آزادي ارزش
آزادي ستايش در شاعران و سخنوران تاريخ ، سراسر در :اشاره
آزادي كه است گفته ما به كسي كمتر اما دادهاند سخن داد
برپايه بايد اموري چنين به ما رويكرد.است گرانقدر چرا
ميبينيم ايستا و ساكن را تمدن آيا كه شود بنا پرسش اين
بر كه بندي هر بالنده ، جامعه يك در..پويا و رونده يا
سرعت كاهش لذا و دستاوردها كاستي موجب نهند ، آزادي پاي
فرد به عمل آزادي جامعهاي ، چنين يك در.خواهدشد پيشرفت
خود خاطر رضايت و اسباب كه سبب اين به نه ميشود پيشكش
خود كار به را فرد اگر كه علت اين به بلكه شود او
خواهد انجام خدماتي متوسط بهطور مردم باقي به واگذارند ،
.ميدهد انجام ما دلخواه فرمان به كه خدماتي از بهتر داد
انديشه گروه
آزاديها و آزادي
زورگويي آن در كه است حالتي يا وضع ما بحث موضوع -1
كم حتيالمقدور جامعه ، در ديگران به انسانها از عدهاي
از.ميناميم رهايي يا آزادي را حالت يا وضع اين.ميشود
خوب چيزهاي از ديگر بسياري توصيف براي واژه ، دو اين
كه ندارد چنداني فايده پساست شده استفاده نيز زندگي
دو اين واقعي معناي كه كنيم شروع سوءال اين با را خود بحث
هنگام كه را وضعيتي هرچيز از پيش است بهتر.چيست واژه
سپس و كنيم بيان است نظرمان منظور واژه دو اين استعمال
خود قبول مورد معناي تا كنيم بررسي را آنها معاني ساير
.باشيم كرده تعريف صريحتر و دقيقتر را
خودسرانه خواست زورگويي تابع انسان آن ، در كه وضعيتي
آزادي بهعنوان اغلب نميشود ، ديگران يا ديگر انسان
بار هر و است معروف نيز "شخصي" آزادي يا "فردي"
واژه از منظورمان كه كنيم يادآوري خواننده به ميخواهيم
گاه.ميكنيم استفاده اصطلاح اين از معناست ، اين "آزادي"
ولي ميرود كار به معنا همين به نيز "مدني آزادي" اصطلاح
آن شان زيرا ميكنيم خودداري آن بردن كار به از ما
شود ، خلط ،"سياسي آزادي" اصطلاح با كه است اين از والاتر
سياسي" و "Civil مدني" چون است ناگزير خلطي البته كه
مشتق يوناني و لاتين واژه دو از بهترتيب "Political
.دارند واحدي معناي دو هر كه ميشوند
معلوم نيز "آزادي" از ما موقتي و ضمني معناي از حتي
جمع در انسان كه ميكند توصيف را وضعيتي كه شد خواهد
نه باشد داشته آن نسبي تحقق به اميد ميتواند همنوعانش
زور اعمال كه ميكند حكم آزادي سياست پسآن كامل تحقق
نتوانيم آنكه ولو برسانيم حداقل به را آن سوء آثار يا
.كنيم ريشهكن كلي به را زورگويي
معناي همان "ظاهرا آزادي از قبول ، مورد معناي قضا از
انسان دستكم ، يا انسان ، است واژه اين اوليه يا اصلي
و آزاد بخش دو به كه ميگذارد تاريخي پابه اروپايي
بسيار معناي تاريخ در تمايز اين و است شده تقسيم غيرآزاد
فرق جهات بسياري از شايد آزاد انسان آزادي.داشت مشخصي
"مطلقا برده يك كه بود استقلالي حيث از فقط ولي ميكرد
شخص كردن عمل امكان معناي به هميشه آزادي اين.نداشت
وضعيت مقابل در بود ، او خود برنامههاي و تصميمها برطبق
با ديگري و بود ديگري اراده چراي و بيچون تسليم كه كسي
آن يا اين به وادار را او ميتوانست خودسرانهاش تصميم
استقلال" ديرين تعبير از استفاده.نكند يا بكند عمل
اغلب در آزادي اين توصيف براي "ديگري خودسرانه اراده
.است دليل همين به موارد
آن عوامانه معناي گاه را "آزادي" معناي كهنترين اين
فيلسوفان از برخي كه را ابهامهايي همه اگر اما شمردهاند
بهوجود آزادي معناي آراستن يا پيراستن مقام در
تعبير همان كه ديد خواهيم دهيم ، قرار مدنظر آوردهاند
اما.بپذيريم ميتوانيم خوبي به را آزادي از عوامانه
يا اصلي معناي تعبير اين كه نكته اين از مهمتر نكته
است معنايي اوليه معناي همين كه است اين است آزادي اوليه
توصيف را وضعي يعني معين و واحد چيزي فقط كه مشخص و واضع
دلايل سواي است دلايلي بر متكي آن مطلوبيت كه ميكند
چيزهاي سوي به "آزادي" لفظ همين نام به را ما كه ديگري
اين كه ديد خواهيم دقيقتر ، بيان به.ميكشانند ديگري
شرايطي بلكه نيستند نوع يك مختلف گونههاي "آزادي" انواع
علت همين به و هم با متعارض اغلب و متفاوت كلي به هستند
البته.كنيم جدا هم از "صريحا را آنها معاني بايد كه است
انواع از ميتوان حق به ديگر معاني از برخي قالب در
"براي آزادي" و "از آزادي" "مثلا گفت ، سخن آزادي مختلف
كه است چيزي كارميبريم به ما كه معنايي به "آزادي" اما
.است يكي نوع لحاظ از ولي ميكند فرق آن درجات
با انسانها رابطه به مربوط فقط معنا اين به "آزادي"
محسوب آن از تخطي كه چيزي تنها و ميشود ديگر انسانهاي
نكته اين از كه خاصي معناي.انسانهاست زورگويي ميشود ،
جسماني ، امكانات اقسام و انواع كه است اين ميشود عايدمان
انتخاب آنها بين از ميتواند لحظه هر شخص كه امكاناتي
"مثلا.ندارند آزادي با مستقيمي پيوند هيچ "اساسا كند ،
راه يك فقط و دارد پيش در هولناك ارتفاعي كه صخرهنوردي
ولو آزاد است انساني "مسلما ميبيند ، خود جان نجات براي
كنيم فرض اگر حال.باشد محال ما بهنظر جانش نجات كه آن
نتواند و كند سقوط صخرهاي شكاف به صخرهنورد همين كه
از ما اغلب تصور بازهم بكشد ، بيرون شكاف آن از را خود
به.است آن اوليه معناي همان بيش و كم "آزادي" معناي
مجازي معناي به "صرفا او خواندن "غيرآزاد" ديگر ، عبارت
يا است "آزادي از محروم" شخص اين كه بگوييم اگر و است
آنچه به متفاوت معنايي به را اصطلاحات اين است ، "دربند"
.بردهايم كار به ميشود اطلاق آن به اجتماعي روابط در كه
اختيار در فرد عمل براي راههايي چه كه مسئله اين البته
دارد فرق سوءال اين با اما است ، مهمي بسيار مسئله است شخص
ميتواند كجا تا عمل فلان به زدن دست براي شخص كه
تا او رفتار الگوي كند ، دنبال را خود نيات و برنامهها
مقدار چه و دارد درنظر او خود كه است چيزي همان حد چه
تعقيب مصرانه و "شخصا او خود كه است هدفهايي متوجه
كردهاند تعيين ديگران كه الزاماتي مسير در نه و ميكند
.ميخواهند خودشان كه كنند چيزي انجام به وادار را او تا
ندارد او انتخاب محدوده به ربطي شخص نبودن يا بودن آزاد
را انتظار اين ميتواند آيا كه است اين به بسته بلكه
فعلياش نيات با مطابق را خود عمل شيوه كه باشد داشته
و اوست اختيار صاحب ديگري شخص كه اين يا دهد شكل
تا كند دستكاري طوري احوال و اوضاع يا شرايط در ميتواند
نه است ديگري خواست كه شود عملي انجام به وادار شخص اين
اين بر مبتني آزادي كه ميبينيم پس.او خود خواست
يعني است مسلم خصوصي حوزه يك صاحب فرد هر كه است پيشفرض
ديگران كه هست مقتضيات يا شرايط مجموعهاي او محيط در
.دستبرند آن در نميتوانند
است مرتبط آزادي با كه را اجبار يا زور مفهوم اگر حال
.ميشود دقيقتر نيز آزادي از ما كلي تصور كنيم ، بررسي
آزاد چرا كه سوءال اين به دادن پاسخ از پس را بررسي اين
پيش حتي ولي.داد خواهيم انجام دارد اهميت قدر اين بودن
ماهيت تا كرد خواهيم سعي نيز سوءال اين به پرداختن از
اين به كنيم ترسيم دقيقتر را اجبار يا زور از كلي تصور
گوناگون معاني ساير مقابل در را كلي تصور آن كه ترتيب
وجه يك معاني اين.ميدهيم قرار آزادگي يا بودن آزاد
كه شرح اين به دارند آزادي اوليه يا اصلي معناي با مشترك
اغلب كه ميكنند توصيف را حالاتي يا وضع نيز معاني آن
گوناگون معاني همين بين و ميدانند مطلوب را آنها اشخاص
روابط همين وجود علت به و است برقرار ديگري روابط نيز
.ميرود بهكار آنها به اطلاق براي واحد واژهاي كه است
تفاوت كه است اين اينجا در ما وظيفه اولين حال ، اين با
روشن صريح و دقيق شكلي به و حتيالامكان را معاني اين
.كنيم
اين از را خود كاربست بايد كه "آزادي" معني نخستين -2
آن مشخص و واضح معناي همان دهيم قرار آن برابر در اصطلاح
"عموما كه است چيزي همان معنا اين.است مردم عموم نزد در
مردم مشاركت از است عبارت و مينامند "سياسي آزادي"
و قانونگذاري فرايند در مشاركت خود ، حكومت درانتخاب
كاربست حاصل واقع در سياسي آزادياداري دستگاه بر نظارت
واحد كل يك صورت به افراد از گروههايي از ما كلي تصور
اما.ميدهد آنها به جمعي آزادي قسمي كليت اين كه است
باشد ، آزاد معنا اين به كه افراد از متشكل مجموعهاي
و نيست آزاد انسانهاي از متشكل مجموعهاي "لزوما
به "لزوما اشتراكي يا جمعي آزادي اين از فرد برخورداري
كه است مشكل نكته اين پذيرفتن.نيست او فردي آزادي معناي
ايالات مقيم بيگانگان يا كلمبيا ، ناحيه ساكنان "مثلا
حق سنشان بودن پايين علت به كه جواناني يا امريكا ، متحده
نيستند برخوردار شخصي كامل آزادي از ندارند ، دادن راي
.ندارند سهمي سياسي آزادي از چون
عرصه به جوانان ورود كه است بيمعني هم استدلال اين
نظامي به چون.آنهاست آزادي معناي به اجتماعي فعاليت
كه اجتماعي نظامي:شدهاند زاده آن در كه دادهاند رضايت
يك حتي و نميشناسند آن براي بديلي هيچ "احتمالا جوانان
خود مادران و پدران با متفاوت فكري طرز كه نيز كامل نسل
است ميتوانسته كامل رشد به رسيدن صورت در فقط است داشته
آنها ناآزادي سبب نه نظام همين اما.دهد تغيير را آن
اغلب كه ارتباطي.بشود كه هست نيازي نه و ميشود
سوء يك از سياسي نظام به رضامندي قبيل اين بين ميگويند
خلط اصلي علل از يكي دارد ، وجود ديگر سوي از فردي آزادي
همه البته.دارد وجود آزادي معني مورد در كه است تصوراتي
مشاركت فرايند همان.. آزادي" بگويد كه دارد حق كس
فقط اما ".است عمومي قانونگذاري و عمومي قدرت در فعالانه
به اشاره واقع در گفته اين كه كنيم روشن بايد را نكته يك
است مبحث اين در ما نظر منظور كه چيزي آن سواي است وضعي
واژه متفاوت ، حالت دو يا وضع دو اين توصيف در اگر و
هر از وضع اين كه شود تصور نبايد ميبريم كار به واحدي
.يكديگرند بديل يا برابر جهت
كاربست قبيل اين كه است صورت اين به خلط خطر جا اين در
راي فرد بسا چه كه شود واقعيت اين ابهام سبب كلمه يك عام
اين به و كند امضا را خود بردگي سند يا دهد خود بردگي به
رضايت كلمه ، اصلي معناي به خودآزادي محروميت به ترتيب
همه فسخ ، حق بدون اما داوطلبانه ، فردي اگر "مثلا دهد ،
لژيون نظير نظامي سازمان يك به سالها طي را خود خدمات
شخص ، اين كه بگوييم ميتوانيم سختي به باشد ، فروخته خارجي
كه معنايي به -آزاد مقطوع ، قرارداد آن انعقاد از پس
كه يسوعي موءمن فلان يا و ;است كرده زندگي -ماست نظر مورد
خود و ميكند زندگي آئين اين بنيانگذار آرمانهاي وفق بر
ميتوانيم زحمت به ميداند ، "اراده و بيعقل جبري" را
.بدانيم آزاد انساني
را خود انسان ميليونها ديدهايم كه واقعيت اين شايد
نكته اين به را ما نسل ميكنند ، جبار يك كامل تسليم
ضامن "لزوما فرد يك حاكميت انتخاب كه باشد كرده آماده
آزاد نظامي كه حكومتي نظام يك اگر وانگهي ، نيست آزادي
درباره بحث "ظاهرا باشد ، رسيده مردم تصويب به شده ، تعريف
.است بيمورد[وضعيتي چنين در] آزادي ارزش
افراد ، تك تك به نه واحد جمعي به آزادي مفهوم اطلاق
قوم يا جماعت فلان بگوييم كه ميشود روشن زماني
را خود سرنوشت و شوند آزاد بيگانه يوغ از ميخواهند
را "آزادي" واژه كه است مورد اين در.كنند تعيين خودشان
مردم از دسته فلان به اجبار يا زورگويي فقدان معناي به
آزادي هواداران عموم.ميبريم كار به كل يك عنوان به
و ميپرورند دل در ملي آزادي براي را آمالي چنين يك فردي
ملي جنبشهاي و آزاديخواهان بين كه بود هم دليل همين به
مفهوم آمد ، پديد ناآرام ولي مدام اتحادي نوزدهم ، قرن
آن عين ولي است فردي آزادي نظير و قرين چه اگر ملي آزادي
و تقويت موجب همواره ملي آزادي كسب براي مبارزه و نيست
آن به منجر گاه مبارزه ، ايناست نبوده فردي آزادي تحكيم
به خويش قبيله و قوم از را جباري فرد مردم كه است شده
اغلب و ;دهند ترجيح اجنبي اكثريتي آزاديخواه حكومت
بر ظلمانه بندهاي و قيد گذاشتن براي است شده بهانهاي
آزادي به فرد دلبستگي بنابراين ، .اقليتها فردي آزادي
است ، آن به متعلق فرد كه گروهي براي آزادي به ميل و فردي
مبتني يكساني احساسات و عواطف بر "غالبا است ممكن چه اگر
را آزادي از كلي مفهوم دو اين كه است لازم هم باز باشد ،
.داريم نگه جدا هم از صراحت به
آزادي از است عبارت "آزادي" از ديگر متفاوت معناي يك -3
"ذهني" آزادي گاه كه) "مابعدالطبيعي" آزادي يا "دروني"
با را رابطه نزديكترين "احتمالا معني ، اين.(ميگويند هم
خلط آن با آساني به هم دليل همين به و دارد فردي آزادي
اعمال وابستگي ميزان از است عبارت دروني آزادي.شود مي
عقل به است ، قائل خود براي كه ارادهاي يا خواست به فرد
اما.گذرا وضعيتي يا انگيزه به نه او ، استوار اعتقاد يا
ضعف و اخلاقي ضعف آني ، احساسات نفوذ ،"دروني آزادي" نقيض
تامل از پس شخص ، اگرديگران توسط زور اعمال نه است عقلي
نكند حاصل توفيقي ميزند دست آن به كه عملي درباره دقيق
خود امان به را او حساس لحظه در درست او توان يا نيات و
ميتوانيم كند ، عملي ميخواهد را آنچه نتواند و گذارد
همين از گاه.است "نفس بنده" و "غيرآزاد" شخصي كه بگوييم
آن و ميكنيم استفاده نيز ديگري موارد براي اصطلاحات
انجام در افراد مانع خرافه يا جهل ميگوييم كه است وقتي
انجام باشند داشته بيشتري آگاهي اگر كه است كارهايي دادن
".است بخش آزادي علم ، " ميگوييم كه اينجاست و ميدهند
بين آگاهانه نميتواند يا ميتواند شخص كه مساله اين
است گرفته كه تصميمي در يا زند انتخاب به دست بديل چندين
يا خواست افراد ساير آيا كه مساله واين بماند پايدار
موضوع دو خير ، يا كرد خواهند تحميل او بر را خود اراده
هم قدرها آن مساله دو اين كه است بديهي امااست جداگانه
كه شرايطي همان كه شرح اين به نيستند ، هم با بيارتباط
برخي نظر در ميشود ، محسوب زور اعمال مردم از برخي براي
غلبه بايد آنها بر كه نيست معمولي مشكلات جز چيزي ديگر
كه دارد كساني اراده نيروي به بستگي نيز غلبه اين و كرد
آزادي" كه است اعتبار اين به.درگيرند مشكلات آن با
دست به دست زور ، اعمال فقدان معناي به "آزادي" و " دروني
از ميتواند مقدار چه تا شخص كه شود معلوم تا ميدهند هم
جدا حال ، اين با.گيرد بهره مقتضي فرصتهاي به خود معرفت
هم آن علت و است مهم بسيار هم از مساله دو اين دانستن
حوزه در كه است ابهاماتي با "دروني آزادي" مفهوم نسبت
هست غلط باور يك.ميبينيم "آزادياراده" درخصوص فلسفه ،
كلي به را فردي مسئوليت بنيان علم ، يقينگري اينكه آن و
كه هست هم ديگر باورهاي از معدودي ولي ;است ساخته ويران
آرمان كردن بياعتبار در نادرست باور اين از بيشتري سهم
و دهيم شرح بايد تفصيل به را نكته اين.داشتهاند آزادي
ويژه خلط اين به نسبت را خواننده ميخواهم فقط جا اين در
در فقط است آزاد انسان كه سفسطه اين برابر در نيز و
انجام به مجبور نحوي به كه زند عملي به دست كه صورتي
.دهيم هشدار است ، آن دادن
واژه كه فردي آزادي مورد در ابهام موارد از كدام هيچ -4
بردهاند كار به مختلفي مفاهيم به اطلاق براي را واحدي
واژه اين سوم استعمال مورد در موجود خلط از خطرناكتر
واژه كاربرد.كرديم آن به مختصر اشارهاي پيشتر كه نيست
آنچه دادن انجام براي جسماني قدرت" معناي به "آزادي"
عرصه بودن باز يا خواستهايم ارضاي قدرت يعني "ميخواهم
بسياري خيال و خواب عالم در "آزادي" قسم ايناختياراتم
"مثلا كه ميشود ظاهر توهم اين صورت به اشخاص از
و شوند رها زمين جاذبه نيروي از كنند ، پرواز ميتوانند
بروند ، دارند دوست كه كجا هر به "پرندهاي همچون سبكبال"
ميل به را خود محيط ميتوانند كه دارند قدرتي چنان يا
.كنند دگرگون خود
مهاجر محبوبه: ترجمه هايك فردريش: نوشته
"آزادي تاسيس" كتاب از يكم فصل: منبع
دارد ادامه
|