هفتم
من به عالم همه /من نيز آن انجام و منم عالم اين آغاز"
ماه روشني /منم آب طعم /رشته به گوهر دانه چون است بسته
/منم اثير بانگ /منم (47)اوم كلمه درودهها /منم خورشيد و
زندگي /منم آتش پرتو /منم خاك خوش بوي /منم مردان مردي
هوش موجودات ، جاويدان هسته /منم زاهدان زهد /منم زندگان
فارغ دليرانم دليري من /منم شكوهمندان شكوه و هوشمندان
".نيكمردانم آرزوي من /شهوت و هوس از
***
و عشق يا بهكتي طريق به مربوط يكسره گيتا دوازدهم فصل
رستگاري و نجات به رسيدن براي كه گفتيم "قبلا.است اخلاص
علم راههاي گيتا در.اخلاص و عمل علم ، :است موجود راه سه
آن اماهمند مكمل گاه و يكديگر به وابسته و متكي عمل و
به زودتر سالك آن طريق از و است برتر همه از كه راهي
يكي بااو معبود ، به سرسپردگي و است عشق راه ميرسد ، مقصد
:گرديدن مستغرق او در و شدن
پس تا /بگمار من در خاطر و /ساز مستغرق من انديشه در دل"
همه و /ميپرستند مرا كه آنان /كني زندگي من در مرگ از
مطلوب غايت مرا و /ميگذارند وا من به را خود كار
من /ميكنند من نيايش و ذكر وقف همه دل ، و /ميدانند
".ميرهانم زندگي مرگبار درياي از بيدرنگ را آنان
***
تا دهد انجام ميبايست سالك كه اعمالي و رستگاري شرايط
:شده تشريح دوازدهم گفتار در روشني به برسد مكشه مقام به
احوال به چشم و /است پاك كه آن /ندارد توقعي كه آن"
كار تدبير و /است پرداخته پريشانيها از دل /ندارد ديگران
/است گرامي من نزد او /بسته من در دل و /گذاشته فرو دنيا
از كه آن /ندارد راه او در آرزو و غم و خشم و شادي كه آن
من نزد او /كرده من سوي به دل روي و /است گذشته نيك و بد
من انديشه در خود هوش و دل جزم عزمي با كه آن /است گرامي
و /است گرامي من نزد و دارد دوست مرا او /باشد گماشته
ايمان سر از و /كنند پيروي را جاودانه حكمت اين كه آنان
من نزد /خوددانند مطلوب كمال مرا /تام اعتقاد و
".باشند گراميترين
***
پاكها پاكترين و دانشها والاترين رازها ، راز نهم ، فصل در
دانستن با و ميشود حاصل بيواسطه و مستقيم دريافت با كه
دانش مييابد ، رهايي دنيا به بازگشت محنت از انسان آن ،
بهدست چون و آيد بهدست آسان است ، توام بينش با كه ژرفي
خالقيت قوه و ازلي وجود" عنوان با ;بماند جاودانه آمد
.ميشود مطرح "خدا
پنجم گفتار و علم راه چهارم گفتار عمل ، راه سوم گفتار
.است كرده تبيين را ويوگه عمل ترك طريق
بازگو حق ظهورات و جهان و خدا دهم ، و پنجم گفتار در نيز
:است شده
تو با چند اشارتي خود الهي ظهورات از اينك ارجونا ، اي"
ميانه و اول /منم هستي همه جان ارجونا ، اي /نهم ميان در
خورشيد روشنيها از /ويشنويم من /منم چيز هر آخر و
ميان از /ماهم كواكب ميان از /بادم خداي من /درخشانم
ميان از /ايندرايم خدايان ميان از و /وده سامه ودهها ،
/زمانم اندازهها از /عقلم آفريدگان ميان از و دل حواس ،
رودها از /نهنگم ماهيان از /آنان شاه شيرم جانوران از
از و شناسي خويشتن دانشها از /الفم حروف از /گنگم
كه آفريدگارم آن من /لايزالم زمان من /برهانم استدلالها
بوده آنچه /گيرم همه و ناگزير برگ من /دارد سو هر به روي
".بود خواهد آنچه و
***
تقسيم گروه دو به "كلا جهان مردمان شانزدهم گفتار در
ايزدي ، خوي داراي مردمان.اهريمنيان و ايزديان:ميشوند
نشانيهاي و شدهاند توصيف استوار و عالي صفاتي با
.شده داده دست به وضوح به نيز اهريمني مردمان
شده سنجيده گونهها با عمل و ايمان رابطه هفدهم گفتار در
سه با مطابق و متناسب انسانها اعمال تمامي اينجا در.است
ممكن مردم ايمان.شده گرفته نظر در تمس و رجس ستوه ، گونه
را خدايان ستوهايها.باشد تمسي يا رجسي ستوهاي ، است
تمسيان و را ديوان و خدايان نيمه رجسيان ميپرستند ،
مصرف روز هر مردم كه خوراكي حتي.را اهريمنان و اشباح
و رياضتها يا و ميآورند بجا كه قربانيهايي و ميكنند
.است گونه سه اين از يكي با مطابق نيز بخششها
"تتوست اوم ، " عنوانهاي با برهمن رمز سه از فصل اين در
باني و باعث كه كلمهاي سه.است شده برده نام (48)
پيروان.شدهاند قربانيها و ودهها برهمنهها ، پيدايش
"اوم" با قوانين طبق را رياضت و صدقه و قرباني ودهها ،
زبان رابر (49)"تت" كلمه مكشه جويندگان.ميكنند شروع
(50)"ست" اعمال و رياضت و قرباني در قدم ثبات و ميرانند
.دارد نام
مفاهيمي و واژهها تبيين و توضيح از پس هجدم ، گفتار در
در افراد وظايف برشمردن و (51)"سينياسين" همچون خاص
ارابهران كريشنا دينيشان ، و اجتماعي مختلف طبقات
او از و مييابد تجلي -خدا -خويش حقيقي هيئت در ارجونه
با است گشته ردوبدل دو آن بين كه مكالماتي ميخواهد
شوق يا و نشنيدهاند محبت بوي و نكشيده رياضت كسانيكه
ميكند تاكيد نيز ارجونه.نگذارد ميان در ندارند ، شنيدن
عارف پروردگار ، عنايت با و برخاسته ميان از شكش همه كه
كريشنا كه را آنچه ميگردد مصمم و گشته خويش خويشتن به
.بندد كار به را همه فرموده ، او به
***
موضوعات و عميق بهقدري گيتا در موجود جهانبيني و فلسفه
چنين حوصله در كه فراوانند بهقدري بررسي و مطالعه قابل
گستردهاي تفسير و تحقيق به نياز و نگنجيده نوشتاري
تخصصي گيتا در شده مطرح مباحث بسياري كه آنجا از.دارند
پيشينهاي آنهاميبايست از يك هر نمودن بازگو براي و است
فرهنگ وجود همچنين و داد ارائه موضوعات از فكري -تاريخي
ذكر مينمايد ، ضروري امر ، اين در اصطلاحات و واژگان
مقدور گيتا در مندرج ادبي و ديني فلسفي ، موارد تمامي
و دين ادب ، بزرگان متعال ، ايزد ياري با است اميد.نبود
كار اين دنباله و كرده پيشه صبر چندي سرزمين اين عرفان
.گيرند پيش در را
:برگها پاي
و خاص آهنگي با كه مخصوصي و مقدس ذكر.اعظم اسم اوم ، -47
.ميشود ادا سالك توسط ويژهاي روحاني و فيزيكي شرايط تحت
48- Om, Tat, Sat
توصيف غيرقابل كه حق ذات به اشاره و "آن" معني به -49
.است
خوبي و حقيقت -50
.شود مي تعبير سينياسين به آن از كه قدسيت و فقر مرحله-51
خشونت عدم انديشه
سياوش بهرام
سرپوش براي محلي ميتواند فينفسه خشونت عدم انديشه
كژانديشيها و نفرتها و كاستيها و هراسها بر گذاردن
روح بلوغ از ناشي خشونت ، عدم انديشه هرگاه اما.باشد
و شفقت و فتوت داوري ، عدم خيرخواهي ، و شجاعت با باشد ،
.بود خواهد همراه عشق
كل روح آن جز نمودها ، تمام آدمي ، نظر در حال ، اين در
به بيچشمداشت خدمت و عشقورزي حال ، اين در.بود نخواهد
بلكه مصلحتانديشي ، از ناشي و سياسي ترفند يك نه نمودها
.بود خواهد طبيعي فعليت يك
انديشه و شد خواهد بدل دوست به دشمن كه است فضا اين در
قرين بيچشمداشت عشقورزي و خدمت جسارت با كه خشونت عدم
بزدل مردمان مستمسك و يافت خواهد اعراب از محلي است ، شده
اما بود جسور ميبايست راه اين در آري.گرفت نخواهد قرار
خدمت در جسور تواضع ، در جسور بلكه كوفتن ، در جسور نه
و بيچشمداشت كل ، ذهن آن نمود به صادقانه
.بازي سياست و بيمصلحتانديشي
كه بينديشيم بايد خشونت ، عدم انديشه مدعيان بهعنوان
دارد ، واهمه چه از حريف ، غلط ، به هم باز -كل ذهن آن نمود
او در واهمه مغلوطي ، و ناقص آموزش يا و تلخ تجربه چه
هوشمندانه ، و مستمر تلاشي با ميتوان چگونه.است افكنده
از شيريني تجارب چنان فداكارانه ، و عاشقانه غيرآمرانه ،
كاهش او واهمه عمل در كه آفريد او براي فداكاري و عشق
اين بيشك ، .شود معتقد ما خشونت عدم انديشه به و يابد
آشتيجويي و محبت صداقت ، قناعت ، از را آدمي كه است واهمه
.ميكند دور
افشاگري ، عيبجويي ، سترون كوير در خشونت ، عدم انديشه
ثمر ،-!دقيقهاي نود بازي -جانسوز دغدغههاي و هتاكي
.داد نخواهد
رفتار هست كه همانگونه انساني ، با وقتي":است گفته گوته
وقتي دادهايم ، تنزل هست آنچه از كمتر به را او ميكنيم ،
بالقوه آنچه به هماكنون گويي كه كنيم رفتار طوري او با
باشد ، بايد كه آنگونه را او است ، رسيده باشد ميتوانست
".بخشيدهايم اعتلا
.دارد نياز شجاع مردان و زنان به خشونت ، عدم انديشه
عدم پندار به متكي انديشهورز مردمان با انديشهورزي
محسوب افتخاري اما است ، دلپذير و نيكوكار گرچه خشونت ،
كه است شجاعي مردان و زنان قرين افتخار ، .نميشود
را او مينگرند ، حريف به تحقير و بيقضاوت بيادعا ،
سوداي البته و نميپندارند ناقص و افتاده عقب موجودي
اعتقادات زيرا نميپرورانند سر در را او كردن متقاعد
.است برآمده پيچيدهاي و تو در تو عوامل مجموعه از مردمان
و قضاوت عدم فداكاري ، روح پرورش با حال ، اين در
-شيرين تجارب مغلوب كه است واهمه اين مردمان ، به عشقورزي
برخاسته شيرين ، تجارب بيشك ، .ميشود -شيرين نصايح نه و
.است فداكارانه و جسورانه اعمالي از
و نيكويي جز پياپي ، نسل چندين در فداكاري ، اين انبوهي
دموكراسي ، حال ، اين در.داشت نخواهد پيامدي جمعي ، اعتلاء
عنوان به بلكه وارداتي ، و تحميلي پنداري عنوان به نه
از ناشي همدلي و جامعه اعتلاء خودبخودي ثمره و جوشش
عدم انديشه مدعيان سوي از خاصه -عشقورزي و فداكاري
.شد خواهد نهادينه و كرد خواهد بروز -خشونت
مهاتما در كه جسور صلحطلب روح آن از نمونهاي اشارهبه
در:ماست حال به مفيد بيترديد بود يافته تبلور گاندي
چند تني هندوستان ، استقلالطلبانه ميليوني اعتصابات اوج
برخاستند انگليسيها با همدستي به هند ، متمول پارسيان از
به توسل با اعتصابيون از عدهاي.كردند اعتصابشكني و
گاندي كه مجردي به.برآمدند پارسيان تنبيه پي در خشونت ،
سرتاسر در را اعتصابات "شخصا شد ، خبر با واقعه اين از
بلوغ به هند ملت كه زماني تا نمود اعلام و كرد ملغي هند
شفقت با توام خشونت عدم انديشه و باشد نرسيده كافي روحي
باشد ، نكرده خود روح ذاتي را خشونتطلب حريف به مهرورزي و
سوي از.بشويد مبارزه از دست كه است آن شايستهتر
سياسي خودكشي يك زمان ، آن در گاندي اقدام اين مفسران ،
و هند ملت روح اعتلاء كه ميدانيم امروزه.ميشد محسوب
نهفته تفكر همين در بعد ، ساليان خيرهكننده دستاوردهاي
.بود
است اينعالميم روح آن از تفكيك غيرقابل جزيي تو و من
مختلف هاي مقطع در كه منظري ما ، ايران آسماني منظر
و ايران در نفوس ميليونها خرداد 1376 ، دوم روز در بويژه
فداكاري ، جز خداوند ، كردند تجربه را آن جهان سراسر
.است نگذارده برايمان شعفراهي عشقورزي ، و
|