تنهايي سال صد از پس تولد
كتاب نقد
3- است روباه قاتل
ميزنند گشادش سر از را سرنا بعضيها
تنهايي سال صد از پس تولد
نويسي داستان
هدايت سالگي يكصد جشنهاي آستانه در
عابدي احسان
دهه چندين از كه سرعتي همان با ميگذرد ، تندي به زمان
ادبيات اريكه بر ايران در را نويسندهاي سو ، اين به قبل
بيبديل اسطورهاي عنوان به را جايگاهش و نشانده داستاني
از.ميرسد فرا موعود لحظه رفته رفته.است ساخته تثبيت
شمارش پيش مدتها از اما گفت نميتوان كه اكنون ، هم
جشن يك و بزرگداشت يك براي معكوسي شمارش شده ، آغاز معكوس
.تولد
به بايد بگوييم ، روزشماري اين تاريخچه از بخواهيم اگر
و سال 1379 دوم نيمه به بازگرديم ، گذشته نيم و سال يك
تولد سالگرد يكصدمين از سخن بار اولين براي كه زماني
چندين وقفه و سكوت يك بعد و آمد ميان به بوفكور خالق
نمايشگاهي برگزاري زمان يعني سال 1380 پاييز تا بود ماهه
سيحون گالري در هدايت صادق زندگي مختلف دوران عكسهاي از
يك ;است نزديك موعود لحظه كه بياوريم ياد به دوباره تا -
تولد سالگرد صدمين آستانه در طولاني نسبت به سكوت و وقفه
پيشنهاد برابر در سال 1372 در كه سكوتي همان نظير.هدايت
نيمايوشيج ، يكصدسالگي جشن برگزاري بر مبني براهني رضا
برگزاري چگونگي پيرامون او سوالات و ايران ، نو شعر پدر
عكسهاي نمايشگاه طريق هر به.شد ايجاد تولد جشن يك
به نيز سكوت در و شد برگزار شده ياد تاريخ در هدايت صادق
اين برگزاري ميتوان تعبيري به اما.رسيد خود كار پايان
.دانست راه يك آغازگر را نمايشگاه
متن از پررنگتر حاشيه
سوداي كه كساني براي دوباره شروعيسطر سر از چيز همه
سر در هدايت صادق براي آبرومندانه تولدي جشن برگزاري
يك به راهها همه اما ناخواسته چند هر.پروراندهاند
صدسالگي تولد جشن حاشيههاي آن در كه مسيري.شد ختم مسير
چرا شد آغاز گلايههايافت بيشتري اهميت متن از هدايت
.بود رسيده بنبست به هدايت از تقدير راههاي اغلب كه
سالها اين در كه هدايت صادق برادرزاده هدايت ، جهانگير
خود عموي از مانده برجاي آثار به دادن سروسامان مسئوليت
خبرگزاري با گفتوگويي در است گرفته عهده بر را
در هدايت صادق اگر":داشت اظهار ايسنا ايران ، دانشجويان
يكصدمين با همزمان امسال بود ، شده متولد ديگري كشور
ايران در ولي ميشد برگزار خاصي مراسم تولدش ، سالگرد
دوستان از عدهاي تنها.نميكند اقدامي كس هيچ متاسفانه
برپايي مثل كارهايي به دست كه هستند او منسوبين و
گالري مدير سيحون معصومه "..و ميزنند عكس نمايشگاه
برپا او گالري در هدايت عكسهاي از نمايشگاهي كه سيحون
كه برسد روزي اميدوارم":گفت رابطه اين در نيز بود ، شده
كاغذها ، باشد قرار اگر كه باشيم داشته سعهصدر قدر آن ما
نشان برگ گالري در را صادقهدايت عكسهاي و نقاشيها
تعطيل روز چند از بعد را جا اين باشيم مطمئن بدهيم ،
".نميكنند
رويدادي كه ميكند جلوه بيشتر زماني گلايهها اين اما
شهر يعني جهان ، اين ديگر سوي در قبل ماه چند كه را
.كنيم تصوير ذهن در داد ، رخ جنوبي ايرلند پايتخت دوبلين ،
ادامه كه بودند شده جمع خاطر اين به مردم اين همه درواقع
بيست قرن در را - جويس معروف رمان - اوليس جهاني اعتبار
هنوز رماني و بود كرده تغيير سدهاي.بگيرند جشن يكم و
همين.داشت قرار منتقدان رمان بهترين فهرستهاي صدر در
روز اين در.بود كافي ظاهرا رمان ازنويسنده تقدير براي
دوبلين اصلي نقاط در جويس علاقهمندان گرفته ، مه و ابري
اوليس رمان خوانش و خياباني تئاتر برپايي با و شدند جمع
بود داده نشان رمان اين در جويس آنچه به را دوبلين فضاي
كه ميافتاد اتفاق رماني خاطر به همه اين.كردند شبيه
هر از كمتر شايد اما دارد گسترده شهرتي جهان در اگرچه
چند هر حال هر به "..و است شده خوانده نيز رماني
اما بود ، دلپذير جويس همشهريان براي مراسم اين برگزاري
خود از اينكه و "حسرتي" و "آهي" جز نداشت حاصلي ما براي
داشته فرق جهان همه با هميشه بايد ما چرا راستي:بپرسيم
"بگيريم؟ جشن بلديم ما آيا" اصلا و باشيم؟
آبرومند اما ساده
از پس يكي روزها.شد نزديكتر موعود لحظه و گذشت زمان
چند كه زماني يعني رسيد سال ماه آخرين و گذشتند ديگري
اينكه تا بود گذشته هدايت يكصدسالگي آغاز از روزي
بزرگداشت مراسم اولين ماه 1380 اسفند چهارشنبه 8
از هم آن و شد برگزار ايران در "كور بوف" خالق يكصدسالگي
.برق و آب صنعت دانشگاه ادب و شعر كانون دانشجويان سوي
به شد برگزار آبرومندانه حال عين در اما ساده مراسم
بود آمده شوق سر بر كه حالي در هدايت جهانگير كه گونهاي
حضور تاكنون كه ادبي جلسات بهترين از يكي عنوان به آن از
و برنامهريزي و نظم از مراسم":گفت و كرد ياد بود يافته
ما برنامههايي چنين.ميبرد بهره جالبي اجرايي مديريت
".ميكند اميدوار آينده به را
محاق در هدايت
.نيست جشن يك تنها هدايت ، صدسالگي تولد جشن ديگر حالا
برگزاري به تنها.است كرده تن بر هم ديگري لباس
هدايت پستالهاي كارت انتشار يا بزرگداشت مراسمهاي
پيش از بيش واگويه براي شده بهانهاي.نميشود محدود
در كه رفتاري از انتقاد براي آورده فراهم فرصتي و مشكلات
شايد تا شده او از مانده برجاي آثار با سالها اين
هدايت چون نويسندهاي حقوق كمترين احقاق براي وسيلهاي
.ميشود نوشته و گفته مورد اين در بسيار روزها اين.باشد
صورت به اروپايي كشورهاي در هدايت آثار كه باره اين در
اصلي موطن در كور بوف هنوز اما ميشود منتشر گسترده
ادبيات از ميشود مگر اصلا و نيست چاپ قابل هدايت
جهانگير نكرد؟ يادي بوفكور از و كرد صحبت ايران داستاني
انتشار براي هدايت خانواده اقدامات از گزارشي در هدايت
و خون قطره سه كور ، بوف كتابهاي":مينويسد او آثار
كتاب اداره به كه است سال دو مجوز اخذ براي را صادق خيام
دهد توضيح شود پيدا نفر يك كه آن بدون حتي و فرستادهام
آن جايش آن و دارد را عيب اين نوشته اين جاي اين آقا
مميزي در معاصر نويسنده بزرگترين ارزشمند آثار را ، مشكل
چاپ اجازه قبلا كه خون قطره سه مانند اثري حتي.است
"...و آمده گرفتار محاق در يافته
آن بر كه آنچه و هدايت خانه درباره نيز بسيار روزها اين
مدتي آن شدن مهدكودك جريان اصلا.ميشود گفته گذشته
مورد در همينطور و بود مطبوعاتي گزارشهاي اول سوژه
نوشته بسيار هدايت نامههاي و كتب و وسايل و لوازم
گرفته قرار عباسي موزه اختيار در آنها همه اينكه ;ميشود
از.نگهداشتهاند انبار در را آنها هم موزه مسئولان و
دانشگاه به قبل سال چند كه ميشود گفته هدايت تحرير ميز
اما شد ، گذاشته ادبيات دانشكده اختيار در و حمل تهران
.نميشود يافت آن از نشاني هيچ اكنون
طرح آخرين
ظاهرا و ميشويم نزديك داستان پايان به رفته رفته !خب
صادق داستاننويسي جوايز اهداي جز نيست چيزي هم آن پايان
هدايت ادبي مقام نكوداشت براي طرح آخرين و سومين.هدايت
آن در كه سالي روزهاي واپسين تا او ، تولد سال صدمين در
توسط آن برندگان اعلام با و مييابد ادامه ميبريم سر به
مندنيپور شهريار روانيپور ، منيرو از متشكل داوران هيات
اتمام به صادق يكصدسالگي جشنهاي حديث ميرعابديني حسن و
.ميرسد
كتاب نقد
راويان صداي پژواك
محبعلي مهسا
پروينروحطلسم شهلا
آگاه انتشارات
صفحه 126
در كه داستاني يكي.است داستاني لايه دو داراي طلسم رمان
ديگري و افتاده اتفاق شمسي تا 1308 سالهاي 1304 حوالي
حلقه و ميدهد روي حال زمان در ظاهرا كه داستاني
كوه".است آنها دادن روي مكان داستان دو اين ارتباطي
رمان اين در چيز هر از بيش كه چيزي."سنگي برم" و "قرق
.راويهاست زياد تعداد ميكند توجه جلب
فرعي تا گرفته اصلي از رمان شخصيتهاي تمام تقريبا
ادامه صفحه چندين روايتي اوقات گاهي.ميكنند روايت همگي
اين البته.ميشود خلاصه سطر دو در گاهي و ميكند پيدا
يعني داستان ديگر لايه است ، داستان قديمي بخش مورد در
در.ميشود روايت مهندس همان يا فرهاد توسط فقط حال ، بخش
و است فرهاد همان اصلي راوي كه گفت بتوان شايد حقيقت
گوش در هميشه كه باشد زمزمههايي همان شايد ديگر بخشهاي
فقط اين البتهميشود خوابيدنش مانع و ميكند صدا فرهاد
ما دست به ديگري دليل هيچ نويسنده چون است فرض يك
كه ميدانيم را است راوي فرهاد بخشهاييكهنميدهد
محملروايي هيچ ديگر بخشهاي ولي اوست شبانه يادداشتهاي
قرار فرهاد يادداشتهاي كنار در كه خصوص به ندارند
كه ميكند ايجاد خواننده ذهن در را سوال اين و گرفتهاند
شخصي يادداشتهاي وسط ماجرا همه اين و راوي همه اين
و قطعها اين دروني منطق كه سوال اين و ميكنند چه فرهاد
چيست؟ راويها تعويض
مختلفي انواع خواندن با امروزين خواننده مسلما البته
گاه تكنيكهاي با بلند و كوتاه داستانهاي و رمانها از
با تطابق يا بيروني منطق يك دنبال به پيچيده ، بسيار
ميگردد ، دروني منطق يك دنبال به قطعا ولي نيست واقعيت
آيا.باشد شده وضع متن همين درون قراردادهايش كه منطقي
شايد.شايد ميشود؟ يافت متن اين در درونياي منطق چنين
فرهاد گوش به مدام كه باشند صداهايي همان روايتها ، اين
را پيش سال هشتاد هفتاد ، آدمهاي صداي كوه شايد.ميرسند
فرهاد گوش به اكنون هم پژواكش و داشته نگاه خود دل در
.ميرسد
خوبي به پنهانش زواياي با شيرازي لهجه قديم بخشهاي در
ميكشد رخ به را صيقلي و راحت زباني و شده گرفته كار به
حرف زبان يك با همه تقريبا راويها متاسفانه اما
بين كه تفاوتي مگر.دارند تشخص ندرت به زبانها.ميزنند
.دارد وجود مردانه و زنانه حرفزدن نوع
تقريبا.است دروني مونولوگهاي رمان ، قديمي بخش تمام
مثل جزيي خيلي موارد جز به.ندارد وجود ديالوگي وقت هيچ
ذهن از هم آن البته كه "خدر" و "بيگ رادار" بين ديالوگ
مونولوگهاي اين.ميشود روايت "نيكوداد" ،"خدر" پسر
را گويندگانشان ذهن پنهان لايههاي ميتوانستند دروني
اطلاعرساني فقط مواقع بيشتر متاسفانه اما سازند برملا
براي ديگري محمل هيچ نويسنده كه آنجايي از.ميكنند
خوانندهاش ميخواهد ، دلش كه وقايعي گزارش و اطلاعرساني
ذهني مونولوگهاي لابهلاي را آنها ندارد ، بداند ،
انجام زيادي مهارت با هم را كار اين و ميگنجاند راويانش
همين شايد ولي دقيقي ، تركيببندي و بانظم يعني.ميدهد
.ميزند لطمه كار به كه است دقيق تركيببندي و نظم
را راويها از يكي درون صداهاي دارد خواننده كه هنگامي
براي لازم اطلاعات زيركي و مهارت با نويسنده ميشنود ،
كار اين و ميگذارد اختيارش در را داستان معماي بازشدن
ميتوان تقريبا كه ميشود تكرار و ميشود تكرار قدر آن
صداي شنيدن دنبال به نه درنتيجه.است شده اتوماتيزه گفت
.ميرود داستان معماي گشودن دنبال به كه راوي ذهن
اول صفحه چند در نويسنده ترتيب اين به گفت بتوان شايد
برآورده نهايت در كه ميدهد خواننده به وعدههايي كتاب
و عميقتر چيزي دنبال به خواننده ذهن يا و نميشوند
.نميكند پيدا نهايت در و ميگردد متافيزيكيتر
ذهن در زيادي سوالهاي ميرسد ، پايان به كتاب كه هنگامي
دوباره با شايد كه سوالهايي دارد ، وجود هنوز خواننده
هم شايد شوند ، داده جواب كتاب آغازين بخشهاي خواندن
ولي ميدارد نگاه تعليق در را ذهن كه سوالهايي.نشوند
پهلو گنگي و ابهام به بيشتر تعليق اين موارد بعضي در
.ميزند
ذهن در انتها تا سوال اين برزو؟ و گلش رابطه بخش مانند
نشاندن و ماه چهاردهم شب آن از پس برزو چرا كه ميماند
همه اين كه فرزندي تولد منتظر گلش ، بطن در نطفهاش
نشد؟ داشت را تمنايش و كشيده را انتظارش
در كه تعليق در نه كه دست اين از ديگري سوالهاي و
بخش در نويسنده گفت ميتوان.ميمانند باقي گنگي و ابهام
در خصوص به.است بوده موفق بسيار شخصيتپردازي
...و خرس چاه ، كوه ، مثل.غيرمتعارفش شخصيتپردازيهاي
با داراب.ميزنند حرف اينها به خطاب راويها از خيلي
كه انگار.چاه با يا كوه با زنها.ميزند حرف خرس
كه گفت ميتوان نهايت در.خودشان جنس از هستند موجوداتي
در شتابزدگي كمي اما دارد خوبي بسيار خميرمايه طلسم رمان
حناي مجموعه در كه شتابزدگياي.ميخورد چشم به اجرايش
.نميآمد چشم به سوخته
3- است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
كه سايهاي و فاكس ديوي از و ميرفت پيش رايتزويل دنياي
ليندا ميشد ، دور بود افتاده رشد هنگام تا او زندگي بر
سن از آدمهاييكه براي و زد لبخند ماشين توي از
بودند كرده فراموش آنها.داد تكان سر ميشناخت چهارسالگي
اعلام عصبي حالتي با فاكس تالبوت.بود چنين ظاهرا يا
".اميلي مانده ، دقيقه پنج":كرد
تا ميرسيد لعنتي ترن اين كاش":گفت بيتابي با همسرش
پيش ميبرديم را ديوي و ميكرديم تمام را مراسم زودتر
".آمده بد دلم به نميدانم ، .خودمان
"اميلي؟ چرا ديوي؟ درباره":گفت و خنديد تالبوت
مادر؟ آمده بد دلتان به":گفت و كرد اخم اندكي ليندا
"چطور؟
.ليني نميدانم _
به گفتند آنها يعني نه؟ مگر است ، خوب كه حالش اما _
يك شما مادر ، ..و آفتابزدگي و شديد خستگي از غير
!كردهايد مخفي من از كه ميدانيد چيزهايي
اينطور واقعا نه ، عزيزم ، نه":گفت شتاب با فاكس اميلي
".نيست
به.ميزني حرف زيادي تو اميلي":گفت غرولندكنان شوهرش
فرستاده فلوريدا به را ديوي وقتي مگر !آمده بد دلم
"نكرديم؟ صحبت او با تلفني همه بودند
خاص صداي و لحن از اين وجود با بود ، شده آرام ليندا
.كرد تعجب تالبوت
براي اينها همه بكن ، را فكرش":گفت و كشيد آهي اميلي
"!است ديوي
به اميلي "!كوچولويش همسر براي و":گفت فاكس تالبوت
،(رايتزويل سرمايهگذاري شركت از) مككنزي دولاند خانم
:گفت و زد لبخند بود ، گرفته بالا افاده با را بينياش كه
".ميزند برق دماغت ليندا ، "
قوطي دنبال به و بود برده كيفش به دست كه ليندا ،
".همسرش و":گفت خود با ميگشت ، كرمپودرش آمينهدار
و فاكس تالبوت برادرزاده مرخصي ، آخرين در روز آن
رفته گزو پاين به پيكنيك براي هم با او دخترخوانده
خم ليندا و ريخت كتش روي مايونز سس كه اين از بعد.بودند
ليندا.افتاد اتفاق آن ناگهان كند ، پاك را آن تا شد
به نه اما ميافتد ، اتفاق اين روزي كه ميدانست هميشه
.مسخره شكل آن
كنيم؟ چه را اميلي زنعمو و تال عمو":بود پرسيده ديوي
".ليني نميكنند قبول آنها
.دارند دوست تورا آنها چرا ، نميكنند؟ قبول _
خودت و هستي آنها فرزند تنها تو اما است ، درست بله ، _
.هستم كي من...كه ميداني
شد ، منظورش متوجه بعد ".هستي ديوي تو":گفت اول ليندا
ديوي كن نگاه":داد ادامه جدي لحني با و نشست برخاست ،
كه است فاكس اين براي من خانوادگي نام اينكه اول فاكس ،
".داري خوني رابطه تو حاليكه در هستم ، فرزندخوانده
است همين مطلب اصل.خوني":گفت و زد كمرنگي لبخند ديوي
".گفتي كه
حرف طوري.است تو بچگي به مربوط اتفاق اين اينكه دوم _
يك.بوده تو تقصير پيش سال يازده اتفاق انگار كه ميزني
تقاص دادهاند انجام مادرش و پدر كه آنچه براي نبايد بچه
مادر و پدر نميدانم حتي من كن ، نگاه من به.بدهد پس
از منمرده يا زندهاند اصلا يا هستند ، كي واقعيام
.نميدانم هيچي آنها
.است منفي نكته اين دارد ، فرق قضيه اين _
.ميترسيد بود ، شده عصبي ليندا
احساس با را مشتركمان زندگي ميخواهي اگر فاكس ديوي _
...اتفاق آن..بگذاري و كني شروع خودت براي تاسف
به تنهايي به خودت است بهتر بيندازد ، فاصله ما ميان
.بدهي ادامه زندگي
تالبوت مثل درست "ليندا ببين":گفت ناراحتي با ديوي
".اميلي ببين":ميگفت كه
موضوع حالا همين است ، اين بكنيم بايد كه كاري ديوي ، _
خب ، كه كردند قبول اگر.بگوييم بابا و مادر به را
و چون بخواهند اگر اما ميشود ، بهتر و سادهتر همهچيز
"...كنند چرا
ميكني؟ ازدواج من با هم باز _
آورده زبان بر را ازدواج كلمه ديوي كه بود باري اولين
.بود
و برخاست كند پنهان را نگاهش ترس كه اين براي ليندا
ما بگوييم ، آنها به برويم بيا ديوي ، ":گفت نفسزنان
".نداريم وقت زياد
حالا _ حالا هم و روز آن در هم داشت ، هراس هميشه ليندا
مردم همه و بود سرش بالاي درخشان و طويل پلاكارد آن كه
استقبال براي تعطيلشان روز لباسهاي بهترين با رايتزويل
.بودند آمده ايستگاه به ديوي
"فردا؟ گفتي فردا؟":گفت آرام فاكس تالبوت
فكر ولي كنيم ، عروسي امروز همين ميخواستيم":گفت ليندا
در دوليتل دكتر با گذاشتن قرار و جواز گرفتن ميكنم
".ميكشد طول مدتي متديست كليساي
كه شوهرش به نگراني با و "عروسي":كرد تكرار فاكس اميلي
سرش و ايستاده پيانو كنار خاكسترياش موهاي و بلند قد با
.نگريست بود ، چرخانده اندكي را
بر محوي لبخند كه تپلاش ، مادرخوانده ميدانست ليندا
تالبوت كه ميانديشيد اميلي.ميكند فكر چه داشت ، لب
ميتوانست حاليكه در ميآيد ، نظر به قوي چقدر هميشه
.باشد ضعيف بسيار
ميزنند گشادش سر از را سرنا بعضيها
ابراهيم اضطراب رمان انتشار مناسبت به ميرصادقي جمال با
نويسي داستان
زند صاحبان سجاد
كه وقايعي بر مبتني است ماجرايي ،"ابراهيم اضطراب" رمان
روايتي حيطه.ميافتد اتفاق سابق رژيم آخر سالهاي در
پهلوي حكومت روزهاي آخرين حوالي روز هفت در رمان ، اين
داراي است دانشگاهي استاد "ابراهيم اضطراب" قهرماناست
زندگي نوعي به تمايل او طرفي ، از.دوگانه شخصيتي
نوعي در تا دارد ميل ديگر طرف از و دارد آرمانگرايانه
در دروني تضاد اين.سازد پنهان را خود دنيايي ، زندگي
مياندازد ، كييركهگارد ياد به را ما ابراهيم ، شخصيت
اضطراب" در بينامتني رابطه.او آثار در ايمان و شك ياد
يك پيامبر ، ابراهيم زندگي با كه آن بر علاوه "ابراهيم
دانماركي ، فيلسوف اثر به دارد ، دروني گفتوگوي
تاريخ با وبهنوعي است وامدار (لرز و ترس) كييركهگارد ،
ابراهيم ، رفتار در اضطراب اين.است وابسته ايران اساطيري
نيز ايران باستاني پادشاه فريدون ، رفتار با رمان ، قهرمان
كه متفاوت ديد زاويه دو ميرسد نظر به.نيست بيشباهت
است ابراهيم ديدگاه از (دروني گفتار) شخص اول زاويه اولي
به دليل اين به است ، سومشخص ديد زاويه روايتگر دومي و
نمايش به را اضطراب و تشويش اين تا شدهاند گرفته كار
دو اين از توامان استفاده است قرار بهعلاوه.بگذارند
ديگري و است راوي شخصي قضاوت نشانگر يكي كه ديد ، زوايه
كاركردي مينگرد ، شخصي منفعت هرگونه از خالي روايت ، به
ما كه هرگاه كه ترتيب اين به ;بدهد رمان به همهجانبه
كه هرگاه و ميشويم نزديك راوي به ميكنيم نياز احساس
موجود اطلاعات و حاكم فضاي نمايشدهنده رمان ، است قرار
از يكي.ميخوانيم را روايت سومشخص ، ديدگاه از باشد ،
متفاوت ديدهاي زاويه از بهكارگيري نحوه اين كه مشكلاتي
روايت تداخل.است خوانش امر در وقفه ميكند ، ايجاد ما در
.ميكند جدا متن روانخواني از را ما روايت غيرخطي نحوه و
به غيرخطي صورت به اطلاعات دادن نحوه كه ميرسد بهنظر
از را روايت ما.است شده داده قرار رمان در عمدي صورت
با داستان.نميخوانيم ساده و روان صورت به آخرش تا اول
مبارز ، و آرمانگرا زن فرزانه ، با ابراهيم عاشقانه رابطه
و سال سه حاصل ابراهيم اضطراب حال هر به.ميشود شروع
.است ميرصادقي جمال تلاش نيم
دركتابخانه كارگري نويسنده ،
زندگي مردي بزرگ ، تهران نقاط شماليترين از يكي در
كنار در همواره اخير ، دهه چند در ناماش كه ميكند
طور به كه مردي ;است داشته قرار داستاني ادبيات واژه
در پژوهش به مينويسد ، رمان و داستان خستگيناپذيري
عنوان به سال چندين و است مشغول ادبيات متفاوت حوزههاي
.است گمارده همت داستاننويسي مدرس
با را تحصيلاتش.شد متولد تهران در سال 1312 در او
پايان به تهران دانشگاه از فارسي ادبيات ليسانس عنوان
پرداخته گوناگوني شغلهاي به تحصيلات اتمام از بعد.برد
به كه..و كتابداري معلمي ، كارگري ، ;جمله از است
.است داشته نويسندگي با كمي بسيار ارتباط خودش ، عقيده
با تنها نويسندهاي كه ميافتد اتفاق كمتر حال هر به"
".كند معاش امرار بتواند نوشتن
در دانشگاه ، مدرس عنوان به اما انقلاب از بعد
و صدا دانشكده و آزاد دانشگاه زيبا ، دانشگاههنرهاي
و است نوشتن راستاي در كه ميپردازد تدريس به سيما
.داستاني ادبيات
از بيش است چيزي ميرصادقي تلاش دهه چهار از بيش حاصل
پژوهشي آثار و رمان داستان ، شامل كه اثر پنج و بيست
"چشم سبز شاهزاده" او از شده منتشر اثر اولينميشود
در":ميگويد او.رسيد چاپ به سال 1337 در كه دارد نام
سخن مجله سوي از كوتاهنويسي داستان مسابقه يك سال 1336
برگزيده اول نفر عنوان به مسابقه اين در من.شد برگزار
".بپردازم داستان به جديتر تا شد سبب امر همين.شدم
تدريس را آن داستاننويسي ، بر علاوه كه ميرصادقي جمال
كه چرا دارد ، نيز فن اين درباره كتابهايي ميكند ، هم
هنرها ديگر و نقاشي مثل بايد نيز را داستان است معتقد
،"داستاني ادبيات" ،"داستان عناصر".گرفت فرا
و داستان جهان" ،"داستاننويسي هنر واژهنامه"
در او شده منتشر آثار جمله از "كوتاه داستان پيشكسوتان
جهان" نوع ، اين در او اثر آخرين.است "داستاننويسي" باب
برخلاف كه دارد نام "كوتاه داستان پيشكسوتان و داستان
اين.ميپردازد ايراني نويسندگان به اسماش ، هم كتاب
كوتاه ، مقاله يك طي اول بخش در.است بخش سه شامل كتاب
يكي بود يكي" از يعني شروع ، از ايران داستاننويسي سير
قرار بررسي مورد انقلاب تا جمالزاده ، محمدعلي اثر "نبود
اول نسل نويسندگان آثار از منتخبي دوم فصل در.ميگيرد
جلال آذين ، به.م هدايت ، صادق جمالزاده ، محمدعلي شامل
به دانشور ، سيمين و گلستان ابراهيم چوبك ، صادق آلاحمد ،
و بيست سوم ، بخش در و رسيده چاپ به آثار اين تفسير همراه
انقلاب از بعد آشناي نام و جوان نويسندگان از داستان دو
شاگردان از نويسندگان اين.است شده داده قرار ،(سوم نسل)
نمونه داستانها ، اين كه است معتقد او و هستند ميرصادقي
.است درسهايش عيني
شدم نويسنده چگونه
نويسنده چگونه" ميپرسيم نويسندگان از بعضي از وقتي
خيلي ميرصادقي ، اماميگويند غريبي و عجيب دلايل "شديد؟
قصههاي از يكي در كه گفت ما پرسش اين جواب در صادقانه
موضوع اين به نيز "شكرشكن طوطي" نام به "روشنان" مجموعه
مرافعههاي طبق كه بود قرار اين از ماجرا.است پرداخته
را خانه نويسنده ، مادر روز يك عروس ، و مادرشوهر متداول
تنها مادر ، فراق از دلشكسته و غمگين نيز اوميكند ترك
.ميزند خانه زيرزمين به سري تابستاني ، هواي در سرگردان و
شروع و مييابد را "نامدار اميرارسلان" كتاب آنجا در
را دردهايش انگار كه ميشود متوجه.خواندن به ميكند
فهميدم كه بود آنجا از":ميگويد او.است كرده فراموش
".باشد جالب ميتواند اندازهاي چه تا داستان
ده به يعني ميافتد ، تعويق به كمي داستان نوشتن موضوع
گرفتيم تصميم سالها اين در":ميگويد او.بعد سال يازده
شروع را داستاننويسي دوستان ، از نفر هشت _ هفت با كه
سي ، و بيست دهه سالهاي يعني سالها ، آن در اما.كنيم
آن در.ميدادند بها داستاننويسي و ادبيات به كمي افراد
از آن در كه كتابي نه و بود كلاس نه سالها ،
براي را داستانهايمان ما ، اغلب.باشد حرفي داستاننويسي
".ميخوانديم هم
داستاننويسي دوم نسل و ميرصادقي جمال
شد ، كشيده آنها نسلبندي و نويسندهها به ما گفتوگوي
:گفت.بدانيم او نظر از را طبقهبندي اين تا نديديم بد
".داشتهايم داستاننويسي نسل سه حال به تا ما"
را اثرشان اولين كه دربرميگيرد را نويسندگاني اول نسل
نوشته نبود يكي بود ، يكي چاپ سال) سالهاي 1300 طي
چاپ به ،(مرداد كودتاي 28 سال) تا 1333 (جمالزاده
.برديم نام قبلا را دوره اين نويسندگان.باشند رسانيده
.داستانياند ادبيات آغازگران اينان
اين.است انقلاب شروع تا سالهاي 1332 شامل دوم نسل
نسل اين جزء هم ميرصادقي.است شكوفايي و رشد دوره دوره ،
...و گلشيري هوشنگ ساعدي ، غلامحسين صادقي ، بهرام.است
.هستند دومي نسل
از بعد كه ميشود اطلاق نويسندگاني به هم سوم نسل
گفته به دوره اين.كردهاند شروع را كارشان انقلاب
عده يك كه ترتيب اين به".است ناهمگوني دوره ميرصادقي ،
دنبالهرو ديگر عدهاي رفتهاند ، مكتبي ادبيات كار سراغ
.باشند پستمدرنيست ميخواهند هم عده يك و هستند دوم نسل
گرايش سه به نيز دوم نسل نويسندگان اما و..
.ميشوند تقسيم اقليمي ادبيات و اجتماعي روانشناسي ،
به تقيمدرسي و ترقي گلي ساعدي ، صادقي ، بهرام گلشيري ،
و ميرصادقي.ميدهند بها بيشتر اثر روانشناسي خصوصيات
تلقي اهميت با را اثر اجتماعي خصوصيات كيانوش محمود
علياشرف و دولتآبادي محمود محمود ، احمد.ميكنند
.دارند بيشتري توجه اقليمي خصوصيات به درويشيان
پستمدرنيسم و تعهد عدم تعهد ،
تلاش كه نويسندههاست از دسته آن جزء ميرصادقي جمال
او.دهد قرار كارش سرلوحه را اجتماعي مسائل تا دارد
از بيشتر دوم و اول نسل نويسندگان كه است معتقد
.داشتند را اجتماعي مسائل دغدغه سوم نسل نويسندههاي
به كه است گروهي آن سوي از مخصوصا تعهد عدم اين
اين كه است باور اين بر او.دارند گرايش پستمدرنيسم
آنكه طرفه.دارند پستمدرنيسم از نادرستي درك نويسندگان
.است شده مطرح آزمايشي صورت به غرب در هنوز مكتب ، اين
گشادش سر از را سرنا بعضيها":ميگويد ميرصادقي
".مينوازند
پستمدرنيسم شاخصهاي از يكي را جادويي رئاليست او
تصور ، داستانها ، قبيل اين در كه ترتيب اين به ;ميداند
سال صد" در.ميآميزد هم در واقعيت با افسانه و تخيل
شده عاشق كه مردي دور تا دور طلايي پروانههاي "تنهايي
عروج ملافهاش با خوشگله رمديوس يا.ميچرخند است ،
پستمدرنيسم.دارند تمثيلي حالتي اينها همه.ميكند
با البته.مدرنيسم و پيشامدرن از التقاطي است تركيبي
متفكران سوي از فرهنگي ، نوع اين كه ، نكته اين به توجه
.است شده تعريف گوناگون بسيار مختلف ،
|