عمومي فلسفه جنبش
(3) ماركس نامههاي صندوقچه
فلسفي پرسش يك و صد
14_ زندگينامه:هابز توماس
يادداشت
عمومي فلسفه جنبش
بلاكبرن سيمون با چيلفا موم پيتر مصاحبه
بسترهاي و زمينهها فراهمآوردن تحليلي ، فيلسوفان فكري پروژههاي مهمترين از يكي
بياموزند ، مردم به كه است اين براي آنها تلاش.است فلسفه شدن عمومي براي مناسب
با مصاحبهاي آكسفورد انتشاراتنيست نشين عاج برج متفكران به متعلق تنها فلسفه
مي شمار به عمومي فلسفه جنبش سردمداران از يكي كه است داده ترتيب بلاكبرن سيمون
.است مشهور كرده ، منتشر را آن آكسفورد انتشارات كه او فلسفه ديكشنري.رود
را فلسفه دنياي درهاي بتوانم اگر ميشوم خرسند بسيار
كنم باز نديدهاند ، را آن حال به تا كه مخاطباني روي به
ادبي جواد محمد:ترجمه
خود آيا اول سوال عنوان به.ميگويم خوشآمد را آكسفورد به كمبريج از شما بازگشت &
ميدانيد؟ كمبريج علمي سنت در فيلسوفي را
همه مورورامسيي حدي تا و ويتگنشتاين راسل ، همچون من علمي الگوهاي اولين زيرا بله
ميكنم اذعان باشد وسيعتر ما سخن و ديد پهنه اگر البته.بودند كمبريج فيلسوفان
متمايز آواي ميكنم امافكر بودهاند موثر بسيار من در نيز فلاسفهديگر كه
.دهم قرار آن معرض در را خويش كه داشت آن بر مرا كمبريج
آيا كردهايد ، متخصص غير مخاطبين براي فلسفه تدريس به شروع شما اخير سال دو در &
فيلسوف؟ غير مخاطبين عموم براي يا است مطبوع بيشتر فلسفه دانشجويان براي تدريس
و لذت درجات باب اين در كنم ، دستهبندي را امر اين بتوانم كه نيستم مطمئن
دنياي درهاي بتوانم اگر ميشوم خرسند بسيار شخصه به من.است متفاوت خوشآيندي
حال عين در اما كنم باز نديدهاند ، را آن حال به تا كه مخاطبيني روي به را فلسفه
.ميبرم وافري حظ نيز تخصصي مباحثه از اوقات اغلب
داده درخور پاسخي فلسفه ، باب در دانشگاهي غير مخاطبين مناسب انتظارات به آيا&
ميشود؟
در كتابها جلد روي بردارند نيز ناخوشايندي معاني عناوين زيراخير هميشه
منطقي كتب تا راهنما كتب تا گرفته فنگشاي از ميشود يافت عنواني هر كتابفروشيها
باشد روح تقويت پيرامون علمي مباحث يا عرفاني حكمي كتب مخاطب ، انتظار اگر.خشك
او به او انتظار از بيش پاسخهايي و كرد خواهد متعجب را او فلسفه دانشكده البته
فلسفه فرهنگستان كه است پراهميت نيز امر اين حال عين در اما داد خواهد
موضوعات بقيه به نسبت ديني سنتهاي در حتي و حكمي سنتهاي در را ديدگاههايش
.نميكند محدود كامل بهطور
از يكي ميبينند كه وقتي ميشوند خرسند دانشگاهي فلاسفه كه است اين من احساس &
اين با آيا است؟ كرده كسب فلسفه به نسبت را وسيعي گستره توجه فيلسوفشان همكاران
موافقيد؟ من سخن
تلاش فيلسوف غير عموم جلب براي و ندهم انجام را كار اين من اگر ميكنم فكر من بله
وضعيتي چنين كه است اين بر من تلاش البته زد ، خواهند جلو من از دوستانم بقيه نكنم ،
آنها كه معني اين به است ديگري نحو به موضوع عمومي فلاسفه براي اما نشود ايجاد
را مردمآنها از بسياري كه را حواشي مادر كوششهاي اگر ميشوند خوشحال بسيار
.بكشانند امور متن به ميانگارند ، دروغ
دارند؟ قرار بالايي اعتبار در انگلستان يا آمريكا در فلاسفه آيا &
فلسفه خصوصا فلسفه ، ميان نيرومندي اتصال متحده ايالات در.است سخت دادنش عموميت
كه هستند حقوق دانشكدههاي كار مجراي البته.است برقرار عمومي زندگي و سياسي
كه علت اين به ميگيرند اختيار در بالايي سطح در را عمومي خرد آنها از بسياري
خودي به كه است اساسي قانون از تفاسيري به وابسته متحده ايالات قوانين از بسياري
.هستند فلسفي روشنفكري ملاك خود
احساسات يا هيجانات مورد در "غالب احساسات" عنوان با شما كتاب از عمدهاي بخش &
فكر چرا.است كرده جلب خود به فلسفه در را زيادي توجه حاضر حال در كه موضوعي است ،
بود؟ گرفته قرار غفلت مورد مديدي مدت براي موضوع اين ميكنيد
عقل ميان تقابل حتي و رواقيون فلسفه قديمي موضوعات جزو موضوع اين سابقه ، لحاظ به
به فلاسفه از بسياري البته.است بوده ناپسند معناي به احساس برابر در خوب معناي به
قدرت حملات اين برابر در دشواري بسيار نحو به ايده اين اما كردهاند حمله ايده اين
در كه فلاسفه از نسل واپسين ميكنم فكر من كوتاه كلام يك در.است كرده حفظ را خود
احساس ، در بنيادها ادراكي خلوص بر كردهاند توجه خودشان احساسات به امر اين تبيين
اين با شود كمتر يا بيشتر ميتواند سگ از ترس احساس بنابراين.ورزيدهاند تاكيد
مورد در ما است ممكن آنچه بدون كه ميدهد نشان امر اين.است خطرناك سگ كه باور
.برنميانگيزد را جاذبهاي هيچ احساس باب در سخن كنيم ، بيان باورهايمان يا آرزوها
از فهم افزايش تاثير تحت حدي تا كه كند تغيير ميتواند البته چنيني اين وضعيت
تصميمات همه شامل احساسي واكنشهاي انحاء.ميباشد احساس عصبي ويژه فيزيولوژي
نمايش ويژه سهم به معرفتي دانشمندان و تكاملي روانشناسان اگرچه.ميگردد عملي
.شدهاند علاقهمند اجتماعي تعهدات و ارتباطات و عمومي تصميمات ايجاد در احساسات
علاقه كه پرداختهايد نظر اين با ستيزه به شما "غالب احساسات" كتاب از فصل يك در &
داشتند وجود زيادي تئوريهاي بيستم قرن در.است انساني انگيزههاي همه قلب خود به
فلسفه از بهرهاي بدون اجتماعي علوم و كاوي روان زيستشناسي ، از مثال عنوان به كه)
براي كه دلايلي علت به را امور واقعا ما ميكردند استدلال و (بودند گرفته نشات
بازپس تفكر نحوه اين ميكنيد فكر شما آيا نميدهيم؟ انجام ميكنيم بيان آنها
ماند؟ خواهد باقي انساني دائمي محرك عنوان به يا رفت خواهد
فلاسفه براي فصل اين مناقشات مهمترين.بماند پايا حدي تا حالت اين كه دارم آن بيم
.شد شناخته كرد بيان را آنها جوزفبوتلر كه زماني قرن 18 ، از پس
عين در و پرداختند آن بازشناسي به آمدند وجود به كه محققين از جديد نسل هر اما
جديد علم كه كردند اظهارنظر و ريختند هيزمي نيز عمومي مخاطبين كوره ، اين بر هم حال
- نهاد نام را آن بتوان كه آنچه هر يا اقتصاد يا روانكاوي يا انقلابي تئوري -
.هستيم ديگري چيز يا چيز ، يك واقعيت همه ما ، كه است داده نشان
بنابراين.است سخت بسيار خود ، از ما ادراك جمله از امري هر درك اغلب گفت بايد
را (دارد وجود انساني انگيزههاي همه براي كليد يك) كه را ديدگاه اين مردم
سخنان شنيدن مستعد سفيد جامههايي در را خويش يكسونگرانه ديد اين با و برميگيرند
.كنند كمك آنها به خودشان زعم به شايد تا ميدهند جلوه ديگران
پاسخهاي به اشارهاي آيا دارد ، همراه به هم اصولي نتايج شما اخلاقي تئوري آيا&
دارد؟ نيز عملي اخلاق پيامدهاي مورد در ويژه
و ليبرالي نگرشهاي برابر در است عمومي تمايل يك تئوري اين ميكنم فكر من
كلمه يك بيان با من.انساني استعدادهاي و نيازها مثل اموري بر متمركز نگرشهاي
اين ميكنم فكر زيرا نميكنم آسوده را خود تكاليف يا حقوق يا مطلق ممنوعيت مثل
اغلب كه حالي در بگيريم بهره آنها از بيشتري مراقبت با ما كه دارند نياز مفاهيم
.ميشوند وانمود زندگي مشكلات برابر در سادهاي و كننده تعيين پاسخهاي صورت به
مباحثي پيرامون تفكر با شود فراهم عمومي همكاري يك ايجاد امكان من براي اگر ولي
سر ما از كه اشتباهاتي برابر در كه شد خواهد ايجاد عميق موقعيتي ،"انگيزه" مثل
.داشت خواهيم آگاهي پيشاپيش ميزند
زبان ، فلسفه اخلاقي ، روانشناسي اخلاقي ، تئوري چونان موضوعات از وسيعي طيف در شما &
تمام شما ديدگاههاي ميكنيد فكر آيا زدهايد تحرير به دست متافيزيك و علم فلسفه
با شما علمي فلسفه ديدگاه ميان ارتباطي يا دربرميگيرد را فلسفي زيرساختهاي
ندارد؟ وجود اخلاقيتان روانشناسي
نتايج از سرتاسر ديدگاهها اين كه ، اين بيان از من اما دارد وجود ارتباطي البته
صاف به فلسفه در بگويم بايد مثال عالم در.ميكنم خودداري هستند فلسفه منطقي
سربرميآورند ، فرش همان ديگر جاي از چينها اين كه مشغوليم فرشي نمودنچينهاي
كه است متمركز محور اين بر ميدهد پيوند هم به را من ديدگاههاي تمام كه ريسماني
حالتي نماينده كدام هر اشياء اين اينكه فرض با منظم صورت به را مختلف اشياء وقتي
ديگر اشياء وقتي و ميشود نحوي به ما ديد ميدهيم قرار هم كنار هستند ما جهان در
زمين فراز بر ما كه ديدي تفاوت مثل ميشود عوض هم ما ديد ميشوند اشيا اين جايگزين
.هستيم خيابان و كوچه در و زمين در كه وضعيتي آن با مقايسه در داريم زمين به نسبت
عمل ديگري نحو به ميتواند علم فلسفه اما ميكنند آشكار را تباين اين اخلاقيات
.نمايد
باشيد؟ چه داشت امكان نبوديد ، فيلسوف اگر&
بيرون كه خوشحالم من اما بود حقوق من ، صيد براي تور مطمئنترين زياد احتمال به
.گرفتم قرار تور اين
(3) ماركس نامههاي صندوقچه
شيريان مريمسادات
*مير زيگفريد به ماركس نامه
آوريل 1867 هانور ، 30
گور لبه بر پرسهزدن حال در همواره چون ندادهام؟ را نامههايت پاسخ هرگز چرا
كاري.كنم استفاده كارم به دادن پايان براي فرصتي هر از بايد بنابراينهستم خويش
به نياز اميدوارم.كردهام قربانياش را خانوادهام و خودم زندگي شادي و سلامتي كه
وقتي.ميگيرد خندهام خردشان و "عمل اهل" اصطلاح به مردان از.نباشد بيشتري توضيح
به تنها و كند پشت بشري رنجهاي و آلام تمام به ميتواند باشد ، گاو گرفت تصميم كسي
صورت به شده اگر حتي را ، كتاب اين و ميمردم اگر بنابراين باشد خودش پوست برق فكر
هفتههاي طي كتاب اول جلد.نبودم بيش بيمصرفي نميرساندم ، اتمام به دستنوشته
اقتصاد بر نقدي سرمايه ، " آن عنوانشد خواهد چاپ هامبورگ در اتوميسنر توسط آينده
به مسيرم در و بگيرم را دستنوشتههايم كه آمدهام آلمان به اين براي.است "سياسي
توليد فرآيند" به كتاب اول جلد.بگذرانم هانور در دوستي با را روزي چند لندن
شرح به تفصيل به كردهام سعي علمي ، بسطهاي و شرح بر علاوه.ميپردازد "سرمايه
و گذشته سال بيست طي كشاورز ، و صنعتي كارگر طبقه شرايط و بلااستفاده رسمي منابع
خدمت در تنها اينها تمامي كه دانست خواهي خود ، .بپردازم ايرلنديها شرايط همچنين
.شود منتشر كتاب تمام آينده سال يك تا اميدوارم.گرفت خواهند قرار "انساني براهين"
.است آمده آن در اول جلد در شده مطرح نظريات نتايج و است اول جلد ادامه دوم جلد
است10 بعد به هفدهم قرن اواسط از سياسي اقتصاد تاريخ شامل نيز سوم جلد
اول اينترناسيونال عضو آلماني ، _ آمريكايي سوسياليست (1840_ 72) مير زيگفريد *
.داشت شركت نيويورك در آلماني كارگران جنبش تشكيلات در وي بوده
جلد يك اما ;كند منتشر جلد يك در را سرمايه اول جلد ادامه داشت نظر در ماركس_1
جلد به تبديل [افزوده ارزش نظريه] كتاب سوم جلد نتيجه در.شد تبديل جلد دو به
.شد چهارم
فلسفي پرسش يك و صد
كوهن مارتين
صالحي آرش:مترجم
ديكتاتيا:هفتم مسئله
بود غيرمردمي كاملا حكومت اين.نداشتند دلخوشي حكومتشان از چندان ديكتاتيا مردم
اين ابراز براي دموكراتيكي مكانيسم هيچ ديكتاتيا مردم براي كه اين تاسفآور و
.شد سازماندهي زيرزميني تبهكاري باند يك هوايي و حال چنين در.نداشت وجود نارضايتي
.بود قايل تروريستي عمليات و مسلحانه مشي به گروه اين
بمبي تروريستي گروه اين آن طي كه خرابكارانه ، و ايذايي تحركات اين از يكي از بعد
و آمد خشم به نخستوزير كرد ، منفجر (HQ) ديكتاتياويل امنيت سازمان ساختمان جلوي را
اين 30 به وزير نخست.كنند دستگير را مخالف سرشناس چهرههاي از تن تا 30 داد دستور
داشتهاند ، دست بمبگذاري اين در كه افرادي اسامي بايد يا كه داد اولتيماتوم تن
نفر اسم 2 ذكر حداقل.داد خواهند باد به را سرشان آنها همگي كه اين يا شود ، مشخص
در بود دلگرمياش هم و گرمي هم كه ژاكتي با نخستوزير.بود لازم بمبگذار
با افتادند قانون چنگ به تروريستي باند رهبران كه داشت اعلام و شد ظاهر تلويزيون
.هستيم بيشرم مجرمان اين از اقرار گرفتن درصدد حكم صدور از قبل همه اين
فكر نخستوزير جالب چندان نه پيشنهاد درباره تا شدند ، آزاد موقتا مخالف رهبران
.نداشتند دخالتي بمبگذاري قضيه در رهبران اين از يك هيچ بود مسلم چه آنبكنند
مشخص بمبگذاران اسامي اگر.هستند كساني چه خرابكاران كه نميدانستند آنها حتي
تروريست ، خرابكاران اين از حمايت جرم به گناهكار ، يا بيگناه نفر ، هر 30 نشود
بر نيشخندي كه حالي در ديكتاتيا مخفي پليس رئيس را سخنان اين.شد خواهند تيرباران
در را زيادي حوادث مخالف سرانكرد اظهار ميشكاند ترق ترق را انگشتانش و داشت لب
.بگيرند دستكم نبايد را تهديد اين كه ميدانستند و داشتند خاطر
دو آن بياندازند قرعه خود بين افراد:كرد پيشنهاد راهحلي رهبران از يكي نشستي طي
.دهند نجات مرگ از را بقيه و بپذيرند را بمبگذاري مسئوليت بايد باختند كه نفر
چنين آيا اما شوند تيرباران همگي كه است اين از بهتر حل راه اين ميرسيد نظر به
است؟ اخلاقي حلي راه
:ششم مسئله يادآوري
حال اين با و ،(OH32) شود پيدا اكسيژن و 2 هيدروژن از 3 مركب مايعي مريخ در اگر
نوشيدن به حاضر شما آيا است؟ آب همان مايع اين آيا باشد داشته را آب خصوصيات همه
هستيد؟ آن
:ششم مسئله درباره بحثي
!كنند نوشجان مسئله طراح فيلسوفان همان را مايع اين بگذاريد
14_ زندگينامه:هابز توماس
مارتينيك.پي.اي:نوشته
معظمي علي:ترجمه
آكسفورد
راه از اشيا نمود يعني ،"انواع".آموخت نيز را ارسطو طبيعيات منطق بر علاوه هابز
هنگامي و ميبينيم ما مييابند ، قرار چشم در نمودها اين وقتي.ميشوند منتقل هوا
.هستند تضاد يا سازگاري حاصل نتايج از بسياري.ميشنويم ما ميگيرند قرار گوش در كه
از خارج طبيعيات اين تبيينهاي باقي كه ميكند اذعان خود منظوم زندگينامه در هابز
.بودهاند او باور و درك
اواخر در كه است كرده استخراج را خطابياي آثار جزييات تازگي به اسكينر كوانتن
كه ميرفت انتظار دانشجويان از انگليس در استوارتها عصر اوايل و تئودورها دوره
آثار اين هم هابز كه ميگيرد نتيجه اسكينر.بيابند مهارت آن در و بياموزند را آنها
هابز اينكه درباره من.است شده متاثر آنها از بسيار هم و آموخته خوبي به را
شك اما ندارم ، چنداني ترديد است خوانده بوده ، لازم كه را متنهايي همه احتمالا
تاثير نوشتهها اين از زندگانياش بعدي دورههاي در يا و زمان آن در هابز كه دارم
همچون ديگري ، فعاليتهاي به را خود وقت بيشتر كه ميزند لاف هابزباشد پذيرفته
"بزرگ حظ" و ميبرد لذت كلاس از گريختن از او.است ميگذرانده زاغچهها ، گرفتن
آسمان و زمين نقشههاي به دوختن چشم و كتابفروشيها به رفتن در او براي آموختن
نقشه روي بر زمستان تا بهار از را خورشيد حركت مسير اينكه از هابز.ميشد نمايان
توماس و دريك سرفرانسيس سفر مسير همچنين هابز.ميبرد لذت بگذارد علامت آسمان
عنوان به نقشه روي كه بود مناطقي شيفته او.ميكرد دنبال دنيا دور به را كاونديش
كه غولهايي و مردمان درباره داشت دوست و بودند شده علامتگذاري "ناشناخته نواحي"
.بشناسد را ناشناخته سرزمينهاي اين كه ميخواست هابز.بداند ميزيستند آنجا در
پايان به را مقدماتي مباحثات و درسها ترمي دوازده دوره دانشجويان كه هنگامي
ليسانس گرفتن براي بايد كه ميماند بهجا تشريفات از پيچيدهاي مجموعه ميبردند ،
هم باز ميشد ، تصديق آنها مدرك كه هنگامي حتي آنكه عجيب.ميگذراندند را آن
در.ميشد برآورده بايد "تشخيص" آزمون يعني ديگر شرط يك گفتيم ، پيشتر كه همانطور
به كالج بالاتر رده عضو دو.كند دفاع مشخص گزاره يك از كه بود موظف داوطلب تشخيص
.ميكردند انتقاد او موضع
يادداشت
(4)نبود؟ احمق ميتوان چگونه
!است اين ما نظر
موسويان نصير سيد
پاپر رايموند كارل و راسل برتراند به احترام با
داريم ، قرار آنها معرض در اندازه يك به ما همه كه حماقتهايي انواع از پرهيز براي
.نيازمنديم نيز آن استمرار و تمرين به است نياز آگاهي و دانش به كه اندازه همان به
نادانيها انواع از را خود پيشاپيش كه است آن خطرناك فوقالعاده انديشههاي از يكي
را خود كسي كه است خطرناك قدر همان وضع اين بدانيم ، مصون آنها از خاصي نوع حتي يا
.بشمرد ايمن ندارد ، وجود آن براي نيز واكسيناسيوني روش هيچ كه واگيرداري بيماري از
در عقايدي چنين آمدن وجود به به ، منجر كه هستند خاصي علل مواردي ، چنين در معمولا
يا و ويژه اجتماعي موقعيت يك يا خاص ، دانشگاهي درجه داشتن مثلا ميشوند ، شخص
.دست اين از چيزهايي
در داريم اعتراف او انديشمندي و خردمندي به ما همه كه شخصي از بردن نام شايد
گاهي ميدهد نشان كه دارد نيز را حسن اين اما بشود ، او به بياحترامي بر حمل اينجا
انتظار هرگز كه ميافتند حماقتهايي دام در راحتي به هم بشري متفكرين بزرگترين
را او گفت ميتوان حتي.نداريم شك ارسطو عقلانيت و خرد به ما از كدام هيچ.نميرود
.نميرسد هم دست انگشتان تعداد به بشر تاريخ در او نظير كه ميشمريم خردمندان جزو
از كمتر زنان دندههاي تعداد كه است بوده معتقد ارسطو راسل ، برتراند از نقل به
غلط.است غلط تفكر اين كه ميدانيم وضوح به امروز اما است ، مردان دندههاي تعداد
كه نيست طور اين يعنيندارد بشر تكنولوژيكي پيشرفت به ربطي هيچ تفكر اين بودن
تا است نداشته اختيار در پيشرفتهاي ابزارهاي و وسايل زمان آن در ارسطو بگوييم
و پيچيده خيلي فكري تاملات نيازمند حتي آن تحقيق علاوه به كند ، تحقيق نظرش درباره
راحتي به ارسطو است؟ داده نظري چنين ارسطو چرا اما.است نبوده نيز غريب و عجيب
.كند پرهيز است ، مردان از كمتر زنان دندههاي تعداد كه اشتباه فكر اين از ميتوانست
.بشمرد اورا دندههاي بود كافي ساده بسيار روش يك با چگونه؟
بود ، كمتر معمول حد از دندههايش تعداد ارسطو ، همسر قضا ، بر دست كنيم فرض اگر حتي
خانم چند كه معني بدين كند ، تكرار مشابه مورد چند در را كار اين ميتوانست ارسطو
نميتوانست شايد صورت اين در بشمرد ، را دندههايش و كند انتخاب اتفاقي بهنحو را
راجع او نظر كه درمييافت حداقل اما بدهد زنان دندههاي تعداد به راجع كلياي حكم
كه چرا نكرد ، را كار اين ارسطو.است اشتباه زنان ، در دندهها تعداد بودن كمتر به
.ميداند زمينه اين در را درست نظر ميكرد گمان
كسي تا بود بشري متفكرين بزرگترين از يكي درباره آورديم ، مورد اين در كه مثالي
متفكري را خود كسي كه ندارد اشكالي هيچ البته) نداند اشتباه نوع اين از بري را خود
.باشد داشته وجود مسئله اين بر كافي شواهد كه آن شرط به بشمرد ، ارسطو از بزرگتر
و دليل خودشان مناسب روش به آنها براي كه كند اظهارنظر مسائلي درباره اگر اما
.است گريبان به دست احمقانه عقيدهاي با گفت ميتوان ترديد بدون باشد نداشته شاهدي
فراست و هوش از بخشي خود است ، نيازمند تحقيقي نوع چه به مسئلهاي هر اينكه تشخيص
كه بود اين كنم تاكيد آن بر ميخواستم نوبت اين در كه آنچه اما ميدهد تشكيل را ما
عبارت با صرفا مسئلهاي ، باب در گفتوگو و تحقيق جاي به ما كه موارد از بسياري در
دليل از داريم واقع در ميكنيم ، بيان را خودمان عقيده...كه است اين ما نظر
را ما دانستن توهم چنان پيشاپيش كه است دليل بدان خود اين و كنيم خالي شانه آوردن
را چيزي كه فكر اين.نگذاشتهايم باقي نظرمان ارزيابي براي راهي كه است فراگرفته
.هستيم آن مستعد ما همه كه است مهلك اشتباهي نميدانيم ، كه حالي در ميدانيم ،
من نظر به كرد ، مطرح اشتباهي چنين از پرهيز براي را متعددي راههاي بتوان شايد
سخنان به كه است اين آن و دارد وجود اساسي راه يك بيمارياي چنين درمان براي
است آن "دادن گوش همدلانه" از من منظور.بسپاريم گوش همدلانهاي ، نحو به مخالفان
اگر كه ببينيم آنگاه و ميكردهايم اشتباه حال به تا ما كنيم فرض واقعا كه
ميتوانيم كه دلايلي بهترين بودهايم ، اشتباه در كه كنيم قانع را خودمان بخواهيم
.كدامند بياوريم ، خودمان عليه بر
|